بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی میرویم پای منبر و روضۀ حضرت ابوالفضل(ع) را میخوانند، اشک میریزیم. میگویند: «تا زنده بود، عَلم را نگه داشت.» انگار الان دیگر کار تمام شده! یک نفر نیست دلش برای این اسلام عزیز بسوزد. باید عَلم را نگه داشت. آدم عاقل بهجای گریه میرود دکتر میآورد و مریض را معالجه میکند. مجلس عزای امام حسین(ع) میروی؟ هدف امام حسین(ع) را زنده کن. امام برای چه کشته شد؟ برای اینکه فساد و فحشا از بین برود. وقتی به مکه رسید، فرمود: «من قیام میکنم برای اینکه دین جدم را حفظ کنم. میخواهم امربهمعروف و نهیازمنکر کنم، یعنی جلوی فساد و فحشا را بگیرم.» مگر نمیگویید: «کُلُّ أرضٍ کَربَلاءُ وَکُلُّ یَومٍ عاشوراءُ»؛ (هر زمینی کربلاست و هر روز عاشورا)؟ خب بفرمایید الان ما چه وظیفهای داریم. امروز روز غربت پیامبر و امام حسین و امام زمان(ع) و غربت دین است. خداوند به ما توفیق داده که میتوانیم آبی بر این آتش بریزیم. اگر آقای روزبه نمیآمدند و این فداکاری را نمیکردند و از حقوق دانشگاه نمیگذشتند، الان مدرسۀ علوی و نیکان نبود و برخی فارغالتحصیلان این مدارس شاید نماز هم نمیخواندند. گذشت میخواهد آقا. ما میخواهیم از پشتبام بیفتیم، ولی جاییمان هم نشکند. نمیشود.
رئیس کارخانۀ کفش ملی گفت: «مدرسۀ علوی را نهفقط در ایران، بلکه در ممالک خارج میشناسند، برای اینکه فارغ التحصیلهای اینجا وقتی برای ادامۀ تحصیل به خارج میروند، منظم و درسخوان هستند و استادان آنجا روی آنها حساب میکنند.» بعضی مدیران شرکتهای تجاری از ما تقاضا میکنند فارغالتحصیلهای علوی را به آنها معرفی کنیم و میگویند: «هرچه حقوق بخواهند به آنها میدهیم، چون افراد سالم و پاکی هستند.» حالا الحمد لله این مرکز برای آقایانی که میخواهند فعالیت کنند هست. بعضی آقایانی که در این مدرسه تشریف دارند و سابقاً در مدارس دیگر بودهاند، به من میگفتند: «آقا، عمر ما آنجا ضایع میشد. از کلاس که بیرون میآمدیم، معلم بعدی میرفت و اثرات کار ما را از بین میبرد؛ اما اینجا معلم بعدی با ما همفکر و همنفس است.» این نعمتی است ازطرف امام زمان(ع)، چون مؤسس اینجا مرحوم آقای حاج مقدس با آن نیت پاک بوده است. آقایان، با وحدت و روحیۀ همکاری مسلماً به هدف الهیتان خواهید رسید ان شاء الله.
حُسنت بهاتفاق ملاحت جهان گرفت
آری بهاتفاق جهان میتوان گرفت
در بغداد پنجهای از آب دجله بیرون آمد که پایین نمیرفت. مردم تعجب کرده بودند. بهلول آمد و همینکه دو انگشتش را بالا آورد، پنجه زیر آب فرو رفت. از او پرسیدند: «بهلول، قضیه چه بود؟» گفت: «این دستی از عالم غیب بود. میخواست بگوید اگر پنج نفر باهم متحد شوند، دنیا را میگیرند. من گفتم: ’نه، دو نفر هم کافی است.‘ وقتی دید من راست میگویم، فرو رفت.»
کینیاز دالگورکی وزیرمختار روسیه در تهران در زمان ناصرالدینشاه بود. در کتاب خاطراتش آمده است:
وقتی در سفارت تهران بودم، میرفتم گذر نوروزخان و پیش ملایی درس میخواندم. بعد از یک سال گفتم: «آقا این اسلام که دنیا را گرفته بود، چرا ضعیف شد؟» گفت: «از فرقهبازی و دستهدستهشدن.» با خودم گفتم: من هم باید مرام جدیدی تأسیس کنم. میرزا علیمحمد باب را پیدا کردم و بابیت را به وجود آوردم.
بعدازآن، انگلیسیها بهاییت را درست کردند. حالا میبینید که بهاییها در مرام سیاسیِ کثیف و مزخرفشان چطور باهم متحدند و ما در مرام حق خودمان اختلاف داریم. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «...بِاجتِماعِهِم عَلىٰ باطِلِهِم وَتَفَرُّقِکُم عَن حَقِّکُم...»؛ (جگرم خون شد که اصحاب معاویه در باطل خودشان مجتمعاند و شما در مرام حقتان متفرقید). ده نفر کشیش که نه زن دارند و نه بچه، مثل یک روح در ده بدن، مدرسۀ اندیشه را اداره میکنند و تا حالا هزاران بچهمسلمان را جذب مسیحیت کردهاند. این را میبینیم، اما حاضر نیستیم ببینیم علت چیست.
آدم عاقل با معلول نمیجنگد. شخصی تب چهلودو درجه دارد. یک بیسواد آب یخ میریزد روی سر او، ولی یک پزشک به او آنتیبیوتیک میدهد و تب قطع میشود. ما بهجای اینکه جوان را تربیت کنیم، هی بکن و نکن میکنیم و بدوبیراه میگوییم. این کارها دیگر چیست؟ اگر بتوانیم به حول و قوۀ الهی و بهیاری ولیعصر(عج)، آدم بسازیم، وقتی مدیرکل شود، جنایت نمیکند، ربا نمیخورد و مملکت را به باد نمیدهد. راه مبارزه با مفاسدْ تربیت بچههاست و ما باید از راهِ ساختن بچهها وارد شویم، وگرنه بزرگ که شدند، دیگر فایده ندارد. این است که جداً باید از شما آقایان تقدیر کرد که گذشتها کردهاید. شما [ان شاء الله] از یاران امام حسین و امام زمان(ع) هستید. ما باید امروز حواسمان را جمع کنیم که با که طرف هستیم و دشمن چهکار دارد میکند.
امام صادق(ع) میفرماید: «کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِأعمالِکُم»؛ (مردم را با عملتان دعوت کنید). اگر میخواهیم به بچه بگوییم که لباس آستینبلند تنش کند، هیچ راهی ندارد مگر اینکه خودمان عمل کنیم و پیراهن آستینکوتاه نپوشیم و تا جایی که میشود، رنج گرما را تحمل کنیم. هیچ لزومی ندارد که به بچه بگوییم: «نماز بخوان»؛ اگر خودمان بایستیم و نماز بخوانیم کافی است. چرا؟ چون «التِّلمیذُ سِرُّ أستادِهِ»؛ یعنی تمام خصوصیات روانی معلم در شاگرد منعکس میشود. مرحوم آقای بروجردی گوششان سنگین بود و به همین خاطر دستشان را پشت گوش میگذاشتند. آنوقت شاگردهایشان هم بهتقلید از ایشان همین کار را میکردند.
اگر بخواهیم جهاد کنیم، باید از خودمان شروع کنیم. البته انسان وقتی با وضع خاصی انس داشته باشد، اگر بخواهد از آن وضع کنارهگیری کند، مشکل است، مگر مصالحی عالی در نظرش باشد که همهچیز را تحتالشعاع قرار بدهد. ما همه سربازیم و خودمان را به قرآن و امام زمان(ع) فروختهایم. باید این رنجها را تحمل کرد. یکیاش هم نپوشیدن لباس آستینکوتاه است.
من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش
چون فکر به سوختن افتادهای مردانه باش
اصلاً که گفته ما معلم باشیم؟ میرویم بازار و با یک معامله چندمیلیون سود میبریم. برخی از پولدارهایی که در بازار هستند استعدادشان از شما خیلی کمتر است.
کشیشهای مدرسۀ اندیشه لباسهای بلند تا روی پا میپوشند، چون هیمنه ایجاد میکند. اینها چقدر روی اصول روانی کار میکنند. آقای روزبه میفرمودند: «اینها از مهد تمدن بلند شدهاند آمدهاند اینجا برای اینکه بچههای ما را مسیحی کنند، ولی ما بچههای خودمان را نمیتوانیم حفظ کنیم.» البته در این راه، گذشتها باید کرد. طیکردن این مسیر ناراحتیهایی دارد که پوشیدن لباس آستینبلند در قبال آن چیزی نیست.
وصلی الله علی محمد وآله