مصاحبه با جناب آقای عبدالمحمد داراب

تاریخ ایجاد: ۱۴۰۳/۳/۱۰

تعداد بازدید:۱

مصاحبه با جناب آقای عبدالمحمد داراب

آقای داراب، فارغ التحصیل دوره اول دبیرستان علوی، به خاطرات شیرین خود از دوران تحصیل و ارتباط نزدیک با علامه کرباسچیان می‌پردازد. او از تأثیر عمیق آموزه‌های علامه بر زندگی خود و هم‌کلاسی‌هایش می‌گوید و به روش‌های آموزشی خاص مدرسه علوی و اهمیت تربیت اخلاقی دانش‌آموزان اشاره می‌کند. داراب همچنین به نقش مهم علامه در شکل‌گیری شخصیت او و بسیاری از فارغ‌التحصیلان علوی اشاره می‌کند. در ادامه، داراب به ویژگی‌های منحصر به فرد علامه کرباسچیان از جمله دقت، جزءنگری و تأکید بر تربیت اخلاقی دانش‌آموزان می‌پردازد. او همچنین به مقایسه‌ای بین سبک زندگی و آموزه‌های علامه کرباسچیان و دیگر شخصیت‌های بزرگ مذهبی مانند علامه طباطبایی می‌پردازد. داراب معتقد است که آموزه‌های علامه کرباسچیان همچنان می‌تواند الگوی مناسبی برای تربیت نسل جوان باشد.


بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصۀ مصاحبۀ آقای عبدالمحمد داراب فارغ‌التحصیل دورۀ 1 علوی (7/5/98)

من متولد سال 1323 هستم. ما در جنوب شهر تهران اقامت داشتیم. جد پدری من اهل داراب فارس بود و پدربزرگم به تهران مهاجرت کرده بود. من تا ششم ابتدایی مدرسۀ اسلامی قائمیه در خیابان خراسان می‌رفتم. آقای اشکوری پیش‌نماز مسجد حاج اسماعیل حوری خیابان شتردالان میدان قیام و مؤسس مدرسۀ قائمیه و آقای لطیفی مدیر دبستان بود. صبح سر صف در شروع روز آیاتی از قرآن تلاوت می‌شد. آقای لطیفی برای ما درس اخلاق داشت و از قصص قرآن برای ما صحبت می‌کرد. مدرسۀ قائمیه امتیاز رسمی از وزارت آموزش و پرورش نداشت، بنابراین دوباره کلاس ششم را در دبستان دولتی دانش در محلۀ آب‌منگل خواندم. دبستان دانش از دبستان‌های قدیمی تهران بود و مدیر آن فرد معتقدی بود ولی برنامه‌های خاص مذهبی نداشتند. بچه‌ها همدیگر را خیلی اذیت می‌کردند. من چون سال ششم را قبلاً گذرانده بودم، نمراتم از همه بالاتر بود. بچه‌ها از روی حسادت برای اذیت کردن من نقشه می‌کشیدند. به طور کلی تربیت بچه‌ها با تربیتی که در مدرسۀ اسلامی به آن عادت کرده بودیم فرق داشت.

آقابزرگ مدرسی شوهر عمۀ من پیش‌نماز مسجد چهارراه مولوی بود. شنیده بود آقای علامه مدرسۀ اسلامی تأسیس کرده‌اند و ایشان پسر خودش را علوی ثبت نام کرده بود بعد علوی را به پدر من پیشنهاد کرد؛ ولی چون فاصلۀ آن تا منزل ما زیاد بود تا سال چهارم، دبیرستان نوشیروان در میدان شاه (میدان قیام فعلی) رفتم. سپس پدرم راضی شدند سال پنجم مرا در مدرسۀ علوی ثبت نام کنند. وقتی با پدرم مدرسۀ علوی رفتم، آقای علامه خیلی با عطوفت و مهربانی به استقبال ما آمدند. بعد مرا به اتاق مجاور بردند و به آقای روزبه معرفی کردند و ایشان از من برای درس‌های ریاضی، فیزیک و ادبیات آزمون کتبی گرفتند. روز بعد که برای گرفتن جواب رفتیم، آقای روزبه گفتند: آقای داراب محمدی (به جای عبدالمحمد داراب!) درسش خیلی خوبه. نتایج امتحان مورد قبول آقای علامه و آقای روزبه قرار گرفت و مرا ثبت نام کردند. به این ترتیب، سال پنجم و ششم را در دبیرستان علوی ادامۀ تحصیل دادم و با دورۀ اول دبیرستان که 16 نفر بودیم سال 1341 فارغ‌التحصیل شدیم.

مدرسۀ علوی دانش‌آموزان را با تحقیق، گزینش می‌کرد تا از نظر تربیت خانوادگی با مدرسه هم‌سو باشند. مسئولین دبستان قائمیه خیلی تجربۀ تربیت دینی نداشتند، هرچند تلاش می‌کردند برای ما از قصص قرآن و احادیث و روایات بگویند یا در جشن‌های مذهبی مثل نیمۀ شعبان، ما را مسجد اسماعیل حوری ببرند و بچه‌ها برنامه اجرا کنند. قرآن، ترجمه و شعر بخوانند اما تأثیر این آموزه‌ها خیلی نافذ نبود.

در مدرسۀ علوی برنامه‌های خاص داشتیم. آقای علامه و آقای روزبه مقید بودند که ما به عنوان ساعت مطالعه، صبح نیم ساعت زودتر مدرسه برویم و عصر نیم ساعت دیرتر برگردیم. آقای علامه برای ما درس اخلاق داشتند که ما بحمدالله از آن بهره‌مند بودیم. کلام ایشان در همۀ ما خیلی مؤثر بود. ایشان بعدازظهرها هفته‌ای دو روز گلستان سعدی به ما درس می‌دادند که برای تقویت ادبیات و انشای ما خیلی خوب بود. ایشان همچنین به طور فوق‌برنامه کتاب شرح لمعه را به بچه‌ها درس می‌دادند. اگر کلمه‌ای را غلط می‌خواندم، می‌گفتند: قندی، چرا اینکه داراب خوند، غلطه؟ بچه‌ها قواعد زبان عربی را خوب یاد گرفته بودند. آقای علامه در این کلاس‌های فوق برنامه سخت‌گیری نمی‌کردند.

یکی از مزایای اخلاقی که دانش‌آموزان علوی داشتند، این بود که نسبت به هم طعنه نمی‌زدند که بگویند فلانی پایین‌تر است. برخوردها خیلی صمیمی و خوب بود و حسادتی به هم نداشتند. البته از آقای علامه حساب می‌بردند. اگر خطایی از یکی سر می‌زد، آقای علامه او را می‌خواستند و پدرانه نصیحتش می‌کردند. ایشان خیلی دقیق بودند و به شکل‌های مختلف از بچه‌ها اطلاعات به دست می‌آوردند. بعضی از دوستان که مشکلات خانوادگی یا درسی داشتند، آقای علامه پدرانه وارد می‌شدند و ریشه‌یابی می‌کردند و اگر لازم بود به اولیای او تذکر می‌دادند.

یکی از بچه‌ها درسش ضعیف بود. بعدا فهمیدیم به خاطر مشکلات مالی، عصر‌ها مغازۀ پدرش می‌رفته و کمک می‌کرده. آقای علامه مطلع شده بودند و مشکل مالی آن‌ها را حل کرده بودند که این پسر بتواند تکالیفش را انجام بدهد. یکی از بچه‌ها که خارج از مدرسه با دوستان نابابی رفت و آمد داشت و تذکرات مربیان را گوش نمی‌داد و قوانین مدرسه را رعایت نمی‌کرد، عذرش را خواستند. بین بچه‌ها شیطنت‌های کودکانه هم بود ولی حرمت یکدیگر را داشتند و اصول اخلاقی را رعایت می‌کردند.

یکی از شگردهای تربیتی آقای این بود که نمی‌گذاشتند فضای کلاس خشک شود و به این جهت، گاهی شوخی می‌کردند. همچنین برای ما برنامه‌های تفریحی می‌گذاشتند. مثلا سالی یکی دو بار ما را می‌بردند باغ کنی در حسین‌آباد لویزان که سه چهارهزار متر بود و درخت‌های میوه و استخر بزرگی داشت. بچه‌ها از صبح تا عصر جمعه آن‌جا بازی و شنا می‌کردند. یکی دو بار هم بردند باغ‌نو ونک. یک بار هم سه شبانه‌روز ما را بردند باغ آقای توسلی در دماوند که علاوه بر آقای علامه، آقای روزبه و آقای گلزادۀ‌غفوری هم بودند.

آقای علامه و آقای روزبه تلاش می‌کردند معلمینی بیاورند که تجربه و سواد بالایی داشته باشند. کلاس پنجم، دبیر تاریخ و جغرافیای ما آقای باباهادی از مؤلفین کتاب درسی بود. دبیر شیمی کلاس پنجم آقای حاج‌سیدجوادی مؤلف کتاب شیمی بود. دبیر شیمی کلاس ششم دکتر صادقی استاد دانشگاه بود که دکترای شیمی داشت. آقای مهندس رجب‌زاده به ما هندسه و ترسیمی رقومی درس می‌داد. دکتر قریب سال پنجم دبیر انشا و ادبیات ما بود. آقای گلزادۀ‌غفوری دبیر دینی و قرآن بودند. آقای روشن دبیر فنی ما در کارگاه مکانیک بود. یک موتور ماشین از اوراق‌چی خریدند و آوردند مدرسه؛ ما سرسیلندرش را باز کردیم و آن را برش دادیم. طرز کار موتور چهارزمانه و دوزمانه را به ما یاددادند. آموزش خیلی خوبی بود. آقای روزبه هم آزمایشگاه فیزیک فوق‌العاده کاملی را بنیان‌گذاری کردند. به تدریج وسایل گرفتند و آزمایشگاه را کامل کردند و ما آزمایش انجام می‌دادیم. ایشان جبر و مثلثات و فیزیک کلاس ششم را هم درس می‌دادند. آقای شاه‌مرادی و آقای محدث و آقای حسینی، تازه کار معلمی را شروع کرده بودند. می‌آمدند سر کلاس آقای روزبه می‌نشستند تا ببینند آقای روزبه چطور تدریس می‌کنند. بعد به سال‌های پایین‌تر، آقای شاه‌مرادی هندسه، آقای محدث فیزیک و آقای حسینی دینی و قرآن درس می‌دادند. بعد که دبستان تأسیس شد، آقای علامه آقای حسینی را فرستادند مدیر دبستان شدند. آقای روزبه خیلی دقیق بودند و می‌گفتند: من اخلاقا موظف هستم نمرۀ خودتان را به شما بدهم. یک اپسیلون حاضر نمی‌شدند نمرۀ کسی را زیاد کنند. بچه‌ها هم نمی‌رفتند چانه بزنند و نمره گدایی کنند.

من به ریاضی علاقه‌مند بودم و در دبستان، ریاضی‌ام اول بود. در دبیرستان نوشیروان هم نمرۀ ریاضی من 20 بود. به فیزیک هم علاقه داشتم. در دانشکدۀ علوم دانشگاه تهران هم‌ رشتۀ ریاضی قبول شدم و هم رشتۀ فیزیک ولی رشتۀ فیزیک اسم نوشتم. آقای علی‌اکبریان، آقای سپهری، آقای غفوری‌فرد، آقای پیشوایی، آقای حدادعادل و آقای فرمد هم رشتۀ فیزیک دانشکدۀ علوم بودند. در گردش‌های علمی هم آقای روزبه یک روز ما را به مرکز اتمی دانشگاه تهران در خیابان امیرآباد شمالی بردند. آن موقع رآکتور هنوز فعال نشده بود و تازه صحبتش بود که بسازند.

آقای غفوری‌فرد هم سال پنجم آمد علوی. قبلا دبیرستان پهلوی می‌رفت. در آن‌جا شاگرد ممتاز بود. وقتی آمد علوی، با آقای قندی رقابت می‌کرد. ایشان کشتی‌گیر و ورزشکار هم بود. یک بار رفته بود زورخانۀ امامزاده یحیی، آقای علامه خبردار شده بودند، رفته بودند آن‌جا و او را نصیحت کرده بودند که اینجا جای شما نیست؛ برای شما زود است، وقتی مرد شدید، بروید. یعنی الان کم‌سن‌وسال و جوان هستید.

آقای علامه دانش‌آموزان با استعداد را که توان پرداخت شهریه نداشتند ثبت‌نام می‌کردند ولی از بازاری‌های خیر کمک می‌گرفتند که آن‌ها بتوانند در مدرسه درس بخوانند. پدر من کارگاه درب و پنجره سازی داشت؛ ولی چون علاقه‌مند بود که ما مدرسۀ اسلامی برویم، شهریۀ ما را می‌داد. بعضی بچه‌ها پدرشان تاجر بازار بودند ولی در مدرسه اختلاف طبقاتی حس نمی‌شد. مثلا حاج‌عبدالله توسلی پدر آقامهدی و حسین‌آقا از تجار مشهور بازار بود و در دماوند باغ داشت که ما آنجا اردو رفتیم. ایشان به مدرسه کمک می‌کرد. یا آقای ابریشم‌چی از تجار بازار بود که در شهر ری کارخانه داشت. آقای علامه مرتب از این‌ها کمک می‌گرفت.

آقای روزبه تکلیف کردند که ما چهار روز اول عید را با خانواده دید و بازدید برویم و از روز پنجم تا دوازدهم بیاییم مدرسه درس بخوانیم تا پایۀ درسی‌مان قوی شود و برای کنکور آماده شویم. توصیه می‌کردند کلاس کنکور نروید، همین درس‌هایی که در مدرسه یاد گرفتید، تمرین بکنید موفق می‌شوید. همین‌طور هم بود و ما همه صددرصد در دانشگاه قبول شدیم.

در تعطیلات نوروز که می‌آمدیم دبیرستان، می‌دیدیم در یکی از کلاس‌ها چند نفر از آقایان علما هستند و آقای روزبه برای این‌ها فیزیک و علوم جدید را درس می‌دهند. همچنین می‌دیدیم علامه طباطبایی نوروز سال 40 برای نوشتن تفسیرالمیزان به مدرسۀ ما می‌آمدند و در مباحث علمی از آقای روزبه کمک می‌گرفتند.

آقای علامه کلاس نقد بهائیت را با آقای توانا برای ما ترتیب داده بودند که جمعه‌ها در آن شرکت می‌کردیم. در این جلسه سرگذشت علی‌محمد باب، تاریخچۀ بهائیت و کتاب کینیاز دالگورکی بحث می‌شد. دانشگاه هم که رفتیم این کلاس روزهای جمعه ادامه داشت. آقای روزبه مخالف این برنامه بودند و می‌گفتند: بچه‌ها بهتر است به درسشان برسند. آقای علامه می‌گفتند: این جلسه لطمه‌ای به درس‌شان نمی‌زند؛ این‌ها باید ذهنشان روشن شود که می‌روند دانشگاه جذب بهایی‌ها نشوند. البته به طور کلی، ما اختلاف عقیده‌ای بین آقای علامه، آقای روزبه و آقای گلزادۀ‌غفوری احساس نمی‌کردیم.

من اولین و تنها نفری بودم که به توصیۀ آقای علامه در کلاس ششم دبیرستان ازدواج کردم. البته سنت خانوادۀ پدری من این بود که پسرها را زود داماد کنند. من زودتر از همه داماد شدم. سال آخر دبیرستان آقای علامه پدرها را دعوت کردند و گفتند: بچه‌های شما باید دانشگاه بروند و درس بخوانند و در دانشگاه پسرها و دخترها مختلط هستند. پسرها را زن بدهید که در دانشگاه منحرف نشوند. پدر من هم از این حرف استقبال کرد و از دختردایی‌ام برای من خواستگاری کرد و به دایی‌ام گفت: آقای علامه فرمودند اول عروسی بعدا دانشگاه. خلاصه، ما وسط سال تحصیلی داماد شدیم. آقای علامه به من گفت: حالا که قراره داماد بشی، استثنائا دو ماه موی سرتو کوتاه نکن. دانش‌آموزان کلاس‌های پایین‌تر می‌آمدند پشت پنجرۀ کلاس ششم می‌آمدند و مرا که داماد شده بودم به یکدیگر نشان می‌دادند.

آقای قندی بعد از دانشگاه رفتند آمریکا دکترای خود را گرفتند و آمدند استاد دانشکدۀ علوم ارتباطات شدند. سال‌های 56 و 57 معاون دانشکده و بعد از انقلاب رئیس دانشکده شدند. ایشان بعد از استعفای دولت موقت، وزیر پست و تلگراف و تلفن شدند. ارتباط کاری ما زیادتر شد. ایشان به من حکم دادند که عضو هیئت‌مدیره و قائم‌مقام مدیرعامل شرکت مخابرات شوم.




نظر

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute