به فرزند عزیزم، نامه 11 از بخش اول

تاریخ ایجاد: ۱۴۰۳/۶/۲۳

تعداد بازدید:۱

به فرزند عزیزم، نامه 11 از بخش اول

این نامه به اهمیت عظمت روح و ضرورت تقویت آن می‌پردازد. علامه با تأکید بر روایت‌های اهل‌بیت (ع) توضیح می‌دهد که روح بزرگ انسانی به فرد اجازه می‌دهد به قضاوت و تمجید یا تکذیب مردم بی‌اعتنا باشد. او ولایت واقعی اهل‌بیت (ع) را در تغییر بنیادی اندیشه و رفتار می‌داند، نه صرفاً در اعمال ظاهری مذهبی. نامه بر گناهانی که ناشی از توجه به نظرات مردم است انتقاد می‌کند و افراد را به خودشناسی، شناخت بی‌وفایی انسان‌ها و زندگی برای رضای خداوند دعوت می‌کند. علامه یادآور می‌شود که نباید رضایت مردم را بر خشنودی خداوند ترجیح داد، درعین‌حال وظایف اخلاقی نسبت به دیگران باید انجام شود. این نامه از بخش اول کتاب «به فرزند عزیزم» است که شامل نامه‌های مرحوم علامه به آقای دکتر محسن شکوهی یکتا، دانش‌آموخته مدرسه علوی که در آن زمان در ایالات متحده مشغول به تحصیل بودند، می‌باشد. محتوای این نامه‌ها عمدتاً به مباحث معرفتی و عقیدتی اختصاص دارد. علاوه بر این نامه، تمامی نامه‌های استاد در این بخش به‌صورت کامل در کتاب موجود است که می‌توانید از طریق فروشگاه سایت آن را تهیه کنید.


نامۀ یازدهم

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

فرزند عزیزم

امیدوارم در پناه حضرت احدیت موفق باشى.

راجع‌به عظمت روح در چند نامه مطالبى برایت نوشتم. اما اگر دراین‌باره کتاب‌ها نوشته شود، باز هم حق مطلب ادا نمى‌شود. بااینکه این موهبت الهی بالاترین نعمتى است که خداوند عالم به بنده‌اى مرحمت مى‌فرماید، کمتر درباره‌اش سخن گفته‌اند. در این موضوع، حضرت باقر(ع) به جابر جعْفى که یکى از دوستان آن بزرگوار است مى‌فرماید: «بدان که تو از دوستان ما نیستى، مگر طورى شوى که اگر همۀ مردم شهر بگویند فلانى آدم بدى است، ناراحت نشوى و اگر همه بگویند آدم خوبى است، خوشحال نگردى.»

خوب دقت کن؛ آیا کسى که روحش کوچک است مى‌تواند این‌گونه باشد؟ اگر کسى این‌طور نشد، به‌گفتۀ حضرت باقر(ع)، از محبت و ولایت اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) بهره نبرده است. در این صورت، اگر مالک دنیا شود یا به‌اندازۀ جن و انس هم عبادت کند، آیا از عمر و زندگى خودش نتیجه گرفته است؟ پس اگر بگوییم بالاترین نعمتِ پروردگار بزرگى روح است، کلامى بجا گفته‌ایم.

عزیزم، فکر ما باید با این روایت به‌کلى تغییر کند و بفهمیم آنچه بعضی‌ها از اسلام و تشیع گفته‌اند خیلى سطحى بوده است؛ چون ولایت اهل‌بیت(ع) را منحصر کرده‌اند در سینه‌زدن و زنجیرزدن و امثال این‌ها، درحالى‌که حضرت امام باقر(ع) مى‌فرماید که تا وقتى مردم را هیچ ندانیم و تعریف و تکذیبشان در نظر ما یکسان نشود، دوست اهل‌بیت(ع) نخواهیم بود.

ممکن است این مطلب در نظر تو تازگى داشته باشد، ولى با کمى فکر، متوجه خواهى شد که واقعیت همین است؛ چون دوست اهل‌بیت(ع) نمى‌تواند دشمن خدا باشد. کسى که به‌واسطۀ خوش‌آمد مردم دست به هر جنایتى مى‌زند تا نگویند فقیر است، و هرطور شده، خانه و ماشین و... تهیه مى‌کند نمى‌تواند ادعاى دوستى خدا و اهل‌بیت(ع) را داشته باشد. حضرت امام صادق(ع) مى‌فرماید: «تو با ادعاى دوستى خدا، گناه مى‌کنى و این کار عجیبى است. چرا؟ براى اینکه دوستْ مطیع دوست است.»

خوب دقت کن؛ آیا ریشۀ عمدۀ گناهان و معاصىِ ما غیر از توجه به دلخواه مردم چیز دیگرى است؟ آیا توجه به خواستۀ مردم علتى غیر از کم‌ظرفیتى دارد؟ پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: «معرفت انسان کامل نمى‌شود مگر وقتی مردم را در پیشگاه خدا مثل شتران فرض کند!»

آیا کسى که به‌علت روح کوچکش براى مردمى که به فرمایش مولا(ع) «هَمَجٌ رَعاع»اند و با مختصر وزش بادى تکان مى‌خورند و از جا به‌در مى‌روند، ارزش قائل است و به‌خاطر آنان هر عمل خلافى را انجام مى‌دهد دوست خدا و دوست اهل‌بیت(ع) است؟! آیا مردمى که به لباس نو و خانه و ماشین شما سلام مى‌کنند و اگر به لباستان وصله بزنید، جواب سلامتان را نمى‌دهند، قابل‌اعتنا هستند؟

پس اگر مى‌خواهیم از عمر و زندگى خودمان نتیجه بگیریم و در آخرت روسیاه نباشیم، باید به تعریف و تکذیب مردم ترتیب اثر ندهیم.

پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: «واى بر روزه‌دار، واى بر شب‌زنده‌دار، واى بر پشمینه‌پوش، مگر کسى که دامن نفس خود را از دنیا برچیده باشد و هرکه را مدح او گوید دشمن بشمارد، و با هرکه او را سرزنش کند دوست باشد.»

اگر فرمایش پیامبر(ص) را وحى الهی مى‌دانیم و مى‌گوییم «مایَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إنْ هُوَ إلّا وَحْیٌ یوحى» چرا وقتى این جمله را از آن بزرگوار مى‌شنویم به‌واسطۀ انس و عادت به وضع فعلى خودمان، نشنیده‌اش مى‌گیریم و راه غلطى را که یک عمر رفته‌ایم ادامه مى‌دهیم؟ چقدر خوب است قدرى به خود آییم و به حال خودمان فکر کنیم و از این زندگى نکبت‌بارى که دنیا و آخرتمان را بر باد داده است بیرون آییم.

چه فرصت‌ها که گم کردم در این راه

ز بخت خوابناک غافل خویش

مرا در اول ره منزل افتاد

گم آمد کِشتى‌ام در ساحل خویش

عزیزم، کسى که براى خودش ارزش قائل است نمى‌تواند به‌خاطر خواستۀ مردم زندگى کند. بااین‌همه، در میلیاردها انسانِ کرۀ زمین چند نفر را سراغ دارى که ارزش خود را بدانند و براى خودشان زندگى کنند؟

براى به‌دست‌آوردن این حالت، راه‌هایى عرض کرده بودم. یکى از آن‌ها که این مقصود را تأمین مى‌کند و چنین قدرت روحى‌ای به‌دست مى‌دهد شناخت مردم است. کسى که مردم را بشناسد هیچ‌وقت براى خوش‌آمد آن‌ها خودش را فدا نمى‌کند، چون می‌داند چقدر بى‌وفا و بى‌حقیقت‌اند و پس از اینکه ما را به خاک سپردند، دنبال خواسته‌هاى خودشان مى‌روند و اصلاً فراموش مى‌کنند که چنین فردى هم در دنیا بود و در زندگى چقدر براى ما زحمت کشید.

وفا مجوى ز کس ور سخن نمى‌شنوى

به‌هرزه طالب سیمرغ و کیمیا مى‌باش

* * *

یا وفا خود نبود در عالم

یا مگر کس در این زمانه نکرد

کس نیاموخت علم تیر از من

که مرا عاقبت نشانه نکرد

توجه داشته باش، آن فکرى که یک لحظه‌اش از عبادت سال‌ها بهتر است همین فکر است؛ چون کسى که این فکر مشغولش مى‌کند قدر عمر را مى‌داند و هر قدمى که برمى‌دارد براى رضاى خداست و حتی یک قدم براى رضاى مردم برنمى‌دارد. چنین کسی به زن و بچه‌اش مى‌رسد و به همین مردم کمال احترام را مى‌گذارد و خودش را از همه پست‌تر مى‌داند؛ اما به‌خاطر اینکه مردم را مى‌شناسد، خدا را به آنان نمى‌فروشد.

دوست مفروش به دنیا که بسى سود نکرد

آن‌که یوسف به زر ناسَره بفروخته بود

پس خیلى مواظب باشید!

اما وقتی مى‌گوییم مردم «هَمَجٌ رَعاع» و بى‌وفا و بى‌حقیقت‌اند و نباید به آن‌ها توجه داشت، مقصود این نیست که نباید وظایف اخلاقى خودمان در قبال آن‌ها را انجام دهیم، بلکه مقصود این است که نباید رضا و خشنودى مردم را بر غضب خداوند عالم ترجیح دهیم.

رضاى دوست به دست آر و غیر را بگذار

هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند

مرا که با چو تو مقصودى آشتى افتاد

رواست گر همه عالم به جنگ برخیزند

  

این همان فرمودۀ خاتم انبیا(ص) است که فرمود: «لا طاعَةَ لِمَخْلوقٍ فی مَعْصِیَةِ الْخالِق.»  




نظر

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute