تیزر قسمت یازدهم | از نگاه یاران | آیتالله مهدوی کنی
از نگاه یاران | قسمت یازدهم | آیتالله مهدوی کنی
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در قم با آقای علامه سلام و علیك داشتیم ولی آشنایی زیادی نداشتیم. تا وقتی که مرحوم آیة الله بروجردی خواستند عدهای از طلاب برای تبلیغ در خارج از كشور آماده شوند. قهرا اینها باید زبان میدانستند و مقداری با علوم و مسایل روز آشنا میشدند. ما هم طلابی بودیم كه میخواستیم علاوه بر علوم سنتی حوزه، معلومات جدید داشته باشیم و در حوزه از لحاظ روش و هم از لحاظ محتوا به دنبال تحول بودیم. البته مرحوم شهید مطهری قبل از ما به این فكر بودند. لذا وقتی صحبت اعزام عدهای از طلاب برای تحصیلات جدید به مدرسهی علوی تهران شد، از این پیشنهاد استقبال كردیم منهای این كه به خارج اعزام بشویم یا نه. مرحوم آقای علامه بانی جدی این كار بودند و از ما دعوت كردند كه ۳ سال تابستانها به مدرسهی علوی برویم. در این دوره اخوی و آقایان محمد امامی كاشانی، میرزا حسین نوری، اكبر هاشمی رفسنجانی، جواد الهی كنی، عبدالمجید رشیدپور، علی گلزاده غفوری، مرحوم محمد مفتح، مرحوم محمد حسین بهجتی و مرحوم شاهچراغی شركت داشتند. ما دروس دورهی دبیرستان را در گرمای طاقت فرسای تابستانها و بدون كولر، صبح تا بعد از ظهر در مدرسهی علوی میخواندیم، آن هم به شكل طلبگی نه به شكلی كه بچهها درس میخوانند برای این كه نمرهای بگیرند. آقای شهرتاش فیزیك درس میداد. آقای دكتر سحابی زمين شناسی میگفت. سر كلاس سنگهايی آورده بود و دورههای زمين شناسی را از روی آن به ما نشان میداد. يك بار میگفت: من سماوات سبع (آسمانهای ۷ گانه) را میتوانم توجيه كنم اما با همهی مطالعاتم، ارضين سبع (زمينهای ۷ گانه) را نمیتوانم توجيه كنم.
آقای بیآزاران زبان میگفت. زبان ما در این ۳ تابستان تا حدود زیادی پیشرفت كرده بود و وقتی ما به قم برمیگشتيم، در مدرسهی حجتیه با آقای امامی كاشانی مكالمهی انگليسی میكردیم تا یادمان نرود.
مرحوم آقای روزبه طبیعیات، فیزیولوژی و ریاضیات میگفتند. وقتی میخواستند آقای روزبه را برای دكترای فيزيك اتمی يا فضايی و مدیریت رصدخانه به خارج بفرستند، ايشان میگفتند: من فكر كردم اگر بروم خارج، دكترا بگيرم و برگردم، به نفع چه كسی میشود؟ فعلا در ايران از اين علوم به نفع امام زمانعلیه السلام استفاده نمیشود و آمريكايیها از آن استفاده میكنند. از خودم پرسيدم: آيا امام زمان راضی هست من بروم وقت صرف كنم يا نه؟ لذا با اين كه امتيازات زيادی داشت، قبول نكردم.
آقای علامه صبحها زودتر از همهی ما و اساتيد در مدرسهی علوی حاضر بودند با اين كه میگفتند ايشان از ونك پياده تشريف میآورند. گاهی میديدم خود ايشان بعضی از جاهای كثيف مدرسه را تميز میكنند.
مرحوم آقای علامه به طلبههایی كه این دوره را میدیدند، ماهیانه كمك مالی میكردند. مبلغی میگذاشتند توی پاكت و از طریق آقای داروییان به طلبهها میدادند و میگفتند: این هدیهای است ناقابل. یعنی حواسشان بود كه ما بیپول نباشیم.
آقای علامه یك روز ما طلبهها را برای تفریح و شنا دعوت كردند باغ ونك كه استخری هم داشت. ظهر برای ما از بیرون غذا گرفتند ولی غذای خودشان را از منزل آوردند. دیدیم در یك كاسهی مسی مقداری هویج و لوبیا سبز پخته بود، گوشت هم نداشت و ایشان با میل و رغبت زیاد آن را میخوردند. ایشان از غذای ما نخوردند. این برای ما درس بود كه ایشان چه قدر مواظب سلامت مزاج اند. بعضی موارد دیگر هم ایشان عملا به ما آموزش میدادند كه باید اینگونه باشید. در هر صورت دورهی بسیار جالب و سازندهای برای ما بود و بانی همهی این ها مرحوم علامه بودند.
آن موقع كه ما قم بوديم، میشنيديم آقای علامه كار بسيار بزرگ و مفيدی را انجام داده است. رسالههای عمليه در آن زمان برای عموم مردم قابل فهم نبود و عبارات فقهی مشكل و كلماتی مثل علی الاقوی و علی الاحوط داشت. ايشان آن را به صورت ساده و روان به اسم توضيح المسائل تنظيم و چاپ كردند و اين الگويی شد برای رسالههای آقايان مراجع بعدی. اين كار واقعا تحولی در حوزهها بود و به نظر من غير مستقيم حتی در درس فقها و تربيت طلاب اثر گذاشت. يعنی طلبهای تربيت كنيد كه وقتی میخواهد برود با مردم صحبت كند، فتوی نقل كند، مسألهای بگويد يا حديثی بخواند، طوری حرف بزند كه مردم بفهمند. متأسفانه تأثير كار آقای علامه به خوبی تبليغ و تبيين نشد و اين مسألهی كوچكی نبود و آن را بايد حتما به عنوان يك اثر مهم در تحول حوزه و تعلیم و تعلم مسائل شرعی تلقی كرد. در آن زمان اگر كسی میخواست در حوزه حرف جديد و قابل فهم برای عموم بزند، پذيرفته نمیشد. اگر مرحوم شهيد مطهری و به تبع ايشان ماها دنبال تحولی در حوزه بوديم که طرفدارن زیادی نداشت، مرحوم آقای علامه با نوشتن توضيح المسائل يك كار عملی كردند و يك اثر پايدار از خود به جا گذاشتند. اين كار (نه فقط به عنوان رساله كه آن هم مهمتر بود) اثر مهم تری داشت و آن تحول فكری، فرهنگی و ادبی در حوزه بود. در همان زمان هم عدهای با كار ايشان مخالفت كردند ولی استقامت ايشان و تأييد آية الله بروجردی باعث شد اين اثر ماندگار شود.
در رابطه با سلامت مزاج يك دفعه ايشان به من گفتند: يك نصيحت میكنم، اگر گوش میدهی بگويم. من حرف كه میزنم بايد عمل بشه. گفتم: دستورات شما يك تصميم جدی میخواهد و من قدری برايم سخت است. لذا ايشان به من نگفتند ولی به آقای شیخ حسن پهلوانی كه قبول كرده بود، گفتند و او عمل میكرد.
زندگی آقای علامه نمونه بود. ما میشنيديم ايشان زندگی خود را به همان شكل سنتی و ساده حفظ كردهاند.
بعد از فوت مرحوم آیة الله بروجردی من به تهران آمدم و در مسجد جلیلی خیابان ایرانشهر به اقامهی جماعت و تبلیغ و تدریس مشغول شدم. یك روز ظهر در كنار مدرسهی عالی شهید مطهری (سپهسالار قدیم) با مرحوم علامه برخورد كردم. ایشان مثل همیشه محكم سلام كردند و بدون مقدمه همان طور جدی گفتند: من یك كار ضروری به شما پیشنهاد میکنم كه باید یك مجتهد انجام بدهد، میپذیری یا نه؟ گفتم: حالا شما بفرمایید ببینم چیست؟ فرمودند: من اعتقاد دارم كلاس اول دبستان را باید یك مجتهد درس بدهد، تو حاضری بیایی درس بدهی؟ گفتم: آیا شما مرا مجتهد میدانید؟ چون قبل از این بحث مجتهد را كرده بودند، فرمودند: بله. من عرض كردم: اگر من مجتهدم، من این را حرام میدانم. فرمودند: چرا؟ گفتم: برای این كه من به درد كلاس اول نمیخورم. كلاس اول را باید آقای نیرزاده درس بدهد كه هنرمند این كار است. اگر امثال بنده بیاییم كلاس اول را خراب میكنیم. بعد اضافه كردم: شما چند سال تابستان ما را آوردید تهران مدرسهی علوی پدر ما را درآوردید، تا زبان، فیزیك، شیمی، زیست شناسی و … بخوانیم. خود ما هم سال ها در قم درس فقه و اصول و فلسفه خواندیم و درس امام و درس علامه طباطبایی رفتیم، حالا بیاییم كلاس اول دبستان درس بدهیم، من این كار را تضییع عمر میدانم. ایشان دیدند من را نمیتوانند هدایت كنند! با همان جدیت گفتند: خداحافظ.
در همين گفتوگو من به ايشان گفتم: من میخواهم بروم مسجد. ايشان گفتند: میخوای “الا” كني؟! مسجد فايده نداره بيا بچهها رو تربيت كن. من گفتم: من معتقدم هم كار شما درست است هم كار من. ما هستيم كه در مسجدها همين پدرها و مادرها را تشويق میكنيم كه بچههاتان را بگذاريد مدرسههای مذهبی. اينها هر كدام جايگاه خودش را دارد. هم بايد مسجد ساخت، هم مسجدی. اينها به موازات هم است. خود پيغمبر اكرم هم وقتی وارد مدينه شدند، اول مسجد را ساختند بعد مسجدیها را. ما يك مقدار اختلاف سليقه با مرحوم علامه داشتيم. منتها بيان مرحوم علامه از اين جهت بود كه مسجدها در آن زمان آن گونه که شایسته بود برای جوانها كار فرهنگی نمیکردند، نه آن كه ايشان با مسجد مخالف بودند. من هميشه اعتقادم اين بود كه ما به جای اين كه بياييم يكديگر را تضعيف كنيم، بياييم همديگر را تقويت كنيم و راه نشان بدهيم.
یكی دو سالی گذشت. آقای شیخ احمد جنیدی از دوستان بسیار خوب ما و پدر چهار شهید از قم آمده بود تهران. یك روز مرا دید و گفت: من فعلا در تهران هستم و میخواهم بیكار نباشم و دوست دارم در بعضی مدرسهها درس بدهم. گفتم: من آشنا ندارم، تنها جایی را كه سراغ دارم، مدرسهی علوی است؛ برویم خدمت آقای علامه شاید ایشان جا داشته باشند. رفتیم خدمت ایشان نشستیم. عرض كردم: آقای جنیدی از دوستان خوب و فاضل ماست كه در قم درس خوانده و علاقه دارد بیاید در مدرسه به بچهها درس بدهد. شما یك وقتی به من پیشنهاد تدریس میدادید، حالا ایشان آمادهاند درس بدهند. آقای علامه خواستند جریان آن روز را به رخ ما بكشند، گفتند: بله! بعضیها بهشون میگیم بیاین اینجا درس بدین، میگن ما درس فقه و اصول و فلسفه خوندیم! درسی كه آدم را مغرور كند، به درد نمیخوره. ما باید بچهها و نسل جدید را درست كنیم. حالا خصوصیات ایشان را برای ما بنویس، ببینیم چی میشه. ما كنایهی ایشان را شنیدیم و چیزی هم نگفتیم و از خودمان دفاع نكردیم.
آقای علامه روش ما را نمیپسنديدند ولی من روش ايشان را میپسنديدم و به ايشان علاقه و ارادت داشتم تنها در مسائل سیاسی اجتماعی اختلاف سلیقه داشتیم. مثلا ایشان موافق نبودند بچهها وارد سیاست بشوند و میگفتند: اگر وارد این مسائل بشوند، دستگاه در مدرسه را میبندد و نمیگذارد كار كنیم. من چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب از آقای علامه دفاع میكردم. خب ما انقلابی بودیم، مبارزه كردیم، كتك خوردیم، زندان رفتیم. همان زمان دوستانی بودند كه روش آقای علامه و مدرسهی علوی را تخطئه میكردند؛ من با آن كه میدانستم آقای علامه ما را تأیید نمیكنند، به آنها میگفتم: این كار را نكنید، هر كسی در جبههای مبارزه میكند؛ جبههی فرهنگی و سیاسی مؤید یكدیگرند، شما این دو را با هم متضاد نبینید. ما در این جبهه كار میكنیم، ایشان در آن جبهه. بعد از انقلاب هم من از ایشان دفاع میكردم. زمانی كه من وزیر كشور و در شورای انقلاب فرهنگی بودم، بحث مخالفت با مدارس خصوصی مطرح شد. لبهی تیز حمله هم روی مدرسهی علوی بود. من همان جا دفاع كردم. یادم هست یكی از معلمان علوی كه مدیر كل استان تهران بود، نامهای نوشته بود كه باید این مدارس تعطیل بشوند و استدلال كرده بود كه این مدارس معلمهای خوب را میگیرند و بچه پولدارها در این مدارس جمع میشوند، در حالی كه دولت باید به فكر همهی مردم باشد. من در جواب او نامهای در ۶ صفحه نوشتم كه یكی از دوستان گفت: خیلی جالب نوشتی، شما چنین قلمی نداشتی، گویا خداوند به شما الهام كرده بود. یكی از جملاتی كه نوشته بودم این بود كه: شما كه میگویید این مدارس معلمهای خوب را جمع میكنند، پس باید آنها را بست، مثل این است كه كسی منزلی ۲ طبقه ساخته و در كنار او كسی كلبهای دارد؛ ما برای این كه همه يكسان بشوند، بیاییم خانهی اولی را خراب كنیم! شما اگر عرضه دارید بیایید خانهای برای دومی بسازيد. بعد در ستاد انقلاب فرهنگی با ۲ نفر از دوستان در این مورد مشاجره كردم، گفتم: شما یك سیلی برای انقلاب نخوردید، حالا از همهی ما داغتر شدهاید؟ آن زمانی كه ما كتكها را خوردیم، شما كجا بودید؟ من كه سیلی خوردم میگویم: این مدارس باید باشد، منتها اگر اشكالاتی دارد، باید برویم برطرف كنیم نه این كه آنها را ببندیم. آنها در مقابل من احترام گذاشتند و سكوت كردند.
مخالفين اين مدارس به حضرت امام هم گفته بودند: اين مدارس مخالف انقلاباند و ذهن ايشان را مشوش كرده بودند. من خدمت امام از اين مدارس دفاع كردم و ايشان هم پشتيبانی كردند. من به بعضی از آنها گفتم: شما بچهات چه مدرسهای میرود؟ گفت: علوی. گفتم: خودت میفرستی علوی بعد میگويی علوی را بايد تعطيل كنيم! گفت: آخر مدرسهی خوب کم است. گفتم: خب! مردم بيچاره چه كار كنند؟ شما بياييد ۱۰ تا مدرسهی خوب ديگر درست كنيد. امام وارد مدرسهی علوی شدند و مركز ادارهی انقلاب آنجا بود، شماها چه میگوييد؟ و چرا تاريخ انقلاب را حفظ نمیكنيد؟ اگر مردم بشنوند كه مدرسهای كه امام در روزهای آغازین پیروزی انقلاب در آن وارد شده و در آن جا با مردم دیدارها داشته، اين مدرسه را بستند، چه میگويند؟ مرحوم علامه وقتی دفاع من را شنیده بودند، خیلی دعا كرده و پیغام داده بودند كه میخواهم برای تشكر بیایم تو را ببینم. متأسفانه آن ایام ما خیلی گرفتار بودیم و من توفیق دیدار ایشان را پیدا نكردم.
منتها به دوستان علوی هم پيغام فرستادم كه شما هم مواظبت كنيد حالا كه ما دفاع میكنيم، شما هم حرفهايی نزنيد و كارهايی نكنيد كه از آن استشمام مخالفت با انقلاب بشود.
در هر صورت من مواضع ایشان را در جای خودش میپسندیدم ولی میگفتم: ما یكدیگر را نفی نكنیم. عدهای میتوانند مبارزه كنند و عدهای هم باید بچهها را تربیت كنند و ما دیدیم همان نیروهای ساخته شدهی علوی آمدند در انقلاب خدمت كردند. عدهای از وزرا و مسؤولین مملكت از دانش آموختگان علوی بودند. اینها همه از ثمرات آنجا است. اگر ما هم این دانشگاه امام صادق را درست كردیم، واقعش این است كه متأثر از روش مرحوم آقای علامه بودیم. ايشان يك بار پيغام دادند كه اگرچه آن زمان با ما همكاری نكردی اما الآن كار خوبی كردی و من روش تو را میپسندم. بالاخره ما از ايشان ياد گرفتيم و گفتيم بياييم عدهای از جوانها را تربيت كنيم كه به درد اسلام و انقلاب و نظام بخورند.
در هر صورت آقای علامه و آقای روزبه از شخصیتهای فوق العادهای بودند و اثرات مثبت بسيار خوبی در جامعهی ما گذاشتند.