سال ۱۲۹۳؛ ولادت در تهران

پدربزرگش از تاجران محترم و متدینِ پارچه بود و در بازار تهران حجرۀ کرباس‌فروشی داشت. به همین خاطر هم بود که نام خانوادگی‌شان را گذاشته بودند «کرباسچی». مِهر پدرش به حضرت سیدالشهدا(ع) و فرزند شیرخوار آن امام نیز باعث شد نام «علی‌اصغر» را برایش انتخاب کنند. آقا علی‌اصغر در سال ۱۲۹۳ پا به دنیا گذاشت. سال‌های نوزادی و نوپایی که گذشت، نوبت رسید به مدرسه‌رفتن این فرزند نوباوه، اما آن‌وقت‌ها خانواده‌های مذهبی به این‌جور مدارس روی خوش نشان نمی‌دادند و نامش را گذاشته بودند «مدرسۀ بی‌دینی»، «مدرسۀ بهاییگری». برای همین هم بود که آقا علی‌اصغر را فرستادند به مکتب.

نُه‌ده‌ساله بود که می‌رفت سر کوچه‌شان در محلۀ بازار آهنگرها، و اتاقکی را که آنجا برای نماز ساخته بودند، جارو می‌زد و نظافت می‌کرد. بعد هم همان‌جا می‌ایستاد به نماز. اما این‌طور نبود که تنها به فکر خود باشد؛ غم هم‌سن‌وسالانش را نیز می‌خورد و دل‌نگرانشان بود. می‌گفت: «در همان کودکی، روحيه‏اى در من به وجود آمد كه بايد با بچه‏ها قاتى شوم و آن‏ها را به راه بياورم. لذا آن‏ها را از كوچه جمع مى‏كردم و مى‏بردم منزل و نماز يادشان مى‏دادم... جايزه هم به آن‏ها مى‏دادم.»

سال ۱۳۰۸؛ آغاز تحصیلات علوم دینی و بهره‌مندی از اساتید بزرگ

پدر و مادرش کم‌کم مشتاق شدند که فرزندشان در سِلک اهل‌علم درآید و منبری شود. برای همین هم بود که آقا علی‌اصغر در پانزده‌سالگی به مدرسۀ مروی رفت و تحصیل علوم دینی را در آنجا آغاز کرد. سال‌های نخست طلبگی به خواندن دروس مقدمات و سطح نزد برخی از اساتید مطرح آن زمان گذشت و طلبۀ جوان در این مدت، از محضر بزرگانی چون شیخ آقابزرگ ساوجی در فقه و علامه شعرانی در فلسفه و طب بهره‌ها برد.

سال ۱۳۱۵؛ آشنایی با مرحوم سیدرضا دربندی

اما در میان استادان، آن‌که بیش از همه بر دغدغه‌مندی و شکل‌گیری شخصیت آقا علی‌اصغر اثر گذاشت سیدی بود از اهالی معنا، روحانی دردمندی که علی‌رغم استعدادش در تحصیل و شاگردی‌اش نزد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، درس را وانهاده و دست جوانان کوچه و خیابان را گرفته بود: مرحوم، آقا سیدرضا دربندی. همراهی آقا علی‌اصغر با سیدِ دربندی تا سال‌ها ادامه داشت و طلبۀ جوان خود به‌چشم می‌دید که سید چگونه از نوجوانان و جوانان دست‌گیری می‌کند و تا چه اندازه بی‌تکلف هم‌نشینشان می‌شود. شاید همین همراهی و هم‌نشینی باعث شد آقا علی‌اصغر که منبرهایش به‌قول معروف، حسابی «گرفته بود» و «گل کرده بود»، به فکر راه دیگری برای تعلیم‌وتربیت بیفتد و اندک‌اندک از منبر فاصله بگیرد.

سال ۱۳۲۴؛ مهاجرت به قم و شرکت در درس آیت‌الله بروجردی

سال‌ها از پیِ هم گذشت تا اینکه بزرگ‌مرجعِ عصر، حضرت آیت‌الله بروجردی، برای معالجه از بروجرد به تهران آمد. آقا علی‌اصغر هم خود را به بیمارستان رساند و به عیادت آن یگانۀ دوران رفت. شیرینیِ این دیدار و آرزوی بهره‌مندیِ بیشتر و بهتر از محضر سید بروجردی، او را به فکر عزیمت به قم انداخت. به‌این‌ترتیب، پس از چندی، شیخ علی‌اصغر که کمتر از دو سال بود ازدواج کرده و صاحب یک فرزند شده بود، رهسپار قم شد. این سفر پربرکت نزدیک یازده سال به طول انجامید و در این مدت، شیخ در درس فقه و اصول آیت‌الله بروجردی شرکت کرد.

در همین سال‌ها بود که با علامه طباطبایی برخورد کرد که به‌تازگی از تبریز به قم آمده بود و کسی ایشان را نمی‌شناخت. پس از این برخورد، شیخ در کنار دوست و همراه دیرینش، شیخ جواد خندق‌آبادی، به‌طور خصوصی، درس فلسفه‌ای نزد ایشان ترتیب داد و از تذکرات سلوکی‌شان بهره برد. در همین دوره، خود نیز به‌طور خصوصی و گاه عمومی به تدریس پرداخت.

سال ۱۳۳۲؛ آغاز نگارش نخستین رسالۀ توضیح‌المسائل

حضور تابستانۀ شیخ در تهران و اقامتش در باغ نوی ونک (محل فعلی خوابگاه دانشجویان دانشگاه الزهرا) فرصت دیدار با نوجوانان را برای او فراهم می‌ساخت. در همین دیدارها، با آن تیزبینیِ خاص خود، دریافت که نوجوانان و جوانان و حتی بزرگ‌ترهایشان در خواندن و فهم بسیاری از متون دینی با موانعی روبه‌رو هستند. متن پیچیده و دشواریاب جامع‌الفروع، رسالۀ عملیۀ آیت‌الله بروجردی، شاید چشمگیرترین مثال دراین‌میان بود. شیخ که به‌پیروی از استادش، مرحوم دربندی، پیوسته در پی رفع موانع دین‌داری جوانان بود، این بار دست‌به‌کار شد و پس از بازگشت به قم، با تعطیلی دروسش، شروع کرد به ساده‌سازی و روان‌نویسی رساله، کاری که دو سال به طول انجامید. او در این مدت، متن را به افراد گوناگونی از دوستان، شاگردان و آشنایانش نشان می‌داد و از آنان بازخورد می‌گرفت و این بازخوردها را در ویرایش متن اثر می‌داد. در میان این افراد می‌توان به حجج اسلام آقایان یحیی عابدی، علی قدوسی و عباس اخلاقی و نیز استاد علی‌اصغر فقیهی اشاره کرد. درنهایت، متن رساله به تأیید آیت‌الله بروجردی رسید و شیخ، خود، نام توضیح‌المسائل را بر آن نهاد. پس از مدتی، کتاب با استقبالی چشمگیر مواجه شد و ازآن‌پس، همۀ مراجع فتاوای فقهی خود را در قالب همان رساله انتشار دادند. آیت‌الله بروجردی نیز از شیخ تقدیر کرد. به‌این‌ترتیب، یکی از نیازهای بسیار مهم جامعۀ متدینان، یعنی آشنایی با تکالیف شرعی، به‌همت او برطرف شد.

سال ۱۳۳۴؛ بازگشت به تهران و فراهم‌آوردن مقدمات تأسیس مدرسه

شیخ علی‌اصغر که جامعیت علمی‌اش او را به «علامه» ملقب ساخته بود، اهل‌توقف نبود. ذهن جویا و جوالش پیوسته در پی کشف نیازها، به این‌سو و آن‌سو سرک می‌کشید. برای همین هم بود که می‌گفت: «بعد از چاپ رساله، با خودم گفتم که خب، رساله هست، اما رساله‌خوان چه؟ پس درد دوا نشد.» افزون‌براین، آنچه از زبان استاد خود، آیت‌الله بروجردی درباب اهمیت تربیت و انسان‌سازی شنیده بود این دردمندی و دواجویی را شدت بخشید، شنیده‌هایی که شاید مهم‌ترینشان گفتاری بود از پیامبر خدا(ص) خطاب به امیر مؤمنان(ع)، هنگام اعزام آن حضرت به‌سوی یمن:

«لَأَن يَهديَ اللّهُ بِكَ رَجُلًا واحِدًا خَيرٌ لَكَ مِنَ الدُّنيا وَما فيها»؛

اینکه خدای متعال کسی را به‌واسطۀ تو هدایت کند، قطعاً برایت از دنیا و تمام نعماتش بهتر است (بحارالانوار، ج۱، ص۱۸۴).

