تیزر قسمت چهارم - علامه از نگاه یاران -آيت الله جعفر سبحانی
از نگاه یاران - قسمت چهارم: آیت الله جعفر سبحانی
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم آشیخ علی اصغر کرباسچی درس مرحوم آیة الله بروجردی میآمد و سنش از ما زیادتر بود. ایشان با مرحوم آقا شیخ جواد خندق آبادی درس آقای بروجردی را مذاکره میکرد. در زمستان ۱۳۳۰ منزل علامه طباطبایی بودم که در زده شد و دو بزرگوار وارد شدند. بنده هر دو را میشناختم یکی آقای کرباسچی و دیگری آقای مطهری. آقای مطهری شناختی از آقای طباطبایی نداشت. مرحوم آقای کرباسچیان، آقای مطهری را آورده بود به آقای طباطبایی معرفی و بین آنها ارتباط برقرار کند. آقای مطهری میخواست از طریق براهین ریاضی تسلسل را باطل کند. مرحوم آقای طباطبایی از راه دیگر وارد شد که نسبت معلول به علت و ممکن به واجب، نسبت معنای حرفی است به معنای اسمی. چگونه ممکن است اجتماع معانی حرفی لایتناهی بدون معنای اسمی تحقق پیدا کند؟ به تعبیر دیگر موجودی که از خود وجود ندارد، چه طور یک مرتبه سر از وجود در میآورد، در حالی که از خارج علت نداشته است؟ جهان امکانی، جهان صفر است. صفر به علاوه صفر به علاوه صفر تا بی نهایت صفر است؛ مگر عدد صحیحی کنارش بیاید. مرحوم آقای مطهری قانع شد. به این ترتیب آقای علامه سبب خیر شد که آقای مطهری از آن لحظه با مرحوم آقای طباطبایی آشنا شود و تا آخر عمر ارتباط داشته باشد، یعنی از سال ۱۳۳۰ تا اوایل ۱۳۵۸ که ایشان شهید شد.
این ارتباط باعث شد که مرحوم آقای طباطبایی جلسهی نقد فلسفهی ماتریالیسم را شروع کرد که آقای مطهری از اعضای رسمی آن بود.
خاطرهی دیگری که دارم از سال ۱۳۳۴ است که بنده کتاب تهذیب الاصول امام خمینی را چاپ میکردم و آقای علامه کتاب خلاصهی توحید مفضل را. نظر ایشان این بود که توحید مفضل بسیار کتاب خوبی است ولی همهی مطالبش برای مردم مناسب نیست و باید آن را گزینش کرد. کتاب ما غلط چاپی داشت ولی کتاب ایشان بی غلط بود و میگفت: کتاب باید بی غلطِ بی غلط باشد. چاپخانه حرف “گاف” نداشت و همهی “گ” ها به صورت “ک” بود. ایشان از جیب خودش پول داد تا حرف گاف تهیه کردند. خلاصه ایشان کتابی بی غلط برای اولین بار به چاپ رساند.
ایشان نسبت به حفظ سلامتی و بهداشت جسم فوق العاده حساس بود. مثلا گوشت بدون چربی میخرید؛ میگفت این را با سبزی میپزیم و با کمی روغن میخوریم. کسانی که در حوزه خمیده راه میرفتند، ایشان به آن ها تذکر میداد که صاف راه بروید. یکی از مدرسین حوزه خیلی بلند درس میگفت؛ ایشان او را نصیحت میکرد که بلند درس میدهی، اعصابت خرد میشود، آرام درس بده.
یکی از جهات ممیزهی ایشان این بود که به مقدار توان کار قبول میکرد و به خیلی چیزها میگفت نه.
ایشان میگفت: این چه رساله هایی است که نوشته شده؟ آن را پیش عالمی بردم نتوانست معنا کند. این باعث شد که ایشان تصمیم گرفت رسالهی توضیح المسایل آقای بروجردی را با همکاری مرحوم آقای فقیهی و جمعی دیگر بنویسد؛ وقتی رساله آماده شد، آن را پیش آقای بروجردی برد. آقای بروجردی گروهی را مأمور کردند که آن را مطالعه کنند و با فتواهای ایشان تطبیق دهند. پس از تأیید و چاپ توضیح المسایل، آقای بروجردی خیلی خوشحال شدند و گفتند: این رساله به اطراف رفته است و برای من نامه هایی آمده که خیلی اظهار خوشبختی کردهاند. مرحوم علامه یک قرآن حق التألیف نگرفت و الآن هم این شجرهی طیبه میوهی خودش را میدهد. عالمی در تهران کتابی بر رد توضیح المسائل ایشان نوشت ولی ایشان اصلا اعتنا نکرد.
از خدمات دیگر ایشان این بود که در سال ۱۳۳۵ برای این که طلاب به علوم روز آشنا شوند و بتوانند شبهات و اشکالات جدید را جواب دهند، از میان آن ها گروهی را انتخاب کرد مثل آقایان امامی کاشانی، مهدوی کنی، مصباح یزدی، مرتضی تهرانی، هاشمی رفسنجانی ؛ این ها را تهران برد و دروسی مثل فیزیک، شیمی، زبان و زیست شناسی برای ایشان گذاشت. این فکر تبدیل به فکر دیگر شد که دبیرستان تاسیس کند و دانش آموزان را از اول تا آخر مراقبت کند.
ایشان در دبیرستان استادی دعوت کرده بود که شیمی درس بدهد. خود این شخص برای من نقل کرد که یک بار در کلاس گفتم: این روایت امام صادق (ع) در مورد مسواک از نظر علمی درست نیست. این مطلب به گوش آقای علامه رسید. بعد از کلاس مرا خواست و حقوق قراردادی یک سال مرا جلوی من گذاشت و گفت: این مدرسه برای همین قال الصادق هاست، شما که اشکال تراشی میکنی، با هدف ما تطبیق ندارد. من خیلی تعجب کردم که من تازه آمده ام، ایشان چه طور حقوق یک سال مرا داد ؟! آقای علامه به من گفت: این دبیر بعدها در آموزش و پرورش مسئولیتی پیدا کرد و به خاطر همین برخورد، هر کاری برای مدرسهی علوی از دستش برمیآمد، سریع انجام میداد.
تأثیر مدرسهی علوی را همه میدانند. خیلی از افرادی که بعد از انقلاب زمام امور را به دست گرفتند و متدین و مورد اعتماد حضرت امام بودند، تحصیل کردهی علوی بودند. شکی در تأثیر مدرسهی علوی در فرهنگ و تعلیم و تربیت ما نیست. کسانی که آقای علامه تربیت کرد، ماشاء الله با تقوا و با تعهد بودند.
ایشان گاهی قبل از انقلاب قم تشریف میآورد و من خدمتشان میرسیدم. ایشان از نصیحت و مراحم مالی هیچ گاه کوتاهی نمیکرد. وقتی در تبریز دبستان و دبیرستان صفا تأسیس شد، ایشان سفری به تبریز آمد و یکی دو روز آن جا ماند و از راهنمایی و خیرخواهی دریغ نمیکرد.
ایشان وقتش را تلف نمیکرد و به مقدار ضرورت سخن میگفت، مثلا وقتی بنده را در خیابان میدید، دو کلمه نصحیت میکرد و خداحافظی میکرد و میرفت.
ایشان از مردان خودساخته بود و این شعر در حق اوصادق است:
ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد
چشم خود بربست و چشم ما گشاد
ای بسا انسان عارف، فاضل و خدمتگزار فوت کرد وتازه پرونده اش برای دیگران باز شد. کسانی که در حق آقای علامه جفا کرده بودند، در تشیع جنازهی او حاضر شدند؛ زیرا او سراپا اخلاص برای فرهنگ این مملکت کار کرده بود.
توصیهی من به شاگردان ایشان و حتی طلبهها این است که کتاب رسایل استاد را بخوانند و عمل کنند. هر چند این کتاب نصایحی است برای یک نفر ولی در واقع مخاطب آن همهی کسانی هستند که میخواهند دیگران را تربیت کنند. بنده از این کتاب ده تا خریدم و به خارج فرستادم تا استفاده کنند.