بسم الله الرحمن الرحیم
طرح مسأله
تربیت دینی را می توان از اساسی ترین انگیزه های مؤسسان و بانیان مؤسسه علوی و مراکز هم سو با آن دانست.
پیش روان این مسیر با همت بلند و نبوغ درونی خود، راهی عملی را در عرصه تربیت دینی گشوده و به ثمر نشاندند به طوری که آثار این مکتب در عمل و فکر چند نسل خود را ظاهر و بارز ساخته است و البته
می دانیم در دنیای علم مکاتبی که سوابق بسیار کمتر از این داشتهاند به عنوان یک مکتب علمی در تربیت مطرح و عرضه شده اند.لذا به قوت می توان مکتب تربیتی مرحوم علامه کرباسچیان (ره) را که سابقه فعالیت آن به پنجاهمین سال خود می رسد، یک مکتب علمی تربیتی تلقی و معرفی نمود.
از طرف دیگر می دانیم دغدغه اصلی و نقطه عزیمت صاحب نظران این مکتب تربیتی، دستیابی به روش ها و برنامه هایی بود که برخاسته از معارف اهل بیت و نظام اخلاقی و تربیتی اولیاء معصوم الهی u است الا اینکه این نظام را در قالب خاص و نسبتاً مدرن مدرسه به مفهومجدید آن جستجو و پیاده نمودهاند.یعنی تلاش نمودهاند که یکی از نهادهای مهم برخاسته از دنیای صنعتی را،بر اساس مبانی مکتب اهل بیتuو در حد امکان و توان، استحاله نمایند تا محصولات آن نهایتا در خدمت جامعه مسلمین و اغرض و اهداف دین قرار گیرند.
اینجا است که زمینه ظهور یک پارادوکس دیده می شود.اهداف یک مکتب، کاملاً سنتی و الهی است و قالب و ساختار انتخاب شده در آن نهادی مدرن و مطابق با شرایط دنیای امروز و عصر جدید است.در اینجا سؤالات مهمی پیش می آید که پاسخ به آن تعیین کننده خواهد بود.در مقاله حاضر تلاش شده به اختصار یکی از این سؤالات دنبال شود و آن "نسبت تربیت دینی با آزادی" است. آزادی فکر و عمل از ارکان دنیای مدرن و جوامع دموکراتیک است.حال سؤال اینست که آزادی به چه معنا و تا چه حد با تربیت دینی قابل جمع است؟ در ادامه مراد از آزادی و آفاق آن را در نظام مدرن تربیت، تا حدی می کاویم و سپس به بررسی تفصیل موضوع می پردازیم.
تبیین مراد از آزادی در تربیت مدرن
می دانیم در دنیای امروز برخی معاهدات جهانی شکل گرفته است که اجرای مفاد آن برای اعضا الزامی است. از جمله در کنوانسیون پکن چنین آمده است.
کودک[1] دارای حق آزادی ابراز عقیده می باشد. این حق شامل آزادی جستجو، دریافت و رساندن اطلاعات و عقاید از هر نوع، بدون توجه به مرزها، کتبی و شفاهی یا چاپ شده، به شکل آثار هنری یا از طریق هر رسانه دیگری به انتخاب کودک می باشد.[2]
روشن است این سطح از آزادی نمی تواند با تربیت دینی جمع شود. اما نسبت و تعامل این دو در چه سطحی قابل قبول است به طوری که ارزش های دینی در روند
تربیت مخدوش نشود.این سؤال را باید به دقت کاوید و ابعاد آن را مورد تأمل قرار داد.
اهمیت این مسأله وقتی روشن می شود که بدانیم برخی فعالان عرصه تعلیم و تربیت دینی به صورت جدی آزادی را با تربیت دینی قرین و ملازم دانسته و بر آن پای می فشارند:
از آنجا که اساسا طرح خلقت آدمی بر آزادی و عدم تعیین سرشته است، تربیت او نیز باید پیر و این طرح، و بر مبنای آزادی و عدم تعیین صورت گیرد.
هرگونه دست کاری و دست پروده سازی قیم مآبانه در فرایند تربیت آدمی، او را از شأن و منزلت الهی اش خارج می سازد... [3]
هدف تربیت، پرورش فرد آزادی است که در جامعه ای آزاد رشد کند. [4]
به نظر می رسد در دنیای امروز مسأله آزادی، هم در ابعاد نظری آن و هم از نظر عملی مورد توجه جدی صاحب نظران و صاحبان قدرت قرار گرفته است و ضرورت وجود آزادی در محیط تربیتی هم القا می شود و هم اعمال می گردد. [5]
امروزه اندیشمندانی که مدافع آزادی در تربیت هستند در مقام ترویج فکر خود بر نکاتی تأکید می ورزند که در ادامه برخی از این موارد ذکر می شود:
1- انسان موجودی است دارای آزادی ذاتی، بلکه حفظ ماهیّت و هویت انسانی او وابسته به همین آزادی است و لذا سلب آزادی از انسان مستلزم ضایع کردن حقوق طبیعی و اصیل وی می باشد که رشد همه جانبه و سالم او را مخدوش می سازد.
2- اگر انسان در محیط آزاد رشد کند، قدرت و صلاحیت تصمیم گیری و انتخاب را پیدا می کند و روال تربیت درونی می شود، خود انسانی او بارور می شود و انتخاب های او تضمین می شود و با وجودش عجین می گردد.
3- افراد را باید برای دنیای امروز تربیت کرد. در دنیای جدید که دنیای آزاد است باید افراد تمرین آزادی کرده باشند تا جامعه پذیر شوند، روالی از تربیت که از عنصر آزادی تهی است و مربی معین می کند که متربی چه باشد یا چه بخواهد منجر به تربیت افرادی جامعه گریز و یا بعضا جامعه ستیز می شود.به هر حال تربیت افراد برای جوامع آزاد و باز، محتاج تربیتی متناسب با همین جامعه است.لذا باید تربیت هم در محیط و بستری باز و آزاد صورت گیرد.
4- اصولا تربیتی که بر اساس القاء و اکراه باشد، در واقع تربیتی حیوانی است، نوعی رام کردن است برای اهداف و منظور های از پیش تعیین شده، ایجاد عادات و خصوصیات هدایت شده توسط یک نظام تربیتی و القاء نوعی رقیت و عبودیت نسبت به آنچه مربیان می خواهند و دیکته می کنند مانع درونی شدن تربیت است و عنصر عقلانیت و عمل بر اساس ادراک و انتخاب را حذف می کند.
5- وقتی سخن از آزادی می رود، در واقع آزادی درونی یا آزادگی مقصود اصلی است، مقوم اصلی شخصیت و هویت انسان هم همین آزادی درون از قیود و القائات است، که در فرض تحقق آن، نوعی خود کنترلی و خود هدایت گری را در ضمیر فرد محقق می سازد و البته آزادی بیرونی تابع وجود چنین آزادی است به طوری که در یک جامعه بسته هم اگر فردی واجد کمال آزادی درونی باشد تا حدود زیادی
آزادی بیرونی خود را هم حفظ می کند. [6]
* * * * *
اکنون که تاحدی مراد از آزادی روشن شد. ابعاد موضوع را در قالب های زیر بررسی خواهیم کرد:
1- ابتدا به لحاظ معرفت شناسی، قوای ادراکی انسان را میکاویم و نشان می دهیم انسان در عرصه معرفت محدود و خطاپذیر است و لازم است برای کاهش آفات این امر، اندیشه و عملش را با معیارهای معتبری بسنجد، معیار معتبر در این زمینه کتاب و سنت است و روش مشورت با اهل نظر هم در کاهش خطا روشی مناسب و مجرب است.
2- سپس به این مسأله می پردازیم که آیا تربیت دینی امری معنا دار و ممکن است یا نه. در این قسمت روشن می شود، هم ظرفیت های وجودی انسان، تربیت دینی را ممکن می سازد و هم دین شرایط و ابزارهای ایفای نقش در امر تربیت انسان را واجد است. البته در کنار نقش دین، نقش متخصص تربیت همواره محفوظ است.
3- در قسمت سوم که بخش اصلی این مکتوب است روشن می شود که آزادی هیچ گاه یک روش مطلق برای تربیت انسانی نمی تواند باشد و در امر تربیت دینی که غایت مهم آن تعبّد در مقابل خداوند است، هرگونه افراط و زیاده روی در استفاده از آزادی، خطرساز و جبرناپذیر است. ضمنا روش های دیگر جایگزین برای تربیت انسان نیز همواره در اختیار بوده است که آفات آزادی افراطی را به همراه ندارد.
در پایان این بخش دو درجه از آزادی را،که یکی ابزار تربیت دینی(سهلگیری) و دیگری آفت آن است (سهل انگاری) با یکدیگر مقایسه خواهیم کرد.
فصل اول
مبانی معرفت شناختی تربیت دینی
برای ورود به عرصه تربیت دینی، شناسایی مبانی و اصول و منطق تفکر در این عرصه ضرورتی تام مییابد.توجهشود که وصف"دینی"برای یک پروسه تربیتی محتاج مراعات ضوابط خاصی است که در صدر آنها عرضه آن به کتاب و سنت می باشد. قبل از ورود به هر گونه بحث تربیتی،ابتدا مبانی معرفت شناختی آن را باید منقح نمود،[7] ما نیز به تبعیت از این اصل، مدخل مبحث خود را به این بعد اختصاص میدهیم.
1-1 ) محدودیت و خطاپذیری فکر
وجود خطا در فکر و اندیشه انسانی امری پذیرفته شده و روشن است، نکته مهم اینست که افراد در عین تصدیق این امر کلی، در عمل بر بسیاری از اندیشه ها و افکار خود اصرار می ورزند و احتمال خطا را در مصادیق خاص نمی پذیرند.
قطع و یقین حالتی است که فرد احتمال خطا را در موردی منتفی بداند. انسان از نظر وضعیت روانی نسبت به معرفت های خودش ممکن است به حالت یقین برسد و لذا احتمال خطا را در آن مورد انکار کند.روشن است که بسیاری از قطع و یقین های افراد نیز خطا هستند که از آن به جهل مرکب یاد می شود. به این تربیت مسأله اصلی، این می شود که چگونه می توان از جهل مرکب پرهیز کرد. می دانیم که فرد در حال قطع، تردیدی در صحت اندیشه های خویش ندارد و لذا مهم اینست که قبل از ورود به حالت قطع مراعات اصول و روش هایی را بکند که احتمال خطا را کاهش می دهد، لذا می توان گفت عارضه و نقیصه خطاپذیری فکر بشر، باید به کمک روش ها و معیارهای پیشینی مهار و کنترل شود . به تعبیر دیگر برای قابل دفاع بودن افکار و اندیشه های ما، لازم است اصول و روشهایی که منجر به حصول و اخذ آن شده، قابل دفاع باشد و به تعبیر فنی تر حجیت معرفت های ما در گرو حجیت روش دستیابی به این معارف است .
2-1 )برخی ورطه های جهل مرکب
مناسبت دارد به برخی زمینه هایی که منجر به جهل مرکب می شوند اشاره کنیم. یادآور می شویم ورود به مباحث تربیت دینی، مستلزم التزام به مبانی دینی است:
1-2-1 ) انسان شناسی غیر دینی
می دانیم موضوع تربیت انسان در پیوند عمیق با ساختارهای خاص روانی اوست. روشن است که هر برنامه تربیتی، متکی به اصول انسان شناسی خاصی باید باشد، تربیت دینی هم بر اساس انسان شناسی دینی میسّر است، اگر تربیت دینی بر انسان شناسی دیگری مبتنی شود، به تهافت ها و تعارض های درونی منجر می شود.
سؤال های مهمی در مورد انسان وجود دارد که مکاتب مختلف پاسخ های گوناگون به آن میدهند و در منابع دینی نیز این سؤال ها پاسخ های خاص خود را دارد. برخی از این سؤال ها به قرار زیر هستند:
1- آیا انسان موجودی است آزاد و مختار و یا مجبور؟ میزان آزادی وی چه مقدار است و در چه عرصه هایی آزاد نیست؟
2- آیا انسان اوصاف ذاتی خاصی دارد یا همه چیز در او تغییر می پذیرد؟
3- آیا انسان اوصاف ارثی و نسلی دارد؟ آیا این اوصاف در افراد تغییر پذیر هستند یا نه؟
4- آیا استعداد و قوه در انسان ها وجود دارد یا نه؟ در چه حوزه هایی انسان موجودی بالقوه است؟ آیا این قوا قابلیت شکوفایی دارند؟ ارتباط این استعدادها و اوصاف ارثی و نسلی چیست؟
5- آیا انسان حامل ادراکات فطری است یا نه؟ فطرت خداشناسی چیست و نقش و تأثیر آن در انسان چگونه است؟ احتجاب و انحراف از فطرت چگونه حاصل می شود؟ بیداری و شکوفایی آن چگونه ممکن است؟
6- تعادل در رشد اوصاف و ویژگیهای انسان چگونه تعریف و عملی می شود؟ آیا شکوفایی هر استعدادی برای انسان به صلاح است؟ و آیا نوعی موفقیت محسوب می شود؟ اوصاف انسان نا متعادل چیست؟
7- نقش محیط، اعمال و عقاید فرد در ویژگی های درونی او چه می باشد؟ نقش سن فرد در تربیت پذیری او چه می باشد؟
8- چه گرایشات و تمایلاتی در انسان باید تعدیل یا مهار شود؟ آیا گرایشات سفلی و علوی در انسان هست یا همه گرایشات فی حدذاته خنثی و بی ارزش هستند؟ نحوه تعامل این گرایشات در انسان چه می باشد؟
این سؤال ها در تفکر دینی پاسخ های خاص خود را دارد و روشن است که پاسخ به این سؤال تاثیر تام و عمیقی در روش ها و برنامه های تربیتی خواهد داشت.[8] هر گونه خطا در عرصه انسان شناسی در مقام تاسیس و تدوین برنامه های تربیتی به خطاهای بزرگ تر و آثار و پیامدها خطر ناک منجر می شود. دقت شود که عرصه تربیت، عرصه ای خطیر است که در موارد زیادی راه بازگشت در آن مسدود می باشد. خطای تربیتی در دوران کودکی و نوجوانی فرصت بازگشت و اصلاح را در دوران بعدی بسیار سخت و گاه غیر ممکن می سازد. دقت در این مراحل بسیار حیاتی است و سهل انگاری در تبیین و دفاع از این مبانی، روشها را به شدت زیر سؤال می برد و مارا در معرض جهل مرکب قرار میدهد. به طوری که معتقد به صحت روشهای میشویم که از مبانی آن ها بی اطلاع هستیم و این جهل به مبانی از مسئولیت ما نمی کاهد.
2-2-1 ) برچسب علمی بودن و تخصصی بودن
امروزه علمی بودن یک ارزش مثبت تلقی می شود و عموماً افراد صرف اینکه نظریه ای را علمی بدانند آن را تلقی به قبول می کنند.ده ها سال است که تحت عنوان علمی یا علم، بسیاری از اندیشه ها و تفکرات متنوع به جامعه عرضه شده است. در دانشگاهها تدریس شدهاست یا تحت عنوان غیرعلمی به برخی از دانش ها و بینشهای موجود در جوامع حمله شده و به نحوی برای اضمحلال و حذف آنها تلاش صورت گرفته است. عموماً برچسب علمی فرصت و جرأت فکر و اندیشه و تعمق را از افراد می گیرد و بدون کاوش در ادله، مطالب مورد قبول قرار می گیرد. [9]
جالب اینست که در اثر مرور زمان و تجربه تاریخی سدة اخیر بسیاری از نظریه هایی که زمانی به عنوان علم و علمی ارائه شدند در دوره های بعد ابطال و رفض شدند و اکنون تاریخ علم مملو از دانش های ابطال شده است. بسیاری از نظریه های اجتماعی، اقتصادی، تربیتی و روانشناختی با استفاده از بر چسب علمی بودن در جامعه اعمال و اجرا شدند و سپس درپی چند نسل آثار مخرب خود را آشکار کردند و بعضاً طرد شدند.
اکنون روشن شده است که عنوان "علمی بودن" نمی تواند صحت یک نظریه را پشتیبانی کند،لذا نمی توان سخن یک «متخصص» را به تنهایی مجوزی برای قبول آن دانست. «تخصص» به تنهایی کافی نیست، به خصوص وقتی می دانیم متخصصان با یکدیگر اختلاف فراوان دارند و دائماً در نقض یکدیگر تلاش می کنند.
به هر حال متفکران بسیاری معتقدند که علم و تکنولوژی ، جایگاه ایدئولوژی را پیدا کرده اند و لذا عموم مردم و جامعه در پرتو آن از هرگونه استقلال فکری و اندیشه درونی محروم شده اند و روشن است که با این مبنا اگر طالبان تربیت دینی بدون انجام مطالعات مبنایی و صرفا تحت عنوان "علمی" و "تخصصی" به قبول آراء و دست کشیدن از دارائی های سنتی و فرهنگی خود اقدام خود اقدام کنند، ناخواسته در ورطه جهل مرکب فرو رفته اند.
در کتاب بحار الانوار روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
من اصغی الی ناطق فقد عبد فان کان الناطق عن الله فقد عبد الله و ان کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس[10]
هر کس شنوای سخن صاحب کلامی شود، بندگی او را کرده است، لذا اگر گوینده کلام سخنش از سوی خدا باشد بندگی خدا را کرده است و اگر کلامش از ابلیس ریشه گرفته باشد به بندگی شیطان مبتلا شده است.
این روایت به روشنی تاکید می کند باید ریشه های سخن صاحبان فکر و اندیشه را شناسایی کرد. اگر ریشة کلام الهی نباشد و شیطانی باشد، تسلیم به متکلم، تسلیم و بندگی شیطان است، به این ترتیب نمی توان در تربیت دینی، به عناوین و دعاوی علمی و تخصصی بسنده کرد و لازم است که اصول و مبانی هر دعوی تربیتی، با مبانی دینی سنجیده شود تا مبتلا به جهل مرکب و ورطه هلاکت نشویم.
بر این اساس باید دقت کرد شهرت با عظمت قایل یک نظریه، مارا از تدبر و دقت در صحت آن منصرف نسازد و از طریق اخذ و عمل به یک نظریه، دچار اشتباهات جبران ناپذیر نشویم.
3-2-1 ) اکثریت و افکار عمومی (عقلانیت رسانه ای)
امروزه بر همة اهل دقت روشن است که رسانه ها و تبلیغات نقش عمیقی در شکل گیری فرهنگ اجتماعی دارند و ابزارهای بسیار گسترده و فعال رسانه ای با استفاده از تکنیک ها و روش های تبلیغاتی می توانند افکار عمومی را در جهت مورد نظر خود هدایت کنند.لذا اساسا افکار عمومی و گرایش ها و تمایلات غالبی مردم، هیچ گاه نمی تواند معیار حق و باطل قرار گیرد.توجه شود که این تبلیغات و افکار عمومی در حوزه های تخصصی و بخش های مختلف اجتماعی مثل عرصه تعلیم و تربیت نیز شکل می گیرد و عمل می کند.
از طرف دیگر وجود شهوات و تمایلات نفسانی در عموم انسان ها،میتواند منشأ گرایشات عموم به زمینه های هماهنگ با تمایلات نفسانی انسانی شود. لذا صرف اقبال مردم به یک رأی و نظریه یا قبول یک روش تربیتی از طرف مردم، به تنهایی نمیتواند حاکی از صدق و صحت و تناسب آن با نیازهای حقیقی انسان باشد.از شواهد مهم این امر مقبولیت اجتماعی وسیع و گستردة ستاره های سینما، خوانندگان و ورزشکاران در جوامع امروز است که به روشنی معیارهای نادرست و رایج را در میان اکثریت بر ما آشکار می سازد.
جالبست که در مضامین دینی کتاب و سنت همواره این تحذیر نسبت به اکثریت مطرح بوده است:
و ان تطع اکثرمن فی الأرض یضلّوک عن سبیل الله [11]
و ما اکثر الناس ولو حرصت بمؤمنین[12]
انّ الساعة لآتیة لاریبفیهاو لکنّ اکثر الناس لایؤمنون[13]
قل سیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة الذین من قبل کان اکثر هم مشرکین[14]
این آیات گواه بر اینست که از دیدگاه الهی بیشتر مردم میل به ضلالت دارند، و ایمان نمی آورند، به قیامت معتقد نمی شوند خلاصه روال تاریخی اکثریت مردم سمت
و سوی شرک و ضلالت داشته است. [15]
امیر المؤمنین با تذکر به همین نکته، ما را به مسیر هدایت ترغیب کرده اند و واهمة تنهایی در راه هدایت را نفی کرده اند:
یا معشر الناس لاتستو حشوا فی طریق الهدی لقلة اهله فانّ الناس قد اجتمعوا علی مائدة شبعها قصیر وجوعها طویل [16]
ای گروه مردم در راه هدایت از کمی اهل آن نهراسید که مردم بر سفره ای گرد آمده اند که سیری آن کوتاه مدت و گرسنگی پس از آن طولانی است.
توجه شود که یک واهمة مهم در هنگام تنهایی و مخالفت با مسیر دیگران اینست که شاید آنها بر حق هستند من در اشتباهم، یعنی وجود اکثریت در طرف مقابل، به لحاظ روان شناختی فرد را در فشار قرار می دهد. مگر آنکه به لحاظ معیارها و اصول از حقانیت خود مطمئن باشد.
نتیجة کلام اینکه مباحث تربیتی و در مقام انتخاب و گزینش روال های تربیتی، نمی توان گرایش و میل عموم مردم را معیار قرارداد و مهم اینست که بر اساس مبانی و اصول دینی، حق و باطل چه می باشد. به عنوان مثال اینکه در همه مدارس و یا همة دنیا از موسیقی استفاده می شود، یا همه جا دختر و پسر مختلط هستند نمی تواند نشانهای بر صحت این روش، در امر تربیت قرار گیرد.
3-1 ) ضرورت پرهیز از عجب وقبول خطا پذیری انسان
چنانچه گفتیم انسان به لحاظ دستگاه معرفتی، موجودی محدود وخطا پذیر است و گفتیم از طرف دیگر تحت تاثیر برخی از عوامل ممکن است به قطع ویقین های غیر صحیح برسد ، مواردی نظیر انسان شناسی غیر دینی، برچسب «علمی و تخصصی» ویا میل وعمل اکثریت، مواردی از عوامل مؤثر در ابتلا به جهل مرکب بودند. البته عوامل فرو افتادن به ورطة جهل بیشتر از اینهاست.
نکته ای در پایان متذکر می شویم اگر انسان این ضعف وعجز خود را بشناسد وباور کند که همواره در معرض خطر است، دیرتر وسخت تر مبتلا به عوارض آن می شود وراحت تر آراء واندیشه هایش را به معیارهای دینی عرضه می کند واز روشهای کاهش خطا بهره بیشتر می برد ، اما غفلت از این ضعف ذاتی انسان ، او را به عجب وخود باوری افراطی می کشد. در قرآن آیاتی ما را به این نکته متذکر شده اند:
قل هل ننبئکم بالأخسرین اعمالاً الذین ضلّ سعیهم فی الحیوة الدّنیا وهم یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً
ای پیامبر بگو آیا می خواهید زیان کار ترین افراد را از نظر عمل به شما معرفی کنم، آنها که تلاششان در زندگی دنیا گم شد وگمان ایشان بر آنست که کار نیککردهاند.
افمن زیّن له سوء عمله فرآه حسناً فانّ الله یضل من یشاء ویهدی من یشاء[17]
چگونه است حال کسی که کردار بدش در نظرش آراسته آمده وآن را نیکو می پندارد، همانا خداوند هر کس را بخواهد گمراه میکند وهرکس را بخواهد هدایت می نماید.
روایات فراوانی هم در این زمینه از اهل بیت u رسیده است که اعجاب وشگفتی نسبت به خود موجب می شود عقل و خرد فرد محجوب شود وبدیهای خودش را خوبی و صلاح بگمارد.
از امام رضا u در مورد عجبی که عمل را فاسد می کند ، سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمودند :
العجب درجات منها ان یزین للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه ویحسب انه یحسن صنعا[18]
عجب دارای درجات است ، یکی از آنها اینست که بدکرداری بنده ای برای او آراستگی یابد وآنرا کار خوب بپندارد ودر نتیجه به شگفتی آمده وگمان باطل برد که کار نیکی از او سر زده است .
از حضرت عیسی روایت شده که می فرمایند من مرضهای صعب العلاج را شفا دادم ولی نتوانستم احمق را معالجه کنم ، سؤال شد که احمق کیست ، فرمودند :
المعجب برأیه ونفسه الذی یری الفضل کلّه له لا علیه ویوجب الحق کلّه لنفسه ولا یوجب علیها حقاً ، فذاک الاحمق الذی لا حیلة فی مداواته[19]
[احمق کسی است که] بر رای ونظرش وبرخودش دچار شگفتی و خودبینی باشد ، آن گونه که همه ابعاد خودش رابرتر بیابد وچیزی را نقص نیابد ، خودش را همواره صاحب حق بداند وحقی را بر خودش قائل نباشد ، این فرد همان احمقی است که راهی بر مداوای او نباشد.
این آیات وروایات ما را به قوت به یکی از آفات فکر واندیشه رهنمون شده اند، یعنی جایی که فرد معتقد است آرائش و اعمالش همه درست است واز اشتباه خالی است باید توقف کرد ودر اندیشه های او شک نمود ودر کارهایش باید تردید کرد . اینجا جای تأمل وتدبر است. به هر حال آدمی سخت در معرض خطا واشتباه وجهل مرکب است ولازم است همواره خودش را به معیارهای بیرونی وقابل اعتماد عرضه کند .
4ـ1 )معیارهای سنجش اندیشه وعمل
با توجه به اصل خطاپذیری انسان و وجود احتمال جهل مرکب در قطع ویقینها، مناسب است همواره اندیشه وعمل را به معیارهای قابل دفاع عرضه کنیم. در اینجا دو معیار مهم و ارزشمند را معرفی می کنیم:
1ـ عرضه به کتاب وسنت
2ـ مشورت با اهل نظر
گرچه مرتبه کتاب وسنت حاکم بر مشورت است ولی در عداد این عرضه، مشورت هم می تواند ما را در مقدمات جهل مرکب ، بیدار وهشیار کند.
1ـ4ـ1 ) عرضه به کتاب وسنت
ضوابط عقل ونقل ما رادر مبانی اعتقادی وبرنامه های عملی به رعایت حدود مطرح شده در نقل فرا می خواند. عرضه اعمال وعقاید به ضوابط کتاب وسنت موجب می شود انسان از اکتفا به یافته ها وبافته های خود منصرف باشد ونهایتا سخن وحی را حاکم بداند . روشن است که اگر این مراجعه به منابع وحی صادقانه واز روی احساس نیاز وانجام وظیفه باشد عجبی که مفسد عمل وعقیده است فرد را مبتلا نمی سازد ، چرا که وی به ضعف وخطاپذیری خود در عقیده وعمل آگاه ومعترف است وبرای جلوگیری از از همین نقیصه دست به دامن وحی شده است ودر این رجوع به وحی به توجیه گری وتأویل ظواهر کتاب وسنت به نفع امیال وآراء خود اقدام نمی کند ( البته کسی که عجب نفسانی اش را کنار نگذارد در مراجعه به وحی نیز دست به تأویل وتفسیر به رأی می زند)
امیرالمومنین u می فرماید:
لا قول الاّ بالعمل ولا قول ولا عمل الاّ بالنیّة ولا قول ولاعمل ولانیّة الاّ باصابة السنة[20]
هیچ گفتاری ارزش ندارد مگر آنکه با عمل تأیید شود ، هیچ گفته وعملی ارزش ندارد مگر آنکه نیت صحیحی در ورای آن باشد وهیچ گفته وعمل ونیتی پذیرفته نیست مگر آنکه با معیارهای سنت سازگار باشد.
در روایتی از امام صادق u آمده است:
کلّ شئٍ مردود الی الکتاب و السنه وکل حدیث لا یوافق الکتاب فهو زخرف[21]
هر چیزی به کتاب وسنت باید عرضه شود ، واگر حدیثی با کتاب موافقت نداشته باشد سخنی بی ارزش است.
این ارجاع به کتاب وسنت عقلایی ترین وظیفه هر انسانی است که بندگی وعبودیت را به عنوان مبنای زندگی اش پذیرفته باشد.
2ـ4ـ1) مشورت با اهل نظر
یکی از مهمترین روشهایی که می تواند میزان خطای فکری وعملی انسان را کاهش دهد مشورت با افراد پخته وبا تجربه است . اگر انسان با قبول ضعف طبیعی اش در عرصه اندیشه وبا اعتراف به خطا پذیری اش و داشتن تواضع روحی، با دیگران به مشورت بنشیند،بسیاری از نقاط ضعفش جبران می شود واز خطاهای او کاسته میشود. روشن است که مشورت ها همواره در پرتو کتاب وسنت است ، یعنی در عرض آن نمی باشد بلکه در طول کتاب وسنت است ، چراکه عجز و محدودیت کلّی انسان ها در مقابل وحی امری ذاتی است وبا مشورت هم جبران نمی شود . اما در فضایی که عرضه به کتاب وسنت صورت گرفته است ، ودر مقام اصلاح فهم ویا دست یابی به روش صحیح عمل ، مشورت روشی بسیار مناسب وعاقلانه می باشد.
امیرالمومنین u می فرماید:
الاستشاره عین الهدایة و قد خاطر من استغنی برأیه[22]
مشورت کردن سر چشمه هدایت است وآن کس که به اتکای رأی ونظر شخصی اش احساس بی نیازی می کند خود را در خطر می افکند.
نتیجه گیری
بر اساس آنچه گذشت می توان نتایج زیر را به دست آورد:
1ـ انسان به لحاظ معرفتی موجودی است محدود وخطاپذیر ودر موارد فراوانی دچار یقین باطل یا جهل مرکب می شود.
2ـ برخی از ورطه های جهل مرکب به ویژه در بحث تربیت دینی اهمیت و تأثیر زیادی دارند . اگر انسان شناسی غیر دینی پایه نظریه ها وروش های تربیتی قرار گیرد ، خطاهای مهمی را به دنبال می آورد ، لذا قبل از پذیرش هر روش تربیتی باید اصول انسان شناسی آنرا کاوید.
3ـ بر چسب علمی وتخصصی ، هیچ مصونیتی از خطا را به ثمر نمی آورد و امروز اندیشه های شیطانی فراوانی تحت همین عناوین عرضه می شود.
4ـ افکار عمومی و رأی اکثریت واقبال مردم ، نه تنها در تربیت دینی معیار حق وباطل نیست ، بلکه از جهاتی هم آنچه در شرایط دنیای امروز با اقبال عمومی مواجه می شود باید مورد باز نگری ودقت قرار گیرد.
5ـ عجب وخود پسندی فکری وعملی ، منشأ سقوط در خطرات است ومی تواند مبدأ اضلال دیگران هم باشد.
6ـ دو معیار عرضه به کتاب وسنت ومشورت با اهل نظر وخردمندان، روشهایی برای کاهش اشتباهات فردی هستند.
فصل دوم
امکان تربیت به روش دینی
تا اینجا روشن شد انسان به لحاظ معرفت شناختی موجودی خطا پذیر است وبرای کاهش خطاهای خود باید از طریق مراجعه به کتاب وسنت ومشورت با اهلنظر، بر اعتبار آرائش بیافزاید . حال توجه خود را به این نکته معطوف می کنیم که اساسا تربیت دینی امری ممکن است یا نه ؟ این سؤال ابعاد مختلفی دارد که برخی از آنها را در قالب مسائل زیر می توان دنبال نمود .
الف)گفته شده اساساً تربیت امری انسانی است وصرفا ابعادی انسان شناختی دارد و نمی تواند به دین خاصی وابسته باشد ، بلکه ماهیت فرادینی دارد.[23]
ب) ادعا می شود دین اساسا امری حداقلی است و هیچگاه دین متکفل امور جزئی وتفصیلی نبوده واینگونه امور به عقل بشر وتجربه او وانهاده شده است واز جمله تربیت که امری روشمند وجزئی است ، موضوع اوامر و نواهی دین نبوده است.
ج ) اگر دین هم واجد نکته ای در امر تربیت باشد، این نکات جنبه مبنایی دارد ودر روش ها که امور تخصصی هستند دین وارد نمی شود ولذا در روش های تربیتی باید به علم ومتخصص مراجعه کرد.
به نظر می رسد پیش از ورود به مباحث تربیتی خاص ، لازم است تکلیف مسائلی از قبیل آنچه ذکر شد روشن شود وسپس با تعیین جایگاه ونقشی که دین در امر تربیت می تواند بپذیرد ، می توانیم موضوع خاص این مکتوب پی بگیریم یعنی بررسی آزادی و ارتباط آن با تربیت دینی.
1ـ2 ) ظرفیت های تربیت پذیری دینی انسان
در اینکه انسان تغییر پذیر وتأثیر پذیر است تردیدی نیست . عوامل گوناگونی در شکل گیری شخصیت انسان نقش ایفا می کنند.برخی از این عوامل درونی وبرخی بیرونی هستند. برخی از عوامل راه تربیت دینی را مشکل وبرخی تسهیل می کنند. در ادامه به اختصار این عوامل را بر می شماریم.
1ـ1ـ2ـ ) محدودیت های انسان
در فصل قبل متذکر شدیم یکی از محدودیت های مهم انسان ، خطاپذیری معرفتی وشناختی اوست. یعنی انسان نمی تواند همواره به واقع دست یابد. در بسیاری از موارد قطع ویقین های او جهل مرکبی بیش نیست . این نکته که می تواند خطر خیز باشد از طریق مراجعه به کتاب وسنت واز طریق مشورت با اهل نظر باید کنترل شود . یعنی خطا واشتباهی که بعد از مراجعه به موازین ذکر شده واقع شود، با تقصیر همراه نیست وفرد در آن معذور است. در کنار محدودیت های مربوط به قوای ادراکی ، محدودیت های روانی نیز انسان را تحت تاثیر قرار می دهد ومی تواند در مقام عمل وروند تربیت یا شکل گیری شخصیت تاثیر منفی داشته باشد.
1ـ حب نفس وخودمداری در انسان بسیار قوی است وتجلیات گوناگونی دارد . بر اساس تصویر قرآنی، انسان حریص است وهمه چیز را برای خود می خواهد، متکبر است وخود را از همه برتر می شناسد ، حسود است ونمی تواند بپذیرد دیگران از او بالاتر باشند. انسان موجودی عجول وبی صبر است ومایل است به سرعت آرزوها وتمایلاتش محقق شود، طالب علو وپیشی گرفتن از دیگران است و اگر خود را غنی و بی نیاز بیابد دچار سر کشی و طغیان می شود . این گونه عوامل از درون خود انسان ریشه می گیرد واورا برای عمل به مقتضای خود در فشار قرار می دهند.
2ـ در کنار دواعی درونی، عوامل بیرونی نیز بر انسان تاثیر می گذارند، آدمی به شدت در معرض وساوس شیطان جنّی و انسی است ، القائات و وسوسه ها به شدت او را تحت تاثیر قرار می دهند، در دنیای امروز القائات محیطی که بسیارشدید وفراوان ومتنوع شده اند انسان را دائماً به سوی تمایلات نفسانی دعوت می کنند، نکته مهم این است که القائات و وسواس بیرونی در صورتی مؤثر خواهد بود که در جهت تمایلات و اقتضائات درونی ونفسانی فرد باشند ، یعنی تأثیر آنها در جهت تحریک وفعال کردن هوای نفس ایفای نقش می کنند.
3ـ در کنار تمایلات ذکر شده که بیشتر ابعاد روانی دارند ، نیازها ومیل هایی هم وجود دارد که ریشه جسمانی دارند، شهوت جنسی، میل به خوردن وخوابیدن، نیاز به پوشاک ومسکن ومرکب ، نیاز به شغل ودر آمد وامنیت وامثال این موارد که انسان را موجودی وابسته ومحدود ومحتاج قرار می دهد . البته روشن است که این نیازها در پیوند با دو عامل قبلی می تواند از یک نیاز حقیقی به یک میل کاذب توسعه یابد و که در این صورت به شدت بر اعمال ورفتار وشخصیت انسان تاثیر می گذارد. قابل ذکر است صفات موروثی ویا ویژگی های ناشی از طبیعت هم در این امر دخیل هستند که طرح آن به طول می انجامد .
حال سخن بر اینست که در کنار این عوامل محدود کننده ، پایگاه های کمال و تعالی و رشد انسان چیست که امر تربیت را ممکن ودست یافتنی می کند.
2ـ1ـ2) ظرفیت های کمال پذیری انسان
دست کم سه عنصر حیاتی و شریف در وجود انسان تعبیه شده که راه رشد و تربیت او را به قوت باز می کند:
الف) اختیار ب) عقل ج) فطرت توحید
الف)اختیار (استطاعت وقدرت)
خداوند به هر انسانی کمال استطاعت و قدرت را عطا فرموده ، به گونه ای که جمیع عوامل ، دواعی وسوائقی که فرد را به سوی انجام عمل می کشانند ، نمی توانند بدون خواست و اراده خود فرد ، انجام عملی را ضروری وناگزیر سازند، یعنی فرد در هر حال خودش را بر طرفین فعل وترک عمل،مسلط وقادر می یابد ونهایتا صدور عمل را متکی بر اراده وخواست خودش میبیند. این کمال که وجدانی هر کس می باشد از مهمترین عوامل تربیت است ، یعنی نهایتاً عمل را تحت فرمان متربی قرار می دهد.
در موارد فراوانی کشش ها وجاذبه ها ، دواعی وسوائق بیرونی ودرونی ، اختیاری نیستند و فرد خود را در معرض فشار ناشی از آنها می بیند . اما یک نقطه نهایی وحیاتی را در اختیار خودش می یابد وآن قدرت انجام و ترک است. اگر بخواهد می تواند با دواعی وتمایلاتش مخالفت کند واگر بخواهد می تواند بر وفق آنها عمل کند.
روشن است که این کمال ، راه را برای تربیت پذیری وتحول درونی ورفتاری یک انسان می گشاید و ظرفیت نامحدودی را برای تغییر یا رشد و تنزل انسان فراهم می سازد . بر همین اساس تربیت دینی در سخت ترین شرایط امری ممکن خواهد بود و همواره فرد قادر است که راه مورد نظر دین را طی کند.
ب)ـ عقل
گوهر وکمال دیگری که خداوند به همة انسان ها موهبت فرموده ، عقل وخرد است . این حقیقت نورانی راه کشف خوب وبد را بر انسان می گشاید و هر کس به یمن عقلش مصالح ومفاسد را تشخیص می دهد . دایره اموری که عقل می تواند مستقیما ارزش گذاری کند نسبتا وسیع است والتزام به همین امور که مستقلات عقلیه نامیده می شود مسیر خیر ورشد را برای فرد می گشاید واگر کسی در آنچه برایش روشن است به احکام عقلش ملتزم شود، به تدریج به مراحل عالی تر وبالاتری از عقل وخردمندی دست می یابد وهمچنان ادامه مسیر برایش شناخته می شود . تعقل که در کتاب و سنت مورد تاکید فراوان قرار گرفته است ، آن بخش از فعالیت نفس است که تحت هدایت وراهنمایی عقل و خرد صورت گیرد.
روشن است که انسان به عنوان موجودی آزاد می تواند فرمان ها و دلالت های عقل را نادیده بگیرد و در قبال آن به مقتضای تمایلات و هواهای نفسانی اش ملتزم شود. ترک مکرر فرمان عقل، به تدریج عقل را محجوب می کند به طوری که فرد، کمتر ندای عقل را می شنود ، اما این تضعیف عقل به اصرار وتکرار سوء اختیار خود فرد بر می گرددولذا مسئولیت چنین احتجابی با خود فرد است.
در هر حال فرد همواره نسبت به هر مقدار از احکام عقل که بر او آشکار است مأمور می باشد و لذا در روایات، آن را رسول باطن خوانده اند وحجیّت شرع هم متکی به این حجت ذاتی ونورانی است که در ضمیر همه انسان های مکلف سرشته شده است واساسا اگر کسی فاقد عقل باشد دیگر مسئول ومکلف نیست ودر واقع مسیر هدایت ورشد بر او بسته وظرفیت تربیت او صفر است .چنین فردی حیوانی در چهره انسان است . به این ترتیب می توان گفت وجود عقل در درون انسان ، ظرفیت تربیت پذیری را در انسان ایجاد کرده است وقوی ترین عامل باز دارنده وکنترل کننده انسان همین عقل است.
ج)فطرت توحید
سومین عامل درونی وحیاتی که در ضمیر انسان به ودیعت گذاشته شده است گوهر کمال ومعرفت خداست. خداوند متعال در عوالم پیش از این دنیا، خودش را به همه مخلوقات وانسان ها معرفی فرموده است واثر این معرفی را در وجود همه آدمیان ثابت وماندگار ساخته است ، این معرفت که همه حامل آن هستند در لسان کتاب وسنت به "فطرت توحید" موسوم است . اساسا به واسطه وجود این نعمت است که راه برای دست یابی به غایت تربیت دینی که عبودیت وبندگی خداست باز شده است . یعنی متربی همواره حامل این نور معرفت هست الا اینکه شرایط و عوامل طبیعی وسوء عمل وعقیده فرد ممکن است او را نسبت به این مهم در حجاب قراردهد. به این ترتیب مربی چیزی را در درون متربی ایجاد نمیکند بلکه کمک می کند حجاب ها از این معروف فطری رفع شود که در این صورت علی رقم تمام دواعی وعوامل مخرب، باز هم به برکت نور معرفت خدا ، متربی می تواند مسیر تربیت دینی را پیش بگیرد وبه اتکای این معرفت درونی در مقابل همه عوامل بایستد وراه کمال را طی نماید.
3ـ1ـ2) انسان موجودی با قابلیت تربیت دینی
با توجه به نکاتی که گفتهشد و در عین اینکه میپذیریم انسان دارای محدودیتهای طبیعی است و عوامل ودواعی فراوانی از درون وی را در فشار می گذارند و ضمن توجه به شرایط مشکل محیط بیرونی به خصوص در دنیای امروز که بسیار متحول و بسیار تأثیر گذار شده است ، به طوری که توجه به قوت ووسعت این عوامل امید به تربیت الهی را در انسان کمرنگ می کند، اما با توجه به سه گوهر درونی "اختیار،عقل،فطرت توحید" به نظر می رسد انسان همچنان وهمواره ودر هر شرایطی موجودی است تربیت پذیر و آفاق تربیت او تا رسیدن به غایات دین ومعرفت خدا وبندگی حضرتش قابل تعالی است . شرایط درونی وبیرونی کار را سخت وراه را صعب می کند ولی هیچگاه انسداد طریق تربیت ونا امیدی از دست یابی به کمالات عالیه را نمی تواند تحمیل نماید.
2ـ2 )نقش سلبی دین در تربیت
به دنبال روشن شدن ظرفیت های انسان برای تربیت دینی . به سادگی می توان امکان تربیت دینی را پذیرفت. حال سخن در اینست که دین چگونه نقشی در فرایند تربیت می پذیرد . یکی از نقش های دین ، جنبه سلبی دارد ، یعنی نباید ها وحدود تربیت را تعیین می کند. اگر بپذیریم غایت تربیت ، تعبد و بندگی خداست وانسان سعادتمند کسی است که توانسته تمام رفتار، گفتار، عقیده واحساسات وعواطف خود را بر طبق رضایت الهی سامان بخشد، روشن است که وصول به این مرتبه ، محتاج دقت در مسیری است که انتخاب می شود.
از طرف دیگر می دانیم دواعی وعوامل درونی وبیرونی فراوانی انسان را به سوی اقتضای خود می کشند، نفسانیات ، تمایلات، نیازها وامیال ، وسوسه ها والقائات شیاطین انسی وجنی ، در محیط اجتماعی ، در خانه ، در ابزارها ورسانه ها ودوست وفامیل وحتی پدر ومادر ، همسروفرزند ، هر کدام از زاویه ای و به گونه ای فرد را در مسیر کمال تحت تاثیر قرار می دهند . هر یک از این بندها ، قیودی است که به دست وپای سالک راه خدا و جوینده رضای مولا می افتد ورهیدن از این مجموعه چندان آسان نیست . نمی توان به سادگی به هر جایی رفت ، هر چیزی را خورد ، به هر چیزی گوش فرا داد یا با هر کس ارتباط بر قرار کرد وهمچنان سالم وبدون آلودگی ومحفوظ ماند. بسیاری از تجارب ، بازگشت ناپذیر هستند ، اگر برخی از اعمال انجام یا تکرار شود ، اگر برخی از افکار واندیشه ها دنبال شود، اصل ایمان ربوده یا سست می شود . به هر حال راه کمال وتربیت دینی ، پر از پرتگاه ها، لغزشگاه هاست، تند بادهای فراوانی در مسیر قرار دارند ، وحوش وگزندگان در کمین هستند، والبته رفتن این مسیر برای انسان باید با نقشه وشناخت همراه باشد . نقش دین در تعیین اینگونه مهالک است ، این دین است که تعیین میکند چه کارهایی را نباید کرد ، چه راه هایی را نباید رفت. حرام های الهی در واقع تعیین این مرزها وخط قرمز هاست، دین بسیاری از نقاط خطر خیز را معرفی کرده است، مثلاً تسلیم اکثریت شدن نوعاً از مهالک است، چنانچه قبلا گذشت.
دقت شود که لزومی ندارد آسان ترین یا نزدیک ترین راه بهترین راه باشد و یا حتی راه صحیحی باشد. در کوهستان بهترین مسیر، راه مارپیچ و غیر مستقیم است. ناظر به هدف و شرایطی که در محیط و در فرد وجود دارد مسیر باید تعیین شود، گاه برای پرهیز از خطر غرق شدن باید دریاچه ای را دور زد و یا برای مصون ماندن از گزند وحوش باید از خیر مسیر جنگلی گذشت، اگر تندآبی در میان راه باشد برای یافتن پل مجبوریم متوقف بمانیم و عبور نکنیم، این معطلی ها، دور شدن ها، سخت شدن ها، عین حرکت در جهت هدف است، عاقلانه ترین کار و صحیح ترین مسیر است،هیچ گاه بدون آب و آذوقه به بیابان نمی زنیم. این مراعات ها در مسیر هدایت و رشد انسان به سوی سعادت ،یک ضرورت است.
در سرزمینی که مین گذاری شده، مهم ترین نکته جاهایی است که نباید برویم، در این شرایط وجب به وجب راه رفتن، سریع ترین روش سلوک است، آزادانه در زمین های مین گذاری شده دویدن حماقتی بیش نیست و پایان آن هلاکت است. همه می دانند کوتاه ترین فاصله میان دو نقطه خط مستقیم است اما در چنین شرایطی انتخاب کوتاه ترین مسیر، عین جهالت است. مثلاً آموزش زبان در دنیای امروز لازم است اما اگر سیستم های آموزش زبان به صورت هدایت شده ای فرهنگ بی دینی را در مخاطب خود می دمند، در سیستم تربیت دینی نمی توان به سرعت روش معمول آموزش زبان را انتخاب کرده و همین دقت راه را طولانی و سخت می کند.
به این ترتیب اگر غایت تربیت دینی را به عنوان هدف اصلی در هر فرایند تربیتی بپذیریم، همواره موظفیم برنامهها و طرحهای تربیتی خود را با حدود و مرزهایدینی بسنجیم و اصولاًهرجا نقض اینحدود پیشآید این فرایندتربیتی منتجنیست یعنیدر راه وصول به غایت تربیت، ناقضهدف استولذا مسیر را باید تغییرداد.برایناساس همواره واجبات و محرمات الهی و در مرحله لطیفتر آدابوسنن ومستحبات ومکروهات مانند علائم و نشانههایی هستند که مسیر تربیت نباید از حریم آنها خارج شود و بدین گونه سلبیات تربیتی ما تعیین می شود، البته سلبیاتی که وجهه دینی تربیت را تامین می کند و گرنه سلبیات فراوانی هم وجود دارد که به ابعاد دینی تربیت بر نمی گردد.
3-2 ) نقش ایجابی دین در تربیت
مسأله بعدی اینست که دین در کنار نقش سلبی، آیا قادر به ایفای نقش ایجابی در تربیت هست یا نه، منظور اینست که آیا فرایند تربیت برای دینی شدن باید صرفاً با مرزهای تعیین شده دین تقاطع نداشته باشد و از حریم های آن خارج نشود و یا اینکه دین می تواند چه باید کردهای تربیتی و نحوه سلوک داخل این مرزها را هم هدایت کند؟
ادعای ما اینست که دین، دست کم از سه طریق ،مبدء و منشأ تاثیر ایجابی در تربیت دینی می شود:
الف) تعیین غایات و اهداف تربیت
ب) تعیین محتواها و موضوعات تربیتی
ج) معرفی برخی روشها و شیوه های تربیتی
1-3-2 ) غایات و اهداف تربیت دینی
اهداف و غایات که عمیق ترین و فراگیرترین و در عین حال کلّی ترین بعد هر نظام تربیتی است به شدت بر محتوا و روشها تاثیرگذار است. در صدر این اهداف، عبودیت و معرفت خدا قرار دارد، که در واقع هدف خلقت و هدف بعثت انبیاء نیز می باشد، و البته این غایات مورد تصدیق عقل نیز می باشد.
بعضاً گمان شده است[24] به دلیل اینکه این غایات مورد تصدیق عقل هستند دیگر ماهیت دینی نداشته و نهایتاً تربیتی که به این اهداف متکی باشد لزوماً متصف به صفت دینی نمی شود. اجمالاً می گوییم که این اهداف والا گرچه مورد تأیید عقل است اما تنبه و تذکر عقل به آنها تحت تعلیم و تنبیه انبیا و اولیای الهی صورت گرفته است یعنی دست کم از آن حیث که اثاره عقل در این ابواب به وسیله انبیا صورت گرفته است و بشر به تنهایی در حجاب و غفلت نسبت به آنها به سر می برد، می توان عنوان دینی را برای این اهداف برگزید، یعنی عقل منفصل بشری به خودی خود متذکر این حقایق نبوده بلکه بعد از اتصال به دعوت انبیاء این حقایق را دریافته و تصدیق نموده است، لذا همواره این اهداف، اهداف دینی تربیت تلقی می شوند.
به علاوه در مقام تفسیر و تبیین مراد از عبودیت و معرفت به ویژه در مقام تعیین مصداق، حتی ادیان در شکل موجود خود دچار اختلاف هستند و می توان به قوت ادعا کرد آنچه در مکتب اهل بیت علیهم السلام در این باب آمده تفسیری انحصاری و متفاوت است و لذا غایت تربیت دینی در مکتب اهل بیت اختصاص به همین مکتب دارد و نمی توان آن را وجه اشتراک ادیان موجود دانست.[25]
به هر حال، هر موضوع و روش تربیتی، اهمیت و جایگاه خود را در نسبتی که با غایات تربیت برقرار می کنند، به دست می آورند و به این شکل غایات، بیشترین نقش ایجابی را در تربیت دینی ایفا می کنند. بله غایات به خودی خود روش نیستند ولی روشها کاملاً تحت تأثیر آنها هستند.
2-3-2 ) تعیین محتوا و موضوع
از آنجا که تربیت دینی علاوه بر غایات، واجد موضوعات خاص خود می باشد، روشن است که ابعاد ایجابی تربیت دینی از این نظر غنی تر و وسیع تر است . تربیت دینی شامل آداب و سنن، عبادات، اعمال، عقود و ایقاعات و معاملات، تولی و تبری، توسل و زیارت، ادعیه و مناسک و امثال آنهاست که این گونه موارد به روشنی اختصاص به مکتب خاص اهل بیت u داشته و مبتنی بر جهان بینی اختصاصی ایشان است. بر این اساس تربیت دینی از حیث موضوعات، ابعاد ایجابی وسیعی دارد. در عین حال موضوعات تربیتی که جنبه اخلاقی عقلی دارند و بعضاً در مکاتب فلسفی و غیر دینی هم مورد توجه قرار گرفته اند،[26] بعضاً از حیث نحوه تفسیر مفاهیم مذکور، به صورت اختصاصی و انحصاری به دین استناد پیدا می کنند و در این ابعاد هم دین در تربیت نقش ایجابی پیدا می کند.
3-3-2 ) معرفی روش و شیوه تربیتی
به صورت روشن ، دین در برخی از موضوعات، واجد دستورالعمل های ایجابی اختصاصی است[27] . برخی روشهای موجود در دین نیز تنبیهی و تذکری است یعنی گرچه عقل آنها را درک می کند ولی نوعاً تحت تنبیه و تذکر اولیای الهی توجه ما به آن جلب شده است.[28]
معمولاً روش یابی در تربیت دینی، علاوه برکلمات حجج الهی با مطالعه و تعمق در سیرة اولیا الهی نیز قابل کشف است[29]. براهل نظر و محققان این عرصه، غنای موجود در مکتب اهل بیت u از این حیث، پوشیده و مخفی نیست و همگی اذعان دارند که آن گونه که شایسته و حق مطلب است در این زمینه کار تحقیق و جستجو صورت نگرفته است.
4-2 ) بررسی نظریه اخلاق و تربیت اقلی دینی
یکی از نظریاتی که پیرامون دین به نحو کلی و خصوصاً اخلاق و تربیت مطرح شده است، حداقلی بودن دین است. اینجا سؤال اینست که آیا دین در راه معرفی برخی ارزشهای اخلاقی ، فضیلت و رذیلت و سعادت و شقاوت حداکثر نیاز ما را برآورده می سازد یا حداقل آن را . گزاره های اصلی این نظریه به قرار زیر است:
1- اخلاقیات به دوگروه "خادم" و"مخدوم" تقسیم می شوند. گروه خادم ارزش هایی برای زندگی هستند و گروه مخدوم ارزشهایی هستند که زندگی برای آنهاست . ارزشهای خادم بیش از 99% اخلاق را تشکیل می دهد.
2- در دوران مدرن شکل زندگی تغییر کرده و لذا ارزشهای خادم دچار تحول شده اند چرا که نقش آنها در زندگی جابجا شده است. ارزشهای خادم، آداب زندگی اند لذا حسن و قبح ذاتی در کار نیست. صمت و جوع و صدق در زندگی جدید باید ارزیابی شوند. دین در باب زندگی و آداب امروزین آن، حداقل بیان را دارد و این امر به علوم انسانی سپرده شده است.
3- ارزشهای مخدوم اصل "خدا، انسان و زندگی" هستند.
4- روایات از جعل و تحریف مصون نمانده است و صرفاً یک حداقلی که برای هدایت لازم است به سلامت به ما رسیده است و نه بیشتر. هر چه قطعی نیست از متشابهات است و هر چه در آن اختلاف جدی است اساساً خداوند را در آن حکمی نیست. [30]
پرداختن تفصیلی به نقد این نظریه مجال واسعی را می طلبد . اما در حد بحث این مکتوب نکاتی را پیرامون آن ذکر می کنیم:
الف) اصلی ترین رکنی که در این نظریه نقض شده است غایت اخلاق و تربیت دینی است که تعبد نسبت به خواست الهی باشد. با اصالت دادن به زندگی و خود انسان و تقلیل جایگاه خدا از حاکم و ولی مطلق به یک محبوب صرف، در واقع اساس تعبد زایل شده است و تعقل جای آن را گرفته است، تعقلی که غایت آن خود انسان و تأمین زندگی او است. یعنی آنچه در علوم انسانی امروز به عنوان معیار، حاکم و پذیرفته شده است. خدای مورد نظر این نظریه هیچ مزاحمتی برای شکل و نحوه زندگی مطلوب بشر ندارد. اساساً احکام و اوامر و نواهی ندارد، اگر هم قبلاً داشته مربوط به همان دوران قدیم و متناسب با شکل زندگی سنتی و غیر مدرن و انسان سنتی است. انسانی که از نظر صاحب نظریه قبلاً مکلف بود و امروز محق شده است.
روشن است که اگر غایت و هدف تربیت دگرگون شود، تمام اجزاء و موضوعات و روش ها نیز تحت تاثیر آن دگرگون می شود. تربیتی که ارزشهای حداقلی دینی در آن حاکم هستند. معادل تربیتی غیر دینی و سکولار است. در این تربیت اگر موضوعی یا روشی هم با تربیت دینی هماهنگ شود، امری اتفاقی است و از دو خاستگاه ریشه می گیرند و نهایتاً در خدمت دو هدف متفاوت می باشند.
ب) مسلماً تفکیک ارزش ها به دو گروه خادم و مخدوم ، بر اساس معیارها و پیش فرض های بیرون دینی صاحب نظریه است و گرنه چنین اصل فربهی از مضامین و متون دینی قابل استنتاج نیست، بلکه امر برخلاف آن است. اصولاً در دین اصالت به انسان و زندگی داده نشده است گرچه جایگاه و حرمت آنها محفوظ است، اما حرمت آنها در پرتو رضا و سخط الهی سامان گرفته است و بر آن حاکم نیست. در زمان نزول دین هم شاهد هستیم که بسیاری از ارزشهای پذیرفته شده در آن روزگار توسط دین نقد و نقض شده است و ارزشهای الهی جایگزین آن شده است. در احکام، در قضاوت و ارث، در معاملات، در روابط اجتماعی و خانوادگی، دین ارزش های خودش را به تدریج حاکم کرده است. این نکته نشان گر اینست که ارزشهای مخدوم به معنای مورد نظر صاحب نظریه غلط هستند. اگر انسان و زندگی هم مخدوم هستند باز بر اساس موازین الهی جایگاه آنها تعیین می شود و ارزش های عرفی ، تابعی از ارزشهای الهی هستند. با پذیرش این نکته هیچ مانعی ندارد حدود الهی، نسبت به شیوة زندگی امروز هم، دخالت و نفی و اثبات داشته باشد. روایات مربوط به آخر الزمان به خوبی گواه این نکته است که شارع نسبت به نحوه و شکل زندگی آینده هم امر و نهی دارد و نمی توان ارزش ها را به گذشته محصور کرد.
ج) حداقل های دین امری معدوم نیست و ما باید آنچه را به ما رسیده است بپذیریم و عمل کنیم . این حداقل ها قابل نقض نیستند و انکار آنها محتاج دلیل است. برای تشخیص حداقل ها مصونیت قطعی از خطا لازم نیست بلکه مهم اینست که روش تشخیص مضامین دینی معتبر باشد و حجیت آن تامین شود. وجود اختلاف در امور انسانی، عادی است و اینکه "خدا اگر می خواست مطلب را ، بدون اختلاف به ما می رساند" سخن بی پایه ای است چرا که بنای الهی در عالم انسانی بر این قرار نگرفته است و نمی توانیم قدرت خدا را معیار انتظارات خودمان از او قرار بدهیم، و چرا که خدا می توانست همة حقیقت را ،به همه افراد، در همه زمان ها، به صورت مستقیم، برساند. از اینکه چنین نکرده نمی توان استفاده کرد که اساساً حکمی و سخنی برای ما ندارد، بلکه فقط می توان فهمید بنای او بر چنین روالی نبوده است و لذا ما در حد میسور موظف هستیم به منابع دین مراجعه کنیم و تلاش خود را به صورت روشمند به کار گیریم، که اگر چنین کردیم در درگاه الهی معذور هستیم.
بر این اساس با مراجعه به منابع دین یعنی کتاب و سنت ، حداقل های قابل اعتماد را اخذ می کنیم و التزام به این حداقل ها می تواند پایة تربیت دینی قرار گیرد. ما برای این حداقل ها معیاری جز اسناد قابل دفاع به شارع نداریم و نمی توانیم پیشاپیش حکم کنیم شارع حق ندارد از گذشته، نسبت به نحوه زندگی امروز بشر امر و نهی و دخالتی داشته باشد.
د) انکار حسن و قبح های ذاتی و عقلی سخن قابل دفاعی نیست. ادراکات وجدانی ما گواه این هستند که ما در ماهیت بسیاری از اعمال حسن و قبح را می یابیم و برای آنها ارزش ذاتی و پیشینی میتوانم قایل باشیم. نسبیگرایی در آنچه ارزشهای خادم نامیده شده اند، اساس اخلاق و تربیت را بر باد می دهد، به خصوص که عملاً صاحب نظریه بیش از 99 % ارزشها را خادم می داند. یعنی نهایتاً هیچ معیار اخلاقی در زندگی عملی،حاکم و قابل استناد نیست و این با بدیهیات ادراکی ما ناسازگار است.
هـ) به نظر می رسد نمی توان با چنین استدلال هایی راه و روش تربیت را کلاً به دست علم و تجربه سپرد و این را در دین عرصه باز نشست نمود . همچنان و همواره دین مجاز است در عرصه تربیت ، حدود و اصول و ضوابطی را حاکم و داخل کند و ما هم به عنوان بندگان خدا موظفیم به این چارچوب ها ملتزم باشیم. این التزام الگوی تربیت را دینی می کند. دسترسی به این اصول دینی، از طریق مراجعه به منابع دین و بر طبق ضوابط عقلایی این مسأله امری ممکن و قابل دفاع و معتبر است و این راه به قوت، باز و در دسترس است، گرچه برای همه چیز حکمی در دین وجود ندارد، ولی آنچه وجود دارد، حداقل های ضروری است که باید جانب آنها در تربیت مراعات شود.
5-2) نسبت متخصص دین و کارشناس تربیت
نسبت فقیه و کارشناس تربیتی از مسائل مهمی است که محتاج تبیین است. سؤال می شود که چرا تعلیم و تربیت مثل فیزیک نباشد، چرا در یکی مراجعه به دین غلط و بی موضوع است و دیگری مراجعه به دین لازم دارد. یا چرا نگوئیم دین غایات و احکام را معین می کند، اما روش ها و برنامه ها را متخصصان تعیین می کنند. مثلاً دین می گوید نماز بعد از بلوغ واجب است، اما نحوه نمازخوان کردن بچه ها، کار متخصصان است و امری دینی تلقی نمی شود. اصولاً فقها به چه مجوزی در روش ها و شیوه ها هم سخن می گویند، مگر دین متکفل این امور هم هست
پاسخ را در ضمن برخی نکات مطرح می کنیم:
1- برای درک نسبت دین و دانش های تجربی، وضعیت عرفی و رایج آنها را مورد مقایسه و بررسی قرار می دهیم. یعنی مراد ما از دین مضامین و متونی است که در شرایط فعلی به ما رسیده است و اعتبار کافی برای استنتاج محتوای دین را دارد. از فیزیک و شیمی و روانشناسی هم ، وضع رایج و شناخته شده این دانش ها را موردنظر قرار می دهیم.
بر این اساس موضوع دانش تعلیم و تربیت یا روان شناسی با موضوعات مورد توجه در دین نظیر اخلاق و احکام اشتراک دارد ، یعنی مجموعه احساسات و عواطف و اوصاف و ویژگی های انسان و رفتارهای متکی بر آنها، مورد مطالعه این دانش هاست و در این باب دین نیز دارای نظر و رأی جدّی است.
اگر محتوای فیزیک و شیمی هم در جایی با سعادت و شقاوت و معنویت و باطن انسان تلاقی متعارفی پیدا کند، در آنجا هم دین با فیزیک و شیمی در تعامل افتاده و ارتباط متقابل برقرار می شود و امر و نهیها و حدود دینی به حیطة فیزیک و شیمی هم وارد میشود.به عنوان یک نمونة محسوستر علمبهداشت میتواند با موضوع مستقل خود عمل کند ولی اگر جایی دانش بهداشت تغذیه، نحوه کشتن را مخالف ذبح اسلامی طراحی و پیشنهاد کند، دین رأی مخالف خواهد داشت، چنانچه تحلیل غسل و وضو و طهارت بر اساس موازین بهداشتی، اسنادی غلط به دین و مایه انحراف است.در دانش بهداشتهیچگاه نور بودن وضو یا آثار دائمالوضو بودن و اساساً فلسفه وضو قابل مطالعه و بررسی نیست.اساساً دانش تجربی نمی تواند در آثار معنوی و سعادت و شقاوت فرد وارد سخن شود، ولی ممکن است برخی دستورالعملهای دانش های تجربی، در تعارض با تعالیم شرع بیفتد، نظیر این که متخصص مصرف مقدار اندکی الکل را، برای نشاط یک مریض ضروری تشخیص دهد.
2- تعلیم و تربیت به دلیل اینکه به صورت مستقیم با ابعاد معنوی و باطنی، سعادت و شقاوت انسان درگیر می شود، تلاقی فراوانی با حدود و احکام و اخلاق دینی دارد. مثلاً یک متخصص تربیت ممکن است معتقد باشد شکوفایی همه استعدادها در انسان وظیفه متخصص تربیت است، شکوفایی جمیع استعدادها برای هر کس و در هر شرایط، مطلبی است که آثار باطنی متعددی به دنبال می آورد. مثلاً اگر این اصل قرآنی را بپذیریم که "انسان اگر خود را غنی بداند طغیان می کند" برای سلامت روحی برخی افراد، شکوفایی استعدادها بعضاً صلاح نیست. مثال دیگر اینکه یک متخصص تغذیه، سیر شدن و تأمین کالری لازم را هدف قرار دهد، در حالی که حلال و حرام در این عرصه بسیار حیاتی است، اینکه فلان غذا تاریکی می آورد در حیطه دانش تغذیه نیست.
بر این اساس، تربیت دینی معنای واضح تری دارد تا فیزیک دینی، در اینجا فقیه و متخصص دین، حدود شرعی را که از تحقیقات تجربی حاصل نمی شود، کشف می کند و به صورت مجموعه ای از قواعد و قوانین به دست متخصص تربیت می دهد، و متخصص تربیت با مراعات این حدود به کار خود مشغول می شود. دقت شود فقیه کار متخصص را نمی کند ولی متخصص باید به کمک فقیه موضوعات را عرضه بر دین کند و حدود الهی را در آن تحصیل نماید. اگر متخصص برای ایجاد اعتماد به نفس در متربی روش هایی را مطرح کند که با حرام الهی تلاقی دارد، نمیتوان تخصص او را مجوز سکوت فقیه قرار داد. ما نمی توانیم پیشاپیش محدودة شرع را تعیین کنیم و بگوئیم فراتر از آن نباید وارد شود، فقیه هم تابع کلام شارع است و نمیتواند حکم شرع را نگوید. فراموش نشود که نگرش دین حداقلی و اسقاط ارجحیت شرع در حیطه علوم انسانی یا تربیتی، سخنی غیر قابل دفاع و پرخطاست.
3- مسألة مهمی در اینجا وجود دارد و آن اینکه شاید در مواردی، شارع توصیه شخصی و غیر عمومی کرده و اساساً جنبه حکمی نداشته و در مقام تکلم، در صدد تبیین احکام الهی نبوده است و سخن معصوم جنبه عرفی دارد. به عنوان مثال این مسأله در برخی تجویزهای داروئی امامان بیشتر محتمل است. حال سؤال اینست که در مسائل تربیتی و رفتاری و آداب و سنن ، در چه شرایطی وضع بر این منوال است؟
ما ضمن قبول این احتمال به صورت کلی ، معتقدیم باز هم تشخیص این امور بر عهدة متخصص دین و فقیه است و صرف وجود چنین احتمالی نمی تواند مجوزی باشد تا آنچه را ما نمی پسندیم یا اکراه داریم، امری شخصی و غیر دینی تلقی کنیم. مهم اینست که معیار تعیین این گونه موارد ، امری تخصصی است و جز از طریق مراجعه به متخصص دین، راه بر آن گشوده نمی شود.
بههرحال هر روش کارشناسانه تربیتی و روان شناختی،در صورت مراعات حدود شرعی موضوع،محترم است و انکاری نسبت به آن وجود ندارد ولی نهایتاً نمیتوان راهی را پیدا کرد که کارشناس تربیتی بدون رجوع به فقیه و تعیین حدود الهی، در کار خود آزادانه عمل کند.
4- نکته ای ظریف در اینجا وجود دارد که گاه ممکن است برخی فقها، علاوه بر استخراج حکم، به تشخیص موضوع هم بپرازند. در چنین فرضی یک فقیه کاری غیر فقیهانه انجام داده است و در اینجا متخصص می تواند به تشخیص خودش عمل کند. مثل اینکه فقیه حکم خون را بگوید و ضمناً لکّه ای را هم آب انار تشخیص دهد و متخصص فن آن را خون بداند. در مباحث تربیتی هم این گونه مصادیق ممکن است پیش آید، مثل اینکه فقیه حکم دیدن تصویر زن ناشناس را تعیین کند ولی در اینکه این مسأله با متربی چگونه مطرح شود و آثار سوء تربیتی نداشته باشد یک متخصص تربیتی ممکن است بسته به سن و شرایط محیطی و خانوادگی متربی، روش های مختلفی را تجویز کند.
فصل سوم
آزادی و تربیت دینی
مسأله فصل حاضر اینست که در فرضی که الگوی تربیت دینی مورد انتخاب مربیان باشد، آزادی چه جایگاهی پیدا می کند. در فصل دوم دیدیم که تربیت دینی بر اساس انسان شناسی دینی امری ممکن است و دین می تواند در روش و محتوای تربیت، می تواند نقش مؤثری پیدا کند و به هر حال تربیت دینی، با سایر روش ها و مکاتب تربیتی، تمایز و تفاوت خاص خود را دارد. بر اساس این اصول و مبانی، آزادی هم به عنوان روش یا محتوای تربیت، در فضای تربیت دینی کاملاً باید مورد نقادی قرار گیرد و مزایا و معایب آن مورد شناسایی قرار گرفته و نهایتاً موضع عملی دین نسبت به آن تعیین گردد.
ابتدا ، آزادی را به صورت مطلق و از منظری انسانی مورد نقد و بررسی قرار میدهیم. در اینجا محدودیتهای ذاتی و انسانی آزادی در مقام تربیت آشکار میشود. سپس مقوله آزادی را در نسبت با تربیت دینی مورد بررسی قرار می دهیم و در این بحث روشن می شود استفادة نابجا از آزادی چه صدماتی را به تربیت دینی و ارزش های مربوط به آن می تواند وارد سازد. در ادامه دو درجه از آزادی را با یکدیگر مقایسه می کنیم، " سهل گیری و سهل انگاری" ،که یکی ابزاری در مسیر تربیت دینی است و دیگری مانعی بر تربیت دینی خواهد بود.
1-3 ) لوازم عملی تأمین آزادی
برای فهم بهتر مقصود مروجان آزادی در تربیت، لازم است آنچه به عنوان تحلیل نظری آزادی مطرح می شود[31] و مزایایی که برای بکارگیری عنصر آزادی ادعا می شود، تفسیری عملی و کاربردی هم پیدا کند، چرا که نهایتاً در مقام تربیت، این تفسیر از آزادی، در قالب برخی روش ها و برنامه ها قابل تأمین و تعقیب است. می توان آزادی را در محیط تربیتی به گونه های ذیل تقویت و نهادینه کرد، به گونه ای که حذف هر یک از این موارد یا اعمال محدویت در آن، به نوعی بسته کردن محیط و اعمال رأی و سلیقه مربی و سلب قدرت تصمیم و محدود کردن آزادی درونی متربی به حساب می آید:
1- در یک محیط تربیتی آزاد، باید هر دانش آموزی با هر سلیقه و عقیده و مذهب، از هر نوع خانواده و محیط قبلی بتواند مشغول به تحصیل شود
2- هر معلم و مربی با هر عقیده و سلیقه و پیشینه ای بتواند دراین محیط، فعالیت کند، مهم اینست که آزادی افراد سلب نشود.
3- هر نوع مطلب و موضوع و هر اندیشه و تفکری امکان عرضه و مطرح شدن در این محیط را داشته باشد. این افکار به وسیله ی هر کس و با هر نوع ابزار ورسانه ای مجاز به ورود در این محیط باز تربیتی است.
4- متربیان در رفتار و عمل خود آزاد هستند مگر اینکه آزادی دیگری را سلب کنند ،خاستگاه رفتار آنها می تواند تمایلات و شهوات درونی، یا بر اساس محرکات بیرونی، ناشی از میل یا نیاز و یا انتخاب و تصمیم افراد باشد. مهم اینست که کسی مجبور نیست آن را بپذیرد و همه مجازند بر اساس انتخاب درونی خود، راه و مسیر خود را انتخاب کنند.
5- متربیان مجاز هستند که برنامه آموزشی خود را انتخاب کنند. مواردی را واگذارند و مواردی را برگزینند و مهم اینست که برنامه آموزشی آنها بر اساس انتخاب و گزینش و میل درونی خود افراد باشد.
ممکن است اشکال شود که هیچ مکتب تربیتی مبتنی بر آزادی تا این حد از آزادی را عملاً اجازه نمی دهد و هر یک به حدود و قیود خاصی در کنار این آزادی، ملتزم هستند.
پاسخ ما اینست که آنچه ذکر شد ازلوازم بحث نظری آزادی است.اگر در عمل تا این حد به لوازم این نظریه التزام وجود ندارد ، یا ریشه در عدم فهم صحیح نظریه مذکور دارد و یا اینکه نظریه به صورت ناصحیح و افراطی طرح شده است. در هر حال اگر به لوازم ذکر شده دقت شود راه برای نقد و بررسی نظریه مورد گفت و گو بیشتر باز می شود.
در ادامه ابتدا نقش آزادی را در تربیت به صورتکلی موردبررسی قرار میدهیم و پس از روشن شدن محدودیت ها و مشکلات جدی نظریه ، نقش آزادی را در تربیت دینی بررسی خواهیم کرد.
2-3 ) نقدآزادی به عنوان روش تربیت انسان
در این قسمت به این نکته می پردازیم که آزادی به صورت مطلق نمی تواند یک هدف یا روش مطلوب در تربیت انسان باشد ، گرچه آزادی بر اساس برخی قیود و شرایط می تواند ثمربخش و مفید باشد. ابتدا به دو نکته کلیدی اشاره می کنیم:
الف) انسان به عنوان موضوع تربیت، موجودی مرکب و پیچیده است و برای درک تأثیرات یک عامل در فرآیند تربیت او، باید نقش هر عامل به صورت همه جانبه بررسی شود. برخی ویژگی های مهم انسان به قرار ذیل است:
انسان دارای عقل و خرد است که این عقل و خرد می تواند در حجاب قرار گیرد.
انسان دارای اختیار و آزادی اراده است و در موارد مهمی قدرت انتخاب دارد.
انسان موجودی است دارای قوای شهوانی و تمایلات و خصایل نفسانی که منجر به جاذبه و دافعه درونی می شود.
انسان موجودی است القاء پذیر و متاثر از شرایط محیطی، که تحت تاثیر عوامل محیطی، ممکن است گرایشات و تمایلات او تغییر کند و حتی افکار و اندیشه هایش نیز متحول می شود.
رشد عوامل درونی انسان لزوماً متعادل و هماهنگ نیست و برخی زودتر و قوی تر از برخی محقق می شود، مثلاً دورة رشد عقلی بسیار کندتر از رشد تمایلات شهوی است.
همواره شرایط بیرونی، در نحوة رشد و تحولات درونی انسان، تأثیر جدّی و عمیق می گذارد و نوعاً انتخاب گری انسان در مقابل شرایط قوی محیطی چندان مؤثر نیست، بخصوص در جایی که معیارهای انتخاب و خوب و بدهای فرد هم تحت تأثیر محیط باشد.
ب) نکته دوم اینست که روش ها، اموری خنثی نیستند، یعنی بر اساس اهداف می توان روش ها را برگزید و برخی از اهداف اساساً با برخی از روش ها قابل تامین نیستند بلکه نوعی مناقضه میان آنها وجود دارد. لذا اگر یک روش بتواند یک هدف را تأمین کند ولی به اهداف دیگر صدمه برساند، روش نامطلوبی است و مهم اینست که روش ها در تأمین همه جانبة اهداف، بتوانند نقش مؤثر ایفا کنند.
لذا در مقام نقد یک روش باید به کلیّت اهداف نظر کرد و ارزیابی نمود. به نظر می رسد آزادی در عین مزایایی که دارد مخلّ به برخی اهداف تربیتی هم می باشد.
بر اساس دو نکته ذکر شده به نقد برخی ابعاد آزادی، در مقام متد تربیت، می پردازیم:
1-2-3 ) محال بودن آزادی نامحدود
اولین مسأله اینست که آزادی،فراتر از یک مفهوم است و نمی توان صرفاً با تحلیل ذهنی به نقض و ابرام آن پرداخت. مهم اینست که آزادی یک فرایند عمل برای انسانی است که در محیط خاص خود زندگی می کند و با آن محیط تعامل دارد. مفهوم آزدی در مقام تصور بسیار نامحدود و خیال انگیز می نماید ولی در مقام عمل و تحقق، محدودیت های فراوانی به صورت طبیعی یا ناخواسته بر آن اعمال می شود. به همان صورت که شرایط طبیعی، آزادی انسان را محدود می کند، مثل اینکه فرد در عالم خیال میل به پرواز دارد ولی در عالم خارج نمی تواند آن را انتخاب کند و به همین صورت میل به کسب موفقیت در زمینه های مختلف، میل به شهرت، میل به ثروت، میل به مقام، یا میل به کمالات معنوی، همة این موارد با محدودیت های بیرونی مواجه است. شرایط طبیعی، جسمی و استعدادی ، مالی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، علمی و فنی، خانوادگی و قومی و هزاران پارامتر دیگر قدرت انتخاب و آزادی عمل را برای هر انسان در جمیع دوران زندگی اش محدود می سازد. به این ترتیب، آزادی انسان بسیار محدود است و واقعیتی که انسان باید برای آن تربیت شود هیچگاه شرایط آزاد و مطلوبی نیست بلکه شرایطی است با محدودیت های فراوان که قدرت انتخاب در آن بسیار اندک است.
این نکته از دید اهل نظر مخفی نیست و لذا همواره باید دقت کرد که سخن گفتن از آزادی آرمانی و فارغ از واقعیت بیرونی،خیال پردازی در فضای خلأ و بیمانع اندیشه است و افراط در این زمنیه نوعی خود فریبی و دیگر فریبی است. فریب القاء و امور خیالی به عنوان اهداف و آرمان های یک شیوة عملی تربیت ، بدون آن که امکان تحقق آن وجود داشته باشد.
2-2-3) نامطلوب بودن آزادی به معنای لا قیدی
نکتة دیگری که پیرامون آزادی باید دقت شود اینست که علاوه بر عدم امکان برخی مراتب آزادی، برخی مراتب ممکن آن هم ، امری ناپسند و زشت است. معمولاً صاحبان تفکر لیبرال مرز آزادی را، سلب آزادی دیگران معرفی می کنند. اگر این امر را از ایشان بپذیریم،[32] باید به آن بیافزاییم که انسان بر اساس عقل فطری خود بسیاری از افعال را زشت و ناپسند می یابد، نه خود و نه دیگران را در ارتکاب آن مجاز و ذی حق نمی داند. به عنوان مثال دروغ گفتن، به استناد آزادی امری مجاز نمی شود. بعضاً حقوقی را برای عموم انسان ها تعیین و معرفی کرده اند و آن را "حق طبیعی" می نامند و معتقد ند که آزادی هیچ کس نمی تواند به سلب حقوق طبیعی دیگران منجر شود، مثل حق زندگی، حق مالکیت، حق تعیین سرنوشت، اگر با قائلان این نظر مسامحه کنیم و بپذیریم که این موارد حق طبیعی هستند، در واقع پذیرفته ایم که آزادی ، درکنار مرز آزادی دیگران، دارای مرزهای اخلاقی دیگری نیز هست. به این ترتیب باید سخن را بر معیارهایی که این مرزها را معین می کنند ببریم و پیش از آن که حدود آزادی را معین کنیم، بدانیم چه میزان و معیاری بر آزادی حاکم است. به نظر می رسد یکی از موازین روشن و ابتدایی در این باب عقل فطری است که مرزهای اخلاقی آزادی را ترسیم می کند. این عقل است که عبور از برخی مرزها را لاقیدی و بی بند و باری می یابد، یعنی قبل از آن که به نفع آزادی ، هدف یا برنامه ای را شناسایی و تعیین کنیم، با معیار بسیار شریف عقل، باید محدوده های غیر مجاز آزادی را هم معین نماییم. آنچه مسلم است هنوز غالب نظریه پردازان تربیتی قبول دارند که اعمال منافی عفت حتی با رضایت و انتخاب متربیان و کودکان، امری غیر اخلاقی و نوعی سوء استفاده از آزادی است.[33] به هر حال ضرورت محدودیت در روابط جنسی را با خود آزادی نمی توان توجیه کرد، بلکه معیاری بالاتر مثل عقل است که حوزه هایی از عمل را ولو با آزادی فردی و اجتماعی قابل جمع باشد، نمی پذیردو غیرمجاز تشخیص می دهد.
اساساً باید گفت، آزادی بلاقید، مستلزم نوعی تربیت حیوانی است، اگر قیود اخلاقی را از رفتار انسانی حذف کنیم و آزادی را جایگزین آن نماییم در واقع انسان را از میزان تعالی و کمال تهی کرده ایم و این نوعی تنزل و تقلیل رتبه انسان تا مرتبة حیوانی است و اهانتی به نوع انسان محسوب می شود. حال نکته اینجاست که اگر یک نظریه و تئوری تربیتی، تحت عنوان تأمین آزادی انسانی، عملاً مجوز عبور از قیود اخلاقی را صادر کند در واقع انسانیت انسان را نادیده انگاشته است.
3-2-3 ) تعارض پذیری آزادی بیرون و آزدی درون
از مسایلمهمی که غفلت از آن بسیارخطرخیز است اینستکه آزادیهای بیرونی میتواند در شرایطی آزادیهای درونی را سلب کند. در دنیای امروز پذیرفتهایم که اگر یک بیماری مسری خطرناک، در جایی و در میان گروهی شایع شد از طریق قرنطینه و سلب آزادی آنها، سلامتی دیگران را تأمین و حفاظت کنیم، یعنی به دلیل حرمت آزادی ، نمی توان به افراد مریض صرفاً توصیه اخلاقی کرد «که با کسی تماس نگیرید و خودتان مراعات کنید»، چرا که می دانیم در عمل حتی اگر خودشان هم بخواهند بالأخره و ناخواسته نوعی ارتباط سرایت بخش حاصل می شود و دیگران به خطر می افتند.
حال بحث اینست که در انسان فقط سلامتی جسمی مهم نیست بلکه مقصود اعلا، سلامت روحی و روانی اوست. از طرف دیگر ساختار روانی انسان هم قواعد و شرایط خاص خودرا دارد و بعضاً در شرایطی این سلامتی شدیداً به خطر می افتد و لذا نمی توان[34] شرایط بیرونی را نادیده گرفت، چرا که عملاً بیماری های روانی و اخلاقی هم سرایت می کنند. این مسأله در دنیای امروز به صورت خطرناکی تجربه شده است، تجربه ای که درس نگرفتن از آن به نوعی حماقت یا فریب و نیرنگ باز می گردد. شیوع روابط نامشروع جنسی، هم جنس بازی، مواد مخدر و مشروبات الکلی از نمادهای روشن و مخرب آزادی های بیرونی هستند که سلامت و رشد متعادل درونی نسل های جوان و تحت تربیت را، تهدید می کند.
دستور العمل ها و نظریه های تربیتی که از آزدی به قوت دفاع می کنند ولی این واقعیت را مسکوت می گذارند و صرفاً با چندتوصیه اخلاقی،از کنار آن رد می شوند، ناقص و غیر قابل اعتمادند، این امور تجربه هایی خطرناک و برگشت ناپذیر هستند. سخن بر اینست که نمی توان با چند توضیح و اطلاع رسانی، نسل جوان را به حال خود رها کرد. توضیح اینکه قوای شهوانی و تمایلات سنین نوجوانی بسیار قوی و تحریک پذیر است و از طرف دیگررشد قوای عقلانی و دماغی ایشان محتاج فرصت و طول زمان است و در این شرایط تسلط بر نفس بسیار مشکل می نماید. حتی در فرض علم به قبح و زشتی روابط جنسی و مواد مخدر یا مشروبات الکلی، عمدتاً نوجوان فرصت و قدرت تسلط بر رفتار و تصمیمات خود را پیدا نمی کند. به عبارت دیگر اگر او را در محیطی آزاد قرار دهیم و کنترل رفتار را به آزادی و تعقلش واگذاریم، اغلب نوجوانان در این شرایط می لغزند. نمی توان مدارس را مختلط کرد و سپس به جوان ها در باب قبح روابط قبل از ازدواج،توصیه اخلاقی کرد. نمی توان در خوابگاه ها یا پارک ها و مدارس محیطی آزاد فراهم کرد و سپس به جوانان توصیه کرد که از مواد مخدر یا مشروبات پرهیز کنند.
نظریه ای که از حرمت آزادی درونی و خود کنترلی صحبت می کند ومعتقد است در محیط آزاد بیرونی، امکان شکوفایی این کمال درافراد هست،مبتلا به یک تئوری انتزاعی و غیر واقع بینانه شده است. نکته ای را پرورش داده و نکات مهم تر و خطیرتری را مغفول نهاده است، رشد آزادی درونی و خود کنترلی در گرو رشد عقلانی فرد است و رشد عقلانی کاملاً محتاج محیط سالم است، عقل به وسیله شهوات و هیجانات محجوب می شود و رشد آن کند می شود. قدرت تصمیم گیری آزادانه، محتاج عقلی رشید و خردی به بارنشسته است که تحصیل این مرتبه از خردمندی اصولاً در فضای آزاد بیرونی با مشکلات و موانع مهمی روبروست.[35] فراموش نمی کنیم فضای آزاد بیرونی، یک فضای فرضی و ایده آل نیست بلکه همین فضاهای موجود در دنیای معاصر و پیرامون ماست که بسیار آلوده و پر ابتلاست، موج شهوت و هیجان، فضای تنفس عقل را بر بزرگسالان هم تنگ و تاریک کرده ، چه رسد به نسل های کودکان و نوجوانان، که مراحل رشد و تربیت خود را باید طی کنند و اساساً عقل و خرد آنها به کمال نرسیده است و البته روشن است در شرایطی که عقل متربی به کمال نرسیده، اگر به نام آزادی، او را در معرض هجوم امور شهوی و هیجانی قرار دهیم در واقع به جای اینکه خود کنترلی را در او بدمیم، جواز ذبح عقل را به پای شهوت صادر کرده ایم و این روش نه تنها به آزادی درونی منجر نمی شود بلکه راه رسیدن به کمال انسانی را برای متربی مسدود و فرایند تربیت را عقیم می سازد.
به هر حال این نکته بسیار حائز اهمیت است که برای تأمین آزادی درون و استقلال در تصمیم گیری و خود کنترلی، ضرورت دارد که محیط بیرونی مساعدی محقق باشد و آزادی بی لجام بیرونی اساساً با آزادی درونی نیز در تعارض می افتد و گاه فرصت تربیت را برای همیشه سلب می کند، چنانچه یک فطرت پاک و نورس در محیط آزاد بیرونی قربانی می شود و نوعاً پاکی از دست رفته، هیچ گاه قابل تدارک و بازگشت نیست.
4-2-3 ) اضطرار و تحمیل ناشی از شرایط آزاد
در پرتو نکته قبل، مسأله مهم دیگری هم قابل تصدیق است .در جای خود روشن شد که انسان موجودی محدود و ضعیف است و انواع امیال و دواعی درونی او را احاطه کرده اند. نکته مهم اینجاست که هیچ انسانی دارای قدرت و توان لا یتناهی نیست و در قبال جاذبه ها و دواعی مقداری می تواند مقاومت کند و پس از آن تسلیم می شود. در عرف گفته می شود افراد در مقابل پیشنهاد کارهای خلاف، نرخ های متفاوتی دارند، یک نفر به یک سکه طلا هم آدم می کشد و دیگری در مقابل ملک ری بالاخره تسلیم می شود و به قتل فرزند پیامبرr اقدام می کند. یکی با تهدید و دیگری با تطمیع انجام کار خلاف را می پذیرد. به هرحال تحمل انسان ها محدودیت دارد. مثل اینکه انسان در یک سطح افقی به راحتی می ایستد ولی اگرسطح شیب پیدا کند، کمی سخت تر می شود، اگر شیب زیادتر شود و مثلاً به پنجاه درجه برسد دیگر تاب ایستادن از بین می رود و فرد لیز می خورد، حال اگر سطح لغزنده هم بشود، کار سخت تر است. ایستادن و راه رفتن آزاد، همواره نسبت به شیب سطح باید بررسی شود، ظاهر امر چنین است که کسی فرد را هل نداده است و سلب اختیار نشده ولی در واقع شیب زمین امکان توقف را منتفی می کند و آزادی عمل را محدود می نماید.
اینکه گفته می شود، اگر فرد خودش آزادانه فکر کند، تصمیم بگیرد و راه خود را انتخاب کند،ظاهراً سخن خوبی است و ظاهر فریبنده ای دارد ولی باید دقت کرد چه کسی و در چه شرایطی، موضوع سخن است ، وقتی قدرت و طاقت انسان نسبت به شرایط محیطی محدود است، نمی توانیم صرفاً توصیه به خویشتنداری درونی را ملاک قرار دهیم و بگوئیم فرد باید در محیط آزاد و بر اساس تصمیم درونی عمل کند و ما فقط باید راه را به او نشان دهیم،در حالی که می دانیم شرایط بیرونی در موارد فراوانی، می تواند فرد را مضطر کند و تغافل از آن پذیرفته نیست.
سلب آزادی همواره این نیست که دست فرد را بگیریم و به سویی بکشانیم، گاه سلب آزادی اینست که در سطح شیب دار و لغزنده دست او را رها کنیم و بگوئیم خودت بایست، رها کردن یک جوان در محیط آلوده به مسایل جنسی یا محیطی که همه اهل خلاف هستند، در واقع می تواند قراردادن او در شرایط اضطرار باشد. شرایط اضطرار وضعیتی است که به صورت آماری عموم افراد در آن می لغزند و قرار دادن متربی در این شرایط، یک نوع سلاّخی تربیتی است ولو آزادی در آن تأمین شود.
5-2-3 ) محیط آزاد فکری ، قربانگاه آزادی فکر متربی
از نکات دیگری که مروجان آزادی سخت بر آن تأکید می ورزند، آزادی فکر و عقیده و آزادی بیان است. برای بررسی این نسخه در مقام یک روش تربیتی، ابتدا ماهیت فکر آزاد را می کاویم.
معمولاً وقتی سخن از فکر آزاد می رود، منظور نظام فکری کسی است که تحت تأثیر القائات و آموزش های یکجانبه محیط قرار نداشته و قادر باشد پس از مواجهه با اندیشه های مختلف، فکر و اندیشه ای را از میان آنها آزادانه انتخاب کند. یعنی فکر و عقیدة فرد محصول انتخاب آزاد خود اوست. بر این اساس، فکر آزاد به عقیده خاصی نظر ندارد بلکه فرایند انتخاب عقیده را رصد می کند و مکانیسم و روش دستیابی به اندیشه را به دور از القاء و آموزش یکجانبه توصیه می کند و آزاد بودن فکر هم ناشی از همین مکانیسم است.
کسانی که مدافع فکر آزاد در فرایند تربیت هستند، ادعا می کنند که لازمة تربیت فکر آزاد، ایجاد محیط آزاد فکری است یعنی متربی باید بدون مانع به افکار و اندیشه ها دسترسی داشته باشد و نهایتاً در این مواجهه، به هر فکر و اندیشه ای که برسد عین مطلوب است . به تعبیر دیگر آزادی فکر ، در گرو فرایند آزاد گزینش یک فکر است. این فرایند منجر به استقلال هویت و شخصیت فرد می شود و او را از هر تعصب و یکجانبه نگری باز می دارد و به او اجازه می دهد همواره فکر خود را اصلاح کند.
اگر این بحث را در فضای متربی و سنین رشد عقلانی دنبال کنیم، در عین اینکه نکات قابل توجهی در آن هست اما به نظر می رسد نکات مهمی هم در آن مغفول مانده است که این متد را با موانع مهمی روبرو می کند، از جمله :
الف) فرآیند انتخاب فکر، اصولاً در صورتی می تواند فکر مستقل و آزاد نامیده شود که محصول درک کامل موضوع، تجزیه و تحلیل و مقایسه آراء رقیب با آگاهی از سایر اندیشه ها باشد. در حالی که سنین تربیت که موضوع بحث ما می باشد هنوز قدرت تجزیه و تحلیل و فرصت آن را به فرد نمی دهد. معمولاً در این سنین وجود عقلایق جنبی و ضعف توان فکری، امکان عملی فرایند صحیح انتخاب را از فرد سلب می کند و معمولاً فرد در انتخاب فکر، تابع عوامل و دواعی دیگری خواهد بود که آنچه استقلال و آزادی فکر نامیده می شود در آن تأمین نمی شود.
ب) نکتةدیگر اینست که دریک محیط آزاد فکری که فرد در معرض انواع افکار و اندیشه ها از طریق انواع رسانه ها قرار دارد، به جای آن که میدان برای تصمیمگیری فرد باز شود،شرایط او را به نوعی عجز در مقام انتخاب می کشاند، نداشتن قدرت تجزیه و تحلیل و نبودن فرصت کافی برای تحقیق و تصمیم، انتخاب آزاد فکر را منتفی می سازد و بیشتر به خستگی فکری و شک و گیجی، منجر می شود. به نظر می رسد این فرایند به جای آزادی در تفکر، زیر ساخت شک و تردید را تأمین می کند که از مخرب ترین حالات روانی و فکری برای یک انسان است و او را از هر گونه آرامش و اطمینان خاطر، محروم می سازد. آثار بسیار زنندة این شیوة تربیتی در نسل های فعلی دنیای آزاد به خوبی دیده می شود.
ج) این نظریه، در بهترین وضعیت، نظریه ای انتزاعی و در عالم فرض است. تربیت فکری در دنیای امروز، که پر از امکانات و ابزارهای رسانه ای است مسأله ای بسیار پیچیده است و تحت عنوان آزادی نمی توان از واقعیت چشم پوشید. چنانچه قبلاً متذکر شدیم انسان موجودی مرکب و پیچیده است . القائات و تبلیغات روی او تأثیر جدی می گذارد. متربیان در دنیای امروز تحت هجوم تبلیغی و القائی رسانه هایی قرار دارند که اگر محیط تربیت را به اصطلاح آزاد وانهیم، نتایج آن بجای فکر آزاد، فکر کاملاً تربیت شده و تحت تأثیر القائات رسانه ای خواهد بود. به عبارت دیگر لازمة خدمت به فکر مستقل و آزاد اینست که فضای فکری متربیان را از هجوم یکجانبه ی رسانه ها و اندیشه های خاص القائی آنها نجات دهیم، چرا که محیط آزاد فکری در عالم واقعی و فضای زندگی نسل های تحت تربیت وجود ندارد.
6-2-3 ) تغییر منطق و معیارهای ارزشی تحت تأثیر محیط
با توجه به آنچه در نکته اخیر گفته شد نکته مهم دیگری هم استفاده می شود مبنی بر اینکه گاه محیط، منطق ساز می شود. یعنی افراد ناخودآگاه تحت تأثیر محیط و شرایط پیرامونی خود، اساساً معیار صحت را هم از محیط اخذ می کنند و اقتضائات محیط را صحیح می پندارند:
1- در مواردی جذبه ها و کشش های درونی، موجب می شود فرد برای رفع موانع درونی و تعارض های پیش رویش، به تدریج آنچه را در انجام اعمال خلاف دیگران مشاهده می کند، درست و به جا بپندارد و خودش هم به آنچه میل دارد در مقام عمل ملحق شود.
2-گاه فرد ابتدا خطایی را انجام می دهد، سپس تکرار می کند و آنچه او را عذاب می دهد همین عقیدة به خطاست که به استناد جریان خطا در محیط، او نیز معیارها و ارزش های درونی اش را با رفتار رایج در محیط تطبیق می دهد.
و گاه شدت تبلیغ و القاء رایج در محیط به گونه ای است که ضعف فکری فرد در قبال آن به نوعی احساس ضعف منطق تبدیل می شود او به تدریج معیار حقانیت در ضمیر فرد، مطابق القائات محیطی می شود.
آنچه تحت عنوان عقلانیت مطرح می شود و عمدتاً نمایندة مقبولات عامه است بیان مدرن فرهنگ سازی و منطق زایی محیط است، این عقلانیت با سلایق و علایق عامه شکل می گیرد و چون جلوة منطق و پشتوانة ارزش های اجتماعی می شود، جای عقل می نشند و عقلانیت نام می گیرد. در نوع ارزش های مدرن، ابتدا گرایش به سمت وسویی وجود داشته و سپس عمل و ابتلا به آن پیش آمده است و نهایتاً رنگ و چهرة عقلانی و توجیه گرانه به خود گرفته است، که در پرتو آن عقلانیت، ارزش های سنتی یا الهی یا بومی در معرض تردید و تشکیک قرار گرفته است و سپس وجوهی در صحت و توجیه ارزش های جدید بیان شده است ،چنانچه امروزه، هم جنس گرایی در دنیا به سادگی مورد توجیه قرار می گیرد و ضد ارزش تلقی نمی شود.
به هر حال یک محیط آزاد، بستر مناسبی است برای روئیدن منطق های نوین، که توجیه بسیاری از خلاف ارزش ها و اعمال ناپسند، در پرتو آن صورت می گیرد و هر فرد که در محیط این گونه ای قرار گیرد نهایتاً منطق ارزشی او به نفع این امور متحول و در نتیجه فکر و عمل وی نیز دگرگونی ها و آسیب های جبران ناپذیری را متحمل می شود.
3-3) مساله درونی سازی تربیت و آزادی
مراد از درونی شدن تربیت اینست که متربی نسبت به داده های محیط تربیتی یا مربی اش به گونه ای شود که بر اساس فرآیند تصمیم و انتخاب خودش، ارزشهای تربیتی مورد نظر را در عمل و عقیده اخذ کند و به آن ملتزم باشد و بتواند در محیط ها و شرایط متفاوت از این انتخابش دفاع و در عمل بر آن مداومت پیدا کند.
روشن است که درونی سازی تربیت به معنای مذکور مطلوب هر مربی و هر مکتب تربیتی است و همه مشتاق هستند و حتی رسالت خود را در این می دانند که اهداف تربیتی خود را به کمک روش های مناسب برای متربیان خود به امری درونی و پایدار تبدیل نمایند.
کسانی که از آزادی به عنوان روش تربیت دفاع می کنند، یکی از مهمترین نقش های آزادی را ایجاد قدرت انتخاب و تصمیم گیری در متربی معرفی می کنند و بر آن هستند که برای درونی کردن ارزش ها، باید از عنصر آزادی و به خصوص آزادی درونی مدد گرفت و انتخاب ها را در مقام عمل باید خود متربی انجام دهد . تکرار فرایند تصمیم توسط متربی که در واقع ریشه در آزادی درونی او دارد منجر به نهادینه سازی یا رسوخ یک صفت در او می شود.
روشن است که قائلان این نظریه، برای اینکه آزادی فرد، حقیقی باشد معتقد هستند که او باید در معرض زمینه های متفاوتی باشد و در مقابل گزینه های ناهمگون، تصمیم گیری و انتخاب را انجام دهد، یعنی دست کم فضای آزاد فکری و اگر شد محیط آزاد بیرونی، می تواند متربی را در فرایند تصمیم گیری توانا کند و صفات مورد نظر را در وجود او راسخ سازد. بر این اساس اگر مربی در این فرایند تصمیم دخالت کند و ارزش های خودش را به متربی القا کند ، این تصمیم گیری ریشه در درون فرد ندارد و عامل بیرونی منجر به انتخاب شده است و لاجرم چنین فرایند ناقصی، در جایی که عاملی مثل مربی حضور و تأثیر نداشته باشد، متربی را به تصمیمات جدید و دوری از اهداف تربیت سوق پیدا می کند.
با این مقدمات، ادعا می شود تربیت دینی هم باید برای درونی شدن از الگوی مذکور استفاده کند یعنی ارزش های دینی باید با روش دادن فرصت و آزادی درونی به متربی و توسط خود او انتخاب شود، لذا مربی باید از القاء ارزش های دینی به متربی خودداری کند و به او کمک کند که ارزش های دینی را خودش درک و انتخاب کند، اما اگر خوب و بد را مربی معین کرد، در واقع آزادی درونی متربی به محدودیت تبدیل شده است و نهایتاً انتخاب او آزاد نمی باشد. به همین صورت محیط تربیتی نباید خیلی محدود و بسته باشد و اجباراً ارزش های دینی در آن حاکم باشد که در این فرض هم متربی ارزش های دینی را از میان گزینه ها نمی تواند برگزیند و باز هم آزادی و انتخاب گری درونی او فرصت رشد و میدان ظهور پیدا نمی کند.
4-3 ) تأملی در روش های درونی سازی تربیت دینی
چنانچه ذکر کردیم ، آزادی در فکر، و در محیط و در انتخاب ، ابزارهایی تلقی شده اند تا فرایند تصمیم گیری را درونی کنند. البته می پذیریم در مواردی و در شرایطی، آزادی می تواند در این باب مؤثر افتد ، اما ابتدا باید به این نکتة مهم توجه کرد که درونی سازی از روش های مختلفی متولد و متحقق می شود. در ادامه به اجمال به برخی از طرق اشاره می کنیم:
1-4-3 ) محبوبیت مربی
یکی از مهمترین طرق درونی سازی ارزش های دینی اینست که مربی، به نحوی محبوب و مورد علاقه متربی شود. معمولاً و به ویژه در سنین پائین تر اگر پیوند محبت و علاقه میان مربی و متربی برقرار باشد ارزش های مربی نیز برای متربی به ارزش های برگزیده تبدیل می شود. این طریق که به تجربه امری ثابت شده و بسیار موثر است ، به گونههای فراوان قابل اعمال است که پرداختن به آن موضوع بحثمقاله فعلی نمیباشد. اما مهم اینست که تأکید این روش بر آزادی اراده نیست و در آن تلاش نمی شود ارزشها به متربی القاء شود. مکانیسم روانی این روش اینست که با ایجاد جاذبه درونی، متربی ارزش های مربی را برمیگزیند و در این گزینش چندان به سایر گزینهها توجه ندارد، یعنی گزینش ها محصول مقایسه نیست، بلکه ترجیح ارزش ها به عوامل روان شناختی متکی است.
2-4-3 ) بیداری عقل فطری و فطرت توحید
یکی از عوامل نفوذ مادران یا ستاره های ورزشی و هنری، به این الگو باز می گردد، حال اگر مربیان دینی به نحوی علاقة متربیان را جلب کنند، امر انتقال ارزش ها به متربی تسهیل می شود.
یکی دیگر از روش های درونی سازی ارزش های دینی، بیدارکردن عقل فطری و رفع حجاب از فطرت توحید متربی است. ما معتقدیم در کنار همه عوامل مخرب محیطی دست کم دو عامل درونی در همه انسان ها مشترک استکه منشأ گرایش طبیعی آنها به سوی ارزش های دینی است یعنی عقل و فطر ت توحید، عقل نوری است که خیر و شر و حسن و قبح را به برکت آن می توان تشخیص داد و هر مقدار محیط نامناسب باشد، در صورتی که عقل بیدار باشد و حجاب ها آن را فرا نگرفته باشد، بسیاری از ارزشهای اخلاقی دینی را به کمک عقل می توان تشخیص داد و فطرت توحید هم اگر احیاء و بیدار باشد، فرد را در محضر خداوند قرار می دهد و او را آمادة بندگی و تعهد به وظایف عبودیت می کند و روشن است که اگر این دو نور در ضمیر کسی روشن باشد، او راهش را به سوی ارزش های دینی در هر شرایطی می تواند طی کند.
بر این اساس بیدار کردن و رفع حجاب از عقل و فطرت در مسیر درونی سازی ارزش های دینی جایگاه مهمی پیدا می کند و اینطور نیست که لازم باشد به دلیل شرایط نامناسب دوران معاصر ، از تربیت دینی منصرف باشیم و صرفاً تربیت انسانی را دنبال کنیم.
3-4-3) ایجاد عادات مثبت
یکی دیگر از روش های درونی سازی، ایجاد عادات و باورهای مثبت و مبتنی بر ارزشهای تربیت دینی است.روشن است که اگر در سنین پایینتر،برخی عادات و باورها در درون متربی شکل گرفته و نهادینه شود، ماندگاری آن درآینده بسیار سادهتر خواهد بود و حفاظت آن چندان مشکل نخواهد بود. اما اگر این عادات و باورها شکل نگیرد در سنین بالاتر ایجاد آن با موانعی روبرو خواهد شد و تبدیل آن به عادت بسی سخت تر خواهد شد.
البته ایجاد عادات در سنین پایین تر احتیاج به تمهیداتی دارد، محیط سالم و پاک و آرام یکی از شرایط مؤثر در شکل گیری عادات است، روشن است که در محیط متکثر و پر از الگوها و رفتارهای گوناگون و القاءات متفاوت و متضاد ، شکل گیری عادات و باورهای دینی دچار مشکل خواهد شد ، لذا فراهم کردن محیط تربیت مناسب و نسبتاً هماهنگ، در خانه و مدرسه، برای تحقق تربیت دینی بسیار مفید می باشد و البته در سنین بالاتر و بعد از شکوفایی عقل و کسب بینش های لازم، حفاظت از این عادات در مقابل عوامل مخرب محیطی بر عهده خود فرد و عقل او خواهد بود. به هر حال ایجاد عادت در تربیت امری بسیار مؤثر است. عادت دادن به حجاب یا نماز یکی از نمونه های این امر است.
مشاهده می شود که روشهای متنوعی برای درونی سازی تربیت وجود دارد و تجربه های فراوانی هم آنها را پشتیبانی می کند. روشن است تربیت موفق تر محتاج استفاده بهینه از این گونه روشهاست و هیچ گونه مطلق انگاری در مورد آنها روا نمی باشد. مهم اینست که مقولةآزادی به عنوان روش درونی سازی تربیت،یک روش انحصاری نیست، و ما ضمن قبول وجود برخی مزایا در این روش هر گونه افراط در استفاده از آن را در تربیت دینی خطرساز و مضر به حال متربی می دانیم، یعنی استفادة صحیح از مزایای روش مذکور محتاج تأملات فراوانی است. در ادامه اشاره ای به برخی ابعاد نگران کنند این امر می کنیم.
5-3 )درونی شدن ضد ارزش ها در پرتو افراط در آزادی
همانطور که اشاره شد آسیب شناسی روش آزادی در تربیت بسیار مهم است و اگر بدون دقت از این عنصر استفاده شود،فرایند تربیت دینی درمعرض تهدیدات جدی قرار می گیرد. در ادامه به ذکر برخی اموری می پردازیم که بر اساس ارزشهای دینی نامطلوب و مضر برای انسان مومن هستند و استفاده نامناسب از عنصر آزادی خطر درونی کردن این امور را در پی دارد.
1-5-3 ) تعبد گریزی
برای هر کس که اندک آشنایی با دین داشته باشد، این اصل واضح است که فضای ادیان الهی آمیختگی جدی با عنصر تعبد دارد، و در اسلام و به ویژه تشیع این عنصر بسیار قوی و نافذ است . اگر تربیت، عنصر تعبد را ایجاد نکند یا در مسیر تضعیف این ویژگی قرار گیرد، یکی از شاخصه ها و مقومات تربیت دینی از بین رفته است. ایجاد روح تعبد و بندگی و طاعت پذیری از اهداف مهم تربیت دینی است . آنچه تحت عنوان "درونی سازی تربیت به کمک آزادی" مطرح می شود، به شدت در معرض تضعیف هدف مذکور است. تقویت افراطی استدلال گرایی، به ویژه در عرصه های دینی تربیت، منجر به نوعی استقلال طلبی و اصالت قائل شدن برای خود انسانی به عنوان معیار اصلی تعیین ارزش ها می شود که با روح تعبد که در واقع حذف خودیت در قبال خالق است می تواند در چالش و تعارض بیفتد و ناخودآگاه، متربی را در مقام تعبد و بندگی، به مقاومت روانی و گریز از تسلیم، و استدلال جویی برای امور تعبدی هدایت کند.
هر گونه روش تربیتی که نهایتاً با امر تعبد و بندگی در مقابل خداوند و پذیرش شریعت الهی و قبول اوامر و نواهی خداوند یا اولیاء الهی در تقابل باشد یا این گرایش را در وجود افراد تضعیف نماید، نمی تواند تربیتی دینی تلقی شود، روشی که به دانش آموز و متربی دائماً القا می کند که "باید همه چیز را آزادانه بپذیری و هیچ چیز را بدون استدلال عقلی که مورد قبول و ادراک تو باشد نباید بپذیری"، مآلاً روح تعبد را در متربی تضعیف می کند، چرا که این روحیه در مقابل خداوند و هر جا که خداوند طالب تعبد باشد به مشکل می خورد. به عنوان مثال نظام تربیت مبتنی بر آزادی، روابط فرزند و پدر، روابط زن و شوهر، روابط استاد و شاگرد بر اساس آموزه های دینی را در معرض اختلال قرار می دهد.
2-5-3) ضعف عقیده و ایمان
افراط در آزادی عقیده و آزادی بیان، و اصرار در اینکه فرد باید در معرض اندیشه های متفاوت باشد، عموماً به جای رشد قدرت تصمیم، منجر به درماندگی و گیجی و ضعف در تصمیم گیری می شود. فضای ناآرام و متکثر اعتقادی ، هر گونه فرصت درک عمق اعتقادات دینی کسب ایمان قلبی را از متربی سلب می کند و عموم افراد را که در مقام شناخت و تمیز اندیشه ها. امکان و توان تجزیه و تحلیل ندارند، دچار نوعی سطحی اندیشی و درماندگی میکند و نهایتاً آرامش درون و اطمینان خاطر آنها را سلب می کند.شکاکیت و عجز اعتقادی متربیان،که از ثمرات آزادی عقیده و بیان در محیط تربیتی و فرایند تربیت می باشد، نه تنها با معیارها و شاخص های تربیت دینی نمی سازد، بلکه در نهایت انسان ها را دچار نوعی افسردگی و بیهویتی درونی میکند و به شدت ایمان را در معرض تهدید قرار می دهد.
روشن است در فضایی که به صورت متوالی متربی در معرض افکار مناقض و معارض با مبانی و اصول دینی است، اصولاً تقویت باورها و ایمان دینی فرد، عملی نمی شود، انسان در محیط هماهنگ و آرام و به دور از تعارض ها می تواند به باورهای خودش توجه نماید و به تدریج و با عمل هماهنگ با عقیده ، ایمانش را بارور و شکوفا سازد. درونی شدن و تقویت ایمان دینی که از اهداف تربیت دینی است در محیطی که دارای هدایت و کنترل نیست، دچار خطر جدی می شود، نشانة آن وضعیت ایمان و اعتقاد جوامع دموکراتیک فعلی است. البته در دنیای امروز که جوامع به لحاظ اعتقادی متکثر و آزادی بیان و عقیده به عنوان ارزش های مهم دموکراتیک تبلیغ می شود، چگونگی تربیت دینی و تقویت ایمان درونی افراد مسأله مهمی است و محتاج بازخوانی روش های سنتی تربیت است. اما نسخة آزادی بر این درد ، نمی تواند مرهم شفابخشی باشد و چنین ساده اندیشی برای دلسوزان تربیت دینی شایسته و بایسته نیست.
3-5-3 ) دگرگونی ارزش ها و فساد اعمال
در بحث تربیت دینی همواره باید به این نکته توجه شود که متربیان در دنیای واقعی زندگی می کنند و در محیط زندگی در معرض آلودگی های فراوان هستند و به علاوه، نفسانیات و تمایلات طبیعی نیز زمینه ای درونی برای کشیده شدن افراد به سوی مفاسد و آلودگی ها هستند. روشن است که آزادی در روابط جنسی و اختلاط، عدم الزام در مورد نگاه و پوشش، راحت طلبی و رفاه طلبی، خوش گذرانی و بی عاری، سرگرمی و تغافل و امثال این امور که هم دواعی محیطی آن قوی است و هم دواعی نفسانی آن جدی است ، متربی را در شرایط عادی و بدون در نظر گرفتن یک هدایت تربیتی، در معرض آسیب جدی و نوعاً بازگشت ناپذیر اخلاقی و ارزشی قرار می دهد. در دنیایی که ما زندگی می کنیم تبلغات و رسانه ها، جریان های اجتماعی ناسالم و گسترده، به شدت ارزش های درونی یک نوجوان را ، که نهال عقل و خرد در وجود وی نوپا و ضعیف است. در معرض تهدید قرار می دهد، و به سرعت حجاب نفسانیات و را بر خرد فطری و الهی او می نشاند. در چنین شرایطی سخن گفتن از آزادی در عقیده و بیان و عمل و امکان دسترسی به اطلاعات و امثال آن، خیانتی است به انسان به عنوان بنده خداوند و فراری است از مسئولیت تربیتی که بر عهدة نسل های تربیت گر نهاده شده است. تجربه به وفور مفاسد این وانهادگی ارزشی و آزادی بی درایت را آشکار و ثابت نموده است. دقت شود بازی با الفاظ مطرح نیست بلکه بازی با سعادت ابدی افراد در میان است. ترویج چشم بستة آزادی و نادیده گرفتن ابعاد پیچیده تربیت دینی در دنیای امروز ، بدون تردید خسارت های جبران ناپذیری را به دنبال دارد. بله برای محیط غرب که اصولاً ارزش های دینی یک فرع تلقی می شود و تکثر گرایی دینی پذیرفته شده است و اساساً سعادت اخروی و اوامر الهی موضوعیت ندارد، ممکن است استفاده از آزادی در تربیت، ثمراتی را داشته باشد اما به دلیل اینکه ارزش های دینی در مقام ارزیابی مورد توجه قرار نمی گیرند ، نهایتاً برای چنان فرهنگی ،آزادی به عنوان روشی موفق در تربیت معرفی شود، اما در عرصة تربیت دینی موانع مهمی در مسیر اعمال آزادی وجود دارد که نمی توان این روش را به صورت فرا گیر و گسترده درسیستم تربیتی مورد استفاده قرار داد.
6-3 ) تفاوت تربیتی دو درجه از آزادی
در اینجا مناسبت دارد دو درجه متفاوت از آزادی را با یکدیگر مقایسه کنیم و آثار تربیتی هر کدام را بسنجیم، به نظر ما یکی از آنها در تربیت دینی جایگاهی والا و ثمربخش دارد و دیگری موجب نقص اهداف تربیت دینی میشود.توجه شود که بحث فعلی ما نشان می دهد استفادة محدود و حساب شده از آزادی می تواند در تربیت دینی نیز پذیرفته شود ولی هر گونه افراط در این باب، نتایج معکوس به بار می آورد
1-6-3 )سهل گیری و سهل انگاری
در تربیت دینی تدریج و تدرج و ظرفیت و وسع افراد همواره باید لحاظ شود، همواره به فرد فرصت داده می شود که خود را بهتر کند به جبران خطا بپردازد و برخود و هواهای نفسانی خود مسلط تر شود، مربی در قبال متربی از حلم و شکیبایی بهره مند است، در نتیجه همواره متربی فرصت و آزادی متناسب برای رشد و کمال را در اختیار دارد. مربی مشفقانه با او مواجه می شود و سخت گیری و تنگ کردن بی ضابطة عرصة انتخاب و عمل برای او صورت نمی گیرد. روشن است که این سهل گیری و مدارا درجه ای از آزادی متربی را به همراه می آورد، اما در قبال این سهل گیری، گاه نوع و درجه ای از آزادیِ عمل متربی مطرح است که آن را سهل انگاری باید نامید. در سهل انگاری اساساً به عمل متربی غیر مسئولانه نگاه می شود، در این نگاه، مرزها شکسته می شوند و این مرز شکنی خطا تلقی نمی شود، یعنی فضای تربیت و روابط مربی و متربی ضابطه ای ندارد. در این فضا محرمات الهی توسط متربی زیر پا نهاده می شود و این امر اصولاً مورد مؤاخذه یا تذکر قرار نمیگیرد، در حالی که در روش صحیح تربیت ممکن است این خطا تحمل شود اما هیچگاه خطا بودنش نادیدهگرفته نمیشود، مرزها پاک یا کمرنگ نمی شود، گرچه بر حسب شرایط خاص متربی به او فرصت و کمک داده می شود تا مراعات مرزها را تمرین کند و البته قبلاً به روشنی مرزها به متربی معرفی می شود.
2-6-3 ) مسأله واکسینه کردن تربیتی به کمک تسامح
گاهی در مقام دفاع از آزادی در تربیت،به نقش آزادی در واکسینه کردن متربی استدلال می شود. استدلال اینست که اگر دانش آموز در یک محیط و شرایط غیر واقعی و به دور از آلودگی های محیطی رشد کند، اساساً مقاومت لازم روانی را برای ورود به محیط اجتماعی پیدا نمی کند و هرگاه به محیط جامعه وارد شود دچار صدمات و لطمات جبران ناپذیر فکری یا عملی می شود . ادعا می شود راه از این آسیب اینست که در دوران تربیت ، به جای اینکه محیط را قرنطینه کنیم به او فرصت دهیم که در معرض آفات و زمینه های واقعی اجتماعی قرار گیرد و به تدریج تسلط بر خود و انتخاب گری را تجربه کند و عملاً در مقابل فشار سنگین محیط ناسالم جامعه واکسینه شود.
ضمن پذیرش اینکه این سخن، در کلیت خود خالی از برخی نکات صحیح نیست ، اما در مقام عمل و تشخیص راه کارهای عملی مسأله بسیار ظریف است. سخن بر اینست که تحت عنوان واکسینهسازی نمیتوان اصول تربیتدینی را هم زیر پاگذاشت. مثلاً برای اینکه بچهها در محیط مختلط بتوانند خود را حفظ کنند نمیتوان برای دانش آموزان یک اردوی مختلط تشکیل داد و یا آنها را به همراه مربیان و در شرایط آزاد به پارک و سینما و نمایشگاه برد و در عمل نسبت به خلاف ها و خطاها سهل انگاری یا تسامح نشان داد. این آزادی افراطی، نه تنها متربی را واکسینه نمیکند بلکه مشوقی است برای اینکه او نیز در هر فرصتپیشآمده به تبعیتهواینفسخودش پا به چنین محیط هایی بگذارد.اگر این روش،توسط مربیان تربیت دینی، به عنوان واکسینهسازی اعمال شود ثمر تربیتی آن بی اعتنایی به مرزهای عملی و ارزش های دینی در وجود متربی خواهد بود و نهایتاً به نقض اهداف تربیت دینی منجر می شود.
3-6-3 ) مسأله دفع افسد به کمک تسامح در فاسد
یکی دیگر از استدلال هایی که برای دادن آزادی های بی ضابطه و افراطی صورت می گیرد استناد به قاعده دفع افسد به فاسد است. مثلاً گفته می شود برای اینکه بچه ها به سینما نروند خودمان برخی فیلم های سینما را برای آنها نمایش می دهیم و یا برای اینکه از فعالیت فوق برنامه دینی، زده نشوند اجازه می دهیم از موسیقی در آن استفاده شود. در این استدلال اجازه برخی مرز شکنی ها داده می شود و مجوز این عمل پرهیز از سقوط احتمالی متربی در مفاسد بزرگ تر می باشد.
متأسفانه در مورد این استدلال و قاعده بد فهمی عوامانه ای صورت گرفته است که بعضاً به سوء عمل و خطاهای بزرگی منجر شده است، از جمله در عرصه تربیت دینی نیز بعضاً چنین سوء استفاده ای واقع شده است. فهم صحیح این قاعده محتاج توجه به نکات زیر است:
الف) مجوز استفاده از این اصل، در صورت وقوع در شرایط اضطرار است. یعنی اگر دوران امر بین فاسد و افسد باشد، می توان به فاسد تمسک کرده و دفع افسد نمود. مثلاً در شرایط گرفتاری در بیابان و فقدان مواد غذایی و خطر مرگ، می توان از گوشت مردار (فاسد) برای جلوگیری از مرگ(افسد) استفاده کرد.
ب) محدودة عمل این قاعده تا رفع اضطرار است، یعنی فقط درحد سد جوع و جلوگیری از مرگ ، می توان از گوشت مردار استفاده کرد و نمی توان کنار مردار چند روزی ماند و دلی از عزا درآورد.
ج) معیار افسد و فاسد را شارع تعیین می کند و تشخیص و سلیقه فردی و جمعی ، معیار معتبری نیست.
بر این اساس ، مثال های ذکر شده مصداق وقوع در اضطرار تلقی نمی شوند و راه حل های دیگری هم برای دفع مفاسد مذکور محتمل است، مثلاً بر اساس ضوابط شرع نواختن موسیقی(امر حرام)، نسبت به ترک مراسم دینی(امر مستحب) افسد است و مثال مذکور بر اساس ضوابط شرع، دفع فاسد به افسد است. باید دقت شود، ضوابط دینی اجازه نمی دهند که برای جذب افراد به دین، محرمات دینی را نادیده گرفته و از آن منصرف باشیم. تربیتی که در معاصی کوتاه می آید اساساً دینی نیست و در آن نقض غرض صورت گرفته است.[36]
4-6-3 ) مسأله عقده ناشی از فشار و فقدان آزادی
یکی دیگر از استدلال هایی که علیه روشهای تربیت دینی مطرح می شود، اینست که اصولاً فشار بر متربی وی را دچار عقده می کند و نتیجتاً در محیط آزاد و بیرون از محیط تربیت بسته و محدود، دچار رفتارهای غیر متعادل می شود. یکی از مثال های مطرح، محدودیت در رابطه دختر و پسر است که اگر در محیط تربیتی، این امر سرکوب و مهار شود، در محیط باز اجتماعی آثار خطرناکی به همراه دارد و متربی نوعاً منحرف می شود، در حالی که اگر محدودیت ها کمتر و آزادی ها بیشتر شود متربی بهتر قادر به حفظ خود خواهد بود و نوعی عقده و عدم تعادل رفتاری، در این زمینه نخواهد داشت.
در مورد این استدلال که در شرایطی صحیح است باید دقت شود ، فشار و محدودیت لزوماً منجر به عقده نمی شود و یکی از طرق مهم جلوگیری از تبدیل محدودیتها بهعقده اینست که این محدودیتها ریشه در باورهایدرونی و ارزشهای مورد قبول فرد داشته باشد. کسی که بر اساس عقیده اش روزه می گیرد، نه تنها از این نخوردن ، عقده ای برای وی حاصل نمی شود بلکه به نوعی نشاط روانی و احساس تسلط بر نفس نیز منجر می شود.
به این ترتیب اگر در تربیت دینی در کنار محدود کردن متعادل فضای تربیتی و تهذیب آن از آلودگی ها، متربی را متذکر و متنبه به ارزش های مربوط به آن بنمائیم، خطر تبدیل این محدودیت به عقده از بین می رود، یعنی احساس فشار از بیرون، تبدیل به تسلط ارادی و عقلانی بر نفس و تمایلات می شود که نهایتاً رفتار فرد در پرتو آن دینی و متعادل می شود، البته روشن است که در فرایند تربیت، ممکن است ابتدا فشارهایی در اثر محدودیتها به متربی وارد شود ولی درصورت استفاده صحیح مربیان از روشهای درونی سازی و با استفاه از عنصر زمان و طول دوره تربیت، می توان این احساس فشار را رفع کرد و به تسلط بر نفس ارتقاء دارد. البته در مسیر رشد و ارتقاء باید مربی با رفق و مدارا عمل کند و ضمن انتقال بینش های لازم و معرفی حدود شرعی، انتظارش از متربی متناسب با احوال او باشد و ضمن تحمل اشتباهات و خطاهای عمل متربی، او را در مسیر عمل کردن به حدود شرعی هدایت و تشویق نماید.
5-6-3 ) مسأله آزادی برای جامعه پذیر شدن متربی
یکی دیگر از محمل هایی که برای دادن آزادی به متربی مطرح می شود اینست که متربیان نهایتاً باید وارد جامعه شوند و شرایط واقعی جامعه بسیار متفاوت، باز و متنوع است و باید بتوانند حدود خود را در جامعه مراعات و حقوق خود را کسب کنند و اگر در دوره تربیت، در یک شرایط غیر واقعی و غیر منطبق با وضع جامعه رشد کنند، هنگام ورود به جامعه هم به مشکل می خورند و هم مشکل ایجاد می کنند و خلاصه شهروندان متعادلی نخواهند بود.
سخن ما در این مورد هم، مثل سایر موارد اینست که این استدلال ها که در واقع استحسان هستند و مجوزی بر شکستن و تغافل نسبت به حریم های دین نمی شوند. اساساً در تربیت دینی نمی توان به کمک این دلایل، راهی به نقض غرض گشود، اگر حدود شرع مراعات شود و متربی را درجهالت نسبت به آن حدود نبریم، باید تلاش کنیم که به او بیاموزیم که در محیط اجتماعی، چگونه حفظ دین کند و در عین حال در میان مردم هم زندگی کند. مسلم است که در شرایط عادی ما به رهبانیت مأمور نیستیم بلکه مجاز به این شیوة زندگی هم نمی باشیم، اما حفظ دین در هر شرایطی لازم است و اگر زندگی در یک محیط اجتماعی خاص، منجر به از دست رفتن عقاید و فساد در عمل می شود، وظیفه داریم محیط و مکان زندگی یا شغل یا محیط تحصیل خود را تغییر دهیم. دقت شود جامعه پذیری نمی تواند از دست رفتن دین را توجیه کند و دین، آزادی را تا این حد تجویز نمی کند. پس وظیفه مربی اینست که به متربی خطوط قرمز دین را به خوبی معرفی کند و سپس هنر زندگی دینی را در داخل این حدود و در شرایط اجتماعی به فرد بیاموزد.
اساساً جامعه پذیری در تربیت دینی نمی تواند معادل نادیده گرفتن مرزهای قطعی شرع باشد، آزادی به معنای جواز عبور از حدود الهی در تربیت دینی امری مردود است، گرچه در عین حال باید به متربیان که افرادی عادی و تحت تأثیر دواعی درونی و بیرونی هستند و ممکن است خطا کنند، همواره فرصت داد و امید بخشید و آنها را بر مراعات حدود الهی ترغیب نمود. نرمش در مقابل خطاهای عملی، غیر از مرز شکنی و نادیده گرفتن حدود الهی است، نمی توان گفت چون روزگار اینترنت و رایانه است ، باید بچه ها هر چه سریع تر و به هر قیمتی آن را بیاموزند تا عناصری موفق باشند لذا نباید مانع شد و باید آزادی داد،مربیان نسبت به عوارض مخرّب این آزادیها هم مسئول هستند.
7-3 ) آزادی در تربیت الهی
1- اندک آشنایی با دین و دینداری ما را به این حقیقت روشن هدایت می کند که فلسفه خلقت و زندگی انسان عبودیت و بندگی به درگاه خداوند است. ذات بندگی نوعی رقیت و تعهد نسبت به خالق و مولی را با خود به همراه می آورد و این امر نمی تواند با آزادی به هر شکل آن جمع شود.
2- گرچه خداوند انسان را موجود قادر و مختار خلق کرده است ولی او را آزاد و رها ویله نخواسته است، بلکه او را در سلک یک بنده که رضا و سخط الهی را مراعات می کند، پسندیده است . به این ترتیب، اولین و مهم ترین قید در تربیت و سلوک هر انسانی جلب و کسب رضای پروردگار است. البته روشن است که این تقید، با یک آزادی بزرگ همراه است ، آزادی از رقیّت غیر خدا، آزادی از هوی و هوس، آزادی از پیروی شیاطین و هر معبودی جز خدا، که حقیقت آزادی و آزادی حقیقی همین است که بندة غیر خدا نباشیم، و گرنه آنچه را آزادی می نامند در کنه خود نوعی رقیت و تقید نسبت به ماسوای خداست.
3- دست یابی به این مرتبه از آزادی و آزادگی، در پرتو عقل و هدایت شرع، امری دست یافتنی است، وجود فطرت توحید راه ما را به سوی خدای واقعی باز می گشاید و وجود اختیار ما را قادر ساخته است به هر قیدی و هر بند اسارتی پشت پا بزنیم و نهایتاً خود را به سوی بالاترین مرتبه آزادی ارتقا دهیم.
4- تربیت دینی ،هدایت متربی است به سوی بالاترین مرتبه آزادی که برای یک مخلوق متصوّر است. آزادی از هر غیر خدا، لذا هر برنامه تربیتی که به نحوی متربی را در قید و بند ما سوی الله قرار دهد، ولو به نام آزادی صورت گیرد خروج از روال صحیح تربیت و تحذیر و پرهیز از آن لازم است ، بر این اساس باید گفت:
محیط آزاد اخلاقی دام و بندی است از سوی امیال و هواهای نفسانی و شیطانی بر متربی ضعیف و بی پناه.
محیط آزاد فکری و بیانی، اسارت اندیشه و فکر و حجاب عقل است برای متربی ساده دل و پاک ضمیر.
آزادی از آنچه رنگ و بوی خدایی و بندگی دارد ، و زر و وبال و پابندی است برای مرغ جان متربی و نیرنگی است برای کشاندن او به ظلمت و تاریکی و مانعی است از پرواز او به سوی نور و قرب الهی ، که آزادی حقیقی جز در آن عرصه و افق میسور و محقق نخواهد شد.
تبیین مراد از آزادی در تربیت مدرن
2-2-1 ) برچسب علمی بودن و تخصصی بودن
3-2-1 ) اکثریت و افکار عمومی (عقلانیت رسانه ای)
3-1 ) ضرورت پرهیز از عجب وقبول خطا پذیری انسان
4ـ1 )معیارهای سنجش اندیشه وعمل
1ـ2 ) ظرفیت های تربیت پذیری دینی انسان
2ـ1ـ2) ظرفیت های کمال پذیری انسان
3ـ1ـ2) انسان موجودی با قابلیت تربیت دینی
1-3-2 ) غایات و اهداف تربیت دینی
3-3-2 ) معرفی روش و شیوه تربیتی
4-2 ) بررسی نظریه اخلاق و تربیت اقلی دینی
5-2) نسبت متخصص دین و کارشناس تربیت
2-3 ) نقدآزادی به عنوان روش تربیت انسان
1-2-3 ) محال بودن آزادی نامحدود
2-2-3) نامطلوب بودن آزادی به معنای لا قیدی
3-2-3 ) تعارض پذیری آزادی بیرون و آزدی درون
4-2-3 ) اضطرار و تحمیل ناشی از شرایط آزاد
5-2-3 ) محیط آزاد فکری ، قربانگاه آزادی فکر متربی
6-2-3 ) تغییر منطق و معیارهای ارزشی تحت تأثیر محیط
3-3) مساله درونی سازی تربیت و آزادی
4-3 ) تأملی در روش های درونی سازی تربیت دینی
2-4-3 ) بیداری عقل فطری و فطرت توحید
5-3 )درونی شدن ضد ارزش ها در پرتو افراط در آزادی
3-5-3 ) دگرگونی ارزش ها و فساد اعمال
6-3 ) تفاوت تربیتی دو درجه از آزادی
2-6-3 ) مسأله واکسینه کردن تربیتی به کمک تسامح
3-6-3 ) مسأله دفع افسد به کمک تسامح در فاسد
4-6-3 ) مسأله عقده ناشی از فشار و فقدان آزادی
5-6-3 ) مسأله آزادی برای جامعه پذیر شدن متربی
[1] - کودک، طبق ماده یک کنوانسیون، افراد زیر 18 سال هستند.
[2] - ماده سیزده کنوانسیون پکن
[3] - کریمی، عبدالعظیم، سازه های تربیت و دموکراسی، وزارت آموزش و پرورش،پژوهشکده تعلیم و تربیت، 1382، ص 73،74
[4] - همان
[5] - شواهد فراوانی از اعمال فشار یونیسف و سایر مؤسسات و مراکز بین المللی بر کشورهای در حال توسعه وجود دارد که تحت عنوان ایجاد فضای آزاد و رفع تبعیض یا محدودیت دستور العمل هایی را برای محیط های آموزشی ارسال و اجرای آن را پی گیری می کنند.
[6] - برای اطلاعات بیشتر رک، کریمی عبدالعظیم، سازه های تربیت و دموکراسی، بخش اول خوانش دوم، نسبت انسان و آزادی، + گونگ، جرالد.ال، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، فصل یازدهم، لیبراسیم و آموزش و پرورش.
[7] - برای مشاهده تأثیر مبانی معرفت شناختی و فلسفی در مکاتب تربیتی، ر.ک جرالد. ال. گوتک مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، ترجمه دکتر پاک سرشت، انتشارات سمت
[8] - برای مشاهده یک نمونه از این تاثیر رک: ایزرایل شفلر، در باب استعداد های آدمی، ترجمه دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، انتشارات سمت، قابل ذکر است که گروه مترجمان در پایان این کتاب بخشی را تحت عنوان «نقد و بررسی» افزوده و نوعی گرایش تربیتی بر اساس فطرت را تحت عنوان «طبیعت گرایی» مطرح کرده و آراء مؤلف را به چالش کشیده اند.
[9] - برای مطالعه بیشتر رک پل فاریرابند، چگونه باید از جامعه در برابر علم دفاع کرد،ترجمه شاپور اعتماد، نشریه ارغنون شماره 1، همچنین ر.ک :هابر ماس، علم تکنولوژی در مقام ایدئولوژی، ترجمه علی مرتضویان، همان، همچنین ر.ک: نیل پستمن، تکنوپولی، قسمت نهم؛ علم زدگی، ترجمه صادق طباطبائی، انتشارات سروش .
[10] - رک بحار ج72، ص264 ، در تحف العقول این روایت از امام جواد u نقل شده است.
[11] - انعام، 116
[12] - غافر، 59
[13] - یوسف، 103
[14] - روم، 42
[15] - البته در جای خود باید بحث شود که محیط نا سالم و کفر آمیز و مقابلة صاحبان قدرت و دنیا دوستان و جنود ابلیس، با انبیاء و اولیاء الهی نقش به سزایی در این وضعیت داشته و شرایط، برای احیاء فطرت توحیدی مردم فراهم نمی شده است.
[16] - بحار الانوار، ج34، 359
[17] - فاطر، 8
[18] - بحار الانوار، 78/ 336
[19] - بحار الانوار، 72/ 320 به نقل از اختصاص مفید
[20] - بحار الانوار، 70 / 270
[21] - کافی 1/ 89
[22] - بحار الانوار 75/ 104
[23] - بعضاً مفهوم «تربیت دینی» یا «تربیت اسلامی»را مستلزم تناقض تلقی کرده اند و به روش تحلیلی ادعا کرده اند که مفهوم تربیت، به گونه ای است که مفهوم دین در ترکیب با آن به معنایی ناسازوار مبدل می شود. برای آشنایی با آراء فیلسوف تحلیلی تعلیم و تربیت «پاول هرست» و نقد آراء او در این زمینه، ر.ک : «باقری . خسرو، چیستی تربیت دینی، مرکز مطالعات تربیت اسلامی. قم، تابستان 80 »
[24] - باقری، خسرو، چیستی تربیت دینی، ص 49
[25] - با عنایت به تحریف واقع شده در ادیان موجود
[26] - اشکالی که در قسمت الف مطرح شده در این حیث هم مطرح می شود مبنی بر اینکه موضوعات مستقل عقلی، اساساً به دین مربوط نیست و نمی توان آنها راموضوع تربیت دینی تلقی نمود.
[27] - در کتاب نگاهی دوباره به تربیت اسلامی برخی روشهای تربیت از متون دینی استخراج شده است، شامل "تلقین به نفس تحمیل به نفس، اعطای بینش، دعوت به ایمان، فرضیه سازی، محاسبه نفس، زمینه سازی، تغییر موقعیت و اسوه سازی، مواجهه با نتایج اعمال، تحریک ایمان، ابتلا ، آراستن ظاهر، تزیین کلام و مبالغه در عقو، توبه، تبشیر، مبالغه در پاداش، تکلیف به قدر وسع، انزار، مجازات به قدر خطا، ابراز توانایی ها، تغافل، تزکیه، تعلیم، حکمت، موعظه حسنه، یادآوری نعمت ها، عبرت آموزی، مرحله ای نمودن تکالیف، تجدید نظر در تکالیف، بیان مهر و قهر ، عطا و حرما ن، تکلیف در غایت وسع" همان، ص 164
[28] - یادآور می شویم که تنبیهی بودن با دینی بودن قابل جمع است، به این بیان که تذکرات اولیاء الهی ، حجاب های غفلت را نسبت به این مفطورات عقلی رفع نموده و دیدة ما را به آن ها گشوده است.
[29] - یکی از تلاشهای قابل تقدیر در این زمینه طرح چهار جلدی سیرة معصومان است که در گروه علوم تربیتی پژوهشکده حوزه و دانشگاه به انجام رسیده است. جلد اول ؛ تربیت فرزند، جلد دوم؛ تربیت دینی، جلد سوم؛ تربیت اخلاقی ، جلد چهارم؛ آموزش در سیرة معصومان u.
[30] - سروش، عبدالکریم ، دین اقلی و اکثری ، کیان 41، فروردین 77
[31] - در مقدمة این مکتوب تفسیر رایج و مدرن "آزادی" تا حدّی تبیین شد. بحث فعلی ناظر به تفسیر مذکور می باشد.
[32] - در جای خود می توان نشان داد که برخی معیارهای بالاتر و ضروری تر ، حسن و صحّت سلب آزادی برخی را ،که در واقع سوء استفاده آنها از آزادی است، تأیید و تقویت می کند.
[33] - اینکه رفتارهایی از این سنخ ولو با رضایت کودک همراه باشد،«فریب»نامیدهشود مسأله را تغییر نمی دهد،یعنی به هر حال در حریمی که اخلاقاً فریب و نیرنگ نام بگیرد آزادی نافذ نیست نوعی محدودیت اخلاقی بر آزادی وارد میشود، و صد البته ممکن است به نام آزادی در تربیت هم اموری که فریب و نیرنگی بیش نیستند، بهنسل هایی از بشر القاء شود.
[34] - به تعبیر دقیق یعنی"مجاز نیستیم"و"حق نداریم" همانطورکه در بیماریهای مسری و مهلک جسمی هم چنین است.
[35] - پرداختن به این مسأله خطیر ، خود محتاج مقاله جداگانه است.
[36] - چنانچه اشاره شد، بحث های عملی و کاربردی ابعاد متنوع و پیچیده و مفصلی دارد که این مقاله قصد پرداختن به آن را ندارد.