سخنرانی شماره 65 برای معلمان

تاریخ ایجاد: ۱۴۰۱/۴/۴

تعداد بازدید:۱

سخنرانی شماره 65 برای معلمان

گفته ایم در طول عمر پیامبر کسی نتوانست در سلام بر او پیش‌دستی کند، اما متوقع‌ایم که از افراد زیردست‌مان، صبح به صبح، به در اتاق ما بیایند، سلامی کنند و اظهار ارادتی بنمایند، آن‌گاه به سر کار خویش بروند. خوانده‌ایم و گفته‌ایم که پیامبر با برده‌گان و زیردستان می‌نشست و با آنان هم‌غذا می‌شد و لباسی چون لباس آنان می‌پوشید اما ریاست‌مداری در ظاهر و رفتارمان موج می‌زند و تفرعن از حرکات‌مان می‌بارد؛



بسم الله الرحمن الرحیم

سخنرانی آقای علامه برای معلمان دبستان نیکان (منزل ونک)

بله بعد از مرگ، اثر وجودی یک انسان، چیست؟ سند مالکیت کرۀ زمین است، ورثه بخورند کِیف کنند! این است اثر وجودی یک انسان؟ یا اثر وجودی مرحوم آقای روزبه است؟ فکر نمی‌کنیم آقا، مدیر مدرسه بشویم که آن وقت که چه بشود؟ مسخره! پدرها بیایند دستمان را ببوسند واه واه واه واه واه! (ادا درآوردن) لا‌اله‌الا‌الله! بله، شرح‌حالی است از مرحوم آقای روزبه، این را الان برای من آوردند، یک نفر این را بگیرد بخواند!

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

راستی چرا حرف‌ها و سخن‌های ما تأثیر خودش را از دست داده است؟ و کمتر کسی از سخنان نیکو، پند می‌پذیرد؟ آیا جز این است که آنچه می‌گوییم با آنچه می‌کنیم، نه تنها متفاوت که گاه در تضاد و تقابل است؟

دوباره. به‌به!

 آیا جز این است که آنچه که می‌گوییم با آنچه که می‌کنیم نه تنها متفاوت که گاه در تضاد و تقابل است؟ بارها در گفته‌های خویش از تواضع و فروتنی پیامبر سخن رانده‌ایم و داستان‌ها نقل کرده‌ایم، اما در عمل رفتارمان پر از تکبر و نخوت و غرور است؛

آقا، چون عمر شما قیمتی است آقا، شما را به خدا این چند دقیقه را حرام نکنید! دوباره بخوانید آقا؛

بارها در گفته‌های خویش از تواضع و فروتنی پیامبر سخن رانده‌ایم و داستان‌ها نقل کرده‌ایم، اما در عمل رفتارمان پر از تکبر و نخوت و غرور است. گفته‌ایم در طول عمر پیامبر کسی نتوانست در سلام بر او پیش‌دستی کند، اما متوقع‌ایم که از افراد زیردست‌مان، صبح به صبح، به در اتاق ما بیایند، سلامی کنند و اظهار ارادتی بنمایند، آن‌گاه به سر کار خویش بروند. خوانده‌ایم و گفته‌ایم که پیامبر با برده‌گان و زیردستان می‌نشست و با آنان هم‌غذا می‌شد و لباسی چون لباس آنان می‌پوشید اما ریاست‌مداری در ظاهر و رفتارمان موج می‌زند و تفرعن از حرکات‌مان می‌بارد؛

می‌گوییم که به عصمت 14 نفر معتقدیم اما در زوایای قلب‌مان یکی دیگر را در کنار آن 14 نور پاک می‌گنجانیم و در مقام عمل آن یک نفر را که خودمان باشیم، گاه برتر از آنان قرار می‌دهیم؛

آقایان زحمت کشیدید تشریف آوردید، همین یک جمله را امشب روی آن فکر کنید، من خودم را معصوم می‌دانم! به من اعتراض می‌کنی؟ بگو جانم!

تازه اگر کسی جسارت ورزد و از ما انتقاد کند و تواضع پیامبران و امامان را گوشزد نماید، در خوشبینانه‌ترین صورت پاسخ خواهیم داد که آنها پیامبر و امام بودند و حساب‌شان از ما جداست و از ما نباید چنان توقعی داشت.

بَه‌بَه!

اگر سعۀ‌صدر و فروتنی اصحاب را هم به ما یادآوری کنند، می‌گوییم ما کجا و سلمان کجا؟! ما کجا و مالک‌اشتر کجا؟! اینگونه است که از زیر بار مسئولیت فرار می‌کنیم و همچنان به روش پیشین ادامه می‌دهیم اما خداوند در هر عصر و زمان الگوها و حجت‌هایی را در برابر بهانه‌جویان قرار می‌دهد تا خلع‌سلاح‌شان کند و اتمام‌حجت شود. در دوران ما یکی از این حجج الهی مرحوم استاد روزبه بود که چند صباحی در کنار ما زیست و روزی نیز از دنیا رفت؛

 اما گفتار و رفتار و کردارش می‌تواند هم برای ما و هم برای نسل‌های بعد دست‌آویزی باشد تا به مدد آن باور کنیم که می‌توان در این عصر پرآشوب، زیست. امام و پیامبر هم نبود اما این‌چنین از ملکات اخلاقی بهره‌مند بود و از سیئات رفتاری دوری کرد. رمز و راز اینکه اگر مرحوم روزبه نکات اخلاقی را به دیگران یادآوری می‌کرد یا از ادب و فروتنی و بزرگواری و فرو بردن خشم،‌ سخن می‌گفت در شنوندگان و شاگردان مؤثر واقع می‌شد، این بود که گفتارش با کردارش متفاوت نبود؛ به آنچه می‌گفت معتقد بود و به همان هم عمل می‌کرد. در هر کدام از خاطرات و داستان‌هایی که دوستان و شاگردان او در گوشه و کنار بر زبان می‌رانند، درس‌های باارزش و مفیدی از اخلاق و آداب علوی نهفته است که می‌تواند برای همگان آموزنده و ثمربخش باشد. آن روزها وقتی دبیری پس از بررسی‌های مختلف برای کار در دبیرستان علوی دعوت می‌شد، مرحوم روزبه در اولین ساعت تدریس او، به کلاسش می‌رفت و در بین دانش‌آموزان می‌نشست و نحوۀ کار و تدریس او را زیرنظر می‌گرفت و پس از پایان کلاس، نظر خویش را به آقای علامه انتقال می‌داد تا در صورت مثبت بودن، قرارداد قطعی با معلم مربوطه منعقد شود. به نقل آقای روغنی‌زاد همین روش در مورد یکی از مدرسین شیمی اتفاق افتاد و استاد روزبه با همان ظاهر ساده و شبه‌روستایی همراه با دانش‌آموزان وارد کلاس شیمی شد و در کنار آنان در ردیف آخر نشست، معلم شیمی درس را آغاز کرد اما در میان کار متوجه شد فرد مسنی در انتهای کلاس نشسته است، از لباس و ظاهر او تصور کرد که او مستخدمی بیش نیست که برای فرار از کار روزانه به کلاس شیمی پناه برده است! مدتی گذشت استاد آرنج را روی میز تکیه داده و دست را زیر چانه قرار داده بود و به دقت همه زوایای کار معلم را زیر نظر داشت؛ دوباره چشم معلم به استاد افتاد، به خیال خود مستخدم مدرسه را می‌دید که هنوز هم آنجا نشسته است و وقتش را هدر می‌دهد، خواست به او بفهماند که او را دیده است، شاید به این ترتیب از کلاس خارج شود، لذا با طعنه و تمسخر گفت: هر کس دستش زیر چانه‌اش است گوشش دراز است!...

 [با خنده]‌ آقایان واقعا فکر کنید! اگر این پیشامد برای بنده بود، بنده، بنده، بندۀ احمق، واقعاً چه کار می‌کردم؟ بلند می‌شدم از در کلاس می‌رفتم بیرون! می‌گفتم: این می‌خواهد معلم علوی بشود؟! به اسم اینکه معلم علوی نباید اینطور باشد، اما حقیقتش آن خودخواهی؛ دوباره این تکه را بخوانید آقا!

مدتی گذشت استاد آرنج را روی میز تکیه داده و دست را زیر چانه قرار داده بود و به دقت همه زوایای کار معلم را زیر نظر داشت؛ دوباره چشم معلم به استاد افتاد، به خیال خود مستخدم مدرسه را می‌دید که هنوز هم آنجا نشسته است و وقتش را هدر می‌دهد، خواست به او بفهماند که او را دیده است، شاید به این ترتیب از کلاس خارج شود، لذا با طعنه و تمسخر گفت: هر کس دستش زیر چانه‌اش است، گوشش دراز است! استاد روزبه بلافاصله دست را از زیر چانه برداشت و با وقار کامل نشست. حالا چند دانش‌آموزی که در انتهای کلاس بودند و متوجه این توهین شده بودند، برافروخته و ناراحت به نظر می‌رسیدند تا جایی که یکی از ایشان رو به استاد کرد و گفت: آقای روزبه شنیدید چه گفت؟ جوابش را بدهید! اما مرحوم روزبه با آرامش فرمود: این موضوع به کار شما مربوط نمی‌شود! به درس‌تان ادامه دهید! کلاس به پایان رسید...

وقتی استاد در برابر پرسش آقای علامه از کیفیت کلاس قرار گرفت، بدون آنکه برخورد نامناسب مربی، ذره‌ای در تصمیم‌گیری‌اش مؤثر باشد، پاسخ داد: معلم خوبی است! باسواد و مسلط به کلاس است و کلاس را خوب اداره می‌کند، خوب است با او قرارداد ببندیم! سه‌ماه گذشت معلم شیمی مذکور به‌طور مرتب به دبیرستان می‌آمد و تدریس می‌کرد، بارها همان مستخدم را در میان شاگردان دیده بود که دورش حلقه زده‌‌اند و با او سخن می‌گویند، اما هیچ‌گاه باور نمی‌کرد که او مدیر مدرسه است! روزی به یکی از دبیران، (آقای عربی) گفت، من از آقای روزبه که ریاست دبیرستان را به‌عهده دارد، خیلی تعریف و تمجید شنیده‌‌ام، اما در این سه‌ماه یکبار هم ایشان را ندیدم! آقای عربی پاسخ داد: چطور می‌شود او را ندیده باشید؟! همین الان هم بیرون از دفتر مشغول صحبت با بچه‌ها است! بعد آقای روزبه را به او نشان داد. معلم شیمی ناباورانه به همان مرد مسنی که روز اول در کلاس درس دیده بود، نگاه کرد و از آقای عربی دوباره پرسید: راستی او آقای روزبه است؟! وقتی آقای عربی بر سخن خویش، دوباره تأکید کرد، معلم شیمی که به یاد برخورد خود در اولین ساعت درس افتاده بود، با حالت خاصی گفت: عجیب است! عجیب است! واقعاً هم شگفت‌آور است که انسانی چون روزبه با آن موقعیت علمی در رشته‌های گوناگون بتواند این‌چنین بر نفس خویش پیروز شود و توهین و جسارت یک معلم تازه‌کار در تصمیمش تأثیر نگذارد و فروتنی و تواضع و کظم‌غیظ پیشه کند! چنین انسانی می‌تواند انسان‌ساز باشد و دیگران را هدایت و راهنمایی کند؛ از خود بپرسیم فاصلۀ ما با او چقدر است؟

واقعاً‌ دست خالی نروید ها! از شرح حال روزبه درس بگیرید امشب! واقعاً چند هزار خروار فرسخ ما دور هستیم از روزبه؟ از آدم؟ این آدم بوده، من هم آدم هستم؟ این عقیده داشته به بقای روح، من عقیده ندارم، بله نماز هم می‌خوانم، روزه هم می‌گیرم، سینه می‌زنم، بله! اینها نیست مطلب. حالا بگو جانم! [با خنده]

آقای حاج‌میرزاعلی محدث‌زاده فرمودند،‌ در تهران فشار زندگی بر من زیاد شد؛ و صاحبخانه ناراحت هم می‌کرد و خیلی مقروض بودم،‌ به یکی از دوستان که محضر رسمی داشت گفتم فکری کن که من هم در کار تو شرکت کنم، گفت فردا بیا شاید اقدامی کنم! شب پدرم آقای حاج‌شیخ‌عباس را خواب دیدم،

30 سال است مرده! آقا، دو دقیقه فکر کن به حال خودت، مرده حرف می‌زند؟ بگو جانم!

گفت: علی، چرا می‌خواهی محضر بروی؟ گفتم فشار زندگی باعث شده، گفت: پسرجان به فلانی گفتم 500 تومان برایت بیاورد.

صبح پس از خواب دیدم در می‌زنند رفتم دیدم همان شخص است، گفت دیشب آقای حاج‌شیخ ‌عباس در خواب فرمودند 500 تومان برای شما بیاورم و هر وقت هم پولی لازم شد بیایید از من بگیرید.

آقای حاج‌میرزاعلی محدث‌زاده پسر مرحوم حاج‌شیخ‌عباس‌ محدث‌قمی، گفت جلد سیزدهم بحار را که به امانت نزد پدرم بود بعد از مرگ به وسیلۀ برادرم محسن به صاحبش رساندم، شب بعد پدرم در خواب گوشم را گرفت و گفت: الاغ! کتاب را دادی اما جلدش را شکستی! محسن را خواستم و گفتم: کتاب سالم بود، مگر تو جلد آن را شکستی؟ گفت: کوچه گِل بود و من زمین خوردم، درنتیجه گوشۀ جلد تا شده! کتاب را گرفته و به وسیلۀ صحاف درست کردیم و پس دادیم. پس از سه روز طلبۀ افغانی به منزل ما آمد و گفت: دیشب آقای حاج‌شیخ‌عباس را در خواب دیدم، گفت: برو به علی بگو جلد کتاب را درست کردی، من آسوده شدم، خدا عاقبتت را به خیر کند!

بله می‌فرمودند: فکر کردن یک ساعت بهتر از عبادت 80 سال نماز است، فکر کنیم که چه؟!... که زمین از کجا بخریم خانه بسازیم؟ چند طبقه بسازیم، این کدام فکر است که یک ساعت آن بهتر از 80 سال عبادت است؟ همین است، من می‌میرم، در ازل صد هزار میلیارد سال پیش‌ معین شده، یک دقیقه هم تأخیر ندارد.

بله از خداوند عالم بخواهید که ان‌شاءالله شما موفق شوید هر کدام‌تان ان‌شاءالله برای خودتان یک روزبه بشوید، یک فاتحه‌ای هم برای مرحوم آقای روزبه بخوانید. (ختم صلوات و فاتحه) بله این شعری که از حافظ خواندم یادتان نرود جانم! «کاری کنیم ور نه خجالت برآورد، کاری کنیم، یک کاری کنیم آخر، خانه را عوض کنیم، خوب کردیم، ارمنی‌ها هم آقا خانه‌شان را عوض می‌کنند،

کاری کنیم ور نه خجالت برآورد

روزی که رخت جان به جهان دگر بریم

بله امیدواریم که خداوند به همۀ ما توفیق بدهد واقعاً این مأموریتی که خدا به شماها داده، آدم‌سازی، خدایا به حق محمد و آل‌محمد به ما توفیق بده آدم‌ساز بشویم. بخوانید.

قال علی‌علیه‌السلام ‌: ما اخَذَ اللَّهُ عَلى أهلِ الجَهلِ اَن يَتَعَلَّموا حَتَّى اَخَذَ عَلى أهلِ العِلمِ اَن یُعَلِّموا

اَخَذَ عَلى أهلِ العِلمِ اَن یُعَلِّموا خیلی آقا عجیب است! این نهج‌البلاغه واقعاً کتاب آدم‌سازی است، بنده این جمله را معنی می‌کنم، می‌گوید خدا به نادان‌ها نمی‌گوید، مؤاخذه‌شان نمی‌کند، پیش از این که به آن‌ها بگوید چرا نرفتید یاد بگیرید، به مُلاها، باسوادها، شماها می‌‌گوید: چرا یادش ندادید؟ آقا این را از اینجا بلند بخوانید:

 إنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ ما أنزَلنا مِنَ البَيِّناتِ وَالهُدى مِن بَعدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الكِتابِ اولئِكَ يَلعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلعَنُهُمُ اللَّاعِنون.

 یعنی هر آنچه در قرآن یک حکمی آمد، در روایات یک دستوری صادر شد، باید هر یک دانه از مسلما‌ن‌ها این را به مردم عالم برساند، خانواده‌ها را شما باید بسازید ها، واقعاً شما حاضرید مورد لعنت خدا و انبیا واقع شوید؟ سر مقدس سیدالشهدا رفت بالای نیزه، خب حالا چه؟ بچۀ شیرخوارش را هم که روی دست کشتندش، خب چیکار کنیم؟ من که بحمدالله والمنه، این دو ماه پلو می‌خورم، 4 هزار نفر هم ناهار می‌دهم روز عاشورا، هیچی! آقایان یادتان نرود، این یادگار است. شخص امام حسین مطرح است یا مکتبش؟ پیغمبر اکرم از دنیا رفت، قرآن می‌گوید: تو می‌میری، این‌ها هم می‌میرند، مگر می‌شود نمرد؟ گریه کنیم که چرا کشتنش؟ به حال خودت گریه کن چرا مکتب امام حسین را لِه کردی؟ حواس‌تان را جمع کنید آقا، کار سنگین است. مرحوم آقای روزبه‌رضوان‌الله‌علیه یک مسلمان بوده، تا حالا چند هزار نفر را ساخته است؟ و به طور غیرمستقیم چند میلیون را؟ چرا فکر نمی‌کنید آقا؟ یک نفر این کار را کرده با کت و شلوار پاره، ای دادوبیداد! بله متجاوز از 10 هزار شما فارغ‌التحصیل دارید، با قسم حضرت عباس این‌ها دزدی نمی‌کنند، کلاه برنمی‌دارند. کی باید این کار را بکند؟ ارمنی‌ها، یهودی‌ها بیایند این کار را بکنند یا این کار شما است؟ پیغمبر پیاده از مکه رفته تا طائف، فرمود من را کمک کنید، تبلیغ کنم دینم را، سنگ‌بارانش کردند، خونین پناه برد به یک باغی، باغبان آمد گفت: تو اینجا چه کار می‌کنی؟ فرمود: من آمدم سنگ‌بارانم کردند، مسلمان شد، برگشت، پرسیدند: آقا، نتیجۀ سفر شما چه شد؟ فرمودند یک نفر را مسلمان کردم! ما امت این هستیم؟ مرحوم آقای روزبه امت پیغمبر است، ما هم امت پیغمبریم؟

و صلّی الله علی محمّد و آله

 

 




نظر

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute