بسم الله الرحمن الرحیم
حجتالاسلام رضا فرهادیان، مؤسس مجتمع آموزشی توحید قم (۸دی۱۳۹۷)
بنده اهل همدان هستم و در همانجا هم تحصیل کردم. در آن زمان از دروس حوزوی آیتالله فاضلیان و مرحوم بهاری از نوادگان بهاری بزرگ استفاده میکردم. بعد از دیپلم، کنکور سال ۴۸ را دادم و در دو رشته قبول شدم: یکی مهندسی مکانیک و یکی علوم تربیتی و مشاوره. بهخاطر علاقهای که داشتم رشتۀ علوم تربیتی و مشاوره را در دانشسرای عالی خواندم. دورۀ خدمت را در روستای صحنه و بیستون کرمانشاه به تدریس گذراندم. پس از پایان دورۀ خدمت، سال ۵۵ در آموزشوپرورش همدان و ملایر بهعنوان معلم مشغول شدم. پس از انقلاب ازطرف آیتالله مدنی در صداوسیما مأمور شدم. بعدها مدیریت صداوسیمای همدان برعهدۀ من قرار گرفت و زمان جنگ نیز یک سال مدیر صداوسیمای کردستان بودم. بعد احساس کردم که باید تحصیلات حوزوی را ادامه بدهم، لذا به قم آمدم و مشغول تحصیل علوم حوزوی شدم. پس از گذشت چند سال احساس کردم فضای آموزشوپرورش مناسب نیست و نیاز هست تحولی در نظام آموزشی کشور ایجاد شود. اوایل دهۀ شصت در تهران، به همین منظور کمیتهای تشکیل داده بودند. در آنجا آقای دکتر احمدی و دکتر حداد عادل و چند نفر دیگر موظف شده بودند مبانی تعلیموتربیت را بنویسند. بنده هم در آن کمیته شرکت داشتم. نهایتاً فعالیتهای کمیته به نگارش کتابچهای دربارۀ تحول نظام آموزشی کشور منجر شد. بعدها کتابی تألیف کردم تحت عنوان مبانی تعلیموتربیت در قرآن و احادیث که آقای دکتر احمدی آن را بهعنوان کتاب مرجع برای دانشگاهها مورد استفاده قرار داد. همزمان با تحصیل، در مدارس نیز تدریس میکردم. احساس میکردم جوانها راجعبه بلوغ احتیاج به یک راهنما دارند. کتاب آنچه یک جوان باید بداند را تألیف کردم که تابهحال سی بار چاپ شده است. بعدها هم کتابهای دیگری هم متناسب با نیاز اولیا و مربیان تألیف کردم.
ما بهعنوان جمعی از طلاب که هم تحصیلکردۀ دانشگاه و هم دانشآموختۀ حوزه بودیم، احساس کردیم نیاز است در قم مدرسهای تأسیس شود. بهاینجهت مدرسۀ توحید را در سال ۶۹ با دو کلاس اول تأسیس کردیم، یک پسرانه و یک دخترانه. ما با جمعی از دوستان بهمدت یک سال گفتوگو داشتیم. این جمع حدوداً ده نفر بودند، ازجمله آقایان محمدی، هادوی، عزیزی، سلیمانی، اشکذری، قدوسی و تجرد.
ما بچههای مدرسهای را دوازده سال در اختیار داریم و افکار و شخصیت آنها خصوصاً در دورۀ ابتدایی شکل میگیرد و بهاینترتیب مجموعهای عادتها و ارزشها در وجود آنها تثبیت میشود. علت اینکه از صداوسیما و فضای رسانهای به محیط مدرسه و آموزشوپرورش آمدیم این بود که احساس کردیم فضای آموزشی مناسبی در مقطع ابتدایی وجود ندارد. لذا تصمیم گرفتیم در قم چنین فضایی فراهم کنیم تا علاوهبر مباحث آموزشی، شخصیت بچهها ازجهت تربیتی در این دوره و بعد راهنمایی و دبیرستان، با تمرین ارزشها شکل بگیرد، بهنحویکه اثر آن حتی در دورۀ جوانی، میانسالی و بزرگسالیِ آنها نیز پدیدار شود.
پسر آقای علامه دنبال مدرسۀ مناسبی میگشتند تا فرزندشان را کلاس اول دبستان ثبتنام کنند. ایشان چون تحصیلکردۀ علوی بودند، رابط خوبی شدند بین ما و آقای علامه. اینگونه شد که از تجارب مدرسۀ علوی استفاده کردیم. همچنین ازطریق ایشان با سه نفر از فارغالتحصیلان علوی، آقایان نیلی، قندی و شفیعی آشنا شدیم که بهتدریج همکاری خیلی خوبی با مدرسه پیدا کردند. ما اهداف تربیتی را با این دوستان در میان گذاشتیم و بحمد الله مدرسه از ابتدا اهداف تربیتی و اخلاقی را دنبال کرد. ما دنبال این نبودیم که مدرسه را توسعه بدهیم یا زیاد دانشآموز بگیریم. بهاینجهت سال اول فقط پایۀ اول را ثبتنام کردیم، سال بعد کلاس دوم را تشکیل دادیم و سال بعد سوم را. بهاینترتیب سالبهسال، هم تجاربمان بیشتر میشد و هم نیروهای خوبی را استخدام و تربیت میکردیم. درنتیجه مدرسه بهتدریج رشد کرد، هم دخترانه، هم پسرانه.
این عنایت الهی بود که ما از ابتدا با آقای علامه آشنایی پیدا کردیم. ایشان علقۀ خاصی به مدرسۀ ما داشتند و از راهنمایی دریغ نمیکردند. تجارب گرانبهای ایشان بهموقع به کمک ما آمد و ما را یاری رساند تا بتوانیم قدمهایی برداریم، قدمهایی بهسمت اهدافی والا که برای تربیت انسان مؤمن در نظر داشتیم. هدف مدنظر ما این بود که بتوانیم آداب و سنتهای اسلامی را زنده کنیم. تنها راهش را هم این میدانستیم که عادتهای خوب که سازندۀ شخصیت انسان مؤمن است، از دورۀ دبستان تبدیل به ملکه شود. بچهها باید در دورۀ ابتدایی با روشهایی به عمل رغبت پیدا کنند و با تمرین و تکرار بهتدریج شخصیتشان ساخته شود. ما الان اعتقادات اسلامی زیادی در ذهن داریم که در عمل و رفتار ما ظاهر نمیشود. سنت پیامبر[ ترکیبی است از اخلاق و رفتار و اعتقادات. عادتهای خوب یا همان عمل به سنتها، نشئتگرفته از عقاید و افکار ماست. فرد موحد در تمام لحظات روز باید جهت فکر و عملش مشخص باشد. این جهت فکری و عملی در فرهنگ اسلامی عمل به سنت رسوللله[ و ائمۀ معصومینD است. اخلاق هم تابع همین سنتهاست.
آقای علامه شخصیت عظیمی بودند. اولین بار که در قم خدمت ایشان رسیدیم، خیلی محکم و قاطع صحبت کردند. ایشان به آنچه میگفتند، اعتقاد محکمی داشتند و به آن عمل میکردند. این برای ما خیلی جذاب بود. ایشان مؤسس مدارسی بودند و معلمانی را نیز تربیت کرده بودند. آقای علامه در دورانی به این کار اقدام کردند که جامعۀ ما نیازمند چنین افرادی بود و هیچکس فکر نمیکرد در کشور زمانی به این نیروهای تحصیلکردۀ متدین نیاز پیدا شود. آن موقع افراد تحصیلکردهای که درعینحال متدین باشند، خیلی کم بودند.
ما از آقای علامه دو بار دعوت کردیم و ایشان تشریف آوردند برای معلمهای مدرسۀ توحید صحبتهای بسیار اثرگذاری کردند. ایشان در ابتدا معتقد بودند تأسیس مدرسه در قم خیلی مشکل است چون مردم کمک نمیکنند. ما با دست خالی مبلغی قرض کردیم و افراد خیری در تهران مثل آقای لولاچیان و آقای حاجطرخانی کمکهایی در راهاندازی اینجا کردند که خیلی مؤثر بود. سالهای ابتدایی تأسیس مدرسه با فشار مالی زیادی روبهرو بودیم، چون بسیاری از اولیای دانشآموزان مدرسۀ ما طلبه بودند و توانایی مالی بالایی نداشتند.
یک بار سهچهار ماه از سال تحصیلی گذشته بود و هنوز حقوقی به معلمان نداده بودیم. من سخت در تکاپوی تهیۀ این پول بودم. رفتم و به حضرت معصومهE متوسل شدم. وقتی رسیدم منزل و لباسم را درآوردم، تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. دیدم آقای علامه هستند. گفتند: «عزیز جون شما احتیاج به پول داری؟» گفتم: «بله، شما از کجا فهمیدهاید؟» گفتند: «الان بلند شو بیا تهران.» رفتم تهران. ایشان لطف کردند و حدود هفتمیلیون تومان دادند و ما حقوق معلمان را پرداخت کردیم. ایشان روح تزکیهشدهای داشتند و صاحبنفس بودند. مجموعۀ ما را میشناختند و با ما در ارتباط بودند. ما هم گاهی مشکلات را مطرح میکردیم و ایشان کمکهایی میکردند.
وقتی نگارش کتابهای تربیتیام تمام میشد، آنها را برای آقای علامه میفرستادم. ایشان نکاتی را یادآور میشدند و من در چاپهای بعدی آن نکات را اعمال میکردم. آن موقع روحانیت عزمی برای ورود به فضای مدرسه نداشت، ولی وقتی مدرسۀ توحید شکل گرفت، متوجه شدند این مدرسه با مدارس دیگر متفاوت است و سعی کردند فرزندانشان را به اینجا بیاورند.
آقای علامه در مدرسۀ علوی افرادی را تربیت کردند که کاملاً تحتتأثیر شخصیت ایشان بودند. این خیلی ما را برای تربیت معلم و مربی تشویق میکرد، تربیت معلمانی که تدین واقعی داشته باشند، اهل استدلال و منطق باشند و مسائل را تجزیهوتحلیل کنند. درواقع اگر بخواهیم مدرسۀ خوبی داشته باشیم، باید معلم و مربی خوب داشته باشیم و این بالاترین سرمایه برای یک مدرسه است. البته نباید فراموش کنیم که اگر آموزشْ قوی نباشد، تربیت هم به کار نمیآید. پس باید هم ازجهت آموزشی قوی کار کنیم و هم ازجهت تربیتی.
آقای علامه یک بار به مدرسۀ دخترانۀ توحید آمدند و برای معلمان آنجا صحبت کردند. خانم من که مدیر آنجا بود، کنار ایشان نشسته بود. ایشان فرموده بودند: «شما بروید دم در بنشینید، چون مدیر باید در برابر همکاران تواضع داشته باشد.» ایشان اگر به چیزی معتقد بودند، کوتاه نمیآمدند و بنایشان بر این بود که آن مسئله حتماً باید عملی بشود. اعتقاد داشتند بچهها ایتام آلمحمدند و ما باید با تمام وجود آنها را تربیت کنیم، آموزش بدهیم و هرچه در توانمان هست تلاش بکنیم. درنهایت خودمان هم نمونه و الگویی عملی برای آنها باشیم.
موضعگیریهای اجتماعی و سیاسی ایشان مشخص بود. ایشان میگفتند: «اگر ما وارد مسائل سیاسی بشویم، قطعاً درِ مدرسه را میبندند. لذا باید ساختار اعتقادی بچهها را بسازیم که خودشان در مواجهه با مسائل اجتماعی بتوانند انتخاب صحیح داشته باشند.»
آقای حاججواد امجدی از فارغالتحصیلان علوی با مجموعۀ ما آشنا شدند و وقتی اهداف تربیتی ما را دیدند، علاقهمند شدند با ما همکاری داشته باشند. ایشان در پردیسان قم شروع به ساخت مدرسهای کردند و آنجا مجتمعی شد با بیستوچهار کلاس. همچنین در ساخت راهنمایی و دبیرستان در زمین دیگری که ما خودمان تهیه کرده بودیم، کمک کردند. ایشان بهخاطر اعتقادی که به مسائل تربیتی داشتند، مشتاق شدند این کمکها را به ما بدهند.
ما از همان ابتدا از راهنماییهای همکاران علوی خیلی کمک گرفتیم. بعضی از آنها میآمدند و به معلمان ما آموزش میدادند. همچنین بازدید معلمان ما از مدارس علوی خیلی اثرگذار بود، چون هم با شخصیت معلمها آشنا میشدند، هم با روشهای آموزشی، قوانین انضباطی و مسائل تربیتی.
ما باید بعضی از شیوهها و روشهایی که در گذشته معمول بوده را تغییر بدهیم. در روایات داریم که فرزندان خود را متناسب با زمان خودشان تربیت کنید. اگر علوی بخواهد سیر تکاملی خودش را ادامه بدهد و پویا بماند، باید با حفظ اصول و مبانی خودش، شیوهها و روشهایش را متناسب با زمان تغییر بدهد. آقای علامه در زمان خودشان بهمحض اینکه مطلع میشدند روشی کارساز نیست، آن را عوض میکردند. امیدواریم شیوههای آموزشی و تربیتی مدارس ما متناسب با اصول و مبانی تعلیموتربیت اسلامی رشد پیدا کند.