نامۀ نخست
بسم الله الرحمن الرحیم
با کمال احترام، امید است همیشه خوش و خرم باشید.
دربارۀ غذاى دانشگاه: اگر طورى است که ظهرها با خوردن غذاى دانشگاه و شبها با خوردن حاضرى، ضررى به مزاج شما نمىخورد، چنین کنید و اگر هم مىتوانید، خودتان غذا بپزید.
گفته بودید «چون پدرم از غذاى دانشگاه منع کرده، فقط حاضرى مىخورم»؛ اگر حقیر منع کردم، گفتم خودتان غذا بپزید. حال که نمىتوانید، از غذاى دانشگاه استفاده نمایید. کسى که به خوردن گوشت عادت کرده، اگر یکسره آن را ترک کند، به عوارض عجیب عصبى مبتلا مىشود. خلاصه هرطور که صلاح است اقدام فرمایید. البته بهترین راه این است که خودتان غذا بپزید و چنانچه ممکن نیست، ظهرها غذای دانشگاه را بخورید و شبها حاضرى؛ ولى روزهایى از غذاى آنجا استفاده کنید که سرخکرده ندارند. عزیزم، حفظ سلامت ارزش زحمت تهیۀ غذا را دارد.
رنج راحت دان چو شد مطلب بزرگ
گَردِ گلّه توتیاى چشم گرگ
افرادى مانند آقاى بروجردى که به مقامات عالی علمى نایل مىشوند کسانىاند که مواظب مزاج خودشان هستند. در سن شما ممکن است آثار سوءتغذیه ظاهر نشود، ولى پس از گذشتن چند سال، عوارض سختى به وجود مىآید که با هیچ دوا و دکترى رفع نخواهد شد.
سعى کنید افراط و تفریط نکنید. به شخصى گفتند: «از بام نیفتى!» پسپس رفت و از آنطرف افتاد! صراط مستقیم راهى است بس خطیر و مشکل. مراقب خود باشید تا از عمرتان بهره ببرید. شما را به خدا مىسپارم.
۲۰آبان۱۳۴۷
نامۀ دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
امید است همیشه خوش و خرم باشید.
اولین شرطِ پیشرفت در هرچیز تمرکز قواست. متوجه باشید که قوا را پخش نکنید. خواندن کتاب عربى یا هرچیزى را که سر سوزنى، آرى سر سوزنى، موجب پراکندگى فکر مىشود ترک کنید.
دوست از دوست رنگ مىگیرد و هرکس آدمى را به راهى که خودش مىرود دعوت مىکند: «کلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیهِمْ فَرِحُون». وقت زیاد است. فعلاً سعى کنید درس خودتان را بهنحو کاملى که انشاءالله، شاگرد اول شوید به پایان برسانید؛ بعداً عربى و آلمانى و فرانسوى و... هم میخوانید. مسلماً با اشتغالاتى که دارید، اگر بخواهید چیزى غیر درس را ضمیمه کنید، مثل کسى مىشوید که با یک دست دو هندوانه برمىدارد و از هر دو بازمىماند. بلى، اگر هیچ فرقى نمىکند، خواندن عربى مانع ندارد؛ ولى در حالتى که به عربى علاقه دارید، تشخیص این مطلب مشکل است. امیدوارم خداوندِ عالَم شما را کمک فرماید که کج نروید.
پرتگاه تنها این نیست که رفیقى از رفیق خود مشروبخورى یا قماربازى یاد بگیرد؛ بلکه اگر در موقعیتى یک عمل مستحب هم نابجا باشد، باید مواظب باشیم از رفیقمان نیاموزیم.
در هر نماز مىگوییم: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُستَقیم»؛ یعنى در هر مرحله از مراحل زندگى، آنچه راه راست است به من نشان بده.
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهاى برون آى اى کوکب هدایت
از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راهِ بىنهایت
اى آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایۀ عنایت
از خدا بخواهید که خودش هدایت کند و دقیقهاى شما را به حال خود نگذارد. اگر این مدد غیبى برسد، انسان نجات مىیابد و در غیر اینصورت، هیچ. هرچه باشد، این حالِ انقطاع را باید خودش بدهد، یعنى کندن از همهچیز، حتی از خودمان. اى دعا از تو، اجابت هم ز تو.
هرچه مىخواهید از او بخواهید. مسلماً دادرسْ اوست و درِ خانهاش همیشه باز است.
۲۰آذر۱۳۴۷
نامۀ سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
نامۀ حضرتعالى رسید. شنیدم به خوابگاه دانشگاه مىروید؛ نمىدانم رفتهاید یا نه. امیدوارم آنچه خیر است پیش آید. بحمد الله و المنة، حضرتعالى چون خودتان را به خدا سپردهاید، از موعظۀ بنده مستغنى هستید.
آرى، کسانىکه خودشان را به او بسپرند همۀ مهماتشان را کفایت مىکند. خوشا به حال کسانى که در پناهِ لطف آن بزرگ، روزگار مىگذرانند.
خوشا حال آنانکه مست وىاند
بلند جهاناند و پست وىاند
آرى، اگر این حالت مستى از فکر حق (خیلى دقت بفرمایید!) براى کسى پیدا شد، همیشه در یک حال است، چون حوادث نمىتواند در او اثر کند. دیگران با وسایل مادى مىخواهند آرامش پیدا کنند، ولى این فرد، بدون هیچچیز، همهچیز دارد.
عجبا، راهِ به این آسانى را مردم کنار گذاشتهاند و به کجا مىروند!
با مدعى مگویید اسرارِ عشق و مستى
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستى
چگونه ممکن است وسایل مادى آرامش بدهد و حالاینکه تمایل به مادیات حد یقِف ندارد. عزیزم، این شعر را فراموش نفرمایید:
در عالم بیوفا کسی خرم نیست
شادىّ و نشاط در بنىآدم نیست
آنکس که در این زمانه او را غم نیست
یا آدم نیست یا از این عالم نیست
پسر عزیزم، مواظب باش بهخودت فشار نیاورى. هرچه مىخواهى بنویس، فورى تقدیم شود. البته هیچگونه منتى نیست، چون خداوند قبلاً مرحمت فرموده است و حقیر وسیلۀ ایصال هستم. همه از لطف اوست.
تو را به خدا مىسپارم.
۲۰دی۱۳۴۷
نامۀ چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
امید است همیشۀ اوقات در پناه حضرت احدیت، خوش و خرم باشید.
هر نامهاى که از جنابعالى مىرسد، بلافاصله جواب مىدهم. نمىدانم چرا جواب نامههاى اول شما نرسیده است. بارى، روش این است. اگر تأخیرى هست از پُست است؛ از ما نرنجید!
مواظب باشید همۀ نیروهاى خود را در درس متمرکز کنید؛ شاید روزى معلم نمونهای براى مسلمانها شوید.
به مقدار کافى به جلسات مذهبى رفتهاید و مطالعات مذهبى داشتهاید. پس از طى دورۀ دانشگاه ممکن است آن را تکمیل هم بکنید. آرى، با همین پایۀ دینى، اگر یک دبیر شیمى قوى باشید، ممکن است جهانى را روشن کنید؛ ولى اگر فقط یک لیسانسۀ سادۀ شیمى باشید، ولو معلومات دینى قوىای هم داشته باشید، در یک مدرسۀ معمولى باید تدریس کنید و اثر وجودى چندانى نخواهید داشت.
علىاىحال، نیروهاى شما محدود و علم نامحدود است. اگر مقدارى از این محدود را هم تلف کنید، چه خواهد شد؟!
خوب توجه کنید. نزدیکترین دوست شما هم از خطا مصون نیست. بحمد الله، خداوندِ عالَم به پسر بزرگ من، هم هوش و فهم مستقیم داده که بفهمد و هم شجاعت و قدرت روحى که تحتتأثیر کسى قرار نگیرد. مواظب باش!
۲۵مهر۱۳۴۸
نامۀ پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم، نامۀ جنابعالى رسید. از سلامت شما خوشوقت شدم. خداوندِ عالَم خیر دنیا و آخرت به آن فرزند گرامى مرحمت فرماید.
آرى، با ایمان به عالَم بَعد، رفتار یک انسان مطابق دستورات الهی خواهد بود. اگر روش بعضى جز این است، مسلماً خللى در ارکان عقاید ایشان وجود دارد و حساب آنان از ما جداست.
گاهى بهمجرد اینکه انسان مىبیند یک نفر نماز مىخواند و روزه مىگیرد، بهطور ناخودآگاه اعمال ناشایست او را مىپذیرد و این موضوع در روح آدمى اثر بدی مىگذارد، یعنى تصور مىکند این کارها با ایمان مخالفتى ندارد، غافل از اینکه آن نماز و روزهْ عادت و چهبسا از ضعف نفس است؛ مثلاً مىترسد بگویند بىدین است، وگرنه امکان ندارد کسى که عالم معاد را باور کرده باشد قدمى برخلاف جهت درست بردارد.
خطرى که افرادى نظیر سرکار را تهدید مىکند همین است و بس، که معاشرین شما نمازخوان و روزهگیرند و ممکن است اعمالِ بد آنها ناخودآگاه در شما اثر بگذارد؛ اما باید بدانید حساب نماز و روزۀ ظاهرى از دین واقعى جداست.
تیغِ «لا» بر قتلِ غیرِ حق براند
درنگر زانپس که بعد «لا» چه ماند
ماند «الا الله» باقى جمله رفت
شاد باش اى عشق شرکتسوزِ زفت
با این مقدمات، بزرگترین همّ یک مسلمان واقعى امور معنوى است و ازاینروست که مولا(ع) فرمودند: «وَلْیَکُنْ هَمُّک فی ما بَعْدَ الْمَوتِ»؛ (همۀ همت و فکر تو باید در امور پس از مرگ باشد).
اگر امروزه فردى اینچنین نمىبینیم، عجیب نیست؛ «فَإنَّ النّاسَ قَدِ اجتَمَعوا عَلى مائِدَةٍ شِبَعُها قَصیرٌ وَ جوعُها طَویل».
عزیزم، شما را به خدا مىسپارم. شبها و پس از قرآنِ صبح، از خداوندِ عالَم بخواهید عاقبت شما را ختم به خیر فرماید.
۱۵آبان۱۳۴۸
نامۀ ششم
بسم الله الرحمن الرحیم
محترماً معروض مىدارد: جواب نامۀ سرکار را فرستادم، ولى چون آقاى [...] به شیراز مىآمدند، دوباره مصدع شدم.
دو راه در پیش است: یا غصه بخوریم یا خوش باشیم. اگر خودتان را از غم و غصه ریزریز کنید، اثرى ندارد و غیر از آنچه مقدر است نمىشود؛ پس بهتر است خوش باشیم.
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافرىست رنجیدن
از دعا فراموشم نکن.
۱۹آبان۱۳۴۸
نامۀ هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم، امید است مزاج شریف را کسالتى نباشد. از خداوند عالم سلامت و توفیق آن فرزند ارجمند را خواستارم.
مواظب باشید «وَ نَظْمِ أمْرِکم» فراموش نشود. آمارها نشان مىدهد که فقط مردمان منظم در زندگى موفق هستند. آرى، در این راه با انتقادهاى دیگران مواجه خواهید شد؛ ولى فرمایش مولا(ع) «و نَظْمِ أمْرِکم» را باید بر هرچیز ترجیح داد. جمع بین ضدین نمىشود که هم پیرو حضرت على(ع) بود و هم از حرف و ملامت مردم ترسید که «چرا فلانى ساعت ۸ شب مىخوابد و چرا در جلسۀ ما حاضر نمىشود و...»! بارى، از دعا فراموشم مکن.
خدا حافظ و یار و مددکار تو باشد
۲۰آذر۱۳۴۸
نامۀ هشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم، فراموش نفرمودهاید که «...کانوا قَوْماً مِنْ أهْلِ الدُّنْیا وَ لَیسوا مِنْ أهْلِها». چقدر لذتبخش است که در بین مردم باشید و با آنها نباشید! یکى از بزرگان مىگفت: «چهل سال است مردم گمان مىکنند با آنان حرف مىزنم و معاشرت دارم و حالاینکه در همۀ این مدت با ’او‘ بودهام.»
با تو خاموشم ولى با یادِ دوست
هر سرِ مویم زبانى دیگر است
***
هرگز وجود حاضرِ غایب شنیدهاى؟
من در میان جمع و دلم جاى دیگر است
اگر اینطور باشد، تهران و شیراز و لندن و اروپا و آمریکا ندارد؛ ولى برعکسِ گفتار آقاى [...]، گاهى هم باید تنها به بیابان بروید تا لذت تنهایى را بچشید (البته نه همیشه).
گریزانم از آن از انجمنها
که در دل خلوتى با یار دارم
***
ما را هوسِ انجمنى نیست که عشاق
جز خلوت و در دل گله با یار نخواهند
خلاصۀ مطلب اینکه مواظب جسم و روح خودت باش و از «او» غفلت نکن.
من مىگذرم خموش و گمنام
آوازۀ جاودانه از توست
۲۷آذر۱۳۴۸
نامۀ نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشید.
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوى ما آید نداها را صدا
اگر اینطور است، با یک حساب دقیق، جنایاتى که آیندگان مرتکب مىشوند در نامۀ عمل ما هم ثبت خواهد شد، چون مىتوانیم با روشی عاقلانه و صحیح، محیطى به وجود آوریم که مردم با داشتنِ فکرِ صحیح، دیگر گِردِ خطا نگردند.
آرى، اگر این مسئولیت را حس کنید و باور کنید که سهلانگارىهاى ما باعث بىبندوبارىهاى آیندگان مىشود، شما هم مثل بزرگانی ازقبیل آقاى بروجردى، مواظب خواهید بود یک دقیقۀ عمرتان هم ضایع نشود.
۱۰آبان۱۳۴۹
نامۀ دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
نامۀ شما رسید. از سلامت سرکار کمال مسرت روى داد.
در خطبۀ آخر شعبان، پیغمبر(ص) فرمودند: «بدبخت کسى است که ماه رمضان بر او بگذرد و از مغفرت خدا محروم باشد.»
فهم این مطلب با توجه قلبى ممکن است؛ یعنى باید کوشش کرد که ملکات رذیله جاى خود را به ملکات فاضله بدهد. در غیراینصورت
نه محقق بوَد نه دانشمند
چارپایى بر او کتابى چند
از این جهت، قرآن مىفرماید: «...یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَة»؛ یعنى مقصود از آمدن پیامبر(ص) تزکیۀ روح افراد است، و تا این مرحله تحقق عملی نیابد، دانستن اصطلاحات علمى پشیزى ارزش ندارد. خوشبختانه امروز این مطلب مورد تصدیق واقع شده و همۀ جهانیان فهمیدهاند که علم بدون اخلاق، دادن شمشیر به دست دیوانه است؛ ولى حیف، موقعى فهمیدهاند که کار از کار گذشته است.
۲۵آبان۱۳۴۹
نامۀ یازدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند ارجمند
از خداوندِ عالَم توفیق و سعادت سرکار را خواستارم.
سعى کنید دائم مراقب باشید از «خود»تان بیرون روید و در «خود»تان باشید. کسى که با این مطالب آشنا نیست این جمله را بر تناقض حمل مىکند، ولى چون جنابعالى متوجهید، امید است بیشازپیش عمل کنید.
ای نسخۀ نامۀ الهی که تویی
وی آینۀ جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
اگر شخصى معلومات عالَم را بداند و از خودش بىخبر باشد، نصیبى نخواهد داشت جز حسرت و خستگى و افسردگى. پس از احاطه به آنهمه معلومات، مثل فخر رازى خواهد شد که در تمام فنون سرآمد دوران بود و گفت: «نِهایةُ إقْدامِ الْعُقولِ عِقالُ!»؛ یعنى (با تکیه بر عقل خود) فقط عِقال و بندى به پاى خود زدم.
از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راهِ بىنهایت
ولى متوجه باشید که معناى این کلمات این نیست که در کسب علم مسامحه کنید، بلکه براى اینکه بتوانید در اجتماع نفوذ کنید، باید به آخرین مرحلۀ علمى برسید و اگر بالاتر از پروفسور و محقق و متخصص، چیزى هست، همان شوید. خلاصه، مطالب اشتباه نشود؛ باید داراى مقام جمعالجمعى بشوید. همهچیز را بدانید و در همۀ فنون سرآمد دوران باشید؛ ولى پس از همۀ اینها مثل اولیاى خدا بگویید: اینها همه هیچ است و غیر از اینکه آینۀ دل را صیقلى کنم تا محل تجلیاتِ انوار الهی شود، چارهاى نیست.
تو را به خدا مىسپارم و التماس دعا دارم و خیر دنیا و آخرت را برایت خواهانم.
خدا پشت و پناهت باشد
۲۷آذر۱۳۴۹
نامۀ دوازدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
امید است همیشۀ اوقات در پناه ایزد متعال، خوش و خرم باشید. از خداوندِ عالَم توفیق و سعادت حضرت عالى را خواستارم.
دربارۀ فعالیت درسى لزومى ندارد که مطلبى بگویم، چون بحمد الله، بیش از آنچه تصور شود به مطلب توجه دارید. آرى، امروزه تنها جهادِ در راه خدا تحصیل علم است. امام صادق(ع) مىفرمود: «اُطْلُبوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَ شَقِّ الْمُهَج»؛ (بهدنبال علم بروید، اگرچه دریاها را بشکافید و خون شما هم ریخته شود).
تلاش براى داشتن مردانى دانشمند که با قدرت علمى بتوانند در جوانها نفوذ کنند و آنان را از انحراف برهانند وظیفۀ اولیۀ هر فرد مسلمانى است؛ ولى چقدر مایۀ تأسف است که مسلمانها این راه آسان و ساده را ترک کردهاند و به کارهایى میپردازند که نتیجهاى جز خسران و زیان به بار نمىآورد.
۱۹دی۱۳۴۹
نامۀ سیزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
نورچشم عزیزم
از درگاه ایزد متعال، توفیق و سعادت آن فرزند عزیز را خواستارم. دو نامه در یک روز از جنابعالى زیارت شد؛ بلافاصله مبادرت به جواب کردم.
فرموده بودید وضع درس خوب است؛ امیدوارم از خوب هم خوبتر شود. آرى
گاهى به کشتهگشتن و گاهى به کشتن است
ترویج دین، هرآنچه زمان اقتضا کند
امروز بزرگترین خدمت این است که افرادِ معتقدْ خود را از جهت علمى تقویت کنند، چون مردم در مقابل کلمۀ «دکتر» و «لیسانس» خودباخته هستند و مسلماً این موضوع در آینده بیشتر هم خواهد شد. بنابراین، براى هر دقیقهاى که در راه تحصیل علم مىگذرانید، ثواب فراوانى در نامۀ عملتان نوشته مىشود. بااینهمه سعى کنید افراط نشود که نقض غرض است. آرى، تشخیصِ مصداق مشکل است.
بعضى در موقع تحصیل بهقدرى به خود فشار مىآورند که پس از فراغت از تحصیل، ابتکار را از دست مىدهند. در کلمۀ «ابتکار» دقت کنید. انسان بدون این صفت هیچ است. باز خواهش مىکنم در کلمۀ «هیچ» فکر کنید؛ واقعاً هیچ! آرى، درس مىدهد، کتاب مىنویسد، سخنرانى هم مىکند؛ ولى مانند مجسمهاى است که بهدست دیگران مىچرخد. این انسان پشیزى ارزش ندارد. این دو جمله را هم فراموش نکنید که: «اَلْعاقِلُ یعْتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ؛ اَلْجاهِلُ یعْتَمِدُ على أمَلِه».
به خدا مىسپارمت
۱۲اسفند۱۳۴۹
نامۀ چهاردهم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
نامۀ شما رسید. از توفیق سرکار بىنهایت مسرت یافتم. امیدوارم خداوندِ عالَم در همهحال یار و مددکارتان باشد.
عزیزم، با روحیهاى که خداوندِ عالَم به شما داده است، تحصیل علم بر شما واجب است، و همانطور که وقتى نماز واجب مىشود، مقدمۀ آن یعنى وضو هم وجوب مییابد، مقدمۀ تحصیل علم هم که حفظ سلامت است واجب خواهد شد.
اگر بدانید که فرداى قیامت در حضور پروردگار، از کوچک و بزرگ اعمالتان سؤال خواهد شد و مىپرسند که «وقتى با توفیق در علم، مىتوانستى هزاران نفر را از بىدینى نجات دهى، چرا نجات ندادى؟»، چه خواهید گفت و چه خواهید کرد؟
مولى(ع) فرمودند: «ما أخَذَ اللَّهُ عَلى أهْلِ الْجَهْلِ أنْ یتَعَلَّموا حتی أخَذَ عَلى أهْلِ الْعِلْمِ أنْ یعَلِّموا»؛ (پیش از اینکه به نادانان بگویند «چرا نرفتید یاد بگیرید؟»، به دانایان مىگویند: «چرا یاد ندادید؟»)
اگر کسى بهاختیار خود، کارى کند که از دانایان نشود، و براثر این اهمال، نادانان با نادانىِ خودشان به بىراهه بروند، آیا مسئول نیست؟ حتماً هست، چون مىتوانست نگذارد این جنایات به وجود آید.
از دعا فراموشم نفرمایید
۵اردیبهشت۱۳۵۰
نامۀ پانزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
از خداوندِ عالَم توفیق آن فرزند عزیز را خواستارم.
نامۀ سرکار را زیارت کردم. از سلامت شما کمال مسرت روى داد. سعى کنید همراه با سلامت جسم و توفیق در درس، پیشرفت روحى پیدا شود. بهطورى که مکرر عرض شد، باید قلب را از یاد غیر او خالى کرد. آرى،
خانه خالى کن دلا تا منزل جانان شود
کاین هوسناکان دل و دین جاى دیگر مىکنند
ما بهجاى اینکه در این مرحله جلو برویم، به فروع پرداختهایم و حالاینکه ازنظر اولیا، بزرگترین گناه توجه به غیر اوست. باید توجه داشت که زشتى و قبح معصیت بهخاطر توجه به غیر اوست و ترجیح دادن کارى بر یاد او. کسى هم که به خود توجه دارد نمىتواند به او متوجه باشد.
بیایید براى تأمین سعادت دنیا و آخرت، این یک قدم را در راه او برداریم؛ مگر نه اینکه همۀ نزاعها و زدوخوردها و خونریزىها و... بهخاطر همین خودخواهى است و بس؟
چون بمردى تو ز اوصاف بشر
بحر اسرارت نهد بر فرق سر
***
اى خدا بگمار قومى روحمند
تا ز صندوقِ بدنْمان واخرند
***
گوش ما گیر و در آن مجلس کشان
کز رحیقت مىچشند آن سرخوشان
***
اولم این جزرومد از تو رسید
ورنه ساکن بود این بحر اى مجید
هم از آنجا کاین تردد دادىام
بىتردد کن مرا هم از کرم
***
جذب یک راهۀ صراط مستقیم
بهْ ز دوراهۀ تردّد اى کریم
این مطالب بافتنى نیست؛ یافتنى است. بشرى که از خود بیرون آمده چه حاجت به دلدارى دیگران دارد؟ او مثل دریا آرام است و سیلها را در خود هضم مىکند. خداوندِ عالَم کمک کند که ما دریا باشیم تا آرامشبخش شویم.
خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوى دوست هست به صحرا چه حاجت است
قبلاً عرض کردهام، باز هم مىگویم: اینها حالات روح است، اگرنه در ظاهر، باید مثل همه باشید: گردش بروید، شوخى کنید، بخندید.
یکى دائم در تشویش است که خوشى ظاهرىاش از دست نرود و آن یکى همیشه در نشاط و آرامش است؛ چون با چیزى خوش است که از دسترفتنى نیست و فنا و زوال و نیستى بر او راه ندارد. بهبه، چقدر خوب است، چقدر عالى است، چه لذتبخش است، چه بهشتى است!
تَرَکتُ لِلنّاسِ دُنْیاهُمْ وَ دینَهُمُ
شُغْلاً بِذِکرِك یا دیني وَ دُنْیائي
***
سایۀ طوبى و دلجویى حور و لبِحوض
به هواى سرِ کوى تو برفت از یادم
باز هم عرض مىکنم: مبادا اشتباه بفرمایید؛ اینها مراحل روحى شماست. در عالم ظاهر باید مانند همه باشید: گردش بروید، ورزش کنید، شوخى کنید، بخندید، و در باطن با «او» باشید و دقیقهاى و بلکه لحظهاى از او غافل نباشید. خداوندِ عالَم در همهحال یار و مددکار شما باشد و در این مرحلهاى که قدم گذاشتهاید، خودش از شما دستگیرى کند تا به سرمنزل مقصود برسید.
ما کهایم اندر جهانِ پیچپیچ
چون الف او خود چه دارد؟ هیچ هیچ
۲۲اردیبهشت۱۳۵۰
نامۀ شانزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم، نامههاى متوالى جنابعالى رسید. از سلامت و توفیق شما در جهات صورى و معنوى کمال مسرت روى داد.
توجه شما به امر مشورت موجب ازدیاد محبت گردید. خداوندِ عالَم آن فرزند عزیز را موفق و مؤید بدارد.
بارى، بههیچنحو صلاح نیست سرکار تابستان در شیراز بمانید. علتهاى بسیار دارد که به یکى از آنها اشاره مىکنم.
بهچشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سَبَق بُرد از شتابان
سمندِ بادپای از تک فروماند
شتربان همچنان آهسته مىراند
قال علی(ع): «مِلاک الْأُمورِ حُسْنُ الْخَواتِم»ممکن است حساب کنید که درسگرفتن در تابستان باعث مىشود که درس زودتر تمام شود؛ ولى عزیزم، بهطورى که بارها گفتهام، بقاى موضوع شرط است.
۴خرداد۱۳۵۰
نامۀ هفدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
از خداوندِ عالَم، خیر دنیا و آخرت را براى آن نور چشم گرامى خواستارم.
قرآن مىفرماید: «وَ إذ قالَ رَبُّک لِلْملائِکةِ إنّی جاعِلٌ فِی الْأرْضِ خَلیفَة»؛ (یاد آور هنگامى را که پروردگار تو به ملائکه فرمود: «من خلیفه و جانشینى در زمین قرار خواهم داد»).
آدم جانشین خداست. این جمله چه معنى دارد؟ مگر خدا مىخورد و مىخوابد و... که انسان با انجام این کارها، بتواند خلیفه و جانشین خدا باشد؟ ابداً اینطور نیست. پس مطلب چیست؟
خداوندِ عالَم ارشاد و هدایت مىکند و با ارسال پیامبران مردم را از گمراهى نجات مىدهد. هرکس در این راه قدمى بردارد هدف آفرینش را عملى کرده است؛ ولى باید دانست که ارشاد و هدایت بدون داشتن جنبۀ علمى ممکن نیست.
اى بىخبر بکوش که صاحبخبر شوى
تا راهرو نباشى کِى راهبر شوى
اگر چنین است، همانطور که بارها گفتهام، باید بهوسیلۀ نفوذ علمى، حقایق دین را به مردم برسانید و چون این مطلب عقلاً و شرعاً و وجداناً وظیفۀ هر فرد انسانى است، دوستان را جمع کنید و بفرمایید: «وقتى یکى از ما خسته مىشود، به اتاق دیگرى مىرود؛ درحالىکه اوقات مطالعۀ ما همزمان نیست و ممکن است آن دوست بخواهد مطالعه کند و بهاینترتیب مزاحمت برایش فراهم شود. پس بهتر است بعد از شام همه متّفقاً ساعتى را براى دیدار بگذاریم که هرکس خواست به دیدار دوستش برود، در همان ساعت برود.»
ملتفت باشید. چون مطالعه بعد از شام مضر است و تفریح و شوخى موجب هضم غذا مىشود، این ساعت بهترین موقع دیدار دوستان است. اما آن را باید کاملاً محدود کرد؛ مثلاً باید گفت ملاقات فقط از ساعت ۷ تا ۸ است، و سر ساعت باید تعطیل کرد.
خیلى نادانى است که کسى وطن را ترک و رنج غربت را تحمل کند و دست خالى برگردد.
۲۹آبان۱۳۵۰
نامۀ هجدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
مکتوب شریف واصل شد و از سلامت و توفیق سرکار، کمال مسرت روى داد. خداوندِ عالَم خیر دنیا و آخرت به شما مرحمت فرماید.
بهترین طبیبِ شخصْ خود اوست. اگر در مراحل ابتدایى که انحراف مختصرى براى مزاج پیدا شود نتوانیم از راه غذا آن را اصلاح کنیم، بعداً بههیچنحو ممکن نیست. فعلاً هرکس باید با امساک و پرهیز مراقب باشد که کار به آنجاها نکشد. پیغمبر(ص) فرمودند: «اَلْمِعْدَةُ بَیتُ کلِّ داء»؛ یعنى معده خانه و منشأ هر بیمارى است.
اگر این یک جملۀ امیرالمؤمنین(ع) مواظبت مىشد که فرمود: «حسنجان، تا خوب گرسنه نشدى، غذا نخور و تا قدرى مانده است که سیر شوى، دست از غذا بردار و غذا را خوب بجو و شب موقع خواب به بیتالخلا برو»، این امراض گوناگون پیش نمىآمد؛ چون پس از این جمله فرمود: «فَإذَا اسْتَعْمَلْتَ هذا اسْتَغْنَیتَ عَنِ الطِّبِّ»؛ (پس هنگامى که این چهار موضوع را به کار گرفتى و عمل کردى، از طب بىنیاز خواهى شد).
اشعارى به دست حقیر رسید که خیلى ارزنده بود. به مادر گفتم که براى شما بنویسند؛ باشد که در موقع مناسب براى افرادى که سزاوار مىدانید بخوانید تا نجات یابند و خودتان هم با تأمل، مطالعه فرمایید تا حداکثرِ استفاده را از نیروهاى خود بفرمایید.
فراموشت نمىکنم؛ فراموشم نکن!
یادت نمىکنم به همه عمر زانکه یاد
آنکس کند که دلبرش از یاد مىرود
۱۶دی۱۳۵۰
نامۀ نوزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
از سلامت سرکار کمال مسرت روى داد.
اگر اجازه بفرمایید، دیکتۀ شما را تصحیح کنم تا نمرۀ بیست بگیرید! روى پاکت نوشتهاید: «آقاى علامه دامت برکاتهم»! سرکار ازنظر احترام، ضمیرِ جمع نوشتهاید؛ ولى در اینجا همان کلمۀ «دامت برکاته» کافى است. نیز در نامۀ دیگرى نوشته بودید: لذا با «اجازتان» نامه را به «همینجا» تمام مىکنم. اولاً باید بنویسید: «اجازهتان»؛ ثانیاً باید «همینجا» را «همینجا» بنویسید.
باید عرض کنم که با کمال متانت و آرامش، جنبههاى علمى را تقویت کنید و با ملایمت، جوانهاى لایق را با اصول عقاید آشنا کنید. در چنین صورتى خودبهخود گِردِ بدىها نمىگردند و مفاسد اصلاح مىشود.
ممکن است بگویند اثرش ناچیز است. در جواب بفرمایید: آرى، ناچیز است؛ ولى هیچ یا منفى نیست. اگر ما هم شتابزدگى و بىحوصلگى مىکردیم، الان وضع شما غیر از این بود؛ یعنى شاید خود شما جزو یکى از فرق ضاله بودید یا اقلاً ازجهت اخلاقى غیر از این بودید که هستید.
مراقب باشید احساساتى نشوید و فراموش نکنید که کاسهْ از آش داغتر نمىشود. امامزمان(ع) ناظر اوضاع است و خدا هم از ایشان به وضع آگاهتر.
سرکار بدانید که هیچ فردى عاقلتر و داناتر از امامان ما نیست. آنها با مشاهدۀ اوضاع نامناسب جامعه، در راهِ تعالىِ علم و تربیتِ عالِم مىکوشیدند. چقدر مایۀ تعجب است که ما اسم خودمان را مسلمان مىگذاریم، ولى از رفتار پیشوایانمان پیروى نمىکنیم!
اى کاش اگر مسلمان نیستیم عاقل باشیم. آیا عقل اجازه مىدهد که آدمى اعمالى انجام دهد که نهتنها نفع ندارد، بلکه سراپا ضرر است، آنهم نه به خودش، بلکه به خانواده و اجتماعش؟ مکرر عرض کردهام: ازنظر روانى، مرعوبْ مغلوب است.
تو را به خدا مىسپارم و التماس دعا دارم
۱۹دی۱۳۵۰
نامۀ بیستم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و قلبى لدیکم!
مکتوب شریف رسید و کمال مسرت روى داد. بهمقتضاى «المکاتَباتُ نصفُ الملاقاة!» با هرکس از شیراز مىآید، نامهاى براى ما بفرست؛ خوشحال مىشویم.
عقل سالم در بدن سالم است و با تجربه دیدید که در سال اول چون به مزاج اهمیت ندادید چه عوارضى به وجود آمد. پس نهایت دقت را دربارۀ مزاج بفرمایید. وقتى احساس سنگینى کردید، اگر دو ساعت وقت براى تهیۀ سبزى بخارپز صرف کنید ظاهراً از وقتِ درس گرفتهاید، اما حقیقتاً به درس کمک کردهاید، چون مغز خسته کار نمىکند و مغزى که با خون مسموم تغذیه کرده است دنیا را از وراى سموم مىبیند و هرچه بیشتر کار کند، بیشتر عقب مىماند.
گمان نمىکنم بعد از تجربههایى که داشتید، نوشتن این مطلب لازم باشد. بااینهمه انسان موقعى که سرگرم کار است مثل سربازى است که در میدان جنگ است و دردِ تیر را احساس نمىکند؛ ولى وقتى باد به زخمش خورد، مىفهمد. شما هم چون سرگرم کار و فعالیت هستید ممکن است متوجه نشوید؛ ولى موقعى متوجه مىشوید، که کار از کار گذشته است.
باز هم عرض مىکنم: لیسانس و فوقلیسانس و دکترى و مهندسى، موقعى مفید است که مزاجى سالم داشته باشید.
یکى از استادان عالىمقام به شاگردانش که در تحصیل افراط مىکردند و به مزاج خود نمىرسیدند مىفرمود: «بقاى موضوع شرط است»، یعنى قبلاً باید کاغذى باشد تا بتوانیم نامه بنویسیم. اگر کاغذ را بسوزانیم، نامهنوشتن یعنى چه؟! همچنین باید مزاجى باشد و انسانِ زندهاى باشد تا از لیسانس و فوقلیسانس و سایر مدارجى که بهزحمت به دست آورده، بتواند استفاده کند.
مستدعى است این نامه را در آرامشِ کامل مکرر مطالعه فرمایید تا بدانید بسیارى از کارهایى که سابقاً براى شما عادى بود دیگر حرام است و براى آینده هم مواظب باشید.
تکرار مىکنم: بقاى موضوع شرط است. یک عده جوانهاى خام مىگویند: هر کار ما مىکنیم درست است. اینها موقعى به خود مىآیند که جز مزاجی فرسوده و روحی کثیف چیز دیگرى ندارند. اَلْعاقِلُ تَکفیهِ الْاِشارةُ.
تو را به خدا مىسپارم و التماس دعا دارم
۲۴دی۱۳۵۰
نامۀ بیستویکم
بسم الله الرحمن الرحیم
کتابى براى محمدحسن فرستاده بودید؛ به ایشان ندادم تا کتاب دیگرى هم براى محمدمهدى بفرستید و بعداً یکدفعه به هر دو بدهم.
نیروها محدود است و خلأها زیاد. باید سعى کنیم نیروى خود را در محلى بىارزش یا بىجا مصرف نکنیم؛ یعنى اگر از رفقا روزى پنجاه ریال جمع کنید و یک خانوادۀ فقیر را در شیراز اداره و تأمین کنید، بسیار کار خوبى است، ولى هیچوقت این کار را نمىکنید. دلیلش بىدینى و بىعاطفگى شما نیست، بلکه مىگویید: با نیروى محدودم، فعلاً وظیفۀ من چیز دیگرى است. عزیزم، به همین دلیل، کمکهاى درسى شما به دانشآموزان ضعیف اگر کوچکترین وقفهای در تحصیل شما ایجاد کند براى شما جایز نیست.
دقت کنید. عدۀ زیادى از مسلمانها در راه ماندند. بعضى اسیر و گرفتار مسائل شهوى شدند و عدهاى درنتیجۀ بیتوجهی و عدمتشخیص مصداق، به ظواهر دینى پرداختند و از رسیدن به قلۀ انسانیت محروم گشتند.
حقیر از وضع آنجا مطلعم. دانشآموزى که هفتهاى فقط چند ساعت با شما درس مىخواند و بقیه را تحتتأثیر معلمان و خانواده و اجتماع کثیف است، چه نتیجهاى مىبرد؟ البته نتیجه مىبرد؛ ولى ارزش ندارد که نیرویى مانند نیروى شما صرف چنین موضوعی شود. با خواست خداوندِ عالَم، اگر شما داراى مدرکى علمى شوید، بهدست شما ممکن است مؤسسهاى به وجود آید که هزارها مثل شما در آن تربیت شوند؛ چون در محیطى صالح، افرادى را از دامن مادران مىگیرید و زحمت شما بىنتیجه یا کمنتیجه نمىماند. خلاصه اینکه با نیروى فکرى و مزاجىِ محدودى که دارید، باید سعى کنید حداکثر استفاده را به اسلام برسانید، آنهم نه حالا، بلکه در آینده. (دقت کنید).
مجبورم بگویم: اگر خداى ناکرده براى خوشآمد کسى کار کنید، بىاجر مىمانید؛ بلکه ریا و نوعى شرک است و نابود خواهید شد.
خواهش مىکنم دو خط اخیر را تجزیه و تحلیل کنید، البته در موقع آرامش.
خدا نگهدارت باد
۲بهمن۱۳۵۰
نامۀ بیستودوم
بسم الله الرحمن الرحیم
بهمقتضاى «وَ أْتوا الْبُیوتَ مِنْ أبْوابِها»؛ (از درهاى خانهها به آنها داخل شوید)، باید هر کارى را از راهش وارد شوید و انجام دهید. از هر راهى که ممکن است، در راه حفظ مزاج بکوشید وگرنه میلیونها نفر که باید از راهنمایىهاى شما استفاده کنند محروم خواهند شد.
از کلمۀ «میلیونها نفر» تعجب نکنید. آرى، میلیونها نفر، چون مىتوانید یک دبیر خوب بشوید و در دورۀ عمر لااقل هزار نفر را تربیت کنید که پس از گذشتن زمانى، این عده هزارها خواهند شد که همه اهل تقوا و صلاح و با خداى خود آشنایند. در مقابل، درنتیجۀ یک مسامحۀ کوچک در امر مزاج، یا در جوانى در دامن مرگ خواهید افتاد یا گرفتار یک زندگى بدتر از مرگ خواهید شد.
به خدا مىسپارمت و امیدوارم از دعا فراموشم نکنى
۱۶بهمن۱۳۵۰
نامۀ بیستوسوم
بسم الله الرحمن الرحیم
ور به خواب آییم مستان وییم
ور به بیدارى به دستان وییم
***
ما همه شیران ولى شیر عَلَم
حملهشان از باد باشد دمبهدم
***
گر رنج پیش آید و گر راحت اى حکیم
نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
***
چشمى که به فاعل حقیقى نگریست
از نیک و بد زمانه فارغدل زیست
آرى، اگر توحید کامل شد، همانطور که انسان نمىگوید «چرا فقیرم و چرا مریضم و...»، در احساس ترقى و توقف روحى هم «چرا» نمىگوید، بلکه به وظیفۀ شرعى خود عمل مىکند. (دقت کنید).
ممکن است سطح این حرف بالا باشد، ولى «لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة». این آیه مىفرماید: از پیغمبرت پیروى کن. آنحضرت بااینکه خود را به کمال مطلقى که برایش میسر بود، نرسیده مىدانست، هیچوقت غیرمتبسم نبود؛ یعنى به آنچه بود خوش و راضى بود و بغض گلویش را فشار نمىداد. آرى، «کالْمَیتِ بَینَ یدَی الْغَسّال»بود، مانند مردهاى در میان دستهاى مردهشوى، بىحرکت و بىاراده. مىخواهى من بایستم؟ حاضرم. مىخواهى بروم؟ سریع یا کند؟ مطیعم. در تهران، دهان پدرم را مىبندى؛ مانعى ندارد!
در اندرون منِ خستهدل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
اصلاً چهکسى پدرم را ساکت کرد؟ آیا غیر از ارادۀ او چیزى هست؟ اگر چنین است، چرا خودبینى و خودخواهى داریم؟ شاید او بخواهد در همین حد بمانیم. آیا اگر او بخواهد، با افاضۀ بلاواسطه نمىتواند؟
با توحید کامل، آدمى به جایى مىرسد که مىگوید: «أدَبَّنی رَبّی فَأحْسَنَ تَأْدیبی»؛ (پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد).
اگر توحید کامل شد، افکارى مثل ترقى و انحطاط و... همه مىریزد و آنوقت است که مىگوییم:
خوشوقت رندِ مست که دنیا و آخرت
بر باد داد و هیچ غمِ بیشوکم نداشت
یا
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولى
پیشِ رندان رقمِ سود و زیان اینهمه نیست
اینها شعر نیست. افسانه هم نیست. بالاترین مقام براى یک انسان (معمولى) این است که نامش رقم نیک بپذیرد و جزو صلحا و اولیا شود؛ ولى مىبینید که مىگوید: پیش رندان، رقم سود و زیان اینهمه نیست.
سطح حرف بالا رفت. شاید اگر مىخواستیم حضورى هم صحبت کنیم، بالاتر از این نمىگفتیم. شاید هم مصلحت بوده است که صحبتى نکنیم و نامۀ شما بیاید و این مطالب نوشته شود.
برگ کاهم پیش تو اى تندباد
من چه دانم تا کجا خواهم فُتاد
بعد از همۀ این مطالب، اگر بخواهیم به جایى برسیم، باز هم با نگرانى کارى از پیش نمىرود. مولوى مىگوید: اگر مدتى محروم بودى، حال که فهمیدى، چرا متأثر مىشوى؟ حالا بانشاط باش وگرنه
نیم عمرت در پریشانى رود
نیم دیگر در پشیمانى شود
***
دم غنیمت دان که عالم یک دم است
هرکه با دم همدم است او آدم است
در موقع آرامش، این نامه را بهدقت مطالعه کن و همانطور که در مراحل مادى خواستهاى ندارى، در مراحل معنوى هم چیزى جز خواست او نخواه. آرى، اگر او توفیقت دهد و چنین شوى، همان خواهد شد که شاعر مىگوید:
گفت اکنون چون منى، ای من درآ
نیست گنجایى دو من را در سرا
۱۳اسفند۱۳۵۰
نامۀ بیستوچهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
ارتباط بین جسم و روح از مسائل قطعى است، ولى متأسفانه عدهاى راه افراط پیمودند و گفتند: «زیادى در خواب و خور و... مانع رسیدن به مراحل معنوى نیست.» دستهاى هم تفریط کردند و گفتند: «تقویت روح بسته به تضعیف بدن است.» آنگاه این فکر صوفیانه شراشروجودشان را گرفت و دستور ریاضتهاى باطل و غیرمشروع دادند.
همانطور که عرض کردهام، سه گونه کمال براى آدمى هست که اگر یکى از اینها مورد غفلت واقع شود، زبون خواهد شد: کمال تن، کمال عقل، کمال روح.
مراد از کمالِ تن فربهشدن بدن نیست، بلکه اعتدالِ آن است. چون تنْ مَرکبِ روح است، باید در نهایت اعتدال و قدرت باشد تا بتواند روح را بکِشد؛ ولى معالأسف عدهاى چون خودشان بدن را از حالت سلامت و قدرت خارج کردهاند و حب ذات هم دارند، این عمل را در نظر مردم نیکو جلوه مىدهند. خیلى مواظب باشید که فریب نخورید.
پس از اینکه کمال تن به دست آمد و انسان داراى مزاجى معتدل شد، نوبت کمال عقل مىرسد، یعنى فرد مىتواند به علوم آشنا شود. آدم مریض که مغزش با خون مسموم تغذیه کرده است نمىتواند مسائل عالى ریاضى و فلسفى را درک کند، بلکه باید همیشه دنبال حکیم و دوا باشد و سرش را میان دو دستش بگیرد و فریاد بکشد!
پس از رسیدن به این دو مرحله از کمال، کمال روح حاصل مىشود، یعنى نفس با عالم غیب ارتباط پیدا مىکند. در چنین موقعیتی، فرد همهچیز دارد و از همه مىگذرد.
آنکس که بدن را ناتوان کرده و شهوتى ندارد چشمچراننبودنش چه ارزشى خواهد داشت؟ سنگ و آجر هم چشمچران نیستند!
آنکس که معلومات ندارد تکبرنکردنش چه ارزشى دارد؟ او علمى ندارد تا بدان فخر کند.
آرى، کسى که قدرت بدنى و قدرت علمى دارد و قدمى کج برنمىدارد داراى قدرت روحى بوده و به معناى واقعىِ کمال رسیده است.
به خدا مىسپارمت
۱۶فروردین۱۳۵۱
نامۀ بیستوپنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند گرامى
امید است همیشۀ اوقات خوش و خرم باشید.
بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آى
اگر ز خود نتوانى ز خانه بیرون آى
ز سنگ لاله برآمد ز خاک سبزه دمید
چه میشود تو هم از کنج خانه بیرون آى
سعى کنید با خوابیدن اول شب، بینالطلوعین را بیدار باشید و تنها قدم بزنید و چند آیه قرآن بخوانید و البته در قرآن تفکر کنید.
التماس دعا دارم
۲اردیبهشت۱۳۵۱
نامۀ بیستوششم
بسم الله الرحمن الرحیم
نامۀ مبارک رسید، کمال مسرت روى داد. از خداوند عالم توفیق جنابعالى را خواستارم.
چه شِکرهاست در این شهر که قانع شدهاند
شاهبازان طریقت به مقام مگسى
راستى چرا اینطور است و چرا از جلوۀ حقیقى مبدأ بهرهاى نمىبریم؟ آیا معاشران ما از او بهدورند؟ آیا صدقِ طلب نداریم؟ آیا هنوز عظمت مطلب درک نشده؟ نمىدانم. درهرصورت
تا نگردى آشنا زین پرده رمزى نشنوى
گوش نامحرم نباشد جاى پیغام سروش
کدام بهتر است: همۀ عالم هستى را به کسى بدهند یا اینکه بهجاى آن، عشق به خداوند را به او بدهند؟ در اوّلى همه اضطراب است و دومى همه خوشى و آرامش.
چه کنیم غیر از اینکه بگوییم: خودت را به ما بده! اى دعا از تو، اجابت هم ز تو.
بیشازاین مطالب در قلم نمىگنجد. هرچه مىخواهید، از خودش بخواهید.
۷اردیبهشت۱۳۵۱
نامۀ بیستوهفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
از خداوندِ عالَم، توفیق و سعادت آن فرزند گرامى را خواستارم.
بااینکه بحمد الله توجه دارید، باز هم عرض مىکنم: سختترین علم علم زندگى است، که یعنی انسان بداند انرژى خود را کجا و چگونه صرف کند. در غیر اینصورت و با یک لحظه غفلت، یک عمر ندامت و پشیمانىِ غیرقابل جبران به بار خواهد آمد.
واقعاً انسان موجود عجیبى است. از خداوندِ عالَم بخواهید که در همهحال راهنمایى فرماید تا هم راه را پیدا کنیم و هم دیگران را نجات دهیم.
اى بىخبر بکوش که صاحبخبر شوى
تا راهرو نباشى کِى راهبر شوى
کاملاً متوجه این مطالب باشید و آن را کوچک نشمرید.
۲۵اردیبهشت۱۳۵۱
نامۀ بیستوهشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند ارجمند
از خداوندِ عالَم توفیق و سعادت آن نور چشم گرامى را خواستارم.
اگر بنا بر این است که امت از امام، یعنى پیشواى خودش پیروى کند، باید کوشش کنیم موبهمو روش خاتم انبیا(ص) را عمل کنیم.
نسبتبه دنیا و مادیات، سیرۀ مبارک ایشان چه بود؟
«قَضَمَ الدُّنْیا قَضْماً وَ لَمْ یعِرْها طَرْفاً»؛ (آنحضرت از دنیا با بىرغبتى بهره مىبرد و با گوشۀ چشم هم به آن نگاه نکرد!)
یک روز همه در فکر دوچرخه بودید، بهطورىکه در خواب هم از دوچرخه حرف مىزدید؛ اما امروز به این فکر مىخندید. حالا هم فکر دیگرى آمده است که پس از طى این مرحله، به این افکار هم مىخندید. در پایان، دَمِ رفتن، به همۀ افکار گذشته خواهید خندید و خواهید گفت: اى کاش غیر از این بودم!
پس چه بهتر که با خواست خداوندِ عالَم و برخلاف دیگران، از همین امروز، فردى بشویم که یک لحظه از یاد او غافل نباشیم.
آرى، اگر چنین شد، دیگر پشیمانى نیست. اما در غیر اینصورت، ندامت و پشیمانى است، و یکى از اسامى روز قیامت هم «یوم الحسرة» است؛ دیگری «یوم الندامة» و یکى هم «یوم التغابن».
انسان یک انگشتِ دستش را به صدمیلیون تومان نمىدهد؛ ولى تمام وجودش، یعنی قلب، کبد، کلیه، اعصاب، مغز، دنیا و آخرت، جسم و روح، همه را بر سر امور موهومى مثل خانه، ماشین، زن و اینکه چرا اینطور گفت و چرا آنطور شد و... از دست مىدهد. آیا احمقتر از ما کسى هست؟!
از خدا بخواهید که فهم بدهد، و البته او باید بدهد، چون در کتابها نیست.
۱۰خرداد۱۳۵۱
نامۀ بیستونهم
بسم الله الرحمن الرحیم
نور چشم گرامى
«رَحِمَ اللَّهُ امْرءً عَرَفَ قَدْرَه وَ لَمْ یتَعَدَّ طَوْرَه.» این جمله فرمایش مولا(ع) است که اگر راهنماى ما بود، وضع ما غیر از این بود. این کلامْ انسان را در شئون مختلف زندگى هدایت مىکند؛ زیرا نهتنها در زیادهروىها جلوگیر آدمى است، بلکه در کمروىها هم راه او را معین مىکند.
بنابراین باید همیشه مواظب قدرت و توانایى خود باشیم و نگذاریم کار بر ما مسلط باشد (دقت!) و ازطرفى وجود خودمان را تعطیل و وقت را بیهوده تلف نکنیم و حتی یک لحظه را بهعبث هدر ندهیم.
جملۀ «لَمْ یتَعَدَّ طَوْرَه» خیلى حساس است و با یک نظر دقیق، جلوگیر همۀ خلافهاى آدمى است. کسى که مىداند موجودى است ضعیف و ناتوان و همیشه دست عجزش به پیشگاه حق دراز است، امکان ندارد خلافى انجام دهد؛ بلکه دائماً در حال بندگى و عبودیت است. آرى، آدمِ ضعیفِ عاجزى که مالک نفع و ضرر خود نیست چطور ممکن است با قدرت بىانتها بجنگد؟! علت مخالفتها و ناروایىها این است که از حد خود تجاوز مىکنیم و گمان مىکنیم چیزى هستیم! عجبا، چگونه ممکن است بشرِ عاجز اینقدر اشتباه کند و فقط خود را ببیند و درنتیجه با خدا مخالفت کند؟!
یکى از بزرگان مىفرمودند: «علت اینکه به این مرحله رسیدم این است که خود را از هر موجودى پستتر دانستم و اسم بزرگان بهعظمت بردم.»
عزیزم، سعى بفرمایید دائم این جمله در مقابل شما جلوهگر باشد و در اعماق روح اثر بگذارد. عدهاى از مردم نتوانستند قدرت خود را درک کنند و قدمهایى بیحسابوکتاب برداشتند که بهضرر خودشان و خانواده و بهویژه پدر و مادرشان تمام شد. اى کاش فکر خودمان را شبیه فکر پیشوایانمان کرده بودیم و از اینگونه کلمات استفاده مىکردیم و فقط به خواندن و حفظکردن این کلمات قانع نبودیم.
آرى، «خدا رحمت کند کسى را که قیمت خود را بداند و از آنچه هست تجاوز نکند».
تو را به خدا مىسپارم
۱۷خرداد۱۳۵۱
نامۀ سیام
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
در نامۀ قبل دربارۀ اینکه هرکس باید ارزش خود را بداند و بیشازاندازه بر خودش تحمیل نکند، مطالبى نوشتم. امید است که تاکنون نامه رسیده باشد و با توجه کامل مورد عمل واقع شود.
بعضى از مسائل ممکن است جزئى بهنظر بیاید، ولى بهقیمت جسم و جان و دنیا و آخرت انسان تمام مىشود. آرى، اینکه بیش از ظرفیت، کار قبول کنیم همان بىنظمىاى است که ما را ذلیل کرده است؛ در صورتىکه نظمْ دیگران را به آقایى رسانده است. اروپایىها دقیقه و ثانیه را حساب مىکنند؛ ولى توصیۀ «وَ نَظْمِ أمْرِکم» بااینکه از پیشواى ماست، ابداً در زندگى ما اثرى نکرده است.
بارى، فراموش نشود که فرمود: «وَ لَمْ یتَعَدَّ طَوْرَه»؛ یعنى انسان نباید در خوراک، در ورزش، در تحصیل و... از حد خود تجاوز کند. انسانِ عاقل حقیقتبین است و با خیال زندگى نمىکند و تحتتأثیر احساسات قرار نمىگیرد.
روش ائمّۀ اطهار(ع) بهترین سرمشق است. آن بزرگواران هیچوقت احساسات را حاکم بر خودشان قرار ندادند و بااینکه دینِ آنان از دینِ همۀ مردمِ روى زمین قوىتر بود، قدمى در زندگى برنداشتند جز با بهکارگیری قوانین عقلى و حساب دقیق و سنجش نیروها. کسانى که برخلاف این شیوۀ عقلى و شرعى قدمى بردارند، اگرچه ممکن است مردم آنها را تحسین کنند، فردا در حضور خاتم انبیا(ص) محاکمه خواهند شد که چرا نیروهاى خود را بیهوده هدر دادهاند.
التماس دعا
نامۀ سیویکم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
نامۀ شما رسید. از سلامت حالتان کمال مسرت روى داد.
هرکس حقایق ثابتِ عالَم را منکر شود مىگویند دیوانه است؛ یعنى اگر کسى این را که دو دو تا چهار تا مىشود رد کند، دیوانهاش مىشناسند، ولى انکار فرضیهْ موجب نمىشود کسی را دیوانه بدانند.
روشنترین حقیقت عالمْ ذات مقدس حق است. اگر کسى این ذات متعالى را درک نکند یا به دستورهاى او بىاعتنایى نماید، در پیشگاه عقلا دیوانه محسوب مىشود. امام صادق(ع) مىفرمود: «[اَلْعَقْلُ] ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمان وَ اکتُسِبَ بِهِ الْجِنان.»
ازنظر مردمِ کوتهبین این جمله معنى ندارد. مىگویند: آیا این میلیونها نفر که خدا را نمىشناسند یا موبهمو به فرمانهاى الهی پایبند نیستند دیوانهاند؟! به آنها باید گفت: آرى، دیوانگى استفاده نکردن از چراغ هدایتگر عقل است. هرکس یکى از حقایق ثابت عالم را درک نکند دیوانه است و شما او را دیوانه مىدانید. چه حقیقتى روشنتر از خدا، و چه واقعیتى واضحتر از اینکه او در تکالیفی که برای ما در نظر گرفته فقط خیر ما را مىخواهد؟ آیا اگر کسى اینها را قولاً یا عملاً منکر شود، دیوانه و احمق نیست؟
بههرصورت، مواظب باشید فریب دورۀ جوانى را نخورید و از حضرت حق و انجام تکالیف، لحظهاى غفلت نورزید.
خدانگهدار
۱۷دی۱۳۵۱
نامۀ سیودوم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
سعى کنید «کالْمَیتِ بَینَ یدَی الْغَسّال» باشید. اگر چنین شدید، ضعف اعصاب و زخممعده نمىگیرید و اگر نشدید، به همۀ امراض مبتلا خواهید شد، نه تنها امراض جسمى، بلکه روحى.
بههرجهت، خوش باش و طور معینى را در نظر نگیر که اگر نشد، ناراحت شوى. مسلماً با این وضع در تمام عمر ناراحت نخواهى شد و در غیر اینصورت، دائم در جهنم خواهى بود.
چو دى رفت و فردا نیامد پدید
یک امشب به شادى بباید بُرید
***
این یک دمِ نقد را به عشرت گذران
از رفته میندیش و ز آینده مترس
۲بهمن۱۳۵۱
نامۀ سیوسوم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند ارجمند
نامۀ سرکار رسید. از سلامت شما کمال مسرت روى داد.
مطلبى که مىخواهم تذکر دهم این است:
کسى کش خرد رهنمون است هرگز
به گیتى ره و رسم الفت نورزد
که صحبت نفاقىست یا اتفاقى
دل مرد دانا از این هر دو لرزد
اگر خود نفاقىست جان را بکاهد
وگر اتفاقى به هجران نیرزد
باید بدانید که قِسم دومش فقط فرض است؛ صحبت و دوستىِ اتفاقى وجود ندارد.
وفا مجوى ز کس ور سخن نمىشنوى
بههرزه طالب سیمرغ و کیمیا مىباش
بنابراین، کسى را محرم اسرار خود ندانید و به کسى اعتماد نکنید. امام صادق(ع) آن را که بهحکم عقل و براى فهمیدن بهدنبال علم است چنین توصیف مىکند: «عارِفاً بِأهْلِ زَمانِه، مُسْتَوْحِشاً مِنْ أوْثَقِ إخْوانِه.» روى این زمینه، مواظب باشید تا معاشرتها ساعتهاى عزیز شما را به هدر ندهد. البته نمىگویم منزوى شوید؛ ولى بیش از معمول معاشرت نکنید.
مگذران هر روز را یکسان که خوش گفت آنکه گفت
واى بر آن کش دو روز از عمر یکسان بگذرد
خدا حافظ تو باد
نامۀ سیوچهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند گرامى
نباید دست و دل از کار بشویید، بلکه باید فعالیت شما هزار برابر آنکسى باشد که منکر ماوراى طبیعت است. نتیجۀ این طرزتفکر این است که فکر مىکنیم، ولى غصه نمىخوریم که چرا چنین شد.
صوفى ابنالوقت باشد اى رفیق
نیست «فردا»گفتن از شرط طریق
بر گذشته حسرتآوردن خطاست. اگر خطاست، چرا راه خطا بپیماییم و اگر خطا نیست، چرا عقلا و بزرگانْ این راه را نپیمودند؟ این مصراع به امیرالمؤمنین(ع) منسوب است: «ما فاتَ مَضى وَ ما سَیأْتیک فَأین؟»
آرى، ما از اشیا انتظار چیزى را داریم که براى آن خلق نشدهاند! مشکل دیگر این است که خودمان را هم خیلى دوست داریم. اگر این دو نباشد، دیگر نگرانىای نخواهیم داشت.
خدانگهدار
نامۀ سیوپنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
در مواقع مختلف، دربارۀ حقیقتِ عالَم فکر کنید و از خداوندِ عالَم بخواهید تا به عالَمِ باطن راه پیدا کنید. اگر آدمى به این مرحله برسد که باطنِ عالَم نظرش را جلب کند و ظواهرْ اثرى در او نگذارد، در یک وسعت و فراخنایى واقع مىشود که وصف آن در بیان و قلم نمىگنجد.
هرچه مىتوانید در این جمله تأمل بفرمایید: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَءً سَمِعَ فَوَعى»باز هم عرض مىکنم: خیلى در مضمون این جمله فکر کنید تا آنچه الان در وهم شما نمىآید در شما به فعلیت برسد.
پس از اینکه ظواهرْ قدرت خود را از دست داد، باطن جلوهگر مىشود. تصور کنید در اینصورت چه خواهد شد. آن روز باید تبریک گفت، وگرنه تحصیل دیپلم و لیسانس خیلى آسان است. التماس دعا دارم و تو را به خدا مىسپارم.
نامۀ سیوششم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم
فرموده بودید: «رفیق ندارم»؛ آرى، اگر روزنهاى از عالم غیب بر دل کسى باز شد، دیگر نمىتواند با دیگران مأنوس شود.
ما درِ خلوت بهروى غیر ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
خوشا به حال شما که در سن جوانى به این مرحله رسیدهاید که نمىتوانید با غیر او اُنس بگیرید! «اَلْاسْتیناسُ بِالنّاسِ عَلامَةُ الإْفْلاس»؛ (اُنسجویى با مردم، نشانۀ فقر (روح) است).
مرغ کاو ناخورده است آب زلال
اندر آب شور دارد پرّوبال
بنده هم در این سن، همینطور بودم. سعى کنید ساعات خلوتى با «او» داشته باشید.
نامۀ سیوهفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] عزیز
سلام علیکم
امید است در پناه حضرت احدیت سالم و سعادتمند باشید. از خداوندِ عالَم توفیق شما را خواستارم.
براى اینکه از مبدأ نور دور نشوید، همهروزه صبحها چند دقیقهاى قرآن بخوانید. سعى بفرمایید خیلى کم بخوانید و باتوجهبه ترجمۀ دقیق، معناى آیات را براى خانم بیان کنید؛ مثلاً وقتى به آیۀ شریفۀ «الَّذینَ یؤْمِنونَ بِالْغَیب»مىرسید، شواهدى از غیب و مسائل بعد از این عالم ذکر کنید و بفرمایید: لازمۀ ایمان به غیب چیست؟ ...تا آنجا که برسید به این مطلب که یک انسان مؤمن به غیب امکان ندارد قدمى، ولو کوچک، برخلاف حق بردارد.
پس از این مرحله، مسلماً مسئلۀ «مَنْ أخْلَصَ للَّهِ أرْبَعینَ صَباحاً...» بهطور طبیعى پیش مىآید و چشم دل باز مىشود. آنوقت عالم گلستان مىشود، که
گر به اقلیم عشق روى آرى
همه آفاق گلسِتان بینى
خدا نگهدارتان باد
۲۳بهمن۱۳۶۳
نامۀ سیوهشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلام علیکم
امید است در همهحال خوش و خرم باشید. مکتوب شریف واصل شد. از سلامت حال سرکار خوشحال شدم.
مرقوم فرموده بودید که «به ایران بیایم یا به آمریکا بروم؟»، عزیزم، اگر ویزاى آمریکا را ندهند و بدون خانم مجبور شوید بروید، خوب نیست. درصورتىکه ممکن باشد به اروپا بروید و آنجا با خانم بمانید، باید این کار را انجام دهید؛ گرچه ممکن است سطح علمى اروپا از آمریکا پایینتر باشد.
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بهقدر تشنگى باید چشید
آنچه مسلّم است ماندن شما آنجا و آمدن خانم به ایران، اگرچه با رضایت خود ایشان باشد، بههیچوجه صلاح نیست. حتی اگر در اروپا بمانید و خانم به ایران بیایند، باز هم صلاح نیست و چنانچه چارهاى نباشد مگر اینکه خود شما به ایران بیایید، باید همین کار را بکنید.
خیلى توجه بفرمایید جملۀ «حُبُّ الشَّیء یعمی وَ یصِمّ» در همۀ مراحل زندگى هست؛ یعنى علاقۀ شدید به تحصیل ممکن است خداى نکرده حجاب شود و واقع را درک نکنید. شاید خانم هم براى همراهى با شما و علاقه به پیشرفت سرکار، حاضر به آمدن ایران و تنهایى بشوند؛ ولى این عمل بههیچوجه صحیح و شایسته نیست.
متوجه باشید که حالات روحى جنابعالى باعث نشود که خداى ناکرده این عمل را انجام دهید.
شما را به خدا مىسپارم و التماس دعا دارم
۵خرداد۱۳۶۵
نامۀ سیونهم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلام علیکم
امید است در همهحال موفق باشید. مکتوب شریف رسید. از سلامت سرکار کمال مسرت روى داد. امیدوارم در همۀ شئون زندگى موفق باشید.
چو قسمت ازلى بىحضور ما کردند
گر اندکى نه بهوفق رضاست خرده مگیر
آرى، از ابتداى خلقت عالم تا پایانش، حتی یک نفر نیست که امور مطابق میلش شده باشد.
اى حافظ ار مدام میسر شدى مراد
جمشید نیز دور نماندى ز تخت خویش
لذا باید در همهحال با آنچه هست خوش باشیم و فقط در این صورت است که زندگى به خوشى و آرامش مىگذرد. اگر راهی غیر از این برویم، تنها خودمان را ناراحت کردهایم و کوچکترین تغییرى هم در وضعمان رخ نخواهد داد.
رضا به داده بده وز جبین گره بگشاى
که بر من و تو درِ اختیار نگشادهست
بزرگان که به مقاماتى نائل آمدند این راه را رفتند. شخصى مىگفت: «شصت سال با مرحوم آقاى بروجردى نشستوبرخاست داشتم؛ حوادث در ایشان اثر نمىکرد.» لذا در مرض موت مىگوید: «آقا، مرگ که هنگامه ندارد!» و پس از نوشتن وصیتنامه، به عیالش مىگوید: «کفن را حاضر کنید که صبح دستپاچه نشوید.» آیا اگر ایشان آن روحیه را نداشت، در پایان زندگى مىتوانست با این آرامش دنیا را ترک کند؟
عزیزم، سعى کنید این حال را تمرین کنید که اگر با خواست خداوندِ عالَم، این ملکه پیدا شد، سود و زیان و نفع و ضرر و همهچیز در نظرتان یکسان مىشود و درنتیجه، زندگىِ آرام و آسودهاى خواهید داشت. در غیر اینصورت، آنچه نباید مىشود: فقط عمرى را با ناراحتى گذراندهاید و تغییرى هم در اوضاع پیدا نخواهد شد.
قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه
بهکفر یا بهشکایت برآید از دهنى
فرشتهاى که وکیل است بر خزائن باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنى؟
اى کاش مردم بهجاى اینکه برای بهدستآوردن آرامش، بهدنبال گرفتن مدرک و جمع مال باشند، مىدانستند که راهْ غیر از اینهاست و آرامش را باید از جای دیگری تهیه کنند تا در دنیا و آخرت آسوده شوند. متأسفانه کمتر کسى است که به این نکتۀ قیمتى توجه کند.
امید دارم که جنابعالى به این مطلب توجه کنید تا در دنیا داراى زندگانى آرام و در آخرت سعادتمند باشید.
خدا نگهدارتان باد
۱۱مرداد۱۳۶۵
نامۀ چهلم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلام علیکم
امید است در همهحال موفق و مؤید باشید. مکتوب شریف رسید. از توفیق سرکار در کارهایتان بسیار خوشحال شدم.
عزیزم، سعى بفرمایید در مراحل علمى، به آخرین و عالىترین مرتبه برسید.
در خرقه چو آتش زدى اى عارف سالک
جهدى کن و سرحلقۀ رندان جهان باش
علمِ کم گاهى نتیجۀ عکس مىدهد. لذا کوشش کنید که انشاءالله در رشتۀ خودتان کاملترین درجه را به دست بیاورید. دنیا محتاج علم و عالِم است. پیامبر اکرم(ص) مىفرمود: «اُطْلُبوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصّین!»اگر ما با علم روز آشنا بودیم، وضعمان غیر از این بود. البته باید در نظر داشته باشید که منظور اصلى فراموش نشود. در اینصورت است که از عمر بهره بردهاید وگرنه بر فرض، در رشتۀ خود اعلم کرۀ زمین هم که شدید، هیچ فایده ندارد؛ چون در روز هرقدر هم که پول پیدا کنید، بهاندازۀ یک ماشین که اسکناس چاپ مىکند، نمىتوانید پول به دست بیاورید.
در یکی رو و از دویی یک سوی باش
یکدل و یکقبله و یکروی باش
نوشته بودید: «دوستى پیدا نکردم»، بدانید که مسلماً بعدازاین هم پیدا نخواهید کرد. چرا؟ چون دوستْ کسى است که با انسان سنخیت روحى داشته باشد. روح جنابعالى با مراحلى که بحمد الله سیر کردهاید نمىتواند با مردم امروز انس بگیرد. آرى، شما مىگویید:
گریزانم از آن از انجمنها
که در دل خلوتى با یار دارم
چرا با دوست واقعى مربوط نشویم که بهترین دوست است؟
ما را هوس انجمنى نیست که عشاق
جز خلوت و در دل گله با یار نخواهند
***
خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است؟
چون کوى دوست هست، به صحرا چه حاجت است؟
خدا نگهدارتان باد
۲۴شهریور۱۳۶۵
نامۀ چهلویکم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلام علیکم
امید است در پناه حضرت احدیت موفق باشید.
دو نامه از سرکار تاکنون رسیده است. از توفیق جنابعالى در کارها خیلى خوشحال شدم. امیدوارم در همۀ مراحل زندگى موفق باشید.
فرموده بودید مطلب مفیدى عرض کنم. غیر از فرمودۀ خاتم انبیا(ص) چیزى ندارم که فرمود:
«إنَّ روحَ الْقُدُسِ نَفَثَ فی رَوْعی: أحْبِبْ ما أحْبَبْتَ فَإنَّک مُفارِقُه»؛ (جبرئیل در قلبم دمید: هرچه را مىخواهى دوست بدار، که از او جدا خواهى شد). نظامى مىگوید:
با هرکه نفَس برآرم اینجا
روزىش فروگذارم اینجا
درهاى همه ز عهد خالىست
الّا درِ تو که لایزالىست
هر عهد که هست در حیات است
عهد از پس مرگ بىثبات است
چون عهد تو هست جاودانى
یعنى که به مرگ و زندگانى
چندان که قرار عهد یابم
از عهد تو روى برنتابم
عزیزم، اگر این اشعار دائم در مقابل چشم ما باشد، به چیزى علاقهمند نمىشویم و دل نمىبندیم و درنتیجه از جداشدن از آن ناراحت نمىشویم.
جملۀ دوم حدیث خاتمالانبیا (ص) : «وَ عِشْ ما شِئْتَ فَإنَّک مَیتٌ»؛ (هرچه مىخواهى زندگى کن، که بالاخره باید از دنیا بروى). آیا اگر خداوند لطف کند و حقیقت معناى این جمله را درک کنیم، در همۀ عمر، آنى به دنیا دلبسته خواهیم شد؟!
جملۀ سوم: «وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإنَّک مُجْزًى بِه»؛ (هر کاری مىخواهى بکن، که جزایش به تو مىرسد).
خدانگهدار
۱دی۱۳۶۵
نامۀ چهلودوم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلام علیکم
امید است در پناه حضرت احدیت موفق باشید.
عزیزم، فرموده بودید راجعبه ماندن در خارج یا برگشتن به ایران مطلبى عرض کنم. در اینقضیه، هیچکس غیر از سرکار نمىتواند نظر بدهد، چون هر دو جا را دیدهاید و مصالح و مفاسد هر دو را مىدانید. لذا با تأمل و دقت بیشتر تصمیم بگیرید.
آرى، سعى کنید خستگىْ مانع تشخیص صحیح نشود و عاقبت کار را در نظر بگیرید. اگر قدرى تحمل رنج بفرمایید ولى در آینده فرد مفیدى شوید بهتر است تا بهواسطۀ فشارى که الان احساس مىکنید به ایران بیایید و بعداً متوجه شوید که اشتباه کردهاید.
برادرم، غربت و دورى از خانواده و... بر شما و خانم بهطور غیرمستقیم اثر مىگذارد و نمىگذارد واقع درک شود. مقدارى به خودتان التماس کنید که از حقیقت دور نشوید.
مواظب باشید که انشاءالله مسائل موهوم مانند خوشآمدن مردم و بدآمدنشان در شما اثر نکند.
قالَ الصّادِقُ(ع): «إنَّ حُبَّ الشَّرَفِ وَ الذِّکرِ لایکونانِ فی قَلْبِ الْخائِفِ الرّاهِب»؛ (اینکه دوست داشته باشیم مردم ما را شریف بدانند و زبانزد مردم باشیم، در قلب کسى که از خدا بترسد نیست). (دقت).
خیلى مواظب باشید که غیرخدا را از قلب خارج کنید که اگر با خواست خداوندِ عالَم، این حال آمد، همۀ مشکلات حل مىشود و انسان را در کورهراهها هدایت خواهند کرد.
امیدوارم خداوندِ عالَم خیر دنیا و آخرت را به جنابعالى و خانم عطا فرماید و در همۀ مراحل زندگى پیروز باشید.
ملتمس دعا
۲فروردین۱۳۶۶
نامۀ چهلوسوم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلام علیکم
امید است در همهحال موفق باشید. مکتوب شریف رسید. از سلامتى سرکار کمال مسرت روى داد.
راجعبه فردى که برایش نامه مىنویسید و نیز افراد دیگرى که براى آنان مطالبى را بیان مىفرمایید، باید عرض کنم به آنان بفرمایید کتابهاى آقاى مطهرى را از ایران بخواهند و مطالعه کنند؛ چون نوعاً این افراد مایۀ دینى ندارند و مطالبى را که جنابعالى براى آنان مىفرمایید نفعى برایشان ندارد. اینان باید ابتدا با یک دسته از مطالب دینى آشنا شوند، چون با گفتن یا نوشتن چند جمله، نتیجهاى نخواهند برد؛ ولى براى خود جنابعالى این روایت را عرض مىکنم:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «ثَلاثٌ مُهْلِکاتٌ: شُحٌّ مُطاعٌ وَ هَوىً مُتَّبَعٌ وَ إعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه.»
آرى، سه چیز هلاککننده است: یکى بخل و دیگرى هواى نفس و سوم عُجب، که اگر خداوندِ عالَم رحم نکند و انسان گرفتار یکى از اینها باشد، نهتنها در آخرت، بلکه در دنیا هم بىچاره مىشود.
سعى بفرمایید این صفات را از درون خود ریشهکن کنید. البته بسیار مشکل است، ولى خیلى ارزش دارد. ملاحظه مىفرمایید که براى تحصیل یک مدرک، چندین سال حضرتعالى رنج غربت و... را تحمل مىفرمایید. آیا نباید براى سعادت ابدى، مقدارى ناملایمات را تحمل کرد؟ خواندن این روایت و معنىکردنش خیلى آسان است؛ ولى ملاحظه مىفرمایید که مخالفت با نفس که یکى از این سه چیز است، چقدر مشکل است!
حذر از پیروى نفس که در راه خداى
مردمافکنتر ازین غول بیابانى نیست
امید دارم که خداوند عالم به همۀ ما کمک کند از شر این دشمن درونى نجات پیدا کنیم.
خدا نگهدارتان باد
۲۴اردیبهشت۱۳۶۶
نامۀ چهلوچهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...]
سلام علیکم
امید است در همهحال خوش و خرم باشید. مکتوب شریف رسید. از سلامت سرکار، کمال مسرت روى داد. امیدوارم درهرحال مواظب انجام وظیفۀ خود باشید.
بارى، به این جمله توجه فرمایید و بهطور مشروح و مفصل براى خانم بیان کنید. قالَ عَلی(ع): «شَتّانَ ما بَینَ عَمَلَین: عَمَلٌ تَذْهَبُ لذتهُ وَ تَبْقى تَبِعَتُه وَ عَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ یبْقى أجْرُه»؛ (چقدر فرق است میان دو عمل: عملى که لذتش تمام مىشود و روسیاهىاش مىماند، و عملى که زحمتش تمام مىشود و اجرش مىماند).
به خانم بگویید: ممکن است کارى براى آدمى رنج داشته باشد، اما چون ثمره و نتیجۀ عالى دارد آن عمل را انجام میدهد.
ما مسلمانیم و بندهایم و لحظهاى نباید این مطلب را فراموش کنیم. معناى بندگى فقط نمازخواندن و... نیست. اگر خداوندِ عالَم و قرآن و امامان وظیفه و تکلیفى بر ما واجب کردهاند، چنانچه بهواسطۀ وهمها (دقت!) آن عمل را انجام ندهیم، فرداى قیامت روسیاه خواهیم بود. ضمن اینکه گرفتار ضررهاى دنیوى هم خواهیم شد و نسل خود را نابود خواهیم کرد. با این کار، درحقیقت فرصت هزارها و میلیونها نفر را که ممکن بود در این دنیا بیایند و از نعمتهاى الهی بهرهمند شوند، همه را از بین بردهایم. اگر تاکنون وظیفۀ خود را انجام ندادهاند و حقیر را مانند پدر مىدانند، به ایشان بفرمایید تقاضاى این پدر را بپذیرند. خودتان هم در این جملۀ مولا دقت کنید.
خداحافظ
۱۴مرداد۱۳۶۶
نامۀ چهلوپنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلام علیکم
امید است در پناه حضرت احدیت حالتان خوب باشد و در همۀ کارها موفق و مؤید باشید. سلامت سرکار را از درگاه ایزد متعال خواستارم.
فرموده بودید چیزى بنویسم. عزیزم، معناى حیات و زندگى، منشأ اثر بودن است؛ یعنى اگر مىگویند فلانى زنده است، بهمعناى این است که آثار یک موجودِ زنده از او ظهور مىکند: راه مىرود، حرف مىزند، مىبیند، مىشنود و... . اگر این آثار در او نبود، مىگفتند مرده است.
قلب آدمى و روح انسان هم همینطور است؛ یعنى اگر کارهایى که از روح یک انسان زنده (در کلمۀ «انسان» دقت کنید) ساخته است انجام نگرفت، این انسان روحش مرده است.
حال باید گفت: روح زنده چه آثارى دارد؟ آیا غیر از درک و فهم، چیز دیگرى هست؟ اگر کسى درک نداشت، یعنى واقعبین نبود، روح انسانىاش مرده و اگر واقعبین بود، زنده است.
مولا(ع) دربارۀ مردِ حق مىفرماید: «قَدْ أحْیى قَلْبَه وَ أماتَ نَفْسَه»؛ (دلش را زنده نگه داشته و نَفْسِ خود را میرانده است).
عزیزم، در این پنجونیممیلیارد انسان، چند زندهدل سراغ دارید؟! از خداوندِ عالَم بخواهید شما و خانم داراى دلِ زنده شوید. این مطلب را خیلى با شرح و تفصیل و مثال براى خانم بفرمایید و سعى کنید دل را زنده کنید، و این زندهدلی امکان ندارد، مگر اینکه نفْس را بکشید. آرى، دیو چو بیرون رود، فرشته درآید.
خدانگهدار
۸مرداد۱۳۶۷
نامۀ چهلوششم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلامت و توفیق سرکار و خانوادۀ محترمتان را از درگاه ایزد متعال خواستارم. امیدوارم در همهحال خداوندِ عالَم یار و مددکارتان باشد. مکتوب شریف واصل شد. از موفقیت حضرتعالى در درس مسرور شدم.
این پیشرفتها در صورتى مفید است که در راه کمک به مسلمانان باشد و بحمد الله، شما این روح معاونت و همراهى را بهنحو کامل دارایید.
آرى، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «مَنْ أصْبَحَ لایهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیسَ بِمُسْلِم.»اگر ما فرمودۀ پیغمبر(ص) را از روى هوای نفس نمىدانیم و مىگوییم وحى است که «ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى إنْ هُوَ إلّا وَحْی یوحىٰ» و مىخواهیم در زمرۀ مسلمانان واقعى باشیم، باید به امور مسلمانان اهتمام بورزیم. خیلى دقت بفرمایید؛ نمىفرماید: یشْتَغِلُ، بلکه مىفرماید: یهْتَمُّ (دقت). اگر خارجرفتن و درسخواندن و کلیۀ حرکات و سکنات ما در راه کمک و همراهى به دیگران نباشد، مسلمان واقعى نیستیم.
ممکن است بگویند: بنابراین، باید این میلیونها نفرْ مسلمان نباشند! ما نمىگوییم مثل یهودى و ارمنى نجساند، بلکه مقصود این است که مسلمان حقیقى فردى است که در همۀ عمر فقط فکر خودش و زن و بچهاش نباشد و بداند که هدف از خلقتْ اینها نیست.
عزیزم، بدانید که عمل و رفتار جامعۀ ما حجت نیست و مواظب باشید که خداى ناکرده عمل این جامعه الگوى زندگى شما نشود، که یک عمر اطراف خود و زن و بچه طواف کنید؛ شما فرمودۀ پیامبر(ص) را سرمشق زندگى خود قرار دهید تا در دنیا و آخرت سعادتمند باشید.
امید است رنجهایى که تحمل مىفرمایید منشأ اثر باشد و در آینده بتوانید عدهاى را با خدا آشنا کنید تا روز حرکت از این عالمْ اولِ راحتی شما باشد و این دعا که اَللَّهُمَّ اجْعَلْ اول مَوْتِنا اول راحَتِنا، دربارۀ سرکار مستجاب شده باشد.
کسانى از همه عالم به مردمى پیشاند
که خیر عالمى از جان و دل بیندیشند
به زاهدانم از آن نیست رغبتى کآنان
فراغت از همه دارند و در غم خویشاند
من و ارادت جمعى که در جهان امروز
به فکر خود کم و در فکر دیگران بیشاند
خدا یار و نگهدارتان باد
۳۰تیر۱۳۶۸
نامۀ چهلوهفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
سلام علیکم
از درگاه ایزد متعال سلامت و توفیق آن برادر عزیز را خواستارم. نامۀ شریف رسید. از سلامتى سرکار کمال مسرت روى داد. امیدوارم در پناه حضرت احدیت، به مقاصد الهیتان نائل شوید.
بارى، از خداوند عالم بخواهید توفیق علم و عمل مرحمت فرماید و در این چندروزۀ عمر، از آن حداکثر استفاده را ببرید.
روزى پیامبر اکرم(ص) به مسجد رفتند. ابوذر که در مسجد تنها بود، از پیامبر(ص) تقاضا کرد چیزى برایش بفرمایند. خوب است حضرت به این شاگرد فوقالعادۀ خود چه گفته باشند؟ فرمودند: «کنْ عَلى عُمْرِک أشَحَّ مِنْک عَلى دِرْهَمِک وَ دینارِک»؛ یعنی هرقدر بخل مىورزى که مبادا پول طلا و نقرهات از بین برود، بیشازآن، قدر عمرت را بدان. آرى
هرچه باشد در جهان دارد عوض
در عوض گردد تو را حاصل غرض
بىعوض دانى چه باشد در جهان؟
عمر باشد عمر، قدر آن بدان
اگر غذا مطبوع نباشد، شکم با نان خالى هم سیر مىشود و...؛ یعنى همهچیز عوض دارد و چیز دیگرى جایگزین آن مىشود، ولى یک دقیقه از عمر که گذشت، اگر همۀ دنیا را بدهید برنمىگردد.
خدا به همۀ ما رحم کند که از خواب غفلت بیدار شویم و این مطلب را درک کنیم. علت اینکه قدر عمر را نمىدانیم آن است که ارزان به دست ما رسیده است.
هرکه او ارزان خَرَد ارزان دهد
گوهرى طفلى به قرصى نان دهد
چنانچه سکته کرده باشیم و دکترى بگوید «اگر کرۀ زمین را که مال توست بدهى، از مرگ نجاتت مىدهم»، مسلماً این معاوضه را با کمال رغبت انجام مىدهیم. عزیزم، قدرى فکر کنید. شاید با توسل به مقام مقدس ائمّۀ اطهار(ع) از وضع فعلى خارج شویم و با روح دیگرى از عالم حرکت کنیم.
خدا یار و نگهدارتان باد
۱۷آذر۱۳۶۹
نامۀ چهلوهشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...]
امیدوارم همیشه در پناه حضرت احدیت موفق و مؤید و کامیاب باشید.
کسانى که از حقایق دین بىبهرهاند و لذت انسانیت را نچشیدهاند نمىتوانند شیرینى نامۀ سرکار را درک کنند؛ ولى الحمد لله جنابعالى توانستید خود را در این بحران حفظ کنید و الگوى دیگران هم باشید. بدانید خداوند شما را حفظ مىکند و به سرمنزل مقصود خواهید رسید. «وَ کانَ حَقًّا عَلَینا نَصْرُ الْمُؤْمِنین». آرى، خداوند عالم بر خودش حقى ثابت کرده که مؤمنان را یارى نماید.
اگر بعضى بگویند «در وسط راه ماندیم و به مقصد نرسیدیم»، مسلماً در ایمان آنان خللى بوده است، وگرنه این آیه صریح است که مؤمن واقعى مشمول عنایات حق خواهد بود. در همهحال، شما را به خدا مىسپارم و التماس دعا دارم.
۲۷اسفند۱۳۴۵
نامۀ چهلونهم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] عزیزم
سلام علیکم
امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید.
بعضى گمان مىکنند خدمت به خلق یعنی ناندادن یا لباسدادن. علت این تصور غلط آن است که این دسته از مردم رشد عقلى ندارند و حس آنها بر عقلشان غلبه دارد. اگر غیر از این بود، مىفهمیدند که بیچاره کسى است که از معنویت بىبهره است، و خدمت به او این است که کلمهاى به او بگوییم تا راه را پیدا کند.
عزیزم، چقدر مایۀ تأسف است که ما بااینکه مىگوییم مسلمانیم، کوچکترین شباهتى به پیغمبر خود نداریم. ایشان مىفرمایند: «إنَّما بُعِثْتُ لِأُ تَمِّمَ مَکارِمَ الْأخْلاق.» با کلمۀ «إنَّما» هدف بعثتش را معین کرده که اصلاً براى غیر آدمسازى نیامدهام. الان در زیر آسمان، هشتصدمیلیون مسلمان هست، اما متأسفانه محیطى که این مطلب در آن پیاده شود نداریم. بدانید که اگر لحظهاى از عملىشدن هدف خاتم انبیا(ص) غفلت کنید، در پیشگاه آن انسان بزرگ شرمنده و سرافکنده خواهید بود. بنابراین در این راه حداکثر کمک را به مردم بکنید.
دُور مجنون گذشت و نوبت ماست
هرکسى پنج روز نوبت اوست
فعلاً نوبت شماست که با نیروى جوانى و قدرت روحىای که دارید، از پیشرفتهاى معنوى خودتان غفلت نکنید، که موجب پشیمانى است. توجه بفرمایید، مرادم از پیشرفتهاى معنوى پیشرفت درسى نیست، بلکه تقویت آن حالات روحىای است که با شبزندهدارى و توجه به خدا براى انسان پیدا مىشود.
یک چشمزدن غافل از آن ماه نباشید
شاید که نگاهى کند آگاه نباشید
امیرالمؤمنین(ع) عرض مىکنند: «خدایا، توفیق ده که در شب و روز یاد تو باشم؛ آنچنانکه همۀ اعمالم یک عمل باشد.»آرى
خوشا آنان که دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بى
عزیزم، مواظب خود و دیگران باش.
خدانگهدار
۱۳فروردین۱۳۵۵
نامۀ پنجاهم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...]
سلام علیکم
امید است درهرحال، خداوندِ عالَم یار و مددکارتان باشد.
باید بدانید که گرفتن مدرک تحصیلى و نظایر آن نباید هدف یک انسان باشد. عموم مردم بدون توجه به اینکه سعادت در چیست، آرزویى مىکنند و بىاراده دنبالش مىروند؛ مثلاً فردی مىبیند که فلان آقا سالها زحمت کشیده است تا خانهاى بزرگ و ماشینى با فلان خصوصیت و... تهیه کند، این بیچاره هم بدون اینکه فکر کند که آیا این کار صحیح است که آدمى عمر خود را براى این مزخرفات هدر دهد یا نه، همۀ عمر را تلف مىکند و در پایان عمر تازه مىفهمد که چه کلاهى سرش رفته است. ثمرۀ زندگىاش را دیگران مىخورند و خود او در عالم بعد که تا ابد در آنجا زندگى مىکند در نهایت فقر و درماندگى باید بماند.
آدم عاقل کسى است که بداند باید چهچیزی را آرزو کند، نه کسی که بىاراده چیزى را آرزو کند و بىاراده دنبال آن برود.
عزیزم، جملهاى را که برایت مىنویسم در چهل سال قبل، از یکى از بزرگان شنیدم. بهدقت بخوان و ساعتها در آن فکر کن و آن را بنویس و همیشه در مقابل چشمت بگذار و اگر شخص قابلى را هم دیدى، به او هم بگو؛ شاید بتوانى یک نفر را از این خواب گران بیدار کنى. جمله این است: «مردم گمان مىکنند که سعادت در رسیدن به آرزوهاست؛ ولى باید بدانند که رکن مهم نیکبختى این است که انسان بداند چهچیزی را باید آرزو کند.»
اگر در حالت آرامش در این کلمات فکر کنى، مسیر زندگىات عوض مىشود و شاید با خواست خداوندِ عالَم، براى آینده مردى باشى که بتوانى انسانهایى بسازى.
میلیونها نفر به دنیا مىآیند و مىروند، و در طول زندگی هم سرگرم زرد و سرخ دنیا و مزخرفات این عالماند. در بین آنها شاید یکىدو نفر به هدف خلقت برسند؛ تو آن یک نفر باش!
تو را به خدا مىسپارم. تو هم خود را به خدا بسپار و از او بخواه کمکت کند که مثل این مردم اسیر هواوهوس نشوى.
خدا نگهدارت باد
۲شهریور۱۳۵۹
نامۀ پنجاهویکم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امید است خداوندِ عالَم مددکارتان باشد.
روزى ده بار در نماز مىگوییم: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم». صراط مستقیم راه بین افراط و تفریط است. پیامبر اکرم(ص) دربارۀ کسانى که افراط مىکنند، مىفرماید: «إنَّ الْمُنْبَتَّ لا أرْضاً قَطَعَ وَ لا ظَهْراً أبْقى.»
بهچشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سبق برد از شتابان
سمند بادپا از تک فرو ماند
شتربان همچنان آهسته مىراند
***
اى که مشتاق منزلى مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازى دو تک رود بهشتاب
وُ اشْتُر آهسته مىرود شب و روز
اگر در کارها بىنظمى داشته باشید، مریض عصبى مىشوید و گاهى هم لاعلاج مىمانید. (دقت!)
در جمعۀ آخر ماه شعبان، پیامبر اکرم(ص) خطبهاى ایراد فرمودند. بعد از اتمام آن، امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: «بالاترین اعمال در ماه رمضان چیست؟» پیامبر(ص) فرمودند: «اَلْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ اللَّه»؛ (پرهیز از محرمات الهی).
بعضى تصور مىکنند کارهاى حرام فقط دروغ و غیبت و امثال اینهاست؛ ولى بدانید که ترک واجب هم حرام است. عزیزم، تحصیل رضایت قلبى پدر و مادر واجب است و ترک آن حرام. آنها بهزبان نمىگویند: «با افراط در کار، از تو راضى نیستم»، ولى چون قلباً ناراضىاند، باید برنامۀ خود را عوض کنید تا رضایت این دو موجود شریف فراهم شود.
ممکن است بگویید «به این مقدار کار عادت کردهام و مریض نمىشوم»؛ ولى اگر این عادت باعث ناراحتى پدر و مادر است، باید آن را ترک کنید. در غررالحکم از مولا(ع) نقل شده که «أفْضَلُ الْعِبادَةِ غَلَبَةُ الْعادَة.»
سعى کنید از امروز بندۀ خدا شوید. دنیا مخترع زیاد دیده؛ بنده کم دیده است. کتابها را مىشود خواند و دانشمند شد؛ اما تغییر یکى از صفات نفس خیلى مشکل است. بعد از تغییر وضع، پدر و مادر را آگاه کنید و با این عمل، آن دو بزرگوار را خوشحال سازید؛ بنده هم مسرور مىشوم.
این نامه را در شب احیاى بیستویکم نوشتم.
خدانگهدار
نامۀ پنجاهودوم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امید است خوش و خرم و مقبول باشید. مکتوب شریف رسید. از سلامت شما خوشحال شدم.
عزیزم، بارها گفتهام که در مفهوم نزاعى نیست؛ شبهه شبهۀ مصداقى است. مىگویند نباید در غذا افراط کرد، باید به عبادت پرداخت و... . هیچکس در این مفاهیم بحث ندارد؛ ولى اینکه حال چه باید کرد و چه غذایى باید خورد و چه غذایى نباید خورد به تشخیص خود انسان بستگى دارد. اگر تقلیل غذا یا نوع غذا باعث شود انسان به درس کمعلاقه شود، فوراً باید چارهجویى کرد.
برادرم، تا حالا هیچوقت شیطان به شما نگفته است که مشروب بخور یا...؛ بلکه بهاسمِ توجه به مبدأ و عبادت مىگوید غذا کم بخوری تا مسلمانها از داشتن یک مرد دانشمند محروم شوند. البته بهواسطۀ کمى غذا، یک نوع سبُکى در انسان پیدا مىشود و حالات روحى خوشى دست مىدهد، ولى سؤال این است که اگر این حالات مستلزم ترک نماز شود، ممکن است شما دنبال آن بروید؟ مسلماً نه. درسخواندن براى شما مثل نماز واجب است.
علت کممیلى خود به درس را پیدا و فوراً درمان کنید. یکى از علل بىمیلى صَرف انرژى در گوشکردن به نوار و پرداختن به سایر مسائل مذهبى است. برادرم، اینها مستحب است و خواندن درس براى شما واجب. از این بابت سعى کنید وضع روحى را به سابق برگردانید تا صد درصد در امتحان موفق شوید.
نوشته بودید: «اگر در امتحان موفق نشدم، مىگویم: ... .» برادرم، موقع گفتن این جمله اینجا نیست. بعد از اینکه از راههاى طبیعى اقدامات لازم را کردیم و موفق نشدیم، آنوقت باید این کلمه را گفت! آیا ممکن است انسان در معالجۀ بیمارى مسامحه کند و اگر خوب نشد، بگوید: ...؟ مسلماً نه. ولى اگر بعد از همۀ اقدامات لازم به نتیجه نرسید، چون در مقابل عمل انجامشده واقع شده است و اگر نگوید، اعصابش خراب مىشود، آنوقت موقع آن کلمه است. سعى کن از صراط مستقیم منحرف نشوى. قالَ عَلی علیه السلام: «لا تَرَى الْجاهِلَ إلّا مُفْرِطاً أوْ مُفَرِّطا.»
حکماً ظهرها کباب بخور، چون نمىتوانى تخممرغ بخورى. یک علت کممیلى به درس نخوردن گوشت است. باز هم عرض مىکنم: عدهاى در دوران شما به کارهاى ناشایست دست مىزنند و عدهاى با پرداختن به کارهاى عبادى از درس عقب مىمانند. هر دو دسته گرفتار اغواى شیطاناند. چرا؟ براى اینکه از شیر حمله خوش بُوَد و از غزال رَم. از حضرتعالى که وطن را ترک کردهاید، خداوند عالم و امام زمان(ع) چه مىخواهند؟ از شما مىخواهند هدفى را که براى آن به خارج رفتهاید تعقیب کنید.
عزیزم، جوینده یابنده است. بگردید استخرى پیدا کنید که مختلط نباشد. اگر پول بیشترى باید داد یا زودتر باید رفت، چنین کنید. بههرصورت حکماً و حتماً و الزاماً باید شنا کنید. در این مطلب مسامحه مکن.
برایم نامه بنویس.
خداحافظ
نامۀ پنجاهسوم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى [...] دام عزه
امید است خداوند عالم در همهحال، یار و مددکارتان باشد.
تو تا ایدرى شاد زى غم مخَور
که چون تو شدى، باز نایى دگر
مخور غم فراوان ز روى خرد
که کمتر زیَد هرکه او غم خورد
مده دل به غم تا نکاهد روان
بهشادى همى دار تن را جوان
تهىدستى و ایمن از درد و رنج
بسى بهتر از بیم با ناز و گنج
عزیزم، در این شعر خیلى دقت بفرمایید. اگر کسى بتواند حقیقت معناى این شعر را درک کند، آسوده زندگى مىکند و عمرى را با سعادت و خوشى مىگذراند، وگرنه آنچه نباید بشود مىشود و در پیشامدها هم تغییرى پیدا نمىشود. فقط عمرى را با تلخى و سختى مىگذراند و در آخرت گرفتار عذاب ابدى خواهد بود که مىگوید: «چرا امور مطابق میل من نشد؟»
اى آنکه غمگنى و سزاوارى
وندر نهان سرشک همى بارى
رفت آنکه رفت و آمد آنک آمد
بود آنکه بود، خیره چه غم دارى؟
هموارگرد خواهى گیتى را؟
گیتى است کى پذیرد هموارى؟
به این حقیقت در قرآن کریم تصریح شده است. آرى، قرآن کتاب زندگى است و اگر به دستورهاى آن عمل مىکردیم، سعادت دو سرا نصیبمان مىشد؛ ولى ما مسلمانها چون به برنامۀ آن عمل نکردیم، ذلیلترینِ ملل شدیم. در آیههاى ۲۲ و ۲۳ سورۀ حدید مىفرماید: «آنچه در این عالم واقع مىشود پیشبینى شده است و اگر این را بدانید، بهواسطۀ خوشىهایى که به شما مىرسد شاد، و با رفتن چیزهایى که از دستتان مىرود غمناک نمىشوید.»
برادرم، در یک میلیارد مسلمان، چند نفر سراغ دارید که به این آیه عمل کرده باشند و آسوده و شاد زندگى کنند؟
قرآن را مىبوسیم و جلد مخمل مىکنیم، ولى از حقایقى که در آن است بىخبریم! آیا اگر کسى نسخۀ دکتر را جلد مخمل کند و هر روز صبح با صداى قشنگ بخواند، معالجه مىشود؟ بیاییم از امروز به قانون عقل عمل کنیم و تقلید از پدران و مادران را کنار بگذاریم و آخرتمان را با تقلید از آنان از دست ندهیم. کسى هست که عمرش را به افکار بیهوده مىگذراند و دائم از خود میپرسد که چرا چنین شد و چنان نشد. چنین کسی همۀ عمر را به نکبت و بدبختى مىگذراند، بدون اینکه با این افکار پریشان کوچکترین تغییرى در وضع زندگىاش پیدا شود. آیا چنین شخصی بدبخت و بىچاره نیست؟
فرض بفرمایید کسى مالک همۀ دنیا باشد و به مرض قلب مبتلا شود. اگر دکترى بگوید «در صورتى تو را معالجه مىکنم که همۀ داراییات را به من بدهى»، آیا با جان و دل، دنیا را نمىدهد تا قلبى سالم داشته باشد؟ چنانچه این کار را نکند، همۀ مردم نمىگویند دیوانه است؟ شما را بهخدا قسم، انسانى که این مقدار ارزش دارد، آیا سزاوار است که جوانى و سلامت و همهچیزش را فداى یک خانه و یک ماشین و... کند؟ آیا اگر همۀ اینها فراهم شد، بدون داشتن روح و جسمى سالم، میتوان از زندگى نتیجهای گرفت؟ چرا کم فکر مىکنیم؟ چرا بندۀ دیگرانیم؟ چرا استقلال روحى نداریم؟ گذشته از همۀ اینها، اگر در این افکار مزخرف غوطهور شدیم، کور به دنیا آمدهایم و کور از دنیا خواهیم رفت و چه ضررى بالاتر از این؟
امروز در آن کوش که بینا باشى
حیران جمال آن دلآرا باشى
شرمت ناید چو کودکان در شبِ عید
تا چند در انتظار فردا باشى؟
ملاحظه فرمودهاید که در شب عید، بچهها خوشحالى مىکنند که «فردا لباس نو مىپوشیم و عیدى مىگیریم و...»؟ ما هم مىگوییم بعد از مرگ، حقایقى را درک خواهیم کرد. یهودى و ارمنى و بهایى هم بعد از مرگ مطالبى خواهند فهمید. آیا یک مسلمان بهواسطۀ سرگرمشدن به افکار پریشان مادى، باید مثل آنان باشد و دنیا و آخرتش را فداى موهومات کند؟
برادرم، چرا در ۲۴ ساعت دستکم چند دقیقهاى را به فکر خودمان نباشیم؟ از امروز بهطور مرتب با برنامۀ صحیح در هر ۲۴ ساعت حداقل ده دقیقه به این پرسشها فکر کنید: «چه هستم؟ اینجا (دنیا) کجاست؟ از اینجا کجا مىروم؟ اگر مرگ براى بشر نیست و میلیاردها سال زنده مىماند و براى سى سال زندگى موهوم حداقل بیست سال جان مىکنم تا در آن سى سالِ بعد آسوده باشم، چرا براى زندگى جاوید کارى نکنم؟»
همهروزه این چند دقیقه را به خودت برس، وگرنه دیروز پستانک و توپ ماهوتى و دوچرخه و... بود؛ امروز و فردا هم چیزهاى دیگر است. همانطور که امروز از گریههایى که در فراق پستانک و توپ و... کردید پشیمانید، فردا هم از ناراحتىهایى که امروز از نبودن چیزهایى دارید، پشیمان خواهید شد.
خدا نگهدارتان باد
۲۹خرداد۱۳۶۸
نامۀ پنجاهوچهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
دوست گرامى، جناب آقاى [...] دام عزه
از درگاه ایزد متعال سلامت و توفیق سرکار را خواستارم. امید است خداوندِ عالَم در همهحال یار و مددکارتان باشد.
بزرگان مىگویند: «بچه در حال زندگى مىکند، ولى بالغ آیندهنگر است.» یعنى مثلاً باید به بچه بگوییم: این جایزه را بگیر و این درس را حاضر کن. ولى شخص بالغ چون سعادت آیندۀ خود را در تحصیل علم مىداند، بدون این تشویقها به کار علمى خودش ادامه مىدهد.
اگر با دقت به این جمله توجه کنیم، بهخوبى درک مىکنیم که در پنجونیممیلیارد جمعیت کرۀ زمین، شاید عدۀ کمى باشند که به بلوغ عقلى و رشد انسانى رسیده باشند که زندگى ابدى را هم جزء آتیۀ خود بدانند و براى تأمین آن فکرى کنند.
فرد براى زندگى مادى خویش و براى تأمین آتیهای موهوم، خون دلها مىخورد؛ حالاینکه خود مىداند بسیار جوان مرد و یکى پیر نشد! پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هیچوقت چشم باز نکردم که امیدِ برهمگذاشتن آن را داشته باشم.» فرد سالها رنج مىبرد و نمىداند که در آن زندگى ابدى، در راحت مطلق بهسرخواهد برد یا گرفتار عذاب دائم خواهد بود. این آدم بلوغ عقلى ندارد و بچهاى است که در حال زندگى مىکند. (دقت!) آرى، بچهاى است هشتادساله!
خدا توفیق دهد که در همۀ عمر ساعتى به خود آییم و فکر کنیم، و اگر یقین هم نداریم عالم بعدى هست، لااقل احتمال بدهیم که شاید انبیا و اولیا که مىگویند بعد از مرگ خبرى هست، راست گفته باشند!
شما را بهخدا قسم، در شدت گرسنگى، اگر احتمال ضعیفى هم بدهیم که غذایى مسموم است، آیا امکان دارد آن را بخوریم؟ به همین ترتیب، اگر احتمال ضعیفى هم مىدادیم که بعد از مرگ زندهایم، آنهم الىالابد و براى همیشه، مسلماً وضع ما غیر از این بود که هست. باید بدانیم که واقع با وضع روحى ما ابداً تغییر نمىکند؛ یعنى چه به عالم بعد از مرگ عقیده داشته باشیم و چه منکر آن باشیم، آخرت دروغ نیست و گاهى پردههایى از آن عالم بالا مىرود تا شاید افرادى به خود آیند و بیدار شوند.
آقاى دکتر سیدمحمدخان گرامى گفت:
پدرم بعد از مرگ به خوابم آمد. پرسیدم: «حال شما چطور است؟» گفت: «شش تومان و دو قرانِ فاطمهگدا در قبر فشارم مىدهد.» بیدار شدم و به دفتر حساب ایشان مراجعه کردم، اما این اسم را ندیدم. به صندوق مراجعه کردم. دستمال کهنهاى دیدم که بر کاغذى روى آن نوشته بود: این امانت فاطمه گداست. پول را به او رساندم و این موضوع را به هیچکس نگفتم. شب بعد، پدرم به خواب خواهرم آمد و گفت: «پول فاطمه گدا را که دادید، من آسوده شدم.»
راستى، اگر کمى در این قضایا فکر مىکردیم، وضع ما چه مىشد و چهاندازه آسوده و راحت مىشدیم و از این غصهها و افکار پریشان که در همۀ عمر ما را اسیر کرده است آزاد مىشدیم! فقط باید از خدا بخواهیم که این آزادى و آزادگى را مرحمت فرماید.
البته باید بدانید که معناى این مطالب این نیست که درس نخوانیم و به فکر آیندۀ زندگى نباشیم؛ بلکه مقصود این است که اعصاب و مغز و سلامت و زندگى جاویدان را فداى موهومات نکنیم که مثلاً اگر چنین شد، چه مىشود؟ اگر چنان نشد، چه خواهد شد؟ اگر این کار را نکنیم، فلان و بهمان چه مىگویند؟ و...، بلکه اضطراب و نگرانى را بهکلى از برنامۀ زندگى حذف کنیم و در همۀ عمر شادمان و خوش باشیم و براى زندگى دو سرا برنامهریزى کنیم.
یکى از آن افکار عالىْ فکر سعادت آیندۀ فرزندان ماست. آرى، مقصود از ازدواج مسائل جنسى نیست؛ اگر این باشد که خیلى پستى و حماقت است. هدف این است که فرزندانى شایسته از ما به یادگار بمانند. در اینجا هم گرفتار اشتباه مىشویم و خیال مىکنیم باید ثروتى برایشان بگذاریم تا خوشبخت شوند؛ غافل از اینکه اگر تربیت صحیح نداشته باشند، همان پولْ مایۀ هلاکت و نابودى آنها خواهد شد.
مسلماً سؤال مىفرمایید: براى رسیدن به این مقصود چه باید کرد؟ چه سؤال ارزندهاى! بعضى گمان مىکنند بعد از اینکه بچه تشخیص خوب و بد را داد، موقع تربیت اوست. عجب اشتباهى! نه، تربیت کودک قبل از زمان حمل شروع مىشود؛ یعنى اگر انعقاد نطفه در حالت اضطراب و افسردگى و نگرانى انجام شود، فرزندْ فردى نامتعادل خواهد شد. این مثال بود. خدا مىداند که چقدر مسائل روحى و مزاجى پدر و مادر در آیندۀ کودک آنان مؤثر است.
راستى چقدر مایۀ تأسف است که افرادى که ادعاى دیندارى مىکنند ساعتى در کلمات بزرگان دین مطالعه نمىکنند تا با داشتن روح و مزاجى سالم، فرزندانى با استعداد و صفا و معنویت از خود به یادگار بگذارند. بههرحال باید دانست که داشتن روح و مزاج سالم به این سادگى نیست؛ مقدماتى دارد و مطالعاتى مىخواهد که بدون آنها امکانپذیر نیست و نمىشود به این گوهر گرانمایه دست پیدا کرد.
به کلیۀ نوشتههاى دکتر داروییان که دستور زمان باردارى و بعدازآن در آنها هست عمل کنید، بدون کم و زیاد. امید است بهیارى خداوندِ عالَم از زندگانى شیرینى برخوردار شوید و فرزندانى عالى و برجسته از شما به یادگار بمانند که برخلاف میلیونها نفر از مردم کرۀ زمین، خسِرَ الدُّنیا و الآخِرة نشوند.
خدا نگهدارتان باد
نامۀ پنجاهوپنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما رهرو عشقیم و فنا راهبر ماست
بىخویشتنى کو که شود همسفر ما
اى آنکه ز خود باخبرى در سفر عشق
زنهار نیایى که نیابى خبر ما
در کشور فقر آمده مهمان فناییم
لَختِ جگر و پارۀ دل ماحَضَر ما
ما خاکنشینِ درِ مردان خداییم
تاجِ سر خورشید بوَد خاک درِ ما
موران ضعیفیم ولى مُلک سلیمان
باد است در این بادیه پیش نظر ما
پى گم مکن اى سالک اگر طالب مایى
کز اشک روان سرخ بود رهگذر ما
خواجه عبدالله انصارى مىگوید:
هرکس ده صفت را شعار خود سازد، در دو جهان کار خود سازد: با حق به صدق، با خلق به انصاف، با نفْس به قهر، با بزرگان به حرمت، با خُردان به شفقت، با بىنوایان به سخاوت، با دوستان به نصیحت، با دشمنان به حلم، با جاهلان به خاموشى، با دانشمندان به تواضع.
بر سه چیز اعتماد نباید کرد: بر دل، بر وقت، بر عمر. دل زنگپذیر است، وقت در تغییر و عمر در تقصیر. دى رفت و بازنیامد؛ فردا را اعتماد نشاید. وقت را غنیمت دان که نپاید و بسى برنیاید که کس را از ما یاد نیاید.
با همۀ این مطالب، آیا خودبینی اجازه مىدهد که حتی یک قدم در راه آدمشدن برداریم؟ مسلماً نه. آرى، فقط یک راه دارد و آن پناهبردن به خدا و خواستن عاجزانه از اوست.
امیدِ عفو من است از خداى، جرم خودى
که در طریقت ما غیر از این گناهى نیست
پناه مىبرم اى دل ز بود خویش به دوست
بههوش باش که جز نیستى پناهى نیست
فریب جاه نخواهیم خورد و غبطۀ مال
گداى دوست مقید به مال و جاهى نیست
***
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوى
که کیمیاى مراد است خاک کوى نیاز
باید بدانیم که دنیا سراى مرگ است و آدمى براى ترک. باید دلها را به دست آوریم و عیب دیگران را بپوشیم و دین خود را به دنیاى فانى نفروشیم.
شرط است که چون مردِ ره درد شوى
خاکىتر و ناچیزتر از گَرد شوى
هر کاو ز مراد کم کند مرد شود
بفکن الف مراد تا مرد شوى
(دقت!) آرى، خواستن فشار دارد؛ نخواستن فشار ندارد. هرچه کمتر آرزو داشته باشید، محرومیت شما کمتر است. عزیزم، خیلى در این جمله فکر کن که اگر در روح اثر کامل بگذارد، بزرگانْ غلام شما مىشوند. فردى مثل حافظ مىگوید:
غلام همت آنم که زیر چرخِ کبود
ز هرچه رنگِ تعلق پذیرد آزاد است
اگر براى گرفتن یک مدرک، سی سال خون دل مىخوریم، آیا نمىارزد که براى بهدستآوردن این آزادى که مُلک دنیا و آخرت را دنبال دارد کمى کوشش کنیم؟
از خدا کمک بخواهید. دورنماى این حال را در نظر بیاورید و خود را به خدا بفروشید که اگر خود را فداى او کردید، ضرر نمىبینید؛ چون هرچه غیر انسان است از انسان پستتر است. چرا فداى آنها شویم و چرا فداى انسان دیگرى شویم که مثل خودِ ماست؟ باید فداى برتر از خود شویم که او فقط خداست. آیا اگر این مطلب بهطور قطعى فکر ما را گرفت (دقت!) تعریف و تکذیب و خوشآمدن و بدآمدن مردم در ما کمترین اثرى خواهد داشت؟ و در اینصورت، در همۀ عمر، لحظهاى ناراحتى خواهیم داشت؟ آرى، اگر این حال پیدا شد، ترس و اضطراب از بین مىرود.
بزرگى مىگوید: «در دنیا، فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است!»
بعد از آمدن این روحیه، انرژى انسان به هدر نمىرود و صَرف کارهاى اساسى مىشود؛ مثلاً مىفهمد چه کند تا افرادى که تحت سرپرستی اویند به مراحل عالى علمى و اخلاقى خودشان برسند. اگر انسان در منجلاب خودبینی دستوپا زد و هزارها نفر و بهطور تصاعدى، میلیونها نفر نابود شدند یا به کمال خود نرسیدند، آیا فرداى قیامت در پیشگاه حضرت بارى تعالى مىتواند جواب بدهد؟ خداوندِ عالَم به همۀ ما رحم کند که چقدر بدبختیم و اسیر موهومات!
نامۀ پنجاهوششم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما نواى خویش را در بینوایى یافتیم
فخر بر شاهان عالم در گدایى یافتیم
ز آشنا بیگانه گشتیم از جهان و جان غریب
در جوارِ قربِ جانان آشنایى یافتیم
اى بسا شب کاندرین امید روز آوردهایم
تا کنون از صبح وصلش روشنایى یافتیم
چون ازین ظلمتسراى خاکدان بیرون شدیم
هر دو عالم روشن از نور خدایى یافتیم
از جناب بارگاه مالک ملک وجود
هر زمان توقیعِ قدرِ کبریایى یافتیم
به بزرگى گفتند: «از کجا به این مقام رسیدى؟» گفت: «خود را از هر موجودى پستتر دانستم و نام بزرگان بهعظمت بردم.»
«ما دامَ الْعَبْدُ یظُنُّ أنَّ فِی الْخَلْقِ مَنْ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ فَهُوَ مُتَکبِّر»؛ (بندهاى که تصور کند در همۀ مردم بدتر از او کسى هست، هنوز گرفتار صفت تکبر است).
به حضرت موسى(ع) خطاب رسید: «پستترین فرد را با خود به کوه طور بیاور.» موسى(ع) در میان بنىاسرائیل گشت و کسى را پایینتر از خود ندید. وقتى خواست از شهر خارج شود، سگ گرى را پیدا کرد و طنابى به گردنش انداخت و چند قدم با خود برد. ناگهان اضطرابى در خود احساس کرد و گفت: از کجا معلوم که این سگ از من پستتر باشد؟ طناب را از گردن سگ باز کرد و به کوه طور رفت. خطاب رسید: «اى موسى، چرا کسى را نیاوردى؟» عرض کرد: «خدایا، خود مىدانى.» خطاب رسید: «اگر آن سگ را آورده بودى، از درجۀ نبوت خلع مىشدى.» آرى
تا یک سر موى از تو هستى باقىست
اندیشۀ کار خودپرستى باقىست
گفتى بتِ پندار شکستم رَستم
این بت که ز پندار برستم باقىست
معشوقى شرححال زمان فراق را با عاشق مىگفت که «شبها نخوابیدم و گریهها کردم و از دردِ عشقِ تو بیمار شدم و...»، عاشق گفت: «همۀ اینها بود، ولى تا نمیرى در عشقت صادق نیستى، و هنوز زندهاى.» نقل است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر کسى مىخواهد مردهاى را که در میان زندهها راه مىرود ببیند، به علىبنابىطالب نظر کند.»
بمیر اى دوست پیش از مرگ، اگر عمر ابد خواهى
که ادریس از چنین مردن، بهشتى گشت پیش از ما
مرحوم آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى رضواناللهتعالىعلیه در نجف چهل روز روزه گرفت و شبها بیدار ماند و به حضرت امیر(ع) متوسل شد که یک آدم را ببیند. شب چهلم، مولا(ع) به او فرمود: «فردا صبح اولین کسى که از دروازۀ نجف وارد مىشود گمشدۀ توست.» شیخ مىفرمود:
با شوق فراوان به دروازۀ نجف رفتم. اولین کسى که وارد شد عملهاى بود با لباسهاى مندرس و کلاه نمدى، با وضع نامناسب. هرچه کردم که به او سلام کنم و داستان را به او بگویم تا از من دستگیرى کند، نتوانستم؛ چون باور نمىکردم که فردى با این وضع انسان کاملى باشد که مولا(ع) مرا به او حوالت کرده است. چهل روز دیگر همان برنامه را ادامه دادم. باز همان فرمایش را فرمود و چون صبح به دروازه رسیدم، همان فرد وارد شد. باز هم نتوانستم خواستۀ خود را با او در میان بگذارم. چهل روز دیگر عمل سابق تکرار شد. باز هم مولا(ع) فرمودند: «همان است که گفتم.» این بار به آن شخص سلام کرده و عرض حاجت کردم. گفت: «من اهل این حرفها نیستم.» التماس کردم. گفت: «با من بیا.» با او به محلۀ گداهاى نجف رفتم. خانۀ خود را نشان داد و گفت: «فردا صبح بیا.» شب را از اشتیاق دیدارش نخوابیدم. صبح که به خانۀ او رفتم، تابوتى دیدم و گفتند: «دیشب از دنیا رفت.»
با این عمل به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم فهماندند که تا نمیرى، به جایى نمىرسى. البته مقصود مرگ طبیعى نیست، بلکه مرگ ارادى است. آرى، «موتوا قَبْلَ أنْ تَموتوا» باید عملى شود.
هر پیرزنى مرگ طبیعى دارد
مردى که به اختیار میرد مرد است
بعد از این داستان، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم منقلب شد و توانست هزارها نفر و بهطور تصاعدى میلیونها نفر را از مرگ ابد نجات دهد. همانطور که عرض کردم، وقتى این حال آمد، نیروها صرف مزخرفات و موهومات نمىشود و نتیجتاً آدمى به کارهاى مثبت مىرسد.
آب هوشت را کشد هر بیخ خار
آب هوشت کىْ رسد سوى ثِمار؟
آبها را میکشد آن خسگیاه
آب هوشت کى رسد سوى اله؟
شما را بهخدا قسم، آیا مىارزد که با صرفکردن استعدادهاى عالى خدایى در افکار پریشان مادى، خود را در دنیا و آخرت ذلیل کنیم؟ کمى فکر کنید!
نامۀ پنجاهوهفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
خود را، چنان که هستى، باید که وانمایى
تا چون سراب آخر بىآبرو نگردى
یا با خدا چو ابلیس دانسته سرکشى کن
یا همچو او مگو «من» تا همچو او نگردى
کى شاهد مرادت دست آورَد در آغوش
تا موبهمو پریشان چون زلف او نگردى
بزرگ و کوچک را عزیز دار تا بزرگ و کوچک تو را عزیز دارند و دوست و دشمن را تواضع کن تا دوست دوستتر گردد و دشمن دشمنتر نگردد. تحمل از همه و تواضع با همه و عزّت نگهداشتن همه و مهربانى با همه اخلاق انبیا و اولیاست.
تا فضل و علم بینى بىمعرفت نشینى
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستى
بارها گفته شده است که باید از خود بیرون آییم. اگر بهیارى خداوندِ عالَم چنین شد، دیدن فضل و علم دیگر معنى ندارد و درنتیجه در همۀ شئون علمى و عبادى، عُجب از بین مىرود و دنیا سراسر براى انسان بهشت مىشود. آنوقت اگر در اینجا بهشتى بودیم، در عالم بعد هم در بهشت خواهیم بود، چون این دو عالم از هم جدا نیستند (دقت!) و اگر خداى ناکرده از این صفت الهی محروم شدیم، دنیا و آخرت را آتش زدهایم.
خواجه عبدالله انصارى مىگوید: «الهی، بیزارم از آن طاعت که مرا به عُجب آورَد، و بندۀ آن معصیتم که مرا به عذر آورَد.» خدا کمک کند!
آرى
قطرۀ آبى که دارد در نظر گوهرشدن
از کنارِ ابر تا دریا تنزل بایدش
«وَ عِبادُ الرَّحْمانِ الَّذینَ یمْشونَ عَلَى الْأرْضِ هَوْناً وَ إذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلونَ قالوا سَلاماً»؛ (مردان حق برروى زمین بهتواضع راه مىروند و اگر مردم نادان به آنان حرف زشتى بزنند، در جواب، سلام مىگویند و براى آنان سلامتى مىخواهند و راه مسالمت را طى مىکنند).
لقمان به پسرش مىگوید: «وَ لاتُصَعِّرْ خَدَّک لِلنّاسِ وَ لاتَمْشِ فِی الْأرْضِ مَرَحاً»؛ (پسرم، با قیافۀ کبرآلود و خودپسندى با مردم برخورد مکن و در زمین با تکبر راه مرو).
آیا کسىکه سر سوزنى گرفتار خودبینى است، امکان دارد با خدا ارتباط پیدا کند؟ با دیدۀ خودبین نتوان دید خدا را. راستى چقدر این بدبخت ضرر کرده است. ازآنسوی، و بهمقتضاى تُعْرَفُ الْأشْیاءُ بِأضْدادِها، آنکس که از این منجلاب ننگ بیرون آمده در چه گلستانى است! دورنماى این حال را تصور کنید تا بتوانید بهیارى حق، در این راه قدمى بردارید.
آنکه یک ذره غمت در دلِ پرغم دارد
اگر انصاف دهد عیشِ دو عالم دارد
دیده با قدّ تو کِى سایۀ طوبى جوید؟
سینه با داغِ تو کِى خواهشِ مرهم دارد؟
کموبیش آنکه به او چشم ترحم دارى
هرگز اندیشه نه از بیش و نه از کم دارد
شاکرم شاکر اگر زخم پیاپى بخشد
خوشدلم خوشدل اگر نیشِ دمادم دارد
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «بعد از من، مردانى از امت من به دنیا مىآیند که مرا دوست دارند و من آنان را دوست دارم. با یکدیگر مهرباناند، در مال و جاه باهم مواسات مىکنند، با فقرا مىنشینند، و به عیادت بیماران مىروند.» عرض کردند: «آیا اینان نوکر و غلام دارند؟» فرمودند: «بنده و غلام ندارند و جز خویشتن، کسى را در خدمت خود ندارند.»
افتادگى ز خاک برآورد دانه را
گردنکشى به خاک نشانَد نشانه را
در خود گمان منزلتى هرکه را که هست
بر صدر اختیار کند آستانه را
***
هرچه آن هموار باشد با زمین
تیرها را کىْ هدف گردد ببین
سر برآرد از زمین آنگاه او
چون هدفها زخم یابد بىرفو
عزیزم، چرا مصداق شعر اول نباشیم و چرا گرفتار ناراحتى و عذاب شعر دوم باشیم؟
گر منزلتى هست کسى را مگر آن را
کاندر نظر هیچکسش منزلتى نیست
آنکس که در او معرفتى هست کدام است
آن است که با هیچکسش معرفتى نیست
***
تا یک دلت قبول کند قرب حق مجوى
سرمایۀ قبول در انکار عالمى است
***
در راه چنان رو که سلامت نکنند
با خلق چنان زى که قیامت نکنند
در مسجد اگر رَوى چنان رو که تو را
در پیش نخوانند و امامت نکنند
البته خیلىخیلى سخت است، ولى سعى کن این دو شعر را در زندگى خودت پیاده کنى، انشاءالله.
نامۀ پنجاهوهشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
زاهد نماز و رند نیاز آردت به پیش
اى بىنیاز از این دو، خریدار کیستى
***
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس اى بنده افتادگى کن چو خاک
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدندت آتش مباش
چو گردن کشید آتش هولناک
بهبیچارگى تن بینداخت خاک
چو آن سرفرازى نمود این کمى
از آن دیو کردند از این آدمى
***
شبنم به آفتاب رسید از فتادگى
بنگر که از کجا به کجا مىتوان شدن
***
از کبر مدار هیچ در دل هوسى
کز کبر به جایى نرسیدهست کسى
چون زلف بتان شکستگى عادت کن
تا صید کنى هزار دل در نفسى
«اَلْکبْرِیاءُ رِدائی وَ الْعَظَمَةُ إزاری فَمَنْ نازَعَنی واحِداً مِنْهُما ألْقَیتُهُ فِی النّار»؛ (بزرگوارى و عظمت مخصوص من است. هرکس بخواهد در این دو صفت با من ستیز کند، او را به جهنم مىاندازم). پس راه نجات فقط تواضع است.
یکى قطره باران ز ابرى چکید
خجل شد چو پهناى دریا بدید
که جایى که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را بهچشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایى رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندى از آن یافت کاو پست شد
درِ نیستى کوفت تا هست شد
تواضع کند هوشمند گزین
نهد شاخ پرمیوه سر بر زمین
حکیمى را پرسیدند: «هیچ نعمت شناسى که بر صاحب آن نعمت حسد نبرند، و هیچ بلایى شناسى که بر مبتلاى آن رحمت نیاورند؟» گفت: «آرى، آن نعمت که بر صاحبش حسد نبرند تواضع است، و آن بلا که بر آن رحمت نیاورند، کبر است و نخوت.»
روایت است که به موسى(ع) خطاب رسید: «من نماز آنکس را مىپذیرم که براى عظمت من فروتنى کند و بر آفریدگان من تکبر نکند و در دل خود از من بترسد و روز را با یاد من به پایان برد و از پى خشنودى من از خواهشهاى نفس بدفرما دورى کند.»
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «چرا حلاوت عبادت را درک نمىکنید؟» عرض کردند: «حلاوت و شیرینى عبادت چیست؟» فرمود: «تواضع.»
فروتنىست دلیل رسیدگانِ کمال
سوار چون که به منزل رسد پیاده شود
حضرت سلیمان(ع) هر روز صبح بر صف بزرگان و اعیان و اشراف مىگذشت، لیکن با آنان نمىنشست و با مسکینان و فقیران مىنشست و با آنان صحبت مىکرد و مىفرمود: «مسکینى هستم که با فقرا مىنشینم.»
تا نیست نگردى رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همت پَستت ندهند
چون شمع قرارِ سوختن تا ندهى
سررشتۀ روشنى به دستت ندهند
حضرت مسیح(ع) به صومعۀ راهبى رسید. عابدى که سالها در آن صومعه مشغول عبادت بود براى کسب فیض بیرون آمد و مشغول صحبت شد. جوان گناهکارى که عمر را صرف مَلاهى و مناهى کرده بود، از دور منظره را دید. با خود گفت: من هم بروم، شاید نورى کسب کنم. نزدیک این مجلس که رسید، با گریه و تضرع به درگاه بارى تعالى راه نجاتى مىخواست که «خدایا، مىشود مرا ببخشایى و از این گرداب نجاتم دهى؟!» ازآنطرف عابدِ مغرور در باطنش مىگفت: این جوان از جان ما چه مىخواهد و چرا به این محفل روحانى آمده؟ خدایا، لطفى کن که از ما دور شود. خدایا، اگر در قیامت و منزل آخرت، او در بهشت باشد، من آن بهشت را نمىخواهم!
به حضرت عیسى(ع) وحى شد که به عابد بگو: «جوان براى عجزش بهشتى شد و تو درنتیجۀ غرورت جهنمى شدى و این دعاى تو مستجاب شد و با او در بهشت همنشین نخواهى بود!»