بعدها می‌گفت: «برخورد با این روایت سرنوشت مرا عوض کرد» و حق این است که نه‌تنها سرنوشت او، که سرنوشت بسیاری دیگر را نیز دگرگون کرد. به‌هرروی، علامه علی‌اصغر کرباسچیان این بار با هدفی دیگر، قم را به‌مقصد تهران ترک کرد. تصمیمش را گرفته بود: می‌خواست مدرسه راه بیندازد. او آیندۀ مسلمانان را در گرو تربیت نسلی از دانشمندان متدین در رشته‌های گوناگون علمی می‌دید. به‌این‌ترتیب، کسی که به‌گواه بسیاری از فضلا، می‌رفت که به مجتهدی طراز اول بدل شود و حتی در آینده‌ای نه‌چندان دور، به مسند مرجعیت تکیه زند، یکباره ورق را برگرداند و در پی درانداختن طرحی نو، رهسپار زادگاه خود، تهران شد.

اما راه‌اندازی مدرسه به این سادگی هم نبود و علامه این را خوب می‌دانست. نخستین گام تهیۀ محلی برای تأسیس بود و او خود چنین امکانی نداشت. برای همین،‌ در این راه از کمک چهار نفر از خیرین بازار تهران بهره برد و پس‌ازآن، با پشتیبانی واعظ شهیر آن سال‌ها،‌ مرحوم حاج هادی حسامی، معروف به حاج مقدس، توانست دیدگاه منفی خانواده‌های متدین به مدارس جدید را تا حدی تغییر دهد.

سال ۱۳۳۵؛ آشنایی با استاد رضا روزبه و تأسیس دبیرستان علوی

گام بعد یافتن مدیری برای معرفی به آموزش و پرورش بود. برخورد او به پارسامردی از اهالی تعلیم‌وتربیت این گره را نیز گشود: استاد رضا روزبه. این دو انسان بزرگ در سال ۱۳۳۵، یعنی هفت سال پس از نخستین دیدار کوتاهشان در دبیرستان توفیق زنجان، این بار در تهران به یکدیگر برخوردند، برخوردی که شاید بتوان آن را آغاز فصلی نو در آموزش و پرورش ایران‌زمین و مبدئی برای پرورش نسل‌هایی از متخصصان متدین دانست. به‌هرروی، با همکاری علامه و روزبه، دبیرستان «علوی» پا گرفت و شروع به بالیدن کرد، هرچند هفده سال بعد، روزبه آسمانی شد.

با تأسیس علوی،‌ آن طلبۀ سال‌های دور، و علامۀ بعدها، صبح‌های زود از ده ونک عازم دبیرستان می‌شد تا به‌جای مستخدمی که مدرسه نداشت، دست‌شویی‌ها، حیاط و کلاس‌ها را نظافت کند. سپس، در دفتر مدیریت، به امور جاری مدرسه می‌رسید و نزدیک ظهر هم راهی بازار می‌شد تا برای تهیۀ این وسیله و تدارک آن هزینه، از بازاریان متدین کمک بگیرد.

معتقد بود در راه «انسان‌سازی» همه‌کاری باید کرد و خود چنین می‌کرد. در این مسیر همتی بلند و پشتکاری عجیب داشت. در تعلیم دانش‌آموزان به کمتر از بهترین رضایت نمی‌داد و می‌کوشید ارزنده‌ترین امکانات و زبده‌ترین معلمان را در دسترس دانش‌آموزانی مستعد قرار دهد تا دانش‌آموختگانی برجسته و وارسته بپرورد. بااین‌همه، ورد زبانش این بود که «مطلب این‌ها نیست» و این‌ها همه را برای تربیت دینی در مکتب پیامبر اکرم(ص) و خاندان پاکش(ع) می‌خواست. خود نیز در این میدان نقش‌آفرینی می‌کرد و می‌کوشید دل و جان دانش‌آموزانش را با آموزه‌های ناب دینی و اخلاقی صفا و جلا بدهد. شاید به همین خاطر بود که کوشید تربیت و تعلیم دانش‌آموزانش را نه از نوجوانی، که از کودکی بیاغازد. با همین نگاه بود که دبستان علوی در سال ۱۳۴۰ تأسیس شد.

علامه اما عمدۀ زمان خود را در دبیرستان می‌گذراند. برای کلاس اخلاق خود، طرح درسی منسجم در ذهن داشت و در آن، به مباحث کاربردی توجهی ویژه نشان می‌داد. می‌کوشید با تمرکز بر چند آموزۀ محدود اما بنیادین، و تکرار چندبارۀ آن‌ها، شاگردانی خودساخته بار آورد: از «بقای روح» و معادباوری می‌گفت و دانش‌آموزان را متوجه «پرظرفیتی روح» می‌ساخت. معتقد بود بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی با «بیرون‌آمدن از خود» و «خودی‌نداشتن» حل می‌شود و این صرفاً اعتقادش نبود، عملش نیز گواه همین باور بود. دراصل،‌ میان باور و عملش فاصله‌ای نبود. از دانش‌آموزانش نیز می‌خواست که پس از رسیدن به درجات بالای علمی «منشأ اثر» باشند و به خدمت جامعه درآیند.

از دیگر خدمات استاد علامه در این مدت می‌توان به نگارش مجموعۀ شش‌جلدی تعلیمات دینی در همکاری با علامه طباطبایی اشاره کرد.

سال ۱۳۴۷؛ تأسیس دبستان نیکان و شکل‌گیری و توسعۀ روزافزون مدارس مشابه

سال‌ها از پی هم گذشت و علامه در کنار پرورش نسل‌هایی از دانش‌آموختگان، توانست آموزگارانی توانمند و مدیرانی توانا نیز تربیت کند. به‌این‌ترتیب، چنان‌که علامه خود می‌گفت، با «تصاعد هندسی»، هزاران نفر در مدارس علوی و نیکان، دیگر مدرسه‌ای که استاد خود در سال ۱۳۴۷ بنیان نهاد، و نیز سایر مدارس مشابهِ پسرانه و دخترانه، با آموزه‌های دینی و علمی آشنایی یافتند.

سال ۱۳۵۷؛ تغییر در نحوۀ مدیریت

با گذشت بیست‌ودو سال از تأسیس دبیرستان علوی، علامه، از مدیریت مستقیم مدارس کناره گرفت و به هدایت نیروهای دست‌اندرکار و تربیت نیروهای جدید روی آورد. در طول این سال‌ها، علامه برای مدیران مدارسِ هم‌سو جلساتی برگزار می‌کرد و با تمام توان به راهبری این شبکۀ عظیم آموزشی می‌پرداخت. به‌این‌ترتیب، این بار نسلی از مدیران شایستۀ آموزشی در مکتب علامه بالیدند تا در دهه‌های بعد، ادامه‌دهندۀ حرکت مبارک او باشند.

در همین سال‌ها بود که صوت مجموعه‌ای از سخنرانی‌های ایشان در جمع اولیا و مربیان پیاده‌سازی شد و در اختیارشان قرار گرفت تا با بررسی و ویرایش آن‌ها، مقدمات لازم برای انتشار این میراث ارزشمند در سال‌های بعد فراهم شود.

سال ۱۳۷۸؛ خبری ناگوار برای خانواده، شاگردان و همکاران

تقدیر چنین بود که این بزرگ‌مرد وادی تربیت و تعلیم، در واپسین سال‌های عمر، دست‌به‌گریبان بیماری سرطان شود. بااین‌همه، او که استاد ممتاز مدیریت زمان بود، پس از عمل جراحی، کماکان همچون ساعت مشغول به کار ماند و از راهنمایی مدیران و انتقال تجارب خود به آنان بازنماند.

سال ۱۳۸۲؛ سفر الهی عالی و شیرین

درنهایت بیماری شدت گرفت و سرانجام در ۸مردادماه۱۳۸۲ استاد علامه علی‌اصغر کرباسچیان، به‌تعبیر خود، راهی «یک سفر الهیِ عالی و شیرین» شد و کالبد زمینی‌اش در کنار یار دیرین خود، مرحوم روزبه در قم آرام گرفت.

عاش سعیداً و مات سعیداً

allameh
allameh
۱۲۹۳

ولادت در تهران

allameh

مهر ۱۳۰۰

allameh
allameh
۱۳۱۱
تحصیل علوم دینی در مدرسه صدر و مروی تهران روحانی-شروع به فعالیت خطابه و منبر-آغاز در امدن به کسوت
allameh

مهر ۱۳۰۰

allameh
allameh
۱۲۹۳

ولادت در تهران

allameh
1293

مهر ۱۳۰۰

۱۲۹۳

ولادت در تهران

allameh

مهر ۱۳۰۰

allameh
allameh
۱۳۱۱
تحصیل علوم دینی در مدرسه صدر و مروی تهران روحانی-شروع به فعالیت خطابه و منبر-آغاز در امدن به کسوت
allameh

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute