تیزر قسمت اول- علامه از نگاه یاران- آیت الله احمد مجتهدی تهرانی
از نگاه یاران - قسمت اول: آیتالله احمد مجتهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدای رفاقت ما با مرحوم آقای علامه از سال ۱۳۶۵ قمری بود. ما در قم طلبه بودیم. استاد ما حاج شیخ جواد خندق آبادی هم مباحثهی آقای علامه بود. آقای علامه قبل از این كه به قم بیایند، در تهران منبر میرفتند. مرحوم آیت الله بروجردی كه قم آمدند آقای علامه و آقای خندق آبادی برای استفاده از درس ایشان به قم آمدند. آقا آشیخ جواد خندق آبادی كسی بود كه مرحوم آقای بروجردی به او خیلی نظر داشت ؛ نه فقط استاد بود بلكه از اولیاء و اهل تهجد و اهل حال بود. آقای علامه سلیقه ی خاصی داشت و با هركسی رفیق و هم مباحثه نمی شد فقط با ایشان بود. با ما هم سلام و علیك داشت.
قرآن می گوید: فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون. چرا از هر قومی عده ای به مراكز علمی كوچ نمی كنند تا تفقه در دین پیدا كنند و وقتی نزد قوم خود برگشتند آن ها را انذار نمایند شاید دست از گناه بردارند. رسول خدا (ص) به امیرالمومنین (ع) فرمودند: یا علی لأن یهدی الله بك رجلا واحدا خیر لك من الدنیا و ما فیها یا (خیر لك مما طلعت علیه الشمس.) یا علی اگر خدا یك نفر را به دست تو هدایت كند، برای تو بهتر است از دنیا و آن چه در دنیاست ( یا از آن چه آفتاب بر آن طلوع میكند.)
من فكر میكنم امامت جماعت شغل نیست مگر در كنار آن تربیت یا تدریس یا تألیف و تصنیف باشد. در قدیم علمایی بودند كه مردم را تربیت میكردند، مثل حاج سید مهدی قوام، مرحوم شاه آبادی، حاج آقا یحیی سجادی، آقای سرخهای، آقای برهان و حاج مقدس. روحانی باید شغلش انذار باشد. آقای علامه به این آیه عمل كرد. در قم هم كه بود رساله ی توضیح المسائل را نوشت. مردم رساله های قدیم را نمیفهمیدند. مثلا نوشته بود یكی از مطهرات ازالهی عین نجاست از بدن حیوان صامت است. آقای علامه این را تبدیل كردند به برطرف شدن عین نجاست از بدن حیوانات. خلاصه ایشان با نوشتن توضیح المسائل خدمت بزرگی كردند.
خدمت دیگر ایشان تاسیس مدرسهی علوی بود كه جوانهای زیادی را تربیت كردند. ابتدا هم كه از قم آمده بودند ونك، مرا دعوت كردند هفته ای یك شب در باغ نو حاج محمود زاهدی برای جوان ها مسأله و حدیث بگویم. خود ایشان هم مینشستند. برای من تشك انداخته بودند. من كنار ایشان روی زمین نشستم. ایشان خوشش آمد. مرحوم حاج میرزا باقر پدر آقای علامه قرآن میخواند، بعد من صحبت میكردم. بعضی شبها ماشین بود من به تهران برمیگشتم ولی بعضی شبها كه ماشین نبود، منزل آن مرحوم استراحت میكردم.
آمیرزا محمد باقر برای من نقل كرد كه یكی از دوستانش پسرش را اروپا فرستاده بود. وقتی پسرش برگشته بود، آن فرد گفته بود: آمیز محمد باقر، خوش به حالت پسرهای تو خوب هستند، جلوی تو راه نمی روند. آقای علامه هیچ وقت جلوی پدرش راه نمی رفت. وقتی هم می خواست بلند شود یا بنشیند، اجازه میگرفت ولی پسر من اروپا رفته و حالا كه برگشته، اگر كسی از او بپرسد: این شخص كیست ؟ می گوید: نوكرمان است و عارش می شود كه بگوید: پدرم است.
آقای علامه خیلی مقید به تربیت بود و شغلش از اول هدایت و نصیحت مردم بود خصوصا جوانها. گاهی هم مسائل بهداشتی را تذكر میداد. تابستانی شهرستانك بودیم، ایشان برای من نان سنگك آورد و فرمود: نان سنگكِ بیات از نان لواشی كه تازه از تنور در آمده بهتر است. خودش هم خیلی بیریا میرفت و خرید میكرد. پیاده روی هم زیاد میكرد و سلامتی ایشان هم به خاطر پیاده روی بود و با این كه از من بزرگتر بود اما از من تندتر و محكمتر راه میرفت.
والسلام