سخنرانی آقای محمدتقی فیاض بخش درباره‌‌ی روش كرامت نفس در همایش بازشناسی درس اخلاق استاد علامه

تاریخ ایجاد: ۱۴۰۱/۶/۲

تعداد بازدید:۱

سخنرانی آقای محمدتقی فیاض بخش درباره‌‌ی روش كرامت نفس در همایش بازشناسی درس اخلاق استاد علامه


بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی مسأله‌‌ی كرامت انسان و نقش آن در تربیت بسیار وسیع‌‌تر از حد یك جلسه است. هفته‌‌ی گذشته توفیقی حاصل شد و مرور مجددی به جزوه‌‌های درس اخلاق مرحوم استاد جناب آقای علامه داشته باشم. در آن جا تجلی این بحث را زیاد دیدم و ریزه كاری‌‌ها و ظرافت‌‌های این مسأله در میان كلمات استاد زیاد به چشم می‌‌خورد.

وقتی درس‌‌های اخلاق استاد را مطالعه كنیم، می‌‌بینیم ایشان موضوعات پراكنده‌‌ی تربیتی را در طی شش سال برای دانش‌‌آموزان می‌‌فرمودند كه حدودا در سی عنوان دسته بندی می‌‌شود، در حالی كه در كتاب‌‌های اخلاق بیش از صد عنوان می‌‌توانیم پیدا كنیم. بنا براین در میان این همه عناوین گسترده، انتخاب سی عنوان معلوم است حساب دارد. با نگاه عمیق‌‌تر به مكتب تربیتی استاد انسان نخ تسبیح این مطالب پراكنده را كشف می‌‌كند.

ما بارها صحبت‌‌های ایشان را شنیده بودیم ولی هرگز برای مخاطب ملال آور نبود و همیشه جاذبه و گیرایی خاصی داشت، به طوری كه وقتی زنگ كلاس می‌‌خورد، بچه‌‌ها دوست نداشتند از كلاس بیرون بروند. ما مطالب علمی را در مقالات و سخنرانی‌‌ها زیاد شنیده‌‌ایم ولی كلام ایشان حلاوت خاصی داشت. به نظر

می‌‌رسد این همه جاذبه و طراوت به خاطر بحث كرامت انسانی است که در کلام ایشان موج می‌‌زد.

لغت كرامت به معنی پری، غنا، سرشاری، نعمت و افزونی است. صاحب اقرب الموارد می گوید: كرامت در مقابل دنائت به معنای نزاهت از پستی است. لذا كریم یعنی نفیس و عزیز و كرائم المال یعنی قسمت با ارزش مال و كریم القوم یعنی فرد برجسته‌‌ی یك قوم. پس در معنای لغت كرامت سیادت، سروری، بزرگی و استغنا وجود دارد. مجمع البیان كه در آغاز هر آیه‌‌ای مباحث لغوی آن را خیلی دقیق معنا می‌‌كند، درباره‌‌ی لغت كرامت می-گوید: الكریم هو الذی من شأنه أن یؤتی الخیر الكثیر: كریم كسی است كه خیر كثیر ذاتا از او بجوشد. بعد می گوید: كرم السحاب یعنی ابر باران دار و پر آب شد. با این سیاق ما وارد بحث كرامت نفس می‌‌شویم.

نفس كریم یعنی نفسی كه خودش پر است و عزت، استغنا، كمال در درونش موجود است و از بیرون

نمی‌‌خواهد پیدا كند. خودش را اگر مختصری بكاود و بجوید، از درون او عزت و استغنا می‌‌جوشد. این كه گفتم سخنان آقای علامه حلاوت داشت، یكی از ریشه هایش  این است كه انسان در سخنان ایشان چیزی را می‌‌شنود كه با درونش هماهنگ است و این ندای بیرون، هم‌‌خوانی با آن ندای درون دارد. صاحب اقرب الموارد  می‌‌گوید: تكرم عن كذا یعنی خودش را از چیزهایی كه با او سنخیت ندارد، جدا كرد در حالی كه آن‌‌ها را پست تر از خودش می‌‌دانست. پس در مفهوم كرامت نفس چند مطلب وجود دارد:

١ـ شخصیت ذاتی انسان ٢ـ جدا شدن از آن چه از انسان پست تر است. 3 ـ رفتن به سوی آن چه كه به حقیقت او شكل می دهد.

سؤالی كه ممكن است این‌‌جا مطرح بشود این است كه چه چیز به انسان این قدر عزت و شخصیت می دهد. قرآن پاسخ می‌‌دهد: چون خمیره‌‌ی وجودی انسان از همان آغاز با توحید عجین شد. ولقد خلقنا الانسان من صلصال من حمأ مسنون فاذا سویته و نفخت فیه من روحی...، انی جاعل فی الارض خلیفة... و علم آدم الاسماﺀ كلها شما قرآن را كه نگاه كنید، می‌‌بینید هر جا با انسان سخن می گوید، مثل این‌‌است كه با یك مخاطب آشنا، با كسی كه ذاتا دارای فضائل توحیدی است صحبت می‌‌شود. چرا كه كرامت انسان جدای از توحید نیست یعنی انسان یا موحد است و كریم النفس یا اگر موحد نیست، انسان نیست. نه این كه انسانی است غیر كریم النفس. قرآن می فرماید: و لقد ذرأنا لجهنم كثیرا من الجن و الانس  بعضی آن قدر پست هستند و حیوانیت در آن‌‌ها غلبه دارد كه گویی از اول برای جهنم خلق شده‌‌اند لهم قلوب لایفقهون بها و لهم آذان لایسمعون بها و لهم أعین لایبصرون بها اولئك كالانعام بل هم اضل این‌‌ها از قلب و گوش و چشم خود استفاده نكردند، این‌‌ها مانند حیوانات بلكه پست تراند.

پس جوهره‌‌ی انسان جوهره‌‌ی توحیدی است. ما در كرامت انسان از كرامت توحیدی او سخن می گوییم تا با عزت نفس و تشخص اشتباه نشود. از این جا معلوم می‌‌شود تربیت دینی چه در موضوع، چه در مسیر و چه در هدف، تفاوت مبنایی با تربیت های رایج دارد. كرامت نفس یك تشخص توحیدی است كه انسان وقتی به درون خود مراجعه می‌‌كند، نور توحید، حقیقت توحید، گرایش به فضائل توحیدی را می یابد. به این ترتیب كرامت نفس آموختنی نیست. ما در كلاس لازم نیست برویم كرامت را تدریس كنیم. قرآن می فرماید: و نفس و ما سواها... قد افلح  من زكاها افلح از ماده‌‌ی فلاح است. به برزگر هم فلاح گفته‌‌اند به خاطر این است كه دانه‌‌ای كه خود استعداد كمال دارد، شرایط مناسب برای ظهور او را به وجود می‌‌آورد و به سوی بروز استعدادهای درونی-اش راهنمایی می‌‌كند. یعنی رستگار شد كسی كه موانع را از جلوی رشد نفس خود برداشت. وقد خاب من دساها تدسیس یعنی چیزی را زیر خاك پنهان كردن یعنی ضرر كرد آن كه نفس خود را دفن كرد. كسی كه نفس خود را آلوده‌‌ به  شهوات حیوانی و گناهان و رذائل اخلاقی كرد، گوهر وجودی خود را در واقع زیر خاك كرد.

توحید در قرآن اثبات نشده است چون امری  بدیهی است و سایر حقایق حقیقت‌‌شان را از آن می‌‌گیرند لذا در قرآن به صورت سؤالی می‌‌فرماید: أ فی الله شك فاطر السماوات والارض آیا در خدا شكی وجود دارد؟ حال كه كرامت انسان از توحید سرچشمه گرفته است، آن هم بدیهی می‌‌شود یعنی نمی‌‌خواهد برای كسی ثابت كنیم تو با شخصیت هستی! بلكه او اگر تصور صحیحی از خودش پیدا كند، کرامت نفس خود را می‌‌یابد. پس استاد نیاز نیست در كلاس كرامت نفس را به دانش‌‌آموز آموزش بدهد بلكه كافی است به او بفهماند خودت را بیاب و ارزش گوهر‌‌ وجودی‌‌ات را بدان. مولی در غرر و درر می فرماید: ان النفس لجوهرة سمینة نفس انسان گوهری گران‌‌بها است. كسی كه آن را آلوده كند، ضایعش كرده و اگر آزاد بگذارد كه رشد كند، با شخصیت شده است.

در درس‌‌های اخلاق مرحوم آقای علامه ما سه محور اصلی در كرامت انسان می بینیم: یك محور روش كرامت پرور ایشان بود كه در برخورد با دانش آموز كلاس اول دبیرستان (دوم راهنمایی جدید) همان احترام را قایل بود كه برای افراد بزرگسال و متشخص. این احترام، احترام به شخصیت توحیدی آن‌‌ها بود نه به علم و شخص‌‌ آن‌‌ها. بر این اساس روش ایشان روش فعال بود یعنی سعی می‌‌كرد درون فرد بجوشد و خود مسائل را بیابد.

ایشان در كلاس به شاگردان بها می‌‌داد. بنده به خاطر ندارم ایشان شاگردی را تحقیر كرده باشند. گاهی

دانش‌‌آموز در پاسخ به سؤالات ایشان حرف‌‌های بی‌‌ربط می‌‌زد، ایشان بدون هیچ ‌‌گونه توهین یا تحقیری

می‌‌فرمودند: این هم نظری است، آقا هم این طور فرمودند. نهایتا می‌‌فرمودند: مطلب بالاتر از این است، کمی فكر كنید .

نكته‌‌ی دیگری كه بنده طرح آن را ضروری می‌‌دانم، بحث استاد دیدن است. اعتقاد ایشان این بود كه  كسی آدم نمی شود مگر این كه آدم ببیند یعنی اخلاقی شدن بدون آدم دیدن، بدون تأدب در مقابل بزرگان و ادب محضر را داشتن به دست نمی‌‌آید. مرحوم آقای علامه از اساتید خود مثل مرحوم آشیخ آقا بزرگ ساوجی، مرحوم آقا سید رضا دربندی، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله بروجردی زیاد اسم می‌‌آوردند. ایشان همواره با احترام و عظمت از این بزرگان یاد می‌‌كردند. آقای علامه با این كه انصافا ذهن خلاقی داشت و کمتر در روش‌‌ها از كسی تقلید می‌‌كرد، اما برخی حرکات ایشان نشانه‌‌ی تأثیر تقلید گونه از برخی اساتیدشان بود مثلا وقتی می-خواست حرفی را خیلی خوب گوش كند، دست راستش را پشت گوش راستش می‌‌گذاشت، با این كه ایشان ثقل سامعه نداشت. یك روز خدمتشان عرض كردم: شما چرا این كار را می‌‌كنید؟ ایشان با لبخند فرمودند: آیت الله عظمی بروجردی وقتی طلبه ای سؤال می‌‌كرد چون ثقل سامعه داشت، این جور می كرد. ایشان از بس علاقه به استاد خود داشت، نا خود آگاه از آقای بروجردی در گوش کردن با دقت تقلید می‌‌كرد.

ما باید دانش آموزان را به مناسبت های مختلف با شخصیت‌‌های برجسته آشنا كنیم. این كه آقای علامه مرحوم استاد شهید مطهری، مرحوم استاد علامه جعفری و جناب آقای حاج شیخ محمد تقی شریعتمداری را به مدرسه دعوت می كردند و جلوی بچه‌‌های با چه ادبی پشت سر ایشان راه می‌‌رفتند و در جلسه‌‌ی آن‌‌ها مؤدبانه می-نشستند و به حرف های ایشان گوش می‌‌كردند بعد كفش‌‌های آن‌‌ها را جفت می‌‌كردند، برای این بود كه

می‌‌خواستند ادب در مقابل اساتید و بزرگان را به ما یاد بدهند. ایشان چقدر از مرحوم آقای روزبه به عنوان یك شخصیت والا با احترام یاد می كردند تا به بچه‌‌ها بفهمانند ایشان یك روح بزرگ در میان شما است. به هر ‌‌حال ایشان مقید بود كه دانش‌‌آموزان استاد ببینند. ایشان در كلاس اخلاق سوم راهنمایی از اول سال تا آخر خطبه‌‌ی كمیل را تفسیر می‌‌كردند. این خطبه درباره‌‌ی شخصیت انسان‌‌های برجسته و علمای ربانی  است و با این جمله شروع می‌‌شود كه: ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها در اواخر خطبه حضرت می‌‌فرماید: اولئك و الله الاقلون عدداَ و الاعظمون عند الله قدراَ  انسان‌‌های برجسته از نظر عدد كم‌‌اند ولی پیش خدا خیلی مقام دارند. مطالب زیر در توضیح این قسمت از خطبه كمیل در جزوه‌‌ی اخلاق ایشان چنین آمده است:

" معلوم می‌‌شود آدم كم است.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر                         كز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گـفـتـند: یافـت می‌‌نـشـود جـسـته‌‌ایم ما                        گفت: آن كه یافت می‌‌نشود آنم آرزوست

آدم كسی است كه از بندگی شكم بیرون بیاید، از اسارت شهوت بیرون بیاید، بتواند خودش را فراموش كند. ملاحظه می‌‌كنید، یك فحش كه به او می‌‌دهند، می‌‌خواهد سر طرف را ببرد! آیا اگر از خودش بیرون آمده بود، این طور كینه توزی می‌‌كرد؟ در مجلس كه وارد می‌‌شود، سعی می‌‌كند كه بالا بنشیند. آیا اگر انسان بود، بالا و پایین برایش مطرح بود؟! پیغمبر اكرم صلوات الله و سلامه علیه درهر مجلسی كه وارد می‌‌شد، دم در می‌‌نشست و اگر کارگر ساده‌‌ای پهلویش بود با او صحبت می‌‌كرد. اصلاَ نمی‌‌گفت كه این كیست، فقیر است یا غنی؟ با همه صحبت می‌‌كرد، با همه انس می‌‌گرفت. این بیچاره‌‌ای كه فخر می‌‌فروشد خیال می‌‌كند كسی هست باید به او بگوئید: خاك بر سرت كنند."

این برخوردهای كوبنده در فرهنگ قرآن چیز ناآشنایی نیست. هیبت و غرور كاذب را نمی‌‌شود با نیشگون شكست، باید با پتك شكست. قرآن كه كتابی مؤدب است و از كنار مطالب سبك با عفت و ادب رد می‌‌شود، وقتی به عالم سوء می‌‌رسد، می‌‌فرماید: فمثله كمثل الكلب مثل او مانند سگ است و درباره‌‌ی اهل جهنم

می‌‌فرماید: اخسئوا فیها و لا تكلمون خاموش باشید و با من سخن نگویید. لغت اخسأ هنگامی به کار می‌‌رود که بخواهند سگی را ساکت کنند. امیرالمؤمنین بر منبر كوفه می‌‌فرماید: این دنیایی كه شما به آن عشق می‌‌ورزید، پیش من از استخوان خوك در دست جزامی پست‌‌تر است. در مصباح الشریعه در آداب مستراح می‌‌گوید: و المؤمن یعتبر عندها أن المكرمة فی حال كیف تصیر ذلیلة فیها مؤمن وقتی چشمش به قاذوراتش می‌‌افتد، عبرت می‌‌گیرد و با خود می‌‌گوید: چیزی كه همه‌‌ی تلاش دنیا طلبان برای به دست آوردن آن است اکنون به صورتی در آمده كه اگر بگویند: لحظه‌‌ای بیشتر این جا باش، حاضر نیستم. پس این كه آقای علامه گاهی تعبیرهای تندو تحقیرآمیز به كار می‌‌بردند، برای این بود كه شدت رذالت امور مادی را برسانند. ایشان در دنباله‌‌ی مطالب می‌‌گویند:

"خاك بر سرت كنند، تو هیچ كس نیستی. غیر از خدا هیچ كس نیست، هیچ چیز نیست. یكی از بزرگان گفت: من فقط در دوره عمر یك نصفه آدم دیدم، یعنی یك آدم كامل هم ندیدم حالا می‌‌گوید: مخلص سركارم، بنده‌‌ی سركارم. این حرف‌‌ها ملاك نیست. اگر یك وقت به او فشار آمد و امر دایر شد به این كه به خودش صدمه بخورد یا به برادر دینی‌‌اش، اگر برادر را ترجیح داد معلوم می‌‌شود آدم است. یك آدم این طوری پیدا كنید. ادعای آدمیت دارد ولی فقط توی خودش است. در مجلسی صحبت شده بود بدبخت كیست؟ یكی گفت: كسی كه سل دارد. دیگری گفت: كسی كه سرطان دارد. آن یكی چیز دیگری گفت. به یكی از بزرگان كه ساكت بود گفتند: شما هم چیزی بگویید. گفت: بدبخت كسی است كه به دنیا بیاید و برود و یك آدم نبیند."

ما بچه‌‌هایمان را اگر بخواهیم تربیت كنیم باید آدم ببینند. معلم اخلاق باید اول خودش آدم بشود. كرامت نفس را با نَفَس منتقل كند نه با زبان. بی‌‌خود نبود كه از راه‌‌های دور شخصی راه می‌‌افتاد می‌‌آمد كاشان تا یك جلسه‌‌ی  اخلاقی امثال ملا مهدی یا ملا احمد نراقی یا ملا محسن فیض کاشانی را درك كند. بعد هم بر می‌‌گشت. این قدر آدم دیدن قیمت داشت.

روش ایشان در كلاس كرامت پرور بود و حقیقت كرامت را از زاویه‌‌های مختلف مطرح می‌‌كرد. این جمله‌‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام را برای ما زیاد می‌‌خواند که: اكرم نفسك عن كل دنیة و إن ساقتك الی الرغائب نفس خود را از هر پستی دور نگه دار اگر چه تو را به امور رغبت انگیز فراخواند یعنی اگر می خواهی كریم النفس بشوی باید خودت را از كثافت‌‌ها بیرون بیاوری. اغلب اهل لغت گفته‌‌اند: دنیا از دنو گرفته شده یعنی عالم نزدیك. صاحب التحقیق فی كلمات القرآن می گوید: دنیا از دنی به معنای پست گرفته شده، یعنی پست ترین مراتب عالم. و كسی كه كریم النفس است خودش را از چیز پست بالا می كشد. بعد مولا می‌‌فرماید: فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا هر چه از خودت مایه می گذاری چیزی را نمی‌‌توانی جای‌‌گزین آن كنی. یعنی انسان خودش را با هر چه غیر از خدا معاوضه كند، باخته است! این مطلب را از دفتر درس‌‌های اخلاق ایشان در كلاس اول نظری می‌‌خوانم:

"این قانون عقلانی و نظام عالم است كه  اخس باید فدای اشرف شود یعنی چیزی كه پست‌‌تر است، باید برای یك موجود عالی‌‌تر از بین برود و این طبیعی است. بشر روزی چندین میلیون گوسفند را می‌‌كشد و می‌‌خورد. آن حیوانات هم جان دارند، چرا آن‌‌ها را از بین می‌‌برند؟ برای این است كه گوسفند اخس و پست‌‌تر از انسان است و باید فدای اشرف و برتر شود. این امر بدیهی است و از این جهت دانشمندان یعنی كسانی كه این تمدن را به وجود آورده‌‌اند روی همین اصل كه اشرف نباید فدای اخس شود، در كتاب‌‌خانه‌‌ها و آزمایشگاه‌‌ها به تحقیق در مسائل علمی می‌‌پردازند و هیچ وقت انرژی خودشان را برای مادیات صرف نمی‌‌كنند. آن‌‌ها عده‌‌ای هستند كه این مطلب را متوجه هستند یعنی می‌‌گویند: ما انسان هستیم. ولی در اجتماعات پایین می‌‌بینیم، حسنعلی جعفر! كه دكتر یا دبیر است چون از پدری به دنیا آمده كه سطح فكرش پایین بوده، برای پول و ماشین و این مزخرفات، قیمت قائل است. چرا؟ برای این كه رشد فكری ندارد. چرا؟ چون در حقیقت اخس از این‌‌ها است."

كسی كه كرامت نفس خودش را در پای ماشین ریخت، اخس از ماشین است. قرآن می‌‌فرماید: بل ران علی قلوبهم ما كانوا یكسبون رین یعنی زنگ، گرد و غبار، چرك. با كارهایی كه كردند، قلب آن‌‌ها زنگ زده شده. این همان دنائت نفس است. آیه‌‌ی شریفه می فرماید: قال رب لم حشرتنی اعمی و قد كنت بصیرا خدایا من در دنیا چشم داشتم، چرا مرا كور محشور كردی؟ قال كذلك اتتك آیاتنا و نسیتها و كذلك الیوم تنسی ما در دنیا به تو چشم دادیم و تو آیات ما را فراموش كردی، یعنی خودت چشم دلت را كوركردی و خودت را ذلیل كردی، الآن هم باید كور محشور بشوی. ایشان در ادامه می فرمایند:

"اگر او از انسانیت بهره‌‌ای داشت و اشرف از این‌‌ها بود، محال بود خودش را فدای این‌‌ها بكند. ای انسان كه اشرف و برتر و بالاتر از همه‌‌ی عالمی، خودت را فدای چی كردی؟ فدای كت و شلوار؟! چند هزار میلیون مترش در این مغازه‌‌ها و كارخانه‌‌ها است! برای نبودش غصه می خوری؟! برای بودش ذوق می‌‌كنی؟! واقعا فكر كنید الآن ممكن است عرایض بنده برای بعضی سنگینی كند ولی بحمد الله اكثرا درك می‌‌كنید. راستی خیلی شرم‌‌آور است که برای نداشتن چیزی كه در ویترین‌‌ها تن مجسمه‌‌های گچی می‌‌كنند، غصه بخوری كه چرا كثیف شد؟ چرا پاره شد؟ چرا آن را دزد برد؟ آری معلوم می‌‌شود انسان نشده‌‌ای و اشرف از آن نیستی که برای آن غصه می خوری و برای بودنش شاد می‌‌شوی. اگر انسان بودی، اشرف از آن بودی. هیچ وقت اشرف خودش را فدای اخس نمی‌‌كند. مولا فرمود:

دواؤك فیك و ما تبصر              و داؤك منك و ما تشعر

این بدبخت خیال می‌‌كند چیزهای بیرونی می‌‌تواند به او آرامش و نشاط بدهد. چیزهای بیرونی خارج از توست، چه طور می‌‌تواند روح تو را تسكین بدهد؟!

ای نـسـخـه‌‌ی اســرار الـهـی كـه تـویــی             وی آیـنـه‌‌ی جـمـال شـاهــی كــه تــویـی

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست            از خود بطلب هر آن‌‌چه خواهی كه تویی

ای انسان! ای موجود اشرف! ای كسی كه تو را اشرف مخلوقات می گویند! خودت را به چه فروختی؟!

مدتی است در این آیه ماندیم: اولئك الذین اشتروا الضلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدین یعنی هدایت را به ضلالت و خودشان را به دنیا فروختند.

قل هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا بگو آیا به شما خبر بدهم به زیان كارترین افراد؟ الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا آن‌‌هایی كه آمدند، شصت سال، هفتاد سال، صد سال عمر گرفتند اما تهش را كه نگاه می‌‌كنی دنیا بود و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعا و آن‌‌ها خیال می‌‌كنند خیلی هم كار خوب می‌‌كنند. خودت را به هر چه بفروشی، باز هم ضرر كرده‌‌ای چون تو از آن بالاتری. فرش، خانه، ماشین جماد است، بالاتر از آن نبات است، بالاتر از آن حیوان است و انسان از همه‌‌ی آن ها بالاتر است، حتی از ملائكه! جبرئیل در شب معراج با پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله همه جا آمد تا رسید به جایی كه نتوانست بالاتر از آن بیاید. پیغمبر فرمود: چرا نمی‌‌آیی؟ گفت: از این جا نمی توانم بالا تر بیایم. لو دنوت انملة لاحترقت اگر به اندازه‌‌ی بند انگشتی بالاتر بیایم می‌‌سوزم."

بعد شعر مثنوی را می خوانند تا می رسند به این‌‌جا كه می‌‌فرمایند:

ولبئس المتجر ان تری الدنیا لنفسك ثمنا چه بسیار تجارت بدی است كه دنیا را برای خودت ارزش بدانی. دنیا علم است، دنیا پول است، دنیا مقام است، دنیا مِلك و مُلك است. این جمله‌‌ی علی علیه السلام تا روز قیامت زنده است. همه‌‌ی ما مبتلائیم."

***

اگر دانش‌‌آموز ذهنش با مطلب درگیر بشود، از کلاس استفاده می‌‌کند و هر چند ممکن است حرف بزند ولی در موقعی که دیگران صحبت می‌‌کنند، گوش می‌‌کند. در این روش شلوغ ترین بچه‌‌ها همراهی کننده ترین

آن‌‌ها هستند. چون دانش‌‌آموزانی که تیزهوش‌‌اند، معمولا به مطالب معلم گوش نمی‌‌دهند و شیطنت می‌‌کنند. اما در کلاس‌‌های فعال همین دانش‌‌آموزان گوش می‌‌کنند، بقیه هم به تبع آن‌‌ها گوش می‌‌کنند. در مدارسی که روش‌‌های قدیمی و غیر فعال اجرا می‌‌شود، انتقال به روش فعال مشکل است ولی بعد از مدتی بچه‌‌ها همراهی می‌‌کنند.

ما بزرگان برجسته‌‌ای داشتیم و الآن هم داریم و باید دانش‌‌آموزان را با آن‌‌ها آشنا کنیم. مرحوم آقای علامه

آن‌‌چه می‌‌فرمودند در درجه‌‌ اول خود پیاده می‌‌کردند بعد به دانش‌‌آموزان منتقل می‌‌کردند. در حقیقت یافته‌‌ها را منتقل می‌‌کردند نه دانسته‌‌ها را و این اصل خیلی مهمی در تعلیم و تربیت است.

بچه‌‌ها دوست دارند معلم‌‌ها خاطرات گذشته‌‌ی خود را سر کلاس بگویند و کوله بار تجربه‌‌ی 20، 30 ساله‌‌ی خود را برای بچه‌‌ها عرضه کنند. ما چنین اساتیدی را می‌‌توانیم بیاوریم سر کلاس و از آن‌‌ها استفاده کنیم. آقای علامه همین کار را می‌‌کردند و امثال علامه جعفری و استاد مطهری و آقای شریعتمداری را برای سخن‌‌رانی به مدرسه دعوت می‌‌کردند یا امثال آقای قریب و آقای فقیهی را که صاحب نظر بودند به عنوان معلم می‌‌آوردند.

چند سال پیش ما از آقای علامه سؤال کردیم که شما  درس اخلاق را از چه پایه و سنی لازم می‌‌دانید؟ ایشان فرمودند: از اول دبستان تا آخر دبیرستان و این ما را به فکر فرو برد که بحث‌‌های تربیتی را در دبستان و راهنمایی هم با همان شکل که ایشان در دبیرستان می‌‌گفتند، داشته باشیم.

کلاس ایشان نمره و امتحان نداشت ولی جذاب‌‌ترین کلاس بود. بعضی می‌‌گفتند: ما روزهای دیگر از مدرسه فرار می‌‌کردیم ولی روزی که درس اخلاق داشتیم حتما می‌‌ماندیم. بچه‌‌ها موظف نبودند جزوه و دفتر سر کلاس بنویسند ولی اگر دانش‌‌آموزی می‌‌نوشت، ایشان می‌‌فرمودند: آفرین! خیلی خوب است که ایشان

می‌‌نویسد. یعنی غیر مستقیم تشویق می‌‌کردند بچه‌‌ها نکات مهم را بنویسند. برخورد ایشان با بچه‌‌هایی که در کلاس بی‌‌توجه بودند خیلی جالب بود. مثلا می‌‌گفتند فلانی حواسش پرت است. یعنی از قیافه‌‌اش می‌‌فهمیدند.




نظر

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute