بسماللهالرحمنالرّحیم
من در سال ۱۳۴۲ بعد از مدرسهی آقای مجتهدی به قم رفتم و در سال ۱۳۴۷ برای فعالیتهای تبلیغی به تهران آمدم. در سال ۱۳۴۸ چند جلسه برای جوانها داشتم که اکثر آنها از شاگردهای مدرسهی علوی بودند. این مسأله باعث شد که من با علوی و اسم آقای علامه و آقای روزبه آشنا شوم. در مراسم وفات آقای روزبه با آقای علامه برخورد داشتم و در دو سخنرانی ایشان در مسجدالجواد که در مسائل تربیتی داشتند شرکت کردم. شاگردهای آقای علامه تکیه کلامها و حتی شوخیهای ایشان را در جلسات ما بازگو میکردند.
ایشان یک بار عصر جمعه تلفن زدند و گفتند: در دانشگاه تهران مسؤول کتابخانه گفته در اینجا مجلات تبلیغی فرقهی ضاله پیدا شده، فردی را بفرستید آنجا تحقیق کند. من از ایشان آدرس را گرفتم و فردای آن روز این کار را دنبال کردم. وقتی نتیجه را تلفنی به ایشان گفتم، بسیار خوشحال شدند و از آنجا ارتباط خاصی باهم پیدا کردیم. بعدها به خاطر فعالیتهایی که شاگردان ایشان دربارهی مسألهی ولایت و امامت میکردند، ارتباط بیشتری با ایشان پیدا کردیم.
در برخوردهای حضوری که با ایشان داشتم، یک نکته برای من خیلی جالب بود و آن این که ایشان هیچ وقت فرصت را از دست نمیدادند و تا مینشستیم بعد از یک احوال پرسی مختصر، متنی را میخواندند یا داستانی را تعریف میکردند تا روحیهی خدمت دینی و فرهنگ سازی و تربیت بچه شیعهها را به افراد منتقل کنند.
ایشان نسبت به امیرالمؤمنین (ع) و دفاع از مقام ولایت بسیار حساس بودند و کسانی را که در این راه خدمت میکردند، خیلی مورد تشویق قرار میدادند. وقتی خدمتشان میرفتیم گاهی مجله یا کتابی که در رد ولایت بود به ما نشان میدادند و دربارهی آن صحبت میکردند. خلاصه در این جلسات غیر از مسائل دینی و تربیتی بحث دیگری نداشتند.
من با این که با آقای علامه خیلی نزدیک نبودم ولی در وفاتشان خیلی متأثر شدم، هم به خاطر رابطهی عاطفی خودم و هم وفات ایشان را ضایعهای برای فرهنگ کشور و مدارس بازمانده از ایشان میدیدم. شرکت من در تشییع جنازه و مجالس ختم ایشان به عنوان تعظیم شعائر دینی بود چون سرتاپای وجود و زندگی ایشان را یک اسوهی کامل خدمت دینی میدانستم و معتقدم که اخلاص و قصد قربت ایشان، از ایشان یک محوریت دینی ساخته بود. بنایی که ایشان به جا گذاشتند، بنایی ۱۰۰% دینی و فرهنگی است که باید همه در حفظ آن بکوشیم. این مدارس میراث آقای علامه هستند و ایشان یک خدمت عام المنفعه و عمومی از خود به جای گذاشتند.
مرحوم آقای علامه چند ویژگی برجسته داشتند: یکی این که در مدارسی که تأسیس کردند، از پیشرفتهترین تکنولوژی امروزی استفاده بردند و بهترین معلمین را استخدام کردند و این برای من خیلی جالب بود. ایشان با این که بهترین ابزارهای پیشرفته را برای تعلیم و تربیت شاگردان تهیه میکردند ولی خودشان با ساده ترین وجه و بسیار زاهدانه زندگی میکردند و این ارزشمند است.
نکتهی دوم این که تواضع و فروتنی ایشان در بین علما و فرار از اسم و رسم داشتن ایشان تقریبا منحصر به فرد بود. اسم نبود و کار بود و این باید برای معلمین اسوه بشود.
امروز به نظر من برترین مسأله، حفظ اعتقاد به امامت و ولایت امیرالمؤمنین تا امام زمان علیهم السلام است. ما باید همتمان را بگذاریم تا این مسأله را به دانش آموزانمان معرفی کنیم و آنها را با روح ولایت و ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آشناتر کنیم. این موضوع بعد از توحید و حتی برای حفظ توحید مهمترین مسأله است.
خدا ایشان را رحمت کند و حقوقی را که ایشان بر ما دارند حلال کند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته