بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی كه طرح درس اولین جلسهی كلاس اخلاق را دیدم، ذهنم به سی سال قبل معطوف شد. زمانی که مرحوم استاد همین طرح درس را برای خود ما اجرا كردند. من آن فضا را برای شما ترسیم میكنم كه بچههای كلاس دوم راهنمایی تازه وارد محیط دبیرستان شده بودند و با این محیط كاملا آشنا نبودند و این طرح درس در روز اول مهر در اولین ساعتهایی كه بچهها به كلاس رفته بودند، برای بچهها اجرا شده است من یادم هست در سالن نماز دبیرستان کنار هم نشسته بودیم و وقتی كه همهی بچهها داخل شدند، مرحوم استاد بدون فوت وقت با عجله از در سالن وارد شدند، در حالی كه عبایشان را جمع كرده بودند با سرعت تشریف آوردند جلوی بچه ها و به این صورت شروع كردند به صحبت. من حالا می فهمم كه ایشان آن موقع اصول و مبانی مهمی را در تدریس رعایت میكردند. ایشان فرمودند: سلام علیكم، خوب حال شریف خوبس! احوالتون چطورس؟ حالتون بهترس یا احوالتون؟ (در اینجا طرح درس اولین جلسهی کلاس اخلاق استاد را آقای عمرانی در نقش استاد و آقای علی اکبریان در نقش شاگردان مشترکا اجرا کردند سپس آقای عمرانی ادامه دادند:)
می توانید حس کنید ما چه قدر جا خورده بودیم! یك فرد روحانی با آن هیبت این طوری صحبت كند. بسیاری از درسهای ایشان این گونه بود با ایجاد چالشها و سؤالهایی دربارهی مطالبی كه معمولا بچهها به صورت اكتسابی از محیط خانه و مدرسه كسب كرده بودند و طوطی وار پاسخ می دادند. ایشان نه رد میكرد نه تأیید می كرد، صرفا چالشی ایجاد میكرد مثل این كه بله هواپیما اختراع كنیم یك ساعته برویم مشهد بعد این چالش را پشت سرش ایجاد میكرد که خوب آن زمان كه این وسیلهها اختراع نشده بود، مردم آرام تر بودند. با این چالش، پازلهای فكری بچهها كه دیگران برایشان چیده بودند، به هم میریخت. بعد ایشان میگفت: حالا خودت فكر كن، نظر بده. زمان كم می آید، بیاید! جلسهی بعد ادامه میدهیم. عجب! این قدر نظر متعلم و دانش آموزان میتواند در طرح درس و تشكیل یك مفهوم و به وجود آوردن یك دانش مؤثر باشد؟!
روشی كه آقای علامه آن موقع در درس اخلاق به كار میبردند، ما میبینیم الآن در دنیا تبیین علمی شده و به عنوان روش فعال پذیرفته شده است. ایشان این روش را در آن زمان در آموزش اخلاق به كار می برد. در جلساتی هم كه معلمین خدمت ایشان می رسیدند ایشان افراد را با مسأله در گیر می كردند: آیه یا حدیث یا متنی را میخواندند، ، مطلبی را از نهج البلاغه میآوردند سپس سؤالی را مطرح میكردند و از افراد می خواستند پاسخ دهند و اگر كسی نظر نمیداد، میگفتند: شما نگفتی! نظرت چیه؟ در كلاس هم همین طور بود. به طور كلی این درگیر كردن ذهن را به عنوان یك اصل مسلم در تدریس خودشان قرار داده بودند. ما نمیدانیم ایشان آن زمان از کجا به این روش دست پیدا کرده و آنها را یافته بودند.
ایشان در صدد تحمیل محتوای فكر نبودند كه بعد رفتارهای مقطعی و ریاكارانه نتیجه اش بشود. ایشان شیوهی تفكر را میخواستند عوض كنند. اگر نحوه و روش تفكر افراد عوض شد، در همهی مسائل می توانند پردازش های لازم را داشته باشند و تصمیمهای مناسب را بگیرند. من یادم هست ایشان روی كلمهی همج رعاﺀ چندین جلسه بحث میكردند تا ملكهی ذهن شود. انسان میتواند در موقعیتهای مختلف، خویی پشه گونه داشته باشد، حال چه كنیم كه پشه نباشیم و هر جا باد میآید، ما را جا به جا نكند.
آقای علامه برای دانش آموزان فعالیت تكمیلی تعیین میكردند تا خارج از كلاس برای جلسهی بعد آن را انجام بدهند. در همین طرح درس در آخر ساعت فرمودند: آقایان بروند با پدرشان با برادرشان مشورت بكنند ان شاﺀ الله اگر عمری بود در جلسه آینده در این باره بحث می كنیم. به این طریق میخواستند ذهن بچهها تا هفتهی بعد درگیر بماند و به این ترتیب ایشان آمادگی جلسهی بعد را ایجاد میكردند.
نكتهی دیگر این كه طراحی درس ایشان به گونهای بود كه دانش آموز سرانجام آن را نمیدانست. همان پارازیتی كه بچههای باهوش و بالاتر از متوسط در كلاس میدهند و چون میدانند مربی از چه خوشش
می آید، به گونهای پاسخ میدهند كه مربی آنها را تأیید كند. در كلاس ایشان بچه ها معمولا نمیتوانستند پیش بینی كنند كه ایشان به چه سمتی موضوع را هدایت میكند تا آن را به صورت كلیشهای و غیرباورمدار مطرح كنند. آنها نظر خودشان را میگفتند، ایشان هم هیچ گونه داوری و قضاوتی نمیكرد كه تو خوب گفتی یا تو بد گفتی. لذا بچهها آزادانه نظر خود را ارائه می كردند.
تنوع روشهای ایشان در كلاس قابل دقت بود: گاهی متنی یا شعری را می دادند به یكی از بچهها تمرین كند بعد سر كلاس برای بقیه بخواند. گاهی شعری را میگفتند یكی از بچهها میآمد روی تخته مینوشت، بقیه در دفاترشان مینوشتند. گاهی شعر یا آیه را میگفتند بچهها باهم بخوانند. بعضی وقتها میگفتند شعر یا روایتی را بچهها دو نفر دو نفر برای هم بخوانند و معنا بكنند بعد با این تعبیر خیلی سریع میگفتند: هر آقایی واسه داداشیش از حفظ بخونه و گاهی هم پلی كپی كه بحثش در كلاس شده بود، میدادند بچهها ببرند منزل كه دیگران هم استفاده بكنند.
هفتهای یك زنگ، زنگ اخلاق بود كه تمام پایهها این زنگ را داشتند و جزﺀ برنامهی درسی شان بود. طرح درسهای آقای علامه یك روند طولی داشت كه از ابتدای دوم راهنمایی شروع می شد و به سال آخر ختم
می شد جز كلاس اول نظری كه ایشان به جای درس اخلاق هفتگی، هر روز برای آنها تفسیر میگفتند.