مصاحبه با جناب آقای سید کمال خرازی

تاریخ ایجاد: ۱۴۰۱/۴/۷

تعداد بازدید:۱

مصاحبه با جناب آقای سید کمال خرازی

مصاحبۀ آقای سید کمال خرازی، فارغ‌التحصیل دورۀ ۲ مدرسۀ علوی، به تأسیس این مدرسه و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر آقای علامه کرباسچیان برای ایجاد محیطی باکیفیت علمی و تربیتی پرداخته است. او به خاطراتی از جلسات ابتدایی تأسیس مدرسه، نقش شخصیت‌هایی مانند حاج مقدس و آقای روزبه، و ایجاد روش‌های نوین تربیتی اشاره کرده است. این گفت‌وگو به شیوه‌های منحصربه‌فرد آقای علامه در آموزش، تربیت دانش‌آموزان، و تأثیرگذاری عمیق او بر مبانی فکری و اعتقادی آنان می‌پردازد. آقای خرازی از خاطرات خود در آزمایشگاه فیزیک، فعالیت‌های فوق‌برنامه، و نقش آقای روزبه به‌عنوان الگویی الهام‌بخش یاد می‌کند و تأثیر این آموزش‌ها را بر زندگی شخصی و حرفه‌ای فارغ‌التحصیلان برجسته می‌سازد.


مشخصات راوی

مصاحبۀ آقای سید کمال خرازی، فارغ‌التحصیل دورۀ ۲ مدرسۀ علوی، به تأسیس این مدرسه و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر آقای علامه کرباسچیان برای ایجاد محیطی باکیفیت علمی و تربیتی پرداخته است. او به خاطراتی از جلسات ابتدایی تأسیس مدرسه، نقش شخصیت‌هایی مانند حاج مقدس و آقای روزبه، و ایجاد روش‌های نوین تربیتی اشاره کرده است. این گفت‌وگو به شیوه‌های منحصربه‌فرد آقای علامه در آموزش، تربیت دانش‌آموزان، و تأثیرگذاری عمیق او بر مبانی فکری و اعتقادی آنان می‌پردازد. آقای خرازی از خاطرات خود در آزمایشگاه فیزیک، فعالیت‌های فوق‌برنامه، و نقش آقای روزبه به‌عنوان الگویی الهام‌بخش یاد می‌کند و تأثیر این آموزش‌ها را بر زندگی شخصی و حرفه‌ای فارغ‌التحصیلان برجسته می‌سازد.

مشخصات مصاحبه

زندگی و زمانه علامه کرباسچیان قسمت هشتم | فصل دوم

narrator


تیزر گفت‌وگو با جناب آقای سیدکمال خرازی

 


زندگی و زمانه علامه کرباسچیان | قسمت هشتم: سیدکمال خرازی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصۀ مصاحبۀ آقای کمال خرازی فارغ التحصیل دورۀ 2 علوی (98/9/11) جلسه اول

من دبستان برهان نزدیک منزل‌مان در خیابان لرزاده، خیابان فرعی پاک می‌رفتم. کلاس پنجم ابتدایی بودم که آقای علامه برای تأسیس مدرسه به بازاری‌ها، از جمله پدر بنده مراجعه کرده بود. در پی آن پدرم عده‌‌ای از بازرگانان مانند حاج علی‌نقی کاشانی پدربزرگ آقای دکتر ظریف را که از تجار بزرگ تهران بود و بعضی دانشگاهیان از جمله مهندس بازرگان را به جلسه‌ای در منزلمان دعوت کرد تا آقای علامه با حضور خود در آن جلسه پیشنهاد تأسیس مدرسه را مطرح  نماید. البته، با اختلاف نظری که آقایان داشتند این دعوت نتیجه‌ای در بر نداشت، ولی آقای علامه ساکت ننشست و در ادامۀ تلاش خود توانست مرحوم حاج مقدس از روحانیون معتبر در بازار را نیز با خود همراه سازد و به این ترتیب مقدمات تأسیس مدرسه فراهم شود. بنده در انتظار تأسیس این مدرسه به سر می‌بردم و شیفته آن بودم  که از شاگردان آن مدرسه باشم. وقتی من کلاس ششم دبستان بودم، دبیرستان علوی تأسیس شد.

آقای علامه و آقای روزبه در تابستان 1335 در ساختمان تهیه شده برای مدرسه واقع در خیابان ایران، خیابان مستجاب جلسه‌ای برای تصمیم‌گیری دربارۀ این که برای شروع کار مدرسه چه وسایلی لازم دارند، گذاشته بودند. پدر من هم به این جلسه دعوت شده بود و من هم همراه پدرم بودم. یادم نمی رود که مرحوم آقای روزبه از این صحبت می‌کرد که یک تخته سیاه، یک منبع آب و ... برای شروع کلاس اول دبیرستان لازم داریم. این جلسه هنوز هم برای من خیلی خاطره‌انگیز است.

من در تابستان 1336 به مغازۀ پدرم رفته بودم. آقای علامه آمد و من را با خود به یک عکاس‌خانه در بازار برد و اولین عکس رسمی را از من گرفت تا در پروندۀ مدرسه نگهداری شود. برای من خیلی جالب بود که مدیر مدرسه شخصاً دانش‌آموزی را برای تهیه عکس به عکاس خانه ببرد. این رفتار با رفتار مدیران مدرسۀ قبلی من خیلی تفاوت داشت. این رفتار رابطه‌ای صمیمی بین مدیر مدرسه و من که یک دانش‌آموز بودم برقرار ‌کرد. البته در ابتدای تأسیس مدرسه، ایشان فرصت داشت چنین کارهایی را انجام دهد. ایشان این کار را کرد تا به دانش‌آموز جدیدی که می‌خواهد به آن مدرسه بیاید، محبت خودش را نشان دهد.

آقای حاج‌مقدس کمک‌های زیادی به آقای علامه انجام داد. ایشان از روحانیون مورد اعتماد بازاری‌ها بود و به اعتماد ایشان بازاری‌ها به مدرسه کمک می‌کردند. آقای علامه کلامش خیلی نافذ بود. هر کس به تور ایشان می‌خورد، به مدرسه کمک می‌کرد. در آن دوره مدارس خوبی مثل البرز، خوارزمی و هدف در تهران وجود داشتند که از معلمان خوب و امکانات آزمایشگاهی برای دروس تجربی برخوردار بودند؛ ولی مدارس اسلامی از نظر امکانات، معلم، روش‌های تربیتی در شرایط بسیار بدی قرار داشتند.

آقای علامه با همت بالایی که داشت، تصمیم گرفت مدرسه‌ای را در سطح عالی از جهت معلم و امکانات مختلف آزمایشگاهی و کارگاهی تأسیس کند، به طوری که بتواند با مدارس خوب آن زمان رقابت نماید. فضای مدرسه روش‌های تربیتی و معلمین برجسته و امکانات آزمایشگاهی، مدرسۀ علوی را ممتاز می‌کرد. مثلا تنبیه بدنی در مدارس آن زمان خیلی رایج بود ولی آقای علامه با دید تربیتی والایی که داشت، اجازۀ تنبیه بدنی در مدرسه را به کسی نمی‌داد. ایشان با رفتار و کلام خود، بر دانش‌آموزان و اولیای آنان تأثیر می‌گذاشت و به معنای واقعی کلمه، یک مربی بزرگ بود. این سبک تعلیم و تربیت در مدارس اسلامی آن زمان رایج نبود. ایشان با همت بالا و ابتکاراتش توانست مدرسه‌ای بسازد که در تراز بهترین مدارس ایران باشد. همیشه می‌گفت یک مدرسۀ اسلامی باید از بهترین امکانات برخوردار باشد.

آقای علامه تحصیلات دانشگاهی نداشت و آموخته‌های ایشان برگرفته از روایات و معارف اسلامی، ادبیات ایران و کتابهای عمومی بود. ایشان از نظر فقهی از شاگردان ممتاز آیت‌الله العظمی بروجردی محسوب می‌شد، به طوری که رسالۀ عملیۀ ایشان را تنظیم و چاپ کرده بود. ایشان واعظ برجسته‌ای نیز می‌بود، ولی همۀ این‌ امور را رها کرد و تمامی ذهن و فکرش را در تأسیس و ادارۀ مدرسۀ علوی صرف کرد. ایشان زیاد کتاب می‌خواند و سر کلاس به آن‌ها استناد می‌کرد. ایشان بعضی از کتاب‌ها را توصیه می‌کرد که دانش‌آموزان بخوانند؛ چون فکر می‌کرد در رشدشان مؤثر است.

آقای مهندس بازرگان و همراهان ایشان نیز مدرسۀ کمال را تأسیس کردند. آقای علامه صرفا برای انسان‌سازی و تربیت نسل جوان مسلمان گام برمی‌داشت و هیچ انگیزۀ سیاسی در کارش نداشت. ایشان معتقد بود جامعه با ساختن تک‌تک افراد اصلاح می‌شود، لذا اگر ما بچه‌های مسلمان را درست تربیت کنیم، به هر کاری که مشغول شوند، درست عمل خواهند کرد و به این تربیت جامعه اصلاح می‌شود. ایشان صرفا نگاه تربیتی داشت و معتقد بود اگر فردی کاملاً تربیت شود، به طور طبیعی و با رفتار خویش بر دیگران نیز اثر می‌گذارد و موجب اصلاح آن‌ها می‌شود. ایشان از امثال دکتر بهشتی، آقای شیخ محمدتقی شریعت‌مدار، آقای جعفری، آقای مطهری، فضلا و چهره‌های برجستۀ آن زمان دعوت می‌کرد تا برای ما سخنرانی یا تدریس بکنند. به این ترتیب به دانش‌آموزان الگو نشان می‌داد.

آقای روزبه انسانی استثنایی بود و تحصیلات دانشگاهی در سطح کارشناسی ارشد داشت و در حالی که امکان رفتن به خارج کشور برای گذراندن دورۀ دکترا فیزیک را در اختیار داشت، از آن صرف نظر کرد و ترجیح داد در کنار آقای علامه به عنوان مدیر دبیرستان انجام وظیفه نماید. آقای روزبه در عین حال درس‌های حوزوی را هم خوانده بود. ایشان زندگی بسیار ساده و بی‌تکلفی داشت و واقعا یک اسوه و الگو بود. من با ایشان به دلیل علاقه‌ای که از کودکی به کارهای آزمایشگاهی داشتم، خیلی محشور بودم.

مدرسه وسایل آزمایشگاهی زیادی را از آلمان خریده بود که باید با دقت نصب و آماده می‌شد. من که دانش‌آموز کلاس دوم دبیرستان بودم داوطلب شده بودم به آقای روزبه در این کار کمک کنم. ساعات زیادی تا اواخر شب با هم مشغول این کار می‌شدیم و این برای من خیلی جذاب و خاطره‌انگیز بود. رفتار آقای روزبه برای ما درس بود. هیچ‌ وقت به تندی با یک دانش‌آموز صحبت نمی‌کرد، البته گاهی شوخی می‌کرد، ولی به گونه‌ای که موجب تحقیر دانش‌آموز نشود. من دستیار ایشان در آزمایشگاه بودم، وسایل را آماده می‌کردم و ایشان تدریس می‌کرد. بعد از فارغ‌التحصیلی نیز معلم آزمایشگاه شدم به طوری که آزمایش‌های مختلف را برای بچه‌ها انجام می‌دادم.

آقای گلزادۀ‌ غفوری نیز معلم عربی ما بود. یکی از کارهای جالب ایشان این بود که روایاتی را انتخاب می‌کرد و از ما می‌خواست که آنرا روی برگه‌های بزرگی ‌بنویسیم و در کلاس نصب کنیم تا معنای آنها در خاطرمان بماند. یکی از این جملات که به خاطر دارم از امام حسین علیه‌السلام بود که إنّی لا أرَی المَوتَ إلّا سَعادَۀً وَ لا الحَیاۀَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما. دیدگاه ایشان با آقای علامه متفاوت بود و از ابتدا مفاهیم انقلابی را در ذهن بچه‌ها تقویت می‌کرد. او به سهم خودش روی نگاه بچه‌ها خیلی تأثیر گذاشت.

آقای علامه می‌خواست بچه‌ها از جهات مختلف یعنی از نظر اجتماعی و جهانی، از نظر علمی و از نظر اخلاقی و تربیتی رشد کنند. لذا از بهترین معلمان وقت برای آموزش بچه‌ها استفاده می‌کرد. البته خود آقای علامه نیز دید واقعاً عمیقی داشت، مثلاً در ادبیات از مثنوی، حافظ، سعدی و دیگر بزرگان ادب خیلی استفاده می‌کرد. این نشان می‌داد که آقای علامه نسبت به مسائل اجتماعی و تربیتی نگاهی نو دارد، لذا همکاران مدرسه را طوری انتخاب می‌کرد که هر کدام در یک جهت بتوانند موجبات رشد ذهنی و فکری بچه‌ها را فراهم کنند. در عین حال مواظب بود که مدرسه گرفتار مشکلات امنیتی دوران شاه نشود و از اینکه مدرسه وارد مسایل سیاسی شود، کاملا مخالف بود و اوضاع را کنترل می‌کرد که مدرسه فقط مسیر تربیتی خود را دنبال کند.

آقای علامه نسبت به روحانیت واقعی و چهره‌های برجستۀ فقهی کاملا وفادار بود و سرکلاس دائماً آن‌ها را تأیید می‌کرد؛ هر چند اصلاح روحانیت را لازم می‌دانست و با زبان شوخی رفتار جاه‌طلبانه و مریدپروری برخی از روحانیون را به تمسخر می‌گرفت. آن زمان خواندن فلسفه و عرفان در حوزه‌های علمیه کار مقبولی نبود، ولی آقای علامه اهل فلسفه، عرفان، ادبیات و معارف عمومی بود. ایشان نه تنها نگاه اصلاحی برای نسل جوان  داشت، بلکه در فکر ایجاد تحول در حوزه‌های علمیه هم بود. تابستان‌‌ها عده‌ای از طلاب فاضل مثل آقایان هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی، شاه چراغی، برادارن مهدوی کنی و عدۀ دیگری را در مدرسه جمع می‌کرد و آقای روزبه و برخی دیگر از معلمان درس‌های جدید را به ایشان ‌آموزش می‌دادند. آقای علامه بر این عقیده بود که روحانی باید با این رشته‌های جدید علمی آشنا باشد تا بتواند با نسل جوان، ارتباط برقرار کند و این که صرفا مسائل دینی را بداند کافی نیست. در واقع آقای علامه یک اصلاح‌گر تربیتی بود. البته خودش فقیهی بود که مسائل فقهی را به طور دقیق در کلاس‌ تبیین می‌کرد و در نگاه دینی و فقهی خود محکم بود و چارچوب‌ها را خیلی دقیق رعایت می‌کرد و اگر نگاه اجتماعی و تربیتی جدیدی داشت، براساس مبانی دینی بود.

کلاس‌های اخلاق آقای علامه برخلاف کلاس‌های شرعیات و اخلاق مدارس دیگر خیلی جذاب بود. ما واقعاً با اشتیاق سر کلاس ایشان می‌رفتیم. کلاس ایشان یک کلاس عادی نبود؛ ایشان سخنور هنرمندی بود و در القای مطلب به انواع شیوه‌ها متوسل می‌شد؛ مثلا گاهی شعری را با آواز می‌خواند یا مطالب خنده‌داری را مطرح می‌کرد. در مورد مسائل جنسی طوری بحث می‌کرد که آن‌ها را بی‌ارزش می‌نمود. واقعاً در این کار از نبوغ خاصی برخوردار بود. بر رعایت حق‌الناس و اعتقاد به آخرت و حساب و کتاب و بقای روح خیلی تأکید داشت. خواب‌های صادقه را که افراد دربارۀ درگذشتگان دیده بودند، نقل می‌کرد و آن را دلیل بقای روح پس از مرگ می‌دانست. این آموزه‌ها در تربیت بچه‌ها خیلی مؤثر بود. ایشان با مثال‌های مستندی که می‌آورد، اعتقاد به عالم غیب را در ذهن و جان دانش‌آموزان می‌نشاند. این‌گونه آموزه‌ها بود که بچه‌ها را متدین می‌ساخت، نه صرف آموزش آداب و احکام شرعی. آن چه در جان افراد تأثیر عمیق می‌گذاشت، اعتقاد به عالم غیب، حیات پس از مرگ و رعایت حقوق دیگران بود. ایشان علاوه ‌بر ذکر این مطالب، سعی می‌کرد نمونه‌ انسان‌های موفق را به ما نشان دهد. روحانیونی را برای سخنرانی دعوت می‌کرد که انسان‌های والا و ساده‌زیست بودند، تا نشان دهد باید این‌گونه زیست و این‌گونه تربیت شد. خود ایشان و آقای روزبه هم واقعا الگویی از ساده‌زیستی، اعتقاد به آخرت و رعایت حقوق دیگران بودند. مجموعۀ این‌ها در ذهن بچه‌‌ها کاملا می‌نشست.

آقای علامه مسائل سیاسی را به صراحت مطرح نمی‌کرد، ولی مسائل اجتماعی و پیشرفت جوامع دیگر را مطرح می‌ساخت. مشکلات جامعه را می‌گفت تا بچه‌ها با مسائل اجتماعی آشنا شوند و در عین حال گرفتار انحراف‌ها و مشکلاتی که در جامعه هست، نشوند و وقایع و رویدادهای اجتماعی را با نگاه باز دنبال کنند. این‌ها را به زبان تمسخر، کنایه، لطیفه، هشدار و شیوه‌های مختلف ابراز می‌کرد. ایشان در این‌که چگونه مسائل را به دانش‌آموزان و اولیای آنها القا کند، به طوری که تأثیر عمیقی داشته باشد، واقعا تخصص داشت.

در زندگی انسان‌ها عوامل تأثیرگذار مختلفی وجود دارد؛ بچه‌ها تنها در مدرسه عمر خود را نمی‌گذرانند و خانواده و جامعه هم بر آنها تأثیرمی‌گذارند، لذا در بین فارغ‌التحصیلان دبیرستان علوی انواع گرایش‌ها را می‌بینیم. ملاک آقای علامه سلامت مدرسه بود، اگر انحرافی اخلاقی را در یک دانش‌آموز می‌دید، با قاطعیت برخورد می‌کرد، حتی کسانی بودند که به مدرسه کمک‌های مالی کرده بودند، ولی فرزند آن‌ها را از مدرسه اخراج کرد. قاطعیت آقای علامه در برخورد با دیگران برای حفظ سلامت مدرسه واقعاً بی‌نظیر بود.

من سال 1342 فارغ‌التحصیل شدم، ولی با مدرسه همکاری می‌کردم؛ به کلاس‌های پایین فیزیک درس می‌دادم و تدریس آزمایشگاه کلاس‌های بالاتر با من بود. سال 1349 فعالیت‌های فوق‌برنامه را راه انداختم چون فکر می‌کردم تنها درس کافی نیست. بچه‌ها باید برخی از توانایی‌ها مانند عکاسی، روزنامه‌نگاری، سخنرانی را نیز فراگیرند. دانش آموزان عصرها بعد از پایان کلاس‌های درسی در مدرسه می‌ماندند و این کارها را آموزش می‌دیدند. آنها را گروه‌بندی کرده بودیم و به این ترتیب، علاوه‌بر درس‌های رسمی، کارهای دیگری را هم یاد می‌گرفتند که برایشان مفید بود. اجرای این برنامه‌ها را به آقای علامه پیشنهاد کرده بودم و ایشان استقبال کرده بود، چون می‌خواست بچه‌ها را برای زندگی آماده کند و یادگیری این‌ مسایل را لازم می‌دانست.

در هر صورت دوران دانش‌آموزی در تربیت انسان خیلی نقش دارد و ما فارغ‌التحصیلان علوی همواره تأثیر وجود آقای علامه، آقای روزبه و سایر اساتید را در خودمان احساس می‌کنیم و ایشان را که در زندگی ما خیلی نقش داشتند، استاد تربیتی خودمان می‌دانیم. امیدواریم روح بلندشان نزد خداوند مأجور و با ائمۀ اطهار محشور باشد. واقعاً کار آقای علامه در تأسیس مدرسۀ علوی حرکت تربیتی اصیلی بود که جواب داد. مدرسه علوی شجرۀ طیبه‌ای بود که ایشان کاشت و همچنان در حال زایش و ثمر دادن است.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصۀ مصاحبۀ آقای سید کمال خرازی فارغ‌التحصیل دورۀ ۲ علوی (1401/2/7) (جلسۀ دوم)

آنچه مدرسۀ علوی را از مدارس دیگر متمایز می‌کرد سبک تدریس، عمق آموزش و استفاده از آزمایشگاه‌های مختلف بود و اینکه دانش‌آموزها واقعاً با علاقه و خیلی عمیق درس می‌خواندند. چون آقای روزبه که فیزیک درس می‌دادند، خودشان به آنچه اساتید در دانشگاه گفته بودند اکتفا نکرده بلکه عمیق مطالعه کرده و منابع خارجی را خوانده و آزمایش کرده بودند و وقتی ما از ایشان سؤالی می‌کردیم، فراتر از آن چه در متن کتاب‌های درسی وجود داشت، خیلی گسترده‌تر و عمیق‌ترتوضیح می‌دادند؛ مثلاً بحث فوتوسنتز را از جهت زیست‌شناسی خیلی مفصل بحث کردند به طوری که ما فهمیدیم از یک برگ درخت چقدر انسان می‌تواند خداشناسی یاد بگیرد علاوه بر اینکه مبانی علمی قضیه را خوب درک بکند.  ایشان از هر مسئله‌ای استفاده می‌کرد برای اینکه مبانی اعتقادی بچه‌ها را گسترش بدهد.

آقای علامه هم به متن کتاب درسی اکتفا نمی‌کرد و در درس شرعیات و اخلاق به اصولی می‌پرداخت که بنیان‌های فکری دانش‌آموز را بسازد و متحول بکند، آن هم با سبکی خاص و خیلی هنرمندانه؛ واقعا کلاس را در دست می‌گرفت و بچه‌ها جذب سخنان ایشان می‌شدند. مهارتی داشت در اینکه ریشه‌های تفکر مذهبی را در دانش‌آموزان توسعه بدهد. در مورد مسائل جنسی مباحث را در قالب شوخی و طنز طوری مطرح می‌کرد که این مسائل در ذهن دانش‌آموزان  سبک و خفیف می‌شد. آقای علامه در بین بچه‌ها احتشام یعنی احترام همراه با حفظ حریم داشت. ایشان یک روان‌شناس واقعی بود، هرچند روان‌شناسی نخوانده بود ولی مطالعه زیاد می‌کرد و مهارتی داشت که از رفتار، چهره و نحوۀ سخن‌گفتن بچه‌ها تشخیص می‌داد که مشکلشان چیست. وقتی تشخیص می‌داد،  فرد را می‌آورد و با او خیلی صمیمی  برخورد می‌کرد و راه حل مشکلش را به او می‌گفت. سخن ایشان خیلی تأثیر داشت؛ وقتی صحبت می‌کرد دانش‌آموزان با جان و دل گوش می‌دادند و عمل می‌کردند. رفتار و منش آقای علامه با خیلی از روحانیون، اساتید و معلمان مدرسه متمایز بود.

من علاقه داشتم فیزیک بخوانم و به همین دلیل در آزمایشگاه فیزیک خیلی فعالیت می‌کردم  ولی در کنکور دانشکدۀ فیزیک قبول نشدم.  بعد ادبیات عرب را شروع کردم. بعد به علوم‌تربیتی منتقل شدم و آن را ادامه دادم. آن زمان اکثر دانشجویان مذهبی نبودند، به این جهت فارغ‌التحصیلان مدرسۀ علوی در دانشگاه بیشتر با هم در ارتباط بودند و با دانشجو‌های دیگری که مذهبی نبودند، کمتر ارتباط می‌گرفتند تا آلودگی پیدا نکنند. در نتیجه درصد بالایی خودشان را حفظ کردند حتی بعد از اینکه عده‌ای از آن‌ها به خارج از کشور آمدند، در آنجا هم خودشان را حفظ کردند یعنی به اندازه‌ای از آقای روزبه و علامه تأثیر پذیرفته بودند که دچار انحراف نمی‌شدند البته بعضی‌ها دچار انحراف شدند.

بعد از فارغ‌التحصیلی من در مدرسه مشغول شدم و در آزمایشگاه فیزیک در کنار آقای روزبه درس آزمایشگاه می‌دادم. بعد برای ادامۀ تحصیل به آمریکا رفتم. در سال اول لس‌آنجلس بودم که آقای روزبه فوت کردند. در فوت ایشان از اینکه چنین شخصیتی را از دست دادم، ساعات خیلی دردناکی را گذراندم. در آن زمان ارتباطات مثل الان نبود ولی هر وقت به ایران برمی‌گشتم، خدمت آقای علامه می‌رسیدم و استفاده می‌کردم. البته ما با ایشان نسبت خانوادگی داشتیم.

در محیط مدرسۀ علوی روابط عاطفی عمیقی وجود داشت.

درس معلم ار بود زمزمۀ محبتی

جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

عشق به مدرسه و حضور در مدرسه واقعا جزو منش دانش‌آموزان شده بود. آن‌ها حتی‌الامکان سعی می‌کردند هم برای درس خواندن و هم برای ورزش کردن در مدرسه بمانند. معلمین هم حتی‌الامکان می‌ماندند یعنی یک محیط خیلی صمیمی ایجاد شده بود و این از نظر تربیتی خیلی حائز اهمیت است که مدرسه طوری باشد که بچه‌ها را به مدرسه بکشاند نه اینکه از مدرسه فراری بدهد و چنین فرهنگی در علوی شکل گرفته بود یعنی تعامل، دوستی و صمیمیت بین معلم و دانش‌آموز و بین دانش آموزان وجود داشت و مدرسه به شکل خانواده درآمده بود.

مرحوم علامه و مرحوم روزبه از دانش‌آموزان دربارۀ معلمان سؤال می‌کردند. گاهی دانش‌آموزان خودشان مراجعه می‌کردند و نقاط ضعف و قوت معلم‌ها را می‌گفتند و این دو بزرگوار اگر لازم بود به معلمین تذکراتی می‌دادند که روششان را اصلاح کنند.

آقای روزبه خیلی با استعداد بود. هم انگلیسی بلد بود، هم عربی، هم فرانسه و هم آذری و خیلی علاقه‌مند بود که دانشش را توسعه بدهد مثلا منابع خارجی مطالعه می‌کرد ما هم از ایشان یاد می‌گرفتیم؛ مثلا در درس فیزیک یک کتاب قطور انگلیسی پیدا کرده بودیم و از آن برای آزمایشگاه استفاده می‌کردیم.

آقای علامه و آقای روزبه در تدریس، خودشان را محدود به مباحث کتاب درسی نمی‌کردند؛ ما هم همین طور بودیم و تلاش می‌کردیم روش‌های جدیدتری به کار ببریم مثلا در آزمایشگاه فیزیک بنده دنبال این بودم که اطلاعات بیشتری را به دانش‌آموزان منتقل کنم.

من قبل از سربازی فعالیت‌های فوق‌برنامه‌ای برای دبیرستان طراحی کرده بودم مثل روزنامه نگاری، عکاسی و ظهور فیلم؛ این‌ها به دانش‌آموزان کمک می‌کرد که در زندگی آینده تک‌بعدی نباشند وکار‌های مختلفی را بتوانند انجام دهند.

برادر من داماد آقای علامه بود و به این جهت از زندگی داخلی ایشان اطلاع داشتیم. آقای علامه داخل و بیرون زندگی‌اش تفاوتی نمی‌کرد. نظم یکی از خصوصیات ویژۀ ایشان بود. در قرار گذاشتن‌، در حضور در مدرسه و سر ‌کلاس خیلی منظم و دقیق بود.  ایشان بسیار ساده زیست بود و در منزلش هیچ تجملی دیده نمی‌شد. روابط ایشان با خانواده، با بچه‌ها و با کسانی که مراجعه می‌کردند، بسیار عاطفی بود. ایشان در عین ابهت و فرهیختگی، خیلی متواضع بود. وقتی در مجلسی وارد می‌شد، هیچ وقت بالای مجلس نمی‌رفت و دم در می‌نشست. گویا می‌خواست خودش را بشکند. هر لحظه از زندگی ایشان برای اطرافیان، چه خانواده، چه معلم و چه دانش‌آموز درس بود.

وارد شدن من به رشتۀ علوم‌تربیتی متأثر از آموزه‌های مدرسه بود. خیلی از فارغ‌التحصیلان علوی به امر مدرسه‌داری پیوستند یعنی یا معلم شدند و یا مدرسه تأسیس کردند. بنده هم از اول به امر تدریس علاقه‌مند بودم و بعد از فارغ‌التحصیلی به مدرسه می‌آمدم و کمک می‌کردم و بعد فوق‌لیسانس و دکترای علوم‌تربیتی را گذراندم. آقای علامه به علوم‌تربیتی خیلی تشویق می‌کرد. ایشان زبان انگلیسی نمی‌دانست ولی کتاب خصوصا کتاب‌های روان‌شناسی و تعلیم و تربیت را می‌خواند و تأکید داشت که در این حوزه‌ باید کار علمی دقیق انجام بگیرد.

مدرسه در فعالیت‌های سیاسی آیندۀ ما تأثیر داشت، چون شخصیت انسان‌ها در محیط‌های تربیتی ساخته می‌شود و خانواده و مدرسه بر منش و روش افراد در حوزه‌های مختلف خیلی اثر می‌گذارد. ابعاد شخصیتی انسان‌ خیلی وسیع است. این ابعاد در فضاهای تربیتی ساخته می‌شوند و در طول زندگی انسان بروز می‌کنند. اگر بنیان‌های شخصیتی افراد عمیق باشد، کمتر تحت تأثیر حوادث قرار می‌گیرند. البته انسان همیشه تغییر می‌کند. امروز بنده با کسی که در مدرسۀ علوی بودم و فارغ التحصیل شدم خیلی فرق کردم ولی آن مبانی ریشه‌ای به قوت خودش باقی می‌ماند و اثر خودش را دارد.

آقای علامه در مباحث خودشان می‌گفتند: نباید فریب بیگانگان را خورد. در پس بسیاری از حوادث نقش مخرب بیگانگان دیده می‌شود مثلاً در جریان مشروطه مردم تظاهرات کردند بعد به سفارت انگلیس رفتند، آنجا دیگ‌ها را بار گذاشته و آماده کرده بودند که به افراد غذا بدهند. معلوم شد که تبلیغ مشروطیت برنامۀ انگلیسی‌ها بوده است. این نمونه‌ها کمک می‌کرد به اینکه انسان دید عمیق‌تری نسبت به دشمنان پیدا بکند که چگونه عمل می‌کنند و تأثیر می‌گذارند. آقای علامه به دانش‌آموزان شناخت می‌داد که حواسشان جمع باشد و بدانند در چه دنیایی زندگی می‌کنند و شاخص دوست و دشمن را در نظر داشته باشند.

تمام همت آقای علامه بر این بود که بچه‌ها طوری تربیت بشوند که در تعامل با دیگران مبانی دینی را رعایت بکنند و تحت تأثیر آن‌ها قرار نگیرند نه اینکه با دیگران ارتباط نداشته باشند. ایشان دانش‌آموزانی را که پایه‌های اعتقادی قوی داشتند تشویق می‌کرد بعد از اینکه فارغ‌التحصیل شدند بروند خارج ادامۀ تحصیل بدهند و برگردند به سهم خودشان به توسعۀ کشور کمک کنند. لازمۀ این توصیه این بود که آن‌ها بتوانند در محیط خارج خودشان را حفظ بکنند.

آقای علامه وظیفه‌ای که برای خودش قائل بود تعلیم و تربیت جوان‌ها بود. طبیعتاً دوست داشت شاگردانش در همین زمینه تلاش بکنند و معتقد بود اگر ما بخواهیم برای اصلاح جامعه کار ریشه‌ای بکنیم بایستی دنبال تعلیم و تربیت  بچه‌ها برویم. خودش هم زندگیش را بر این گذاشته بود.

این آرزو با جمله‌ای که در درس اخلاق می‌گفت شما باید درس بخوانید، دکتر و مهندس بشوید و پست‌های حساس را بگیرید، تعارض نداشت ولی ترجیحش بر این بود که شاگردانش حتی الامکان به کارهای تربیتی بپردازند و مدل علوی توسعه پیدا کند و بیشتر بشود و انسان‌های بیشتری بر اساس معارف اسلامی تربیت بشوند تا هر کدام به سهم خودشان در مناصبی که قرار می‌گیرند، تأثیرگذار باشند. من هم در طول زندگی سیاسی‌ام کار تربیتی را رها نکردم. در دوره‌ای که خبرگزاری بودم، استاد دانشکدۀ علوم‌تربیتی شدم، بعد در دوران وزارتم کتاب ترجمه کردم و تدریس را ادامه دادم. علاقۀ اصلی خودم تعلیم و تربیت بود. بعد وارد حوزۀ علوم شناختی شدم و مؤسسۀ آموزشگاه علوم‌شناختی را تأسیس کردم و الان هم در آنجا مشغول هستم. 

مدرسۀ علوی پیشتاز بود و نسبت به مدارس مذهبی دیگر خیلی متفاوت بود و با مدارس خوب تهران مثل البرز و هدف رقابت جدی داشت. علوی از بهترین دبیر‌ها استفاده می‌کرد و از بهترین آزمایشگاه‌ها برخوردار بود و دارای محیط بسیار صمیمی بود. شخص آقای علامه با این استاد، با آن متفکر، با آن روحانی بزرگ صحبت می‌کرد که چگونه مدرسه را از نظر کیفیت ارتقا بدهد چون هیچگاه به وضع موجود راضی نبود.

در دوران شاه ساواک با کسی شوخی نداشت و اگر کوچک‌ترین حرف سیاسی در جایی زده می‌شد برخورد می‌کرد. آقای علامه هم خودش را موظف می‌دانست که مدرسه