بسم الله الرحمن الرحیم
آقای حاج شیخعلیاصغر كرباسچیان از شاگردان مرحوم آقای بروجردی و دارای هوش و ذكاوت خاصی بودند. قبل از آمدن به تهران به نوشتن توضیحالمسائل مبادرت كردند. قبلا رسالههای عملیه به این صورت نبود و شخص، خودش نمیتوانست مسائل فقهی مورد نیازش را بخواند و یاد بگیرد. باید پیش یک عالم برود و از او بپرسد. آقای علامه رسالهی توضیح المسائل را نوشتند و به تأیید آقای بروجردی رساندند و بدون نام خودشان، چاپ كردند لذا اكثرا نمیدانند این رساله تألیف ایشان است چون ایشان برای خدا كار میكردند و هیچ میل نداشتند خدماتشان عنوان بشود. بعدها سایر مراجع بر توضیح المسائل ایشان حاشیه نوشتند.
آن زمانها فرهنگ غرب تازه میخواست به طرف ایران هجوم بیاورد و مردم نوعا از لحاظ سواد پایین بودند. آقای علامه برای این كه طبقهی جوان برای آیندهی مملكت مفید باشد، به فكر افتادند مؤسسهای درست كنند كه ضمن تدریس علوم روز، جنبهی دینی هم داشته باشد. ایشان معتقد بودند امروز جز از راه مدرسه کار اساسی نمیتوانیم بکنیم لذا در سال ۱۳۳۵مؤسسهی فرهنگی علوی را به یاری چند تن از دوستانشان تأسیس كردند ولی مركز ثقل و گردانندهی اصلی خود ایشان بودند.
ایشان دبیرستان علوی را از یك كلاس اول شروع كردند و اسم اسلامی روی آن نگذاشتند چون معتقد بودند عطر آن است كه خود ببوید نه آن كه عطار بگوید و دو صد گفته چون نیم کردار نیست. در كار تربیتی شخص مربی باید عامل باشد تا بتواند روی شاگرد اثر بگذارد. اگر حرف باشد و عمل نباشد، نتیجهی مثبتی عاید نمیشود. كونوا دعاة الناس بغیر السنتكم وقتی مردم دیدند كه عمل ما با گفتار ما تطبیق میكند، قهرا تحت تأثیر قرار میگیرند وگرنه آب در هاون كوبیدن خواهد بود. اگر انسان كاری را به صورت صحیح و برای خدا انجام داد، خدا بركت میدهد و مردم توجه پیدا میكنند؛ اما اگر عنوان اسلامی بود ولی در عمل لنگید، جز بدنامی چیز دیگری بار نمیآورد.
هدف مدرسهی علوی تربیت اسلامی بود ولی لازمهاش این بود كه مدرسه از لحاظ درسی در سطح بالا باشد. یعنی درس وسیله بود نه هدف. اگر مدرسه از لحاظ درسی قوی نباشد و ما فقط مسائل شرعی را به بچهها بیاموزیم، پس فردا كه وارد اجتماع میشوند، از علم بیبهره خواهند بود. باید كاری كنیم كه آنها سرافراز باشند و اگر منزل فامیل خود میروند، ببینند یك سرو گردن بالاتر هستند.
آقای علامه، آقای روزبه را برای مدیریت دبیرستان انتخاب کردند. چون گرفتن امتیاز برای مدرسه نیاز به مدیری داشت كه دارای مدارج علمی و مدرک استخدام رسمی آموزش و پرورش باشد. این امتیاز گرفته شد. آقای روزبه شخصیت علمی ممتاز داشتند و ازعلوم دینی بهرهمند بودند و انصافا مدرسه را بسیار خوب اداره كردند البته با همکاری آقای علامه و سایرین. ایشان در سال ۱۳۵۲ به رحمت خدا رفتند ولی هنوز موج رفتار و حركات ایشان در مدرسه طنین انداز است و ما هر وقت یاد ایشان میافتیم، به ایشان غبطه میخوریم.
به لطف پروردگار آقای روزبه و آقای علامه شاگردانی تربیت كردند که توسط آنها مدارسی مشابه علوی تأسیس شد و هنوز هم میآیند و از علوی الگو میگیرند و تجربیات این جا را میبینند و میروند وارد عمل میشوند.
پایهگذار مدرسهی علوی میتوانم بگویم فقط و فقط آقای علامه بودند. بعد از آقای علامه هیأت مؤسس حق دارند که همگی از دنیا رفتند مثل مرحوم حاج مقدس كه تمام طبقات نسبت به ایشان احترام قائل بودند و عالم و عامی ایشان را قبول داشتند. چون حرفش با كردارش تطبیق میكرد. ایشان سهم به سزایی در تأسیس مدرسهی علوی داشت. دیگرحاج حسین آقای مزینی که دارای كمالات ظاهری و معنوی و واقعا مرد ارزنده و دوست داشتنی بود. دیگر حاج محسن آقای شالچیلار و آقای دستمالچیان و آقای جورابچی بودند که در تأسیس مؤسسهی فرهنگی علوی فعالیت كردند. بعد هیأت مدیره انتخاب شد كه اسامی آنها را باید به ادارهی ثبت میدادند و قاعده این بود كه هر یک از اعضای هیأت مدیره باید در زمان حیاتش جانشینی برای خودش انتخاب كند منتها با تصویب سایرین. بعد از فوت حاج محسن آقای شالچیان، آقای حاج ابوالفضل كرداحمدی انتخاب شدند که بدون سر و صدا قربةالیالله كمكهای مالی زیادی به مدرسه كردهاند. بعد از فوت یكی دیگر از اعضا، حاج حسین آقای كاشانی انتخاب شدند. آقای مزینی هم بنده را به جای خودشان انتخاب كردند. از ابتدایی كه من آمدم، به صورت دوستانه و برای خدا بود و حقوقی هم نمیگرفتیم و این آقایان هم هیچ كدام از مؤسسه یك دینار نگرفتهاند.
مرحوم حاج حسین روندگان (احمدزاده) که ما با ایشان از لحاظ كسبی ارتباط نزدیك داشتیم، خانهی خود را در کوچهی مستجاب، محل فعلی دبستان شماره۱ در اختیار دبیرستان علوی قرار داد البته جای دیگر هم منزل داشت. آن موقع پول فراوانی در كار نبود و هنوز هم مدرسه خودش را نشان نداده بود. آقای علامه با زحمت و با روشی كه داشتند، از دوستان مختصر بودجهای تهیه كردند و اصلاحاتی در این منزل انجام شد مثلا چند توالت ساختند یا بین دو اتاق دیوار را برداشتند یا یك اتاق دندانسازی تعبیه كردند و یک كلاس هم برای درس انگلیسی عدهای از روحانیون اختصاص دادند.
در سالهای اول كه مردم مدرسه را نمیشناختند، كسی نمیآمد بچهاش را این جا بگذارد. آقای علامه میرفت بازار پهلوی اشخاصی كه میدانست خانوادهی اصیل و نجیب و مذهبی دارند؛ میگفت: اگر بچهی اول دبیرستان داری بیاور مدرسهی علوی و آنها را به تور میانداخت.
آن موقعها ماشین به این وضع نبود، ایشان صبح زود میآمد مدرسه، عبا و عمامهاش را كنار میگذاشت، جارو را دست میگرفت، كارها را میكرد و موقعی كه بچهها میآمدند، مثل سد سكندر مینشست پشت میز. ایشان در اوایل هم مستخدم بود، هم مدیر و هم امور مالی دستش بود.
وقتی شاگردها به كلاس پنجم رسیدند، تعدادشان زیاد شده بود و آن محل دیگر مناسب نبود. زمین دبیرستان در خیابان فخرآباد به همت چند نفر خریداری شد و بنای جدید در آن احداث گردید البته بعدها چند خانهی مجاور به آن ضمیمه شد.
معلمین ارزندهی مدرسهی علوی افتخار میكردند بیایند در چنین محیط آرامی درس بدهند چون در مدارس دیگر میدیدند شاگردها به استاد و معلم خود بیحرمتی میكنند ولی اینجا بچهها با كمال آرامش مطالب را میگیرند و عمر معلم هدر نمیرود لذا حاضر بودند با حقوق كمتر بیایند و افتخار هم میكردند ما جزو مربیان دبیرستان علوی هستیم.
ابتدای تأسیس مؤسسه فقط همین دبیرستان علوی بود. موقعی كه دبیرستان به ساختمان جدید فخرآباد منتقل شد، عدهای به فكر افتادند كه ما برای این كه كارمان ناقص نباشد، بهتر است مدرسهی ابتدایی هم داشته باشیم. در سال ۱۳۴۳ آقای علامه به حجرهی بنده آمدند و با اصرار از من خواستند كه امتیاز دبستان علوی شماره۲ را بگیرم چون بنده مدرك مهندسی نقشهبرداری داشتم ولی روی جهاتی از كار دولتی كنار كشیده بودم. به ایشان گفتم: من در كارهای خیر پول از كسی نگرفتم و نمیگیرم؛ اگر در این كار بیایم بایستی لله باشد و زندگی من از محل کسب جزیی که دارم تأمین بشود. ایشان زیاد اصرار کردند و من هم كسب را به شاگردم سپردم و آمدم. امتیاز دبستان علوی شماره۲ و مدیریتش به نام من صادر شد. اول یك امتیاز موقت صادر میشد، بعد از تأیید محل، امتیاز قطعی میدادند. دو سه سالی دو سه جا را اجاره كردند که از طرف آموزش و پرورش آمدند دیدند ولی نپسندیدند. البته مدرسه دایر بود. تا این که در سال ۱۳۴۴ محل فعلی دبستان علوی شماره۲ كه ۱۸۰۰ متر بود خریداری شد. كم كم منازل اطراف خریداری و ضمیمه شد، بعد آن جا كوبیده شد و به صورت بنای فعلی درآمد.
آقای علامه، آقای سید علی اکبر حسینی را انتخاب كردند و مدیریت داخلی دبستان را به ایشان سپردند و بنده هم در خدمتشان بودم و انصافا ایشان در حد خودشان خیلی خوب بودند و استعداد خوبی داشتند. بنده و خیلیهای دیگر اگر در این راه نمیآمدیم، معلوم نبود كجا بودیم ولی به لطف پروردگار الآن افتخار میكنیم كه عمرمان در این راه صرف شده است.
مرحوم حاج حسین روندگان به فكر افتاد ساختمان دبستان علوی شماره ۱ را بازسازی كند لذا آن را با هزینهی خودش ساخت و باقیات صالحاتی برای خودش گذاشت؛ چون هر كس كاری بكند برای خودش میكند. در اواخر عمرش هم ملک را به نام مؤسسهی فرهنگی علوی كرد که دارای اساسنامه و هیأت امنا و همه چیزش قانونی است و اگر خدا بخواهد ادامه خواهد یافت و تمام این مدارس چه دبستان شماره۱ چه دبستان شماره۲ چه راهنمایی نیكپرور و چه دبیرستان علوی متعلق به مؤسسه است و متعلق به شخصی نیست و هیچ كس از آن ارث نمیبرد و تمام اینها به خصوص با زحمت آقای علامه و پول مردم درست شد یعنی اگر آقای علامه نبود، این كار شكل نمیگرفت و حق ایشان شاید از مرحوم روزبه هم به مراتب بالاتر باشد. هر چند اینها مكمل یكدیگر بودند و باهم تفاهم داشتند ولی انسان نمیتواند بگوید: این بهتر بود یا آن.
روزی یكی از بچهها غذایش را نخورده بود. شب پدر و مادرش گفته بودند: چرا غذایت را نخوردی؟ گفته بود: كنار من رفیقی نشسته بود که غذای ساده میخورد؛ من دلم نیامد بخورم. پدر این طفل این مطلب را به مدرسه منتقل كرد. آقای علامه هم كه منتظر یك جرقه بود، اولیا را جمع كرد و گفت: ما میخواهیم در مدرسه غذا بدهیم تا غذای بچهها یكسان باشد و چون مدرسه نمیتواند آشپزخانه را اداره كند، كسانی كه داوطلباند بیایند این كار را عهدهدار شوند و ما هم كمكشان میكنیم. مرحوم حاج علی اکبر سیاهکلاه از اولیای دانشآموزان این مسئولیت را پذیرفت و به مدرسهی علوی خیلی خدمت کرد.
آقای علامه در عید غدیر بین بچهها عقد اخوت میخواندند که خیلی مؤثر بود و بچهها را با همدیگر مأنوس میكرد که مراقب و مواظب یكدیگر باشند.
امروز ما میبینیم دست پروردههای علوی دستاندركار كارهای بسیار بزرگی در مملكت هستند و به صداقت و درستی معروف و مشهوراند. این نتیجهی تربیت مرحوم آقای روزبه و مرحوم آقای علامه است. البته دیگران در كنار این دو بزرگوار بودند ولی فكر اولیهی این كار از آقای علامه بود حتی آقای روزبه را هم آقای علامه آوردند كه انتخاب بسیار بسیار به جایی بود. اگر آقای علامه نبود معلوم نبود حتی آقای روزبه این مقدار بتواند كارآیی داشته باشد. ما آن چه داریم از ناحیهی آقای علامه داریم. زمانی هم كه ایشان فوت شدند، آقای علامه بلافاصله حكم آقای دكتر خسروی را از آموزش و پرورش گرفتند.
بعضی اوقات افرادی از مدرسهی علوی به جهاتی میرنجیدند و میرفتند. پس از چندی وقتی محیطهای دیگر را میدیدند، برمیگشتند و میگفتند: اگر صفایی پیدا بشود اینجا هست. معلمین علوی صفای مخصوصی داشتند. اینها همه از نیت خالصانهی آقای علامه، آقای روزبه، مرحوم حاج مقدس و امثال آنها نشأت میگرفت.
چون پایه گذاری علوی برای خدا بود و افرادی كه جمع شده بودند واقعا صفا و خلوص داشتند، این كار ادامه پیدا كرد.
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمد