تیزر گفتوگو با مرحوم آیتالله محمدتقی شریعتمداری
زندگی و زمانه علامه کرباسچیان | قسمت نهم: مرحوم آیتالله محمدتقی شریعتمداری
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ مصاحبۀ آیتالله محمدتقی شریعتمداری دربارۀ استاد علامه (11/4/98)
بنده متولد 1313 هستم. شروع تحصیلم نزد پدرم بود. ایشان صرف و نحو و ادبیات را به من تعلیم کردند. شیوۀ ابتکاری خاصی داشتند و آن این که تمرین زیاد روی درسها با بنده انجام میدادند و به قدری تمرینهای صرف و نحو ایشان مؤثر بود که وقتی آقایی که صرف و نحو قوی داشت آمده بود مدرسۀ مروی از طلبهها صیغههای مشکل را میپرسید، تصدیق کرد که بنده آنها را به خوبی جواب میدهم. بعد از فوت پدر، مدرسۀ مروی رفتم. استاد سیوطی من گاهی عبارت را غلط میخواند، یعنی صرف و نحو و عبارتخوانی من از او بهتر بود. بعد تبصره، معالم، شرح لمعه و قوانین خواندم. بعضی اساتید من در شرح لمعه جایی را گیر میکردند، بنده حل میکردم. بعد از سطح فقه و اصول، به درس خارج آیتالله آملی رفتم. ایشان نجف را آورد تهران و برای ما بحثهای آقای نائینی، آقاضیاء عراقی، آقاسیدابوالحسن اصفهانی را ذکر میکرد. حتی ایشان در تقریرات آیتالله خویی از آقای نائینی جاهایی به آقای خویی اعتراض داشت که اینطور ما از آقای نائینی یادنگرفتیم. خلاصه سطح علمی خیلی بالایی داشت. بهعلاوه من مدتها درس آیتالله سیداحمد خوانساری و آقاشیخ محمدرضا تنکابنی پدر آقای فلسفی شرکت میکردم. مستمسکالعروۀ آقای حکیم کتاب بسیار عالی و محکمی است. بنده مجلدات آن را در ضمن مطالعات فقه و اصول مطالعه میکردم. دیگر از اساتید بنده حاج میرزا ابوالحسن شعرانی بود که یک ملای ذوفنون و فوقالعاده بود، ما مشکلاتی که در فنون مختلف پیدا میکردیم، ایشان مشکلگشای آن بود. بنده پیش ایشان اشارات ابنسینا و شرح چغمینی در هیئت را خواندم. از همدرسهای بنده یکی آقای حاج آقای رضیِ شیرازی از نوادههای میرزامحمدحسن شیرازی صاحب فتوای تنباکو، دیگر آقای محییالدین انواری و دیگر آقای سیدمحسن خلخالی بودند. بنده قم برای درس کم رفتم چون بهترین استادها را در تهران داشتم، از آقای آملی بالاتر گیر نمیآوردم. من با آقای مطهری از مدرسۀ مروی آشنا شدم چون دنبال درس فلسفه میگشتم. به من اطلاع دادند که ایشان در فلان حجره منظومه میگویند. درس ایشان را رفتم و چند سال ادامه دادم. غیر از بحث منظومه یک سلسله بحثهای فلسفی و فقهی هم داشتند که من همه را یادداشت میکردم.
من خودم زبان خوانده بودم. اول زبان فرانسه بعد زبان انگلیسی. یک مدتیهم به ترجمۀ قرآن به انگلیسی پرداختم. شنیدم آقای علامه درسهایی در مدرسۀ علوی برای طلاب گذاشتهاند که شرکت کردم. استاد زبان ما مستر هاشمی بود. استاد فیزیک و ریاضیات آقای روزبه بود و با دکتر سحابی زمینشناسی داشتیم. در این دوره آقاسیدعلی شاهچراغی، آقاسیدمحسن خلخالی، آقامرتضی تهرانی، آقاسیدمحمدحسین تهرانی، آقا سید علیاکبر حسینی بودند. 7، 8 نفر بودیم. این دوره بیشتر از دو سال بود. ظهرها به امامت آقاشیخجواد الهیکنی نماز جماعت میخواندیم.
ما در این دوره خدمت آقای کرباسچیان میرسیدیم. ایشان خیلی ساده زندگی میکرد. به مستخدم مدرسه میگفت: برو یک نان با یک کاسه ماست بگیر. بسیار ساده و معمولی بود. ایشان به ما طلبهها خیلی رو میداد. آقای علامه برای درس آقای روزبه دستگاهی را از یک جا امانت گرفته بود که قیمت آن بالا بود و به ما سفارش کرده بود که حواستان خیلی جمع باشد. اتفاقا دستگاه در حین کار افتاد و شکست. وقتی به آقای علامه گفتیم، قَهقَه خندید، بعد رفت آن را جبران کرد. ایشان مرد فوقالعادهای بود.
من برای یک عده از فارغالتحصیلهای مدرسۀ علوی در منزل یک دوره خداشناسی و برهان نظم گفته بودم. در آن کلاس آقای قندی، آقای حاجفرج، آقای خرازی، آقای بانکی، آقای ریاضی و برادران روغنیزاد بودند.
خبر آن به آقای علامه رسید. بنده را دعوت کرد مدرسۀ علوی دو سه سال ماه رمضان اصول عقائد گفتم. الآن آن جزوۀ خداشناسی چاپ شده است.
ما جلسهای داشتیم 15 روز یکبار با آقای روزبه، آقای سیدمحسن خرازی و آقای حقانی و 5، 6 نفر از مؤسسۀ در راه حق که در مباحث اصول دین کار میکردیم.
آقای علامه کرباسچیان و آقای روزبه برای خدا کار میکردند و مهم همین است. آقای کرباسچیان یکبار سکته کرده بود و صورتش کج شده بود ولی در عین حال میآمد درس میداد و با دستش صورتش را نگه میداشت.
آقای کرباسچیان نظرش بود که این بچهها یتیمهای امام زمان هستند و ما باید آنها را از بیدینی نجات بدهیم و مدرسۀ علوی را هم برای همین تأسیس کرد که مقدار زیادی در تعلیم و تربیت جوانها اثر داشت و خیلیها را تربیت کرد. متأسفانه تعدادی از شاگردهای ایشان را مجاهدین بردند. بعضی از آنها را میشناختم که متدین، نمازخوان و روزهگیر بودند. اینها چون آدمهای منظمی بار آمده بودند، مجاهدین آنها را جذب میکردند تا از آنها استفاده کنند. لذا وقتی ساواک یک نفر از مجاهدین را میگرفت، اول سؤالش این بود که آیا از مدرسۀ علوی هستی؟
آقای علامه متوجه شده بود که مرحوم حاجمقدس آدم سالمی است و در بازار وجهۀ خوبی دارد. برای پول گرفتن از مردم ایشان را جلو میانداخت ولی بعدها از حاجمقدس مستغنی شد و خودش از اشخاص پول میگرفت.
آقای علامه خیلی فوقالعاده بود و این مدارس را با دست خالی شروع کرد و همۀ آنها را ساخت. آن موقع مدرسه درست کردن بین مذهبیها مرسوم نبود. البته جامعۀ تعلیمات اسلامی حاجشیخ عباسعلی اسلامی درست شده بود ولی مدرسۀ علوی از آنها جلو زد چون بهتر آموزش میداد و معلمهای خوب میآورد و اعتقادات بچهها را تصحیح میکرد.
آقای علامه با آقای بروجردی ارتباط داشت و رسالۀ عملیۀ ایشان را ساده کرد که قبلا مشکل بود و آن را به شکل توضیحالمسائل در آورد.
فارغالتحصیلان مدرسۀ علوی متدین و باسواد بار آمدند و این کار آقای علامه و آقای روزبه بود. ایدۀ آقای علامه و آقای روزبه این بود که شاگردان را خوب تعلیم و تربیت کنند تا آدم دیندار درست شود.
قرآن میفرماید: وَ ما اُمِروا اِلّا لِیَعبُدوا اللهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّین مردم امر نشدند مگر اینکه خدا را بپرستند در حالی که در دین برای او خالص باشند. اصل این است که باید برای خدا کار کرد. از خدا میخواهیم که بندۀ خالص خدا بشویم و تنها او را پرستش کنیم. مهمترین وظیفۀ ما امروز این است که اشخاص را به سمت خدا دعوت کنیم و اگر نپذیرفتند آنها را رها کنیم.