بسم الله‌ الرحمن الرحیم الهی ما را از آرامش ملکوتی خود بهره‌مند ساز و به ما قدرتی بخش تا با دشمن خود عشق بورزیم، در برابر زخم‌زبان گذشت نشان دهیم، هنگام شک و تردید، ایمان را به یاری گیریم، وقت ناامیدی امیدوار باشیم، و در برابر تاریکی، روشنایی و در برابر اندوه، شاد باشیم. خدایا ما را یاری کن تا پیوسته به یاری دیگران بشتابیم، نه آنکه منتظر باشیم تا دیگران ما را یاری کنند. به‌جای آنکه توقع داشته باشیم مردم ما را دوست بدارند، ما آن‌ها را دوست داشته باشیم و بدانیم محبت زایندۀ محبت است و گذشت نتیجۀ گذشت است و زندگی جاویدان فقط فانی‌شدن به‌خاطر دیگران است. جملۀ اول خیلی دقیق است: «الهی ما را از آرامش ملکوتی خود بهره‌مند ساز.» مقصود از آرامش ملکوتی چیست؟ وقتی ماشین نداریم، در صف اتوبوس می‌ایستیم و وقتی ماشین می‌خریم آرامش پیدا می‌کنیم، یا وقتی خانه‌دار می‌شویم، آرامش پیدا می‌کنیم. اما این‌ها آرامش مادی است و آرامش ملکوتی چیز دیگری است. اگر با خرید ماشین آرامش پیدا کنیم، وقتی هم که دزد آن را ببرد، سکته می‌کنیم. انسان گاهی با شخصی معاشر می‌شود، می‌بیند روحش آرام است و اضطراب ندارد؛ در مقابل با فردی معاشر می‌شود، می‌بیند مضطرب و پریشان است. دوتا خواهر پدرشان می‌میرد؛ یکی نشسته قرآن می‌خواند و دیگری خودش را می‌زند و غش می‌کند. مرگ پدر یک مسئله است، [اما برخوردها فرق می‌کند]. خواهر اول به دیگری می‌گوید: «چرا این‌طور می‌کنی؟» می‌گوید: «وقتی تو همین‌طور نشسته‌ای و خودت را نمی‌زنی، اگر من هم مثل تو باشم، می‌گویند چغندر چال کردند.» نتیجۀ آن چه می‌شود؟ این خواهر مبتلا می‌شود به میگرن عصبی، ولی آن‌یکی آرام، به شوهر و بچه‌ها و نوه‌ها و نتیجه‌هایش می‌رسد. از این دو تا کدام درست است؟ «الهی ما را از آرامش ملکوتی خود بهره‌مند ساز.» اگر خدا لطف کند و این حال برای کسی پدید بیاید، هم دنیا دارد و هم آخرت، اما اگر نیاید، تمام کرۀ زمین را هم که به او بدهند، برایش کم است. در قرآن کریم می‌خوانیم: «قُلنَا اهبِطوا مِنها جَميعًا فَإمّا يَأْتيَنَّكُم مِنّي هُدىً فَمَن تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوفٌ عَلَيهِم وَلا هُم يَحزَنونَ»‌؛ (به آن‌ها گفتیم از بهشت فرود آیید، پس آنگاه که ازجانب من وسیلۀ هدایتی برای شما آید، پس هرکس از آن پیروی کند، هرگز در دنیا و آخرت بیمناک و اندوهگین نخواهد گشت). این آیه چه می‌گوید؟ خب قرآن، این وسیلۀ هدایت، برای ما آمده است. مگر ما از آن پیروی نکردیم؟ پس چرا هم ترس داریم و هم غصه؟ پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «وقتی آیه‌ای را می‌خوانید، اگر روی آن فکر نکنید، وای بر شما.» واقعاً روی همین آیه ما فکر کرده‌ایم؟ قرآن می‌گوید مسلمان نه ترس دارد نه غصه، اما ما هم ترس داریم و هم غصه، حال اینکه نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم و مکه هم می‌رویم. مولا(ع) می‌فرماید: «لا يَكونَنَّ هَمُّ أحَدِكُم آخِرَ السّورَةِ»؛ (فکرتان این نباشد که سوره را تمام کنید)، یعنی روی آن فکر کنید. واقعاً ما به‌عنوان یک مسلمان، نباید روی این آیات فکر کنیم؟ اگر نسخه را همین‌طور بخوانیم، خوب می‌شویم؟ چه باید کرد؟ واقعاً اسلام چقدر غریب است. شاید این عرایض را تابه‌حال نشنیده باشید. می‌فرماید: «وَیلٌ‌ لِمَن لاکَها بَینَ فَکَّیه»؛ (وای بر کسی که این آیه را فقط بخواند و روی آن تأمل نکند). همچنین می‌فرماید: «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ ثَمانینَ سَنَةً»؛ (یک ساعت فکر‌کردن بهتر از هشتاد سال عبادت است). لا اله الا الله. ما آرامش نداریم. خانۀ فلان‌کس را که می‌بینیم، غصه می‌خوریم. لباس آن‌یکی را که می‌بینیم، غصه می‌خوریم. وضعمان همین است که می‌بینید. این مجلس‌های ختم ماست و آن عروسی‌هایمان. ما آیۀ ۳۸ سورۀ بقره را قبول داریم یا نه؟ اگر قبول نداشته باشیم که نجسیم، اما اگر قبول داریم، بدانیم که می‌گوید: «هرکس از قرآنی که ما آن را برای هدایت فرستاده‌ایم پیروی کند، نه ترس دارد، نه غصه.» پس چرا ما هم ترس داریم و هم غصه، بااینکه از قرآن هم پیروی می‌کنیم؟ جواب این است که آیه می‌فرماید: «فَمَن تَبِعَ هُدايَ»، یعنی همه‌اش را پیروی کند. پس اگر ما نماز خواندیم، روزه گرفتیم، خمس دادیم و مکه رفتیم، این‌ها بعضی از قرآن است؛ کسی ترس و غصه ندارد که همۀ قرآن را عمل کند. خب قرآن آیۀ دیگری هم در سورۀ حدید دارد، چرا ما دنبال آن نرفتیم؟ «ما أصابَ مِن مُصيبَةٍ فِي الأرضِ وَلا في أنفُسِكُم إلّا في كِتابٍ مِن قَبلِ أن نَبرَأها إنَّ ذٰلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيرٌ * لِكَيلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَكُم وَلا تَفرَحوا بِما آتاكُم وَاللّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُختالٍ فَخورٍ»؛ هر رنج و مصیبتی که در زمین، مثل قحطی، آفت، فقر، ستم یا در نفس شما، چون مرض و درد به شما می‌رسد، همه در لوحی محفوظ پیش از اینکه آن را در دنیا ایجاد کنیم ثبت است و خلق آن بر خدا آسان است. * این را بدانید تا هرگز بر آنچه از دست شما می‌رود، دل‌تنگ نشوید و به آنچه به شما می‌رسد، مغرور و دلشاد نگردید؛ خدا دوست‌دار هیچ متکبر خودستایی نیست. ما به این آیه عمل کردیم یا نه؟ هرچه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست خدا ما را لنگ نگذاشته است. فرض کنید دکتر برای شما در نسخه سه دوا نوشته است. اگر دو تایش را عمل کنی و یکی را نه، زخم معده می‌گیری، برای اینکه آن دوا با این دو باید ضمیمه شود. این چند دقیقه را حرام نکنید. شما را به‌خدا مقداری فکر کنید: اگر من خودم را تکه‌تکه کنم، غیر از آن‌چیزی که باید بشود، می‌شود یا نه؟ این را پدر و مادرها به ما نگفتند. ما را گذاشتند مدرسه مدرک بگیریم، بعد شوهر کنیم و بچه‌دار شویم، بعد دخترها را شوهر بدهیم و پسرها را زن بدهیم، همین. لا اله الا الله. واقعاً شد ما یک روز بگوییم این کتاب آسمانیِ ما که وسیلۀ هدایت است، خودش درمان درد ما را می‌گوید؟ فرض کنیم شما در ماه رمضان سی بار قرآن را ختم کردید، خب سی‌هزار بار ختم کنید! نسخه را باید عمل کنید.‌ ای داد بیداد. واقعاً چه کنیم؟ روزی میلیون‌ها نفر به دنیا می‌آیند و میلیون‌ها نفر از دنیا می‌روند.‌ حالا اگر بابایم مرد، ننه‌ام مرد، بچه‌ام مرد، اینکه من خودم را تکه‌تکه کنم و کفر بگویم چه اثری دارد؟ خودمان را مسخره کرده‌ایم. شما در بین این‌همه مسلمان، یک نفر این‌جور سراغ دارید؟ شب می‌آید خانه می‌گوید: «امروز الحمد لله یک معامله کردیم و یک‌میلیون گیرمان آمد.» خب صدمیلیون گیرت بیاید؛ که چه؟ یک ناهار می‌خوری و یک شام! دیوانه، حرف ما حرف قرآن است. خدا کسانی را دوست دارد که این‌طور هستند. خب نتیجۀ آن چه می‌شود؟ حضرت علی(ع) می‌فرماید: «مَنِ استَشعَرَ الشَّغَفَ بِها مَلَئَت ضَميرَهُ أشجانًا لَهُنَّ رَقصٌ عَلیٰ سُوَيداءِ قَلبِهِ: هَمٌّ يَشغَلُهُ وَغَمٌّ يَحزُنُهُ.» نهج‌البلاغه را خریدیم و در کتابخانۀ منزل کنار کتاب‌ها چیدیم. آیا به این جملۀ آن عمل کرده‌ایم؟ ما خودمان را مسخره کرده‌ایم، وگرنه علی(ع) را که نمی‌شود مسخره کرد. حرف مولا(ع) این است که کسی که شعار و روش زندگی‌اش این باشد که به‌واسطۀ دنیا خوشحال شود، قلبش تا دم مرگ، گرفتار غصه‌ای دائم می‌شود. کسی که اگر صدمیلیون سود کند خوشحال نمی‌شود، وقتی صدمیلیون ضرر کند هم ناراحت نمی‌شود و همیشه یکنواخت است. در مقابل، کسی که وقتی یک‌میلیون گیرش می‌آید بِشکن می‌زند و می‌رقصد، وقتی دزد آن را ببرد، سکته می‌کند. این فرمایش مولا(ع) است. پس بیایید یکنواخت باشیم. اگر این حرف درست است و مسیر زندگی شما تا الان غلط بوده، از این به‌بعد آن را درست کنید. از اینجا دست‌خالی نروید. خانمی که بچه‌اش در مدرسۀ نیکان بود، چند سال پیش در جلسات مادران چیزهایی به گوشش خورد و تحولی در او پیدا شد. بعد تمام طلاها، حتی حلقه‌اش را فروخت و به فقرا داد. مبل‌ها را هم بیرون داد. قبلاً در مهمانی پانزده جور غذای فرنگی و ایرانی می‌گذاشت؛ از آن به‌بعد یک جور غذا می‌گذاشت. بعد هم یک مدرسۀ دخترانه تأسیس کرد و الان دخترها زیر دست این خانم تربیت می‌شوند. اگر این حرف‌ها را پیاده نمی‌کرد، این دخترها کجا بودند؟ آیا فردای قیامت نمی‌گفتند: «تو می‌توانستی مثل روزبه که علوی را به وجود آورد و چندهزار نفر درست شدند، اثری از خودت به جا بگذاری، چرا نکردی»؟ واقعاً باید برای غربت امام زمان(ع) گریه کنیم. یک نفر نیست به داد دل ایشان برسد. خانم می‌خواهد برود عروسی، از یکی‌دو ماه قبل، برای لباسش به خیاطی می‌رود. بعد هم مدت‌ها وقت صرف می‌کند تا سرش را چطور آرایش کند و...! آقای هادی‌صادق در جلسۀ معلمان علوی گفت: «وقتی آقای روزبه مریض بود، برای برگزاری شورای دبیران به منزل ایشان رفتیم. نصف اتاق خاک بود و نصف آن هم گلیم پاره.» ایشان پست‌های بالا را زیر پا گذاشته بود و آمده بود مدرسۀ علوی و با سی شاگرد کار می‌کرد. آقای هادی‌صادق گفت: «آقای روزبه رفت آن اتاق، چادر زنش را آورد و پهن کرد و ما روی آن نشستیم.» آیا روزبه ضرر کرد؟ این چندهزار نفر فردای قیامت جلویش را می‌گرفتند و می‌گفتند: «می‌خواستی در راه خدا یک ذره از خودت بگذری.» این حرف‌ها تازه است، بله؟ اگر درست است، قبول کنید. شب اول قبر باید جواب بدهید. اگر این آرامش ملکوتی آمد، غصه از بین می‌رود، ضعف اعصاب از بین می‌رود. دکترها می‌گویند عمدۀ امراضْ عصبی‌اند؛ حالا چه ضرری دارد که ما مسیر زندگی‌مان را قرآنی کنیم؟ خیلی‌ها این حرف‌ها را شنیدند، ولی آن یک خانم متحول شد. ان شاء الله شما مثل آن خانم باشید. حوادث در ازل معین شده. چرا خودت را ناراحت می‌کنی؟ اگر خودت را ریز‌ریز کنی، حوادث تغییرپذیر نیست. گاهی شنیده‌اید کسی چیزی را در خواب می‌بیند و روز بعد عین همان واقع می‌شود. این را کجا دیده؟ آیا عدم را می‌شود دید؟ معلوم می‌شود آنچه در دنیا واقع می‌شود در عالم دیگری هست و روح در خواب با آنجا ارتباط پیدا می‌کند و آن را می‌بیند و روز بعد عین همان واقع می‌شود. آقای حاج سیف‌الله خان دماوندی، آیینه‌فروش در تیمچۀ حاجب‌الدوله، از دوستان بنده بود. بیست‌وپنج سال پیش وقتی رفته بودیم دماوند، گفتند ایشان تصادف کرده. رفتیم منزل ایشان در محلۀ روح‌افزا. دیدیم ایشان دنده‌هایش فرورفته، پسرش محمد پیشانی‌اش شکسته، و پسر دیگرش محمود هم دندان‌هایش ریخته. گفت: دیشب در تهران خانم خواب دید که ما در راه دماوند، وقتی به رودهن رسیدیم، فولکس از جاده منحرف شد و به درخت خورد؛ دنده‌های من شکست، پیشانی محمد شکافت و دندان‌های محمود هم ریخت. صبح استخاره کردیم که بیاییم یا نه، بد آمد، ولی آمدیم. درست در همان محل به درخت خوردیم و حالا این دنده‌های من است، این پیشانی محمد و این هم دندان‌های محمود. دورنمای این‌ حال را در نظر بگیرید. اگر ایمان پیدا کنیم به اینکه پشت‌پرده خبرهایی هست، آیا دیگر غصه می‌خوریم و شکسته و عصبی می‌شویم؟ قرآن می‌فرماید نه. اگر هدایت قرآن برای شما بیاید و شما به آن عمل کنید، دیگر نه ترس دارید نه غصه، به این شرط که به همه‌اش عمل کنید. یکی‌اش این است که به آیۀ ۲۳ سورۀ حدید معتقد باشیدبراساس این آیه، آنچه در این عالم واقع می‌شود، همه پیش‌بینی شده است و اگر خودتان را تکه‌تکه کنید، واقع تغییر نمی‌کند. ممکن است کسی بگوید: «یعنی وقتی آدم مریض می‌شود، دکتر نرود؟» چه‌کسی گفت دکتر نروید؟ اما اگر می‌روید، بدانید که آن هم در حساب خدا معین شده که پیش فلان دکتر می‌روید و فلان دارو را می‌خورید و خوب می‌شوید. دیگری می‌گوید: «یعنی وقتی گرسنه می‌شویم غذا نخوریم؟» همان خدا گفته: «باید غذا بخوری تا سیر بشوی»، یا «برای تربیت بچه‌ات باید او را بهترین مدرسه بگذاری.» الله اکبر. چطور حقایق دین را برای ما عوض کردند. درهرصورت آقای دماوندی گفت: «عجیب‌تر اینکه خانم گفت: ’در عالم خواب دیدم وقتی تصادف شد، ساک پرت شد بیرون و محمد رفت از آن دستمالی درآورد و سرش را بست.‘ عین این جریان امروز در این حادثه پیش آمد.» یعنی تمام جزئیاتی که در این عالم واقع می‌شود، قبلاً تصویر آن در جایی افتاده است. آقای سیف‌الله خان آینه‌ساز، الان زنده است و می‌توانید بروید از او بپرسید. این آیه نسخۀ زندگی است. دنیا می‌خواهید، آخرت می‌خواهید، آرامش می‌خواهید، باید به این نسخه عمل کنید. خانه، ماشین، طلا و جواهر و... دردی را دوا نمی‌کند. پیرزنی در خانوادۀ ما هفتاد سال پیش هفده مثقال طلا داشت. آن‌موقع پنجاه‌ویک تومان می‌شد. مثقالی سی ریال بود! رفت سر صندوق، دید طلاها نیست؛ یک‌دفعه به سینه‌اش زد و جیغ کشید. مرض قلبی آمد و بعد از دوسه روز هم مُرد. چند ماه پیش، یکی از معلمان ما صبح بیدار شده بود دیده بود دزد فرش‌ها را برده. گفت: «مثل هر روز نمازم را خواندم، حمامم را رفتم و بعد هم آمدم مدرسه.» این می‌تواند مربی باشد. اما کسی که این آرامش را ندارد، وقتی می‌فهمد دزد فرش‌هایش را برده، سکته می‌کند. آدم که به‌خاطر فرش سکته نمی‌کند. الان ما که اینجا روی این فرش‌های کهنه نشسته‌ایم، ناراحتیم؟ الله اکبر. «الهی ما را از آرامش ملکوتی خود بهره‌مند ساز و به ما قدرتی بخش تا با دشمن خود عشق بورزیم.» کسی ممکن است به کسی فحش بدهد؛ مثلاً بگوید: «پدرسگ.» یک بار این است که او هم برگردد بگوید: «مادرسگ»؛ یک بار هم این است که یک جعبه شیرینی بخرد برایش ببرد. فردی روی سر پیامبر(ص) خاکستر می‌ریخت. وقتی مریض شد و دیگر نتوانست این کار را بکند، ایشان به عیادت آن فرد رفت! بشر می‌تواند به اینجا برسد، ولی ما با کسی که به ما فحش بدهد، چند ماه قهر می‌کنیم و می‌گوییم: «چشمش کور. باید بیاید سرش را بگذارد جای پایش و آشتی کند.» لا اله الا الله. پیامبر(ص) می‌فرماید: «أحسِن إلیٰ مَن أساءَ إلَيكَ»؛ (اگر کسی به تو بدی کرد، تو به او خوبی کن). بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی احسِن الی من اسا این صفت کی باید در ما پیاده شود؟ در قبر یا در دنیا؟ البته سخت است، او فحش داده، حالا من بروم آشتی کنم؟ بله، اسلام این را می‌گوید. اگر نمی‌توانی پیاده کنی، نمی‌توانی ادعای مسلمانی کنی. بزرگان وقتی با چنین مسائلی مواجه می‌شدند، کاری می‌کردند طرف خجالت نکشد. مرحوم قوام، رئیس منبری‌های تهران، صدوبیست سال داشت، اما عین یک جوان هجده‌ساله بود. جوانی از اقوام به ایشان فحش داده بود. شخصی به او گفت: «جوان‌مرگ می‌شوی، برو عذرخواهی کن.» وقتی آمده بود عذرخواهی کند، مرحوم قوام گفته بود: «کِی؟ کجا؟» به‌طوری‌که این جوان یقین کرده بود قوام حرف‌های زشت او را نشنیده. این انسان است، من هم آدمم که می‌گویم: «تا سرم به سنگ لحد بخورد یادم نمی‌رود به من چه گفت.» لا اله الا الله. کینۀ دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست بس که مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست این مرحله را طی کرده‌اید یا نه؟ دست‌خالی از دنیا نروید. وقتی کاسه پر از آب است، هوا داخل آن نمی‌شود. کسی که قلبش پر است از محبت خدا، وقتی بدی‌هایی از مردم می‌بیند، می‌گوید: «این بندۀ خداست. من باید گذشت کنم. من امت آن پیامبری هستم که یازده سال به او سنگ زدند، دندانش را شکستند و بعد با او جنگیدند و اصحابش را کشتند، اما وقتی وارد مکه شد و آنجا را فتح کرد، گفت: ’همۀ شما آزادید بروید.‘» ما امت این بزرگوار هستیم؟ ما از توحید خبری نداریم. این‌ نماز و روزه عادت است. آیا ما دنباله‌رو خاتم انبیا(ص) و شبیه به این مرد هستیم؟ اگر خدای نکرده دنباله‌رو خاتم انبیا(ص) نباشید، خودتان ضرر کرده‌اید. هیچ‌طور نمی‌شود! دنیایتان که با ضعف اعصاب و زخم معده و همین دردهای بی‌درمان از بین می‌رود هیچ، آخرت هم ندارید. چرا؟‌ چون پیامبر(ص) رویش را از شما برمی‌گرداند و می‌گوید: «تو از امت من نیستی.» ایشان فرمود: «مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم»؛ (هرکس شبیه به گروهی باشد، جزو آن‌هاست). آیا ما شبیه به پیامبر(ص) و ائمه(ع) هستیم؟ شخصی آمد به امام حسن(ع) فحش داد. حضرت خیلی آرام فرمودند: «مثل اینکه غریب هستی. این منزل در اختیار توست. اگر بدهی هم داری می‌توانم بدهم.» لا اله الا الله. قرآن می‌گوید: «اُدعوا رَبَّكُم تَضَرُّعًا وَخُفيَةً»‌؛ (پروردگار خود را آرام و بی‌سروصدا بخوانید)، ولی بعضی خلاف این آیۀ قرآن می‌گویند: «نعره بکش.» در یکی از جنگ‌ها بعضی از اصحاب داد می‌زدند. پیامبر(ص) فرمودند: «چرا داد می‌زنید؟ مگر با خدای کَر طرف هستید؟» ببینید، ما اصلاً صدوهشتاد درجه از مسیر قرآن برگشته‌ایم. پس ما دو مسئله را امروز مطرح کردیم. امشب روی این‌ها فکر کنید و پیرو این مردم نباشید. شما بروید دنبال پیامبر و امیرالمؤمنین و خانم فاطمۀ زهرا(ع)، مثل همان خانمی که قدم برداشت و تا حالا شاید چندهزار دختر را تربیت کرده باشد. چرا همت ما این‌قدر پست باشد که با یک لباس خوش باشیم؟ یکی از این حاج آقاها که پیشانی‌شان جای مُهر دارد، دخترش را شوهر داده و یک‌میلیون تومان برای لباس این دختر هزینه کرده است! لا اله الا الله. پیامبر(ص) تشریف بردند خانۀ خانم فاطمۀ زهرا(ع) و دیدند النگویی دست ایشان است. پرده‌ای هم در اتاق زده‌اند. با حالت تلخی برگشتند. حضرت فاطمه(س) فوری پرده را برداشت و با النگو فرستاد خدمت پیامبر(ص) که به فقیر بدهند. پیامبر(ص) خوشحال شدند. البته این برای سر ما گشاد است، اما حداقل سعی کنیم قدری شبیه به آنان باشیم. چه‌کسی باید این ساده‌زیستی را زنده کند و عادت کثیف مادیت را کنار بگذارد؟ اساساً کسی که خدا را قبول دارد این همه مادی نمی‌شود. همسران شما آمده‌اند در این مدرسه بچه‌ها را تربیت کنند. حالا شماها چه باید بکنید؟ باید به آن‌ها کمک کنید. آقای مزینی گفت: «یک وقت خیال نکنی تو توضیح‌المسائل را نوشته‌ای یا این‌ مدارس را به وجود آورده‌ای! خیر، این‌ها را زنت به وجود آورده است.» اگر چهل‌ودو سال قبل تشریف می‌آوردید، این‌ فرش‌ها و پرده‌ها بدون هیچ تغییری همین‌طور بود. آن‌وقت بنده توانستم فکرم را صرف کار تربیت کنم. شوهرهای شما بچه‌مسلمان تربیت می‌کنند. کمک شما همین است که بگویید: «من تو را به امام زمان(ع) فروختم.» شما نمی‌توانید مثل زن یک تاجر زندگی کنید. شوهرخواهر شما ممکن است تاجر باشد و روزی یکی‌دو میلیون یا حتی خیلی بیشتر گیرش بیاید. [نباید همسرتان را با او مقایسه کنید.] پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «حُبُّ الدُّنيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَةٍ»‌؛ (علت تمام خطاها این است که دنیا را دوست داریم). زن من می‌خواهد هم‌پای شما بپرد، شما هم می‌خواهی هم‌پای زن فلان پولدار بپری. همین است که نه دنیا داریم و نه آخرت و مایۀ ننگ مسلمان‌ها شده‌ایم. فردای قیامت شما را به حضور خاتم انبیا(ص) می‌برند و می‌گوید: «خانم، می‌شد تو یک قدری از خواسته‌هایت کم کنی تا شوهرت با فکر آرام برود به داد بچه‌مسلمان‌ها برسد. [چرا چنین نکردی؟]» حالا که عجیب شده. خدا رحم کند. شخصی می‌گفت: «در قم، بعضی زن‌ها وقتی عروسی می‌روند، چند دست لباس می‌برند و هر نیم ساعت یک بار، لباسشان را عوض می‌کنند.» این دیگر خیلی مسخره است. آیا ارزش انسان به لباس است؟ پس برویم به ویترین‌هایی که در خیابان‌هاست تعظیم کنیم. [یکی از حاضران]: «بفرمایید حالا از کجا باید شروع کنیم؟ کدام راه ما را سریع‌تر به هدف می‌رساند و اولین قدم آن چیست؟» الحمد لله که جلسۀ ما به نتیجه رسید. سرکار یک سلسله مطالعاتی باید داشته باشید؛ مثلاً عین‌الحیات مرحوم مجلسی و معراج‌السعادۀ مرحوم نراقی را مطالعه کنید، اما آرام، نه اینکه مثل روزنامه تند بخوانید. بعد از مطالعه، تحولی در سرکار پیدا می‌شود. آن‌وقت تمام مشکلات را یکی‌یکی حل می‌کنید. پیامبر(ص) فرمودند: «من برای تکمیل اخلاق مبعوث شده‌ام.» در این‌ کتاب‌های اخلاقی، هم درد را نوشته و هم دوا را؛ مثلاً نوشته کسی که بخیل است و این درد را دارد دوایش این است. ان شاء الله موفق می‌شوید. این‌ها کتاب‌های مفیدی است که سابقاً در خانه‌ها بود. حالا رمان آمده و مجله و تلویزیون. این عرایض بنده و این‌طور سوختنم را تا امروز نشنیده و ندیده بودید؛ امروز برای شما اتمام حجت شد. فکری بکنید برای رضای خدا و رضای امام زمان(ع). اگر شب نیمۀ شعبان ریسه آویزان کنیم و دوهزار نفر را هم شام بدهیم و تمام لامپ‌های دنیا را روشن کنیم و تمام شِکرهای دنیا را نُقل کنیم و روی سر مردم بپاشیم بهتر است یا یک نفر را از چنگال بهایی‌ها نجات بدهیم؟ اگر این دو کار را خدمت صاحب‌الزمان(ع) ببریم، ایشان کدام را امضا می‌کند؟ وقتی امیرالمؤمنین(ع) می‌خواستند برای تبلیغ به یمن بروند، پیامبر(ص) برای احترام، ایشان را بدرقه کردند. آنجا نگفتند: «نمازشب بخوان، عمره برو، سینه بزن و...»، بلکه فرمودند: «یا عَليُّ لَأن يَهديَ اللّهُ بِكَ رَجُلًا واحِدًا خَيرٌ لَكَ مِنَ الدُّنيا وَما فيها»؛ (علی‌جان، اگر خدا به‌وسیلۀ تو یک نفر را هدایت کند، برای تو بهتر است از دنیا و آنچه در آن است). در روایت دیگر آمده است: «اگر یک نفر را هدایت کنی، بهتر از آن است که تمام کرۀ زمین طلا باشد و آن را در راه خدا بدهی.» چرا؟ چون این طلاها از بین می‌رود.‌ اصلاً کرۀ زمین از بین می‌رود و نابود می‌شود. اما یک نفر اگر هدایت شود، برای همیشه زنده است. چندمیلیارد سال؟ بشر مرگ ندارد. این را ما هنوز نفهمیده‌ایم. این‌ها را چرا به ما نمی‌گویند؟ پیامبر «وَما يَنطِقُ عَنِ الهَویٰ * إن هُوَ إلّا وَحيٌ یوحیٰ» است، یعنی هرچه می‌گوید وحی است. می‌گوید: «علی جان، اگر خدا به‌وسیلۀ تو یک نفر را هدایت کند، از همۀ دنیا بهتر است.» الان ما در مدارس خودمان پنج‌هزار شاگرد داریم. این‌ها همه‌شان نماز می‌خوانند. بچۀ یازده‌ساله التماس می‌کند که رجب و شعبان هم روزه بگیرد. چه‌کسی باید این‌ها را تربیت بکند؟ ارمنی‌ها و بهایی‌ها بیایند بچه‌های ما را بسازند؟ شما کمر همت ببندید و برای رضایت قلب مبارک مولا(ع) کاری کنید که فردا خدمتشان روسیاه نباشید. وصلی الله علی محمد وآله

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute