از نگاه یاران | تیزر قسمت هفتم | حجتالاسلام سیدجمالالدین دینپرور
از نگاه یاران | قسمت هفتم: حجتالاسلام سیدجمالالدین دینپرور
بسم الله الرحمن الرحیم
مصاحبهی حجة الاسلام و المسلمین سید جمالالدین دینپرور (1386/5/28)
با طلب مغفرت و علو درجات برای مرحوم آقای علامه. ما افتخار طلبگی را از ایشان داریم. علّتش هم این بود كه ابوی كه در قم بودند، مرحوم آقای علامه به منزل ما میآمدند. با این که من كلاس سوم دبستان بودم، در جلساتشان مینشستم و با اشتیاق و دقت گوش میكردم. آقای علامه به پدر من میگفتند: ایشان باید طلبه بشود. من مدرسهی باقریه كلاس ششم دبستان را میخواندم كه درس طلبگی را خدمت آقای علامه در
مدرسهی فیضیه شروع كردم. از درب كه وارد میشدیم دست چپ حجرهی اول حجرهی ایشان بود. میرفتم حجرهی ایشان و از مقدّمات شروع كردم و خودشان برای من درس میگفتند و چون من دبیرستان نرفتم، ایشان آقای اخلاقی را مأمور كردند كه به من هندسه و علوم جدید را یاد بدهند. همچنین ایشان تأكید میكردند که درسها را با آقای سید جعفر بهشتی که بعدها مدیر دبستان علوی و بعد دبستان نیکان شدند و از نظر سنی از من بزرگتر بودند، مباحثه كنم. بعد از مدتی ابوی آمدند تهران و ما به دربند منتقل شدیم و من به مدرسهی آقای مجتهدی رفتم.
ایشان با مرحوم آقا سید رضا دربندی خیلی مربوط بودند و ما را با ایشان ارتباط دادند. ما یك بچه طلبه بودیم. مرحوم دربندی مسائل اخلاقی و معنوی را با روش خاصی كه داشتند برای ما مطرح میكردند و ما با همان سن كم متوّجه میشدیم كه مسائلی غیر از مسائل معمولی وجود دارد. اینها در روح افراد اثر میگذاشت و سر دوراهیها به كمكش میآمد. در دوران تحصیل و بعدها در برخورد با افراد و جریانات ناجور نیرویی همواره ما را هشدار میداد و آن حرفهای آقای علامه و آقای دربندی بود. هر چند آن مطالب از افق ما بلندتر بود ولی انسان از آنها استفاده میكرد. این پایههای اولیه بسیار مهم بود و انسان را از بسیاری از انحرافها و مفاسد و گرفتاریها حفظ میكرد.
یكی از ویژگیهای آقای علامه این بود كه با داشتن مقام علمی و معنوی طوری با بچههای كم سنوسال برخورد میكردند كه آنها خیلی حریم نگیرند مثلا با ما صحبت میكردند، شعر میخواندند، گاهی روی صندلی مینشستند و کف پاهایشان را به هم میزدند، در مورد غذا خوردن دستوراتی میدادند. مثلا میگفتند:
كوچك و آهسته و با فاصله
مینماید مرد را پُر حوصله
خلاصه جلسه را شاد و زنده نگه میداشتند.
من منبرهای آقای فلسفی را حفظ میكردم و برای بچّهها میخواندم و فكر میكنم این نتیجهی همان سخنان جناب آقای علامه باشد. زندگی ایشان سراسر نظم بود و ما اگر در دوران طلبگی مقید به نظم بودیم، الگوی ما آقای علامه بود. ما قاطعیت را از ایشان یاد گرفتیم و اخلاق و رفتار ایشان خیلی در ما مؤثر بود.
آقای علامه به تهران آمدند و مدرسهی علوی را تأسیس كردند و من هر چند برای ادامهی تحصیل به قم برگشته بودم ولی با ایشان در ارتباط بودم و گاهی میآمدم مدرسهی علوی ایشان را میدیدم.
یكی از روشهای ایشان این بود كه افرادی را که خصوصیاتی در آنان میدیدند، غیر مستقیم جذب فرهنگ خودشان میكردند و طوری برخورد میكردند كه فرد علاقهی خاصی به روش ایشان پیدا میكرد. این جاذبه از همان اوایل طلبگی در ما ایجاد شد. ما گاهی اگر مدرسهی علوی سخنرانی یا جلسهای بود میرفتیم مثلا در ایام محرم بچهها شعر در شب پرشور عاشورا را میخواندند كه نوحهی خیلی خوبی بود؛ ما آن را یاد گرفتیم آمدیم دربند پیاده كردیم. بسیاری از كارهای مدرسهی علوی را میدیدیم میآمدیم در جلسات و جاهای دیگر پیاده میكردیم و خیلی گل میكرد چون كارهای جدیدی بود كه در بیرون وجود نداشت. اینها را ما از ایشان یاد میگرفتیم و به دیگران منتقل میکردیم.
آقای علامه ما را در جریان كارهای خودشان قرار میدادند. این هم نكتهای است كه اگر انسان كسی را مورد تعلیم و تربیت قرار میدهد، رها نكند و در فرصتها و مواقع مقتضی به بهانههای مختلف با او ارتباط برقرار كند. مثلا زمانی كه ما قم بودیم، تابستانها میآمدیم تهران. ایشان مشغول تدوین توضیحالمسائل بودند. از ما دعوت كردند كه برویم به ایشان كمك كنیم. در نوروزخان منزلی بود که میرفتیم با راهنمایی ایشان توضیحالمسائل را پاک نویس میكردیم.
در ایام محرم ما معمولا دربند بودیم. ایشان یك بار آمده بودند دربند. دستهی سینهزن از تكیه میرفت سر مزار و ما در خدمت ایشان بودیم. من دوربینی همراهم بود كه میخواستم برای كارهای فرهنگی از این دستهها عكس بگیرم ولی نمیخواستم كسی آن را ببیند. ایشان بدون مقدمه گفتند: ای كاش من جای آن دوربین بودم! یعنی اشراف داشتند كه من كاری میخواهم بكنم كه كسی نفهمد و اعلان كردند من میدانم كه شما دوربین داری و میخواهی عكس بگیری. شاید میخواستند بگویند: عكس گرفتن در شأن شما نیست! گاهی این اعلام حضور مربی لازم است تا متربی بداند مربی، رفتار و كردارش را زیر نظر دارد و اگر لازم باشد تذكر میدهد.
یك بار شهرستانك رفته بودیم. مسیر زیادی را با ایشان پیاده رفتیم. ایشان سؤال میكردند که چه میكنید و با چه كسی هستید؟ و در بعضی موارد تذكراتی میدادند كه این كار بشود یا آن كار نشود و نكتههایی را صریح و قاطع میگفتند و از کارهای بعضی افراد انتقاد میكردند كه خیلی هشدار دهنده بود كه انسان حواسش جمع باشد. خلاصه ما در برخوردها از ایشان استفاده میكردیم.
گاهی من مدرسهی علوی میآمدم، ایشان فقط یك سلام علیك میكردند بعد مشغول كارهایشان میشدند. اهل این كه بنشینند، گعده بكنند نبودند. این هم نكتهای بود كه ما از ایشان استفاده كردیم که اگر شخصی مسؤولیتی دارد، اگر هر كسی بیاید وقت او را بگیرد، كار از دست میرود.
در زمان طاغوت فكر تأسیس مدرسهای که بچهها را درست تربیت بكند، توسط مرحوم آقای علامه مطرح شده بود. والدهی ما مدیر مدرسهی نرگس جلساتی با ایشان داشتند. واقعا باید گفت: همهی این مدارس اسلامی با رهنمودهای ایشان بوده یعنی در كمتر جلسهای میشده كه یا خود ایشان حضور نداشته باشند یا حرفها و روشهای ایشان مطرح نباشد. آن موقع خیلیها این حساسیت را درك نمیكردند و میگفتند: خدمتهای دیگری هم میتوان کرد. ولی این كه تعلیم و تربیت یك وظیفهی شرعی است و نیروها و امكانات را باید برای آن جذب كرد، تنها از ایشان بود.
هنر دیگر ایشان این بود كه كسانی كه از نظر فكری یا علمی یا مالی برجستگی داشتند، شناسایی كرده و با بیان نافذ خود تحت تأثیر قرار میدادند و با ایجاد انگیزه و وظیفه آنها را در مسیر این خدمت بزرگ فرهنگی به کار میگرفتند.
نكتهی مهم این كه ایشان خودش را فدای این هدف كرد یعنی كسی كه اگر در حوزه میماند، قطعا یكی از مراجع میشد، خلأ و اولویت را در تعلیم و تربیت جوانها دید و خودش را وقف آنها كرد. صبحها قبل از آن كه كسی بیاید، مدرسه را نظافت میكرد. ایشان به خاطر داشتن اخلاص و مدیریت و آشنایی با زمان و شناخت افراد، توانست این حركت عظیم را به وجود بیاورد. اگر مدرسهی علوی تأسیس نمیشد، الآن ما
نمیدانیم چه داشتیم؟ بسیاری از شخصیتهای اجتماعی امروز، مدیون مدرسهی علوی و تعلیمات مرحوم علامه هستند. بعضیها مدرسهای تأسیس میكنند و ریاست عالیه دارند، میآیند و میروند ولی ایشان تكتك بچهها را میشناختند و با آنها كار میكردند. با معلمان هم ارتباط داشتند و مشكلات زندگیشان را حل میكردند. اینها در تعلیم و تربیت خیلی مهم است. با روش ایشان در تعلیم و تربیت، هم بچهها ساخته میشدند هم معلمها. خلاصه ایشان مؤسسهای را به وجود آوردند که زایندگی دارد. معروف است که درس آقا شیخ عبدالكریم حائری مجتهد پرور بود، در حالی كه بعضی مراجع عالم و مجتهد بودند ولی نمیتوانستند مجتهد تربیت كنند. مرحوم آقای علامه این حالت زایندگی را به این مؤسسه دادند به طوری که مدارسی كه بعد از علوی تأسیس شد، متأثر از آن است.
یادم هست در شمیران با مدرسهی فخریه مخالفتهایی میشد؛ آقای علامه با اصرار از مردم میخواستند همكاری كنند. نمیگفتند: مدرسهی من راه بیافتد، بقیه چون مربوط به من نیست، هر طور که باشد مهم نیست! بعضیها فقط كار خودشان را میبینند و هر قدر ضعیف و ناقص باشد، میگویند: عالی و كامل است و بقیه را طرد میكنند امّا ایشان نه تنها تشویق، بلكه كمك هم میكردند. ما در قم که بودیم، دیدیم مدرسهی اسلامی وجود ندارد. خواستیم مدرسهای شبیه علوی دایر كنیم. یك جلسه ایشان را دعوت كردیم آمدند قم. گفتیم: میخواهیم مدرسهای درست كنیم. ایشان گفتند: فردی فرهنگی و مناسب را برای مدیریت پیدا بكنید، من كمكتان میكنم. ما شخصی را پیدا كردیم وارسته و فرهنگی و قرار گذاشتیم آقای علاْمه دوباره آمدند قم. آن شخص هم آمد. ایشان از او سؤالاتی كردند. وقتی رفت، آقای علامه گفتند: آدم عاقلی است ولی من دیوانه میخواهم! كسی كه میگوید: من ساعت 8 میآیم 2 بعدازظهر میروم، به درد این كار نمیخورد.
عامل موفقیت ایشان غیر از جنبههای معنویت و علم، مدیریت قاطع و بدون رودربایستی و آشنایی با زمان بود. انسان، خوب را از بد تشخیص بدهد خیلی مهم نیست؛ هنر این است كه خوب را از خوبتر تشخیص بدهد که مثلا از این چند امرخیر كدام اولویت دارد؟ ایشان واقعا به این اولویت رسیدند. اگر این حركت فرهنگی نبود، معلوم نبود الآن ما در چه وضعی بودیم. ایشان با بصیرت، قاطعیت و بدون كمترین تردید شروع كردند. مرحوم حاج مقدس هم با آن مقام زهد و تقوی ایشان را تأیید كردند و ایشان نیروهایی ممتازی مثل مرحوم روزبه را جذب و استفاده كردند و بحمدالله این مدرسه، یك شجرهی طیبهای شد.
منزل آقای علامه در ونك با یك اتاق ساده و پردههای بسیار معمولی و بدون تشریفات خیلی آموزنده بود. كسی كه پول در اختیارش بود و میتوانست خیلی امكانات برای خود فراهم كند، در عین رسیدگیهای فراوان به دیگران، خودش این قدر ساده زندگی میكرد. زندگی عملی ایشان در واقع ادامهی آموزشهای ایشان در دبیرستان بود.
خاطرات آقای علامه باید جمعآوری و نشر شود چون وقتی مردم سیرهی این بزرگان را بخوانند، تحت تأثیر قرار میگیرند. گاهی یك كلمه، یک برخورد، یك نگاه و یك لبخند آموزنده است.