تیزر قسمت هفدهم | از نگاه یاران | قدرتالله شاهمرادی
از نگاه یاران | قسمت هفدهم | قدرتالله شاهمرادی
بسم الله الرحمن الرحیم
یكی دو روز از اوایل ورودمان از قم به تهران نگذشته بود كه بین الطلوعین در خانه را زدند. آمدم دیدم شیخی ایستاده است. سلام كرد و من جواب دادم. گفت: ما مدرسهای داریم که احتیاج به همکاری شما دارد. اگر تشریف بیاورید، آن جا با هم صحبت میكنیم. گفتم: مانعی ندارد. هر چه تعارف كردم که تشریف بیاورید تو، قبول نکرند. این شیخ جناب آقای علامه بود رحمة الله علیه.
همان روز رفتم مدرسه. مقداری از مقدمات تأسیس مدرسه علوی را برای من بیان کردند من دیدم این جا همان جایی است كه من باید باشم. محیط مدرسه و سادگی و صمیمیت افراد آن برای من خیلی جالب بود. سالهای بعد هدف و برنامه و خلوص حاكم برمدرسه برای من مشخصتر شد.
آقای علامه خصوصیات و صفات ظاهری و باطنی داشت. در سالهایی كه در دبیرستان علوی بودم، ایشان جویای وضع مالی و حال و سلامتی من میشد. چند دفعه خودش مرا پیش متخصص قلب و اعصاب برد. درست مثل پدری كه مراقب بچههای خودش باشد. ایشان به فكر معلمان بود و مشكلات مالی و خانوادگی آنها را برطرف میكرد، حتی برای بعضی از آن ها به طور پنهانی با همكاری افراد خیر، منزل تهیه كرده بود.
ایشان به طور كلی یك روانشناس دقیق بود و با هركس متناسب روح او حرف میزد و متناسب سلیقههای اخلاقی او رفتار میكرد. با نكته سنجی، اشكالات روحی و اخلاقی افراد را مطرح و برای اصلاح آن سعی میكرد. این خیلی جالب بود كه همه را یك سان عمل نمیكرد بلكه با هر کس طبق روان شناسی خاص خودش برخورد میكرد؛ مثلا به یكی از معلمان گفته بودند كه تو حب جاه داری و راه اصلاحش این است.
ایشان یك معلم اخلاق به تمام معنی برای شاگردان و معلمان بود. همهی افراد را زیر نظر داشت و سعی میکرد امراض ظاهری و باطنی آن ها را برطرف كند و این میسر نیست مگر برای كسی كه خودش اخلاق اسلامی را در عمل پیاده کرده باشد و چون ایشان این مراحل را طی كرده بود، حرفش مؤثر بود. اگر ایشان حرف هم نمیزد، رفتار و عملش در انسان اثر داشت.
ایشان یك مدیر بینظیر یا كم نظیر بود. تمام مسائل مدرسه را زیر نظر داشت و با اطلاع از مسائل ظاهر و باطن اسلام، برنامههای صحیح و دقیقی اجرا میکرد. در مدیریتش حتی جزیی ترین مسائل را تحت نظر داشت. مثلا میدانست فلان گوشهی مدرسه گچش ریخته و فورا اقدام میكرد و این كار هر كسی نیست. موفقیت ایشان در مدیریت صحیح و دقیق ایشان بود.
او خودش را شكسته بود و هوای نفس اصلا برای او معنا نداشت. در موارد گوناگون انسان حس میكرد كه خودش را میشكند و كوچك میكند و این كار هر كسی نیست. در اشتباهات جزیی هم که پیش میآمد، صریحا اقرار میكرد كه من اشتباه كردم.
او خوش بیان بود و مطالب عمیق و مشكل را به سادگی بیان میكرد و هر كس قادر نیست چنین كاری انجام دهد.
ایشان از روش تقیه استفاده میکرد یعنی در رفتار و گفتار كاری میکرد كه به ضرر اسلام و مسلمین تمام نشود. تمام رفتارش برای پیش برد اسلام و تربیت بچه مسلمانها و برنامههایش در این زمینه بسیار دقیق و جالب بود. انسان بعد از مطالعاتی متوجه میشد كه روش ایشان به نفع دانش آموزان تمام شده است.
ایشان مسائل تربیتی اسلام را با روش روز اجرا میكرد تا بیشتر موثر باشد. او به اسلام آگاه بود و طبق آگاهی خودش با اخلاص عمل میكرد، چه از لحاظ تربیتی و چه از لحاظ اخلاقی و چه از لحاظ اعتقادی.
درسال های متمادی افرادی خواستند به تقلید علوی مدرسه تأسیس كنند اما به اندازهی علوی نتوانستند موفق شوند چون فرد مدیر و مربی مثل آقای علامه نداشتند. البته مرحوم روزبه هم خصوصیات و موقعیت خاصی در دبیرستان علوی داشت كه دیگران فردی مانند آقای روزبه را هم نداشتند. علت این كه خصوصیات علوی برای دیگران تازگی داشت، مدیریت كامل آن بود. نوآوری علوی از مدیریت آن شروع میشد. وضع مستخدمین مدرسه بسیار منظم بود و من این را ناشی از مدیریت صحیح میدانم. آقای علامه حتی به توالتها سر میزد و مراقب جزیی ترین رفتار معلمها و شاگردها بود. موفقیت تربیتی وعلمی مدرسهی علوی ناشی از مدیریت صحیح آن بود. مدیر موفق كسی است كه به حقایق اسلامی آگاه باشد و خودش به آنها عمل كرده باشد بعد بخواهد آن را با علاقهی وافر اجرا كند، من این را در آقای علامه دیدم.
نظم آزمایشگاهها و تعیین بودجه و مسئول دقیق برای آنها، از همان مدیریت دقیق نشات میگرفت. اردویی كه مدرسهی علوی تاسیس كرد، برای بقیهی مدارس كشور الگو شد و این از ابتكارات علوی بود.
ایشان سعی میكرد از وضع منزل و خانوادهی دانش آموزان و معلمان اطلاع داشته باشد و اگر اشكالاتی بود، آن ها را با آرامی كنار خودش مینشاند و با هركس متناسب خودش صحبت میكرد. حتی در بعضی موارد تصنعی عصبانی میشد بدون این كه در باطن عصبانی باشد.
مدتی بود ایشان را ندیده بودم. یک روز در خیابان ایران به من برخورد كرد. خیلی خندان و شادان با همان شوخ طبعی خودشان این شعر سعدی را خواند:
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
فردی در مورد مسائل مدرسه آقای علامه را ناراحت کرده بود. بعد از چند لحظه آقای علامه پیش قدم شد و سراغش رفت و شروع كرد شوخی كردن، به طوری كه طرف از كارش پشیمان و خجالت زده شد. این ها حكایت از آن داشت كه اخلاق و رفتار ائمهی اطهار علیهم السلام در ایشان پیاده شده بود. مهم ترین مسایل آموزنده برای دانش آموز و معلم همین جزئیات اخلاقی است كه ایشان عملا انجام میداد و افراد را متحول میكرد. معلمین در طول سال های متمادی در دبیرستان علوی در کنار آقای علامه یك دوره مسائل اخلاقی را طی میكردند. ایشان در درس اخلاق با مثال های ساده شروع میكرد و مطالب عملی را برای دانش آموزان با بیان خوب خودش میگفت و از نظر روان شناسی میدانست كجا مطلب را جدی بیان كند و كجا به سادگی رد شود. این ها در شنونده خیلی مؤثر بود.
برای معلم، كارمند و مستخدم اهمیت كارش را گوشزد میكرد؛ به طوری كه هر كس وقتی این بیانات آقای علامه را میشنید، كار خودش را مهم ترین كار در زندگی تلقی میكرد. از نظر اسلامی انسان وقتی به كاری مشغول است، باید آن را درست انجام دهد. فرق آقای علامه با دیگران این بود كه هر چه میدانست سعی میكرد به عمل بیاورد.
ایشان مراقب بهداشت دانش آموزان و معلمان بود. اگر میدید معلم یا دانش آموزی افسرده یا مریض است، او را كنار خودش مینشاند و سؤال میكرد چه غذایی خورده ای؟ بعد به او برنامه میداد كه چه غذاهایی برایش مفید و چه غذاهایی برایش مضر است. ایشان علاوه بر اشكالات و امراض ظاهری، مراقب امراض روحی و روانی و اخلاقی بود و این، مدیریت دقیق و كامل ایشان را میرساند. هر كس بخواهد مدیر موفقی شود، باید اضافه بر استعداد ذاتی این روش آقای علامه الگوی او باشد.
ساده زیستی آقای علامه در خوراك و لباس و منزل الگو بود. با همهی امكانات مادی که میتوانست در اختیار ایشان باشد، منزل ایشان بسیار ساده و در پایین ترین حد بود و این را همهی معلمان و حتی شاگردان حس كرده بودند و قطعا این ساده زیستی در تربیت افراد مؤثر بود. ایشان دنیا را هیچ حساب كرده و طلاق داده بود و هر كس این طور باشد، قطعا موفق است. ایشان فرمایش ائمه علیهم السلام كه فرمودند: كونوا دعاة الناس بغیر السنتكم یا كونوا دعاة الناس باعمالكم را خودش عمل كرده بود و بعد به دیگران میگفت و كسی كه خودش عمل كند بعد حرف بزند، قطعا مؤثر است. این گونه افراد خیلی كماند.
ایشان چون متوجه شده بود كه ضعف اجتماع در اخلاق است، انگشت روی این مشكل گذاشته بود و به آن تكیه میكرد و این فرمایش پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام را كه اگر یك نفر به دست تو هدایت شود، بهتر است از آن چه خورشید بر آن میتابد، بارها بیان میكرد و چون خودش به آن عامل بود، حرفش در دیگران اثر داشت. خلاصه ایشان تربیت افراد را مهم ترین عبادت میدانست.
ایشان یك سال تابستان چند طلبهی جوان و مستعد حوزه را به تهران آورد و در مدرسهی علوی برای آن ها كلاس هایی در علوم جدید مثل فیزیك، شیمی، ریاضیات، زیست شناسی و زبان گذاشت، چون معتقد بود روحانی باید به علوم روز آشنا باشد. این كلاس ها خیلی مؤثر بود.
ایشان به افراد مستحق كمك های زیاد میكرد. كسی كه دارای خصوصیات و روحیات ایشان باشد، كمك های خود را به معلم های مدرسه منحصر نمی كند بلكه هر جا مستحقی سراغ داشته باشد، به كمكش میرود. ایشان از احوال هیچ كس غافل نمی شد. اگر معلمی مریض بود، به عیادتش میرفت و اگر احتیاجات مالی یا نیاز به دكتر داشت، تمام امكاناتش را برای رفع آن بسیج میكرد. به هر حال مراقب بود كمبودها برطرف شود. حالا چون ما این صفات را در دیگران نمی بینیم، میگوییم نظیر آقای علامه خیلی كماند وگرنه اسلام میخواهد همهی انسان ها را این طور تربیت كند.
ایشان در موقع خواندن قرآن صبح گاهی میایستاد و یك ذره تكان نمی خورد و عملا نشان میداد كه موقع خواندن قرآن احدی نباید تكان بخورد و باید با تمام وجود به قرآن گوش بدهد.
ایشان متوجه شده بود كه بایستی برای سیرهی ائمه علیهم السلام یك تاریخ مدون نوشته شود. ببینید تا كجاها فكر میكرد! من یادم هست یك تابستان در حیاط دبیرستان علوی، علامه طباطبایی، محدث ارموی، آقای مطهری و چند نفر از بزرگان علما را دعوت كرده بود كه در این زمینه كاری انجام دهند. هر چند این كار به عللی دنبال نشد. یكی دیگر از كارهای ایشان این بود كه با هم كاری علامه طباطبایی كتاب اسلام و اجتماع و چند جلد كتاب تعلیمات دینی برای دبیرستان نوشتند.
ایشان معتقد بود كیفیت در درجهی اول اهمیت است و میگفت: اگر یك نفر اصلاح بشود، همان یك نفر میتواند در شعاع وسیعی تأثیر داشته باشد. لذا همّ ایشان روی كیفیت بود و این بهترین نوع سلیقه است و اثرش را هم میبینیم. كسانی كه در كار تعلیم و تربیت موفق نشدند، برای این بود كه آن ها اول سراغ ساختمان و تعداد دانش آموزان رفتند و به كیفیت اهمیت ندادند. ولی آقای علامه از یك كلاس شروع كرد چه دبیرستان و چه دبستان و هر كلاس حدود ۲۵ تا ۳۰ نفر بود.
در گزینش معلم خود ایشان انتخاب میكرد و با آن روحیهی روان شناسی خاصی كه داشت، تشخیص میداد این معلم به درد مدرسه میخورد یا نه؟ در انتخاب دانش آموز هم هر چند معلمان دیگر امتحان میگرفتند ولی نظر نهایی با آقای علامه بود. ایشان علاوه بر دانش آموز، به خانوادهی او نگاه میكرد تا زحمات تربیتی مدرسه در خانه هدر نرود. بعد از احراز این صلاحیت ها برای ایشان مهم نبود خانواده پولدار باشد یا نه؟ دانش آموزان زیادی بودند كه مجانی ثبت نام میشدند. البته بعضی افراد پولدار چون از آقای علامه شناخت داشتند و وضع و برنامهی مدرسه را میدیدند، با جان و دل كمك میكردند.
آقای علامه برای اسلام خودش را كوچك میكرد. فداكاری های ابتدای تأسیس مدرسه به نظر من پیش خداوند خیلی ارزش دارد. بعضی كارهای مدرسه را خود ایشان انجام میداد ؛ مثلا كلاس ها را جارو میكرد و دستشویی ها را میشست. این كارخیلی فروتنی و تواضع میخواهد و هر كس حاضر نیست که این كارها را انجام دهد. كسی میتواند آن را انجام دهد كه هدفش خدا باشد.
ایشان در همهی كارها جدی بود و میگفت: كوچكترین كاری كه برای خدا باشد مهم است و این درس بزرگی است برای دیگران كه نگاه نكنند كار جزیی است بلكه نگاه كنند به این كه كار برای خداست و آن را با اخلاص انجام دهند و همین كار مهم میشود.
ایشان مراقب بود تربیت شدگان خود را وسط راه رها نكند و با آن ها ارتباطی ولو اندك داشته باشد و سعی میكرد از آن ها به نفع اسلام استفاده كند. آن ها كه آگاه و موفق و فهمیده بودند، به ندای ایشان لبیك گفتند و الآن هم راه ایشان ادامه دارد.
از آن جا که اسلام برای سلامت جسم و روح اهمیت فراوان قائل است، آقای علامه با الهام از این دستور اسلام، علاوه بر رعایت بهداشت، به ورزش و کوهنوردی میپرداخت و دیگران را هم به این کار تشویق میکرد و بسیاری از معلمان و دانشآموزان این روش سودمند را به کار میبستند.
من توصیه ام به تمام افرادی كه نفس آقای علامه به آن ها خورده است، این است كه قدر آن را بدانند و تا میتوانند همان مسیر تربیت اسلامی را ادامه دهند كه رضای خدا و سعادت دنیا و آخرت آن ها در این است.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته