بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه مصاحبه آقای مهدی دوایی دانشآموخته دوره ۱۹ علوی (17/6/1401)
من متولد ۱۳۴۱ هستم. دبستان و دبیرستان علوی بودم و با دوره ۱ نیکان فارغالتحصیل شدم. پدرم خدا بیامرز با آقای علامه رفیقهای مشترک داشتند، مثل حاج مقدس و حاج شیخ محمدحسین زاهد و شیخ رجبعلی خیاط. من اینجا به عنوان کسی که بخواهد از آقای علامه خاطره بگوید ننشستم؛ هرچند برخی مشاهدات و داستانها از رفتار ایشان در ذهن دارم. بلکه به عنوان کسی که کمی روانشناسی خوانده و میخواهد رویکردهای رفتاری آقای علامه را دنبال کند صحبت میکنم.
روانشناسی یعنی علم مطالعه رفتار فرد و جامعهشناسی یعنی علم مطالعه رفتار جمع و روانشناسی اجتماعی یعنی علم مطالعه رفتار فرد در جمع. یکی از سرفصلهای مهم روانشناسی اجتماعی این است که چگونه فرد میتواند جامعه را تحت تأثیر قرار دهد و چه میشود که یک فرد میتواند یک جامعه را بالا ببرد و در آن اثر مثبت بگذارد. من با این دید نگاه میکنم که چطور آقای علامه اثرگذار بودند. ایشان سال ۸۲ فوت کردند و تا اکنون که سال ۱۴۰۱ است ما هنوز نشستیم و درباره آقای علامه حرف میزنیم و به دهها مدرسه که میرویم همه میگویند آقای علامه. چه میشود که شخصی از دیدگاه روانشناسی اجتماعی اینطور اثرگذار میشود.
1-آدمهای اثرگذار ادا در نمیآورند. ما یک شخصیت (personality) داریم و یک هویت (identity). شخصیت مجموعهای از عادات، رفتار و تمایلاتی است که در فرد بروز دارد. ریشه لغت پرسنالیتی ماسکی بود که بازیگرهای تئاتر میزدند یعنی شخصیت رفتاری است که دیگران از ما میبینند ولی هویت همان چیزی است که ما هستیم. هرچقدر این دو نزدیک بههم باشند، حال ما بهتر است و اثرگذارتریم یعنی آنچه هست را نشان دادن. آقای علامه خودشبود، اگر خستهبود میگفت: خستهام، اگر خوشحال بود، غشغش میخندید، اگر کار داشت میگفت: آقاجون دیرت نشود یعنی بلند شو برو! در مجالس هر جا بود مینشست. چنین آدمی نه تنها حالش خوب است بلکه میتواند بقیه را هم تحتتأثیر قرار دهد. ببینید چه کسی ادا در میآورد؟ دانشآموز وقتی معلم آمد ساکت میشود وقتی رفت میزند توی سر و کله بچههای دیگر، بابا آمد گوشی را قطع میکند، وقتی رفت شماره را میگیرد، رئیس اداره آمد مینشیند سرکار، اما وقتی رفت به کارهای شخصی میپردازد. اینها چون میترسند ادا در میآورند. آدمهای اثرگذار امنیت روانی در خود احساس میکنند و از چیزی نمیترسند در نتیجه ادا در نمیآورند. آقای علامه چیزی که مصلحت میدانست را میگفت و انجام میداد. پروفسور دولتی هم اینطور بود. وقتی پدرش فوت کرده بود ایشان مشهد بود. ما معلمین خواستیم تلفنی به ایشان تسلیت بگوییم، چند دقیقه تسلیت گفتیم، ایشان گفت: خب، کاری ندارید؟ من خوابم میآید. این برخورد ممکن است مقداری توی ذوق افراد بخورد ولی از این به بعد همان که هستیم را با همدیگر بازی میکنیم و این صمیمیت ایجاد میکند و باعث اثرگذاری میشود.
2-افراد اثرگذار میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند. آقای علامه توانایی ایجاد ارتباط داشت. ایشان با قشرهای مختلف (بازاریها، دانشگاهیان، دانشآموزان، معلمان، پدر و مادرها) آنچنان ارتباط برقرار میکرد که کاملا تحت تأثیرایشان قرار میگرفتند. ایشان عدهای از روحانیون را جمع میکردند که به آنها علوم روز آموزش داده شود. آدمهای اثرگذار میتوانند با پزشکان، روحانیون، تحصیلکردهها، جوانها و اقشار مختلف جامعه ارتباط برقرار کنند. انگار حرف مشترکی با آنها میتوانند پیدا کنند.
من معلم راهنما در نیکان بودم. با معلمها ده پانزده نفر رفتیم منزل آقای علامه، جلسه که تمام شد بیرون آمدیم، شاید یک ساعت نگذشته بود که ایشان به من زنگ زدند و گفتند: رنگ فلانی پریده بود، فردا پیگیری کنید ببینید چه بوده؟ ایشان از این مراقبتهای خاص خیلی داشتند. این رابطه برقرار کردن اثر میگذارد.
من در کار کلینیکی به این نتیجه رسیدم که اگر در یک خانواده پدر و مادر و بچهها با هم رابطههای دو به دو داشته باشند، امنیت روانی شکل میگیرد و آن خانواده، خانواده موفقی میشود. به نظر من آقای علامه آدم خیلی موفقی در این قصه بود.
من ترم چهار دانشگاه شهید بهشتی بودم و ۶-۷ سال گذشته بود که ازدبیرستان از پیش آقای علامه رفته بودم. میدانستم صبح زود هر کسی به تلفن خانه ما زنگ بزند آقای علامه است. وقتی تلفن را برمیداشتم بلند میشدم میایستادم! ایشان میگفتند: آقاجون یک کاغذ قلم بردار این حدیث را بنویس، بعد شروع میکردند یواشیواش توضیح دادن. این رابطه دو به دو است. خیلی وقتها آقای علامه زنگ میزد میگفت: امروز ۵ میآیی یا ۶ ؟ وقتی میرفتیم کتابی جلوی ما میگذاشت میگفت: این را بخوان، بعد یک مقداری باهم حرف میزدیم بعد میگفت: جونم، من این حرفها را به کس دیگری نمیتوانم بزنم، فقط به تو میتوانم بگویم. این رابطه دو به دو است. با خودت میگفتی آقای علامه چیزی به من میگوید که به هیچکس دیگر نمیگوید، آخ جون آقای علامه برای من است و من هم برای آقای علامه. در این حالت اثرگذاری بالا میرود.
در روانشناسی اجتماعی میگویند: سه عنصر وجود دارد که باعث اثرگذاری میشود: یکی قدرت؛ افراد از صاحب قدرت متابعت میکنند. به هر حال آقای علامه مدیر بود ولی خیلی مدیرها اثرگذاری و نفوذشان موقتی است و تا عامل قدرت مثل تشویق، تنبیه، حقوق و نمره از بین برود، متابعت از بین میرود. دوم همانندسازی؛ افراد از کسی که او را دوست داشته باشند، تبعیت میکنند، نه به خاطر اینکه منبع قدرت هست؛ در واقع با او همانندسازی میکنند. وقتی ما آقای علامه را دوست داشتیم، کارهایی که ایشان دوست داشت، ما هم دوست داشتیم و عمل میکردیم مثلا آقای علامه خیلی دوست داشت ما حق الناس را رعایت کنیم، ما هم حق الناس را رعایت میکردیم. سوم تخصص؛ وقتی فردی نه تنها صاحب قدرت است و نه تنها دوستش دارم بلکه تخصصی دارد و راستگو است، من با فکر و نظر او تغییر نگرش میدهم. به این خاطر که این آدم هم راست میگوید و هم کارش را بلد است. اینها در آقای علامه جمع بود یعنی هم قدرت داشت، هم دوستش داشتیم و هم تخصص و راستگویی داشت. هر کس تحت چتر این فرآیند قرار میگرفت، آقای علامه بر او اثرگذار میشد.
3-شوخطبعی، خیلی اوقات آقای علامه مطالبی میگفت که آدم غشغش میخندید. منظور از شوخطبعی لطیفه و جوک نیست، این است که طبع انسان با نمک، خوشایند و دوستداشتنی باشد. کسی که بتواند داستانهای قشنگ تعریف کند یا شعرهای خوبی بخواند، اثرگذار میشود. لذا آقای علامه با گفتن حدیثها، داستانها، شعرهای مناسب و ضرب المثلها آدم شیرین و بینظیری به نظر میرسید و اثرگذاری را به اوج میرساند. گاهی سر کلاس یکدفعه زیر آواز میزد، چقدر میتوانست شعر بخواند، چقدر داستان بلد بود، چقدر حدیث بلد بود. آقای علامه این ویژگی اثرگذار را داشت که میدانست کدام ضربالمثل، کدام قصه، کدام داستان، کدام لطیفه، کدام خواب و کدام خاطره را بگوید و درعین شوخی و بگو بخند میتوانست کلاس را مدیریت کند.
4-داشتن رفتار و تکیه کلام خاص؛ یکی از ویژگیهای افراد اثرگذار این است که آنها رفتار و تکیهکلامهایی دارند که دیگران میتوانند ادای آنها را در آورند. هر کدام از ما رفتارها و تکیهکلامهای خاص از آقای علامه به یاد داریم که میتوانیم ادایشان را در بیاوریم. مثلا وقتی کسی حرف میزد، ایشان دستشان را پشت گوششان میگذاشتند، یعنی خیلی خوب دارم گوش میکنم. این یک ویژگی بود که بقیه میتوانستند با انجام این کار یاد ایشان بیفتند.
5-استفاده از زبان بدن؛ افراد اثرگذار از زبان بدن استفاده میکنند. آقای علامه خصوصاً در کلاس اخلاق خود از این توانایی بهره میبرد.
6-داشتن تحمل ابهام؛ افراد اثرگذار زود به هم نمیریزند و ثبات عاطفی دارند. اگر کسی با یک غوره سردی و با یک مویز گرمیاش میکند، نمیتواند در دیگران نفوذ کند. بعضیها را دیدید که فرضا همسرش فوت کرده یا بچهاش مریض است یا کلی بدهی و غصه دارد ولی قدرتمند میآید و کاری که به عهدهاش هست را انجام میدهد. این آدم تحمل ابهامش بالاست و ثبات عاطفی دارد و اثرگذار است. آقای علامه ثبات داشت، اینطور نبود که پیش ایشان برویم بعضی اوقات خیلی ناراحت باشد و بعضی اوقات خیلی خوشحال. معمولا ما آقای علامه را یکجور میدیدیم چون تحمل مشکلات در ایشان خیلی بالا بود. روزهایی که ایشان مشکلات مختلف و خبرهای ناگوار داشت مثل روزهایی بود که خبرهای خیلی خوب داشت. آدمهایی که ثبات عاطفی دارند، میتوانند با مبهمات و مسائل حل نشده پیش بروند. اینها اثرگذار هستند و دیگران تحت تأثیر ایشان قرار میگیرند. وقتی آدم پیش اینها میرود، آرامش میگیرد. خیلیها پیش آقای علامه میرفتند که آرامش بگیرند. غصهها پیش ایشان هضم میشد نه اینکه ایشان هم به هم بریزد. آقای علامه داستانها و اتفاقات زندگی را جاری و گذرا میدید و در آنها نمیماند.
7-داشتن هدایت درونی؛ آدمهایی که هدایت درونی دارند، اثرگذار هستند. یک تحقیق انجام شد که مشاوران و روانشناسان یهودی در انگلیس که قبل از مشاوره یک استمداد معنوی میگرفتند، مثلاً از خداوند صاحب کائنات میخواستند که بهترینها را در این جلسه جاری سازد و بهترین راهحلها را برایمان قرار بدهد، مشاوره آنها اثربخشتر بوده و اثرگذاریشان در مراجع بالارفته است. به نظر من کل زندگی جناب آقای علامه تحت شعاع یک چتر هدایت معنوی قرار داشت. ایشان از جایی هدایت درونی و معنوی را میگرفت و سعی میکرد ما را به آنجا ببرد. یک معنی زندگی برای خودش شکل داده بود. کسانی که یک دستشان را به مراجعشان میدهند و دست دیگرشان را به آن منبع هدایت، اینها اثرگذار هستند چون خودشان را به یک وجود بیکرانی وصل کردند. این یک بحث فرادینی بود؛ حالا آقای علامه با اعتقاد به امام زمان که همه ما انشاالله چشممان به ظهور ایشان روشن بشود، میخواست دست ما را بگیرد و به دست ایشان بدهد و خودش این حس را داشت که من به خاطر امام زمان به سراغ تربیت بچهمسلمانها میروم. این اتصال به هدایت معنوی و درونی باعث میشد که اثرگذاری ایشان چند برابر بشود، چون رنگ و بوی معنوی میگرفت. ایشان با این کارش حماسه ایجاد میکرد و اسم علوی را با خدا و پیامبر و علی و امام زمان علیهمالسلام گره میزد و این حماسه معنوی در کل زندگی مخاطبین جریان پیدا میکرد و لذا هنوز که هنوز است فکر علامه زنده است.
خدا آقای علامه را رحمت کند. واقعا خیلی دلم میخواهد شاگرد خوبی برایشان باشم. ما دوستشان داریم. خودشان کاری کنند که ما خوب باشیم وگرنه از دست ما کاری ساخته نیست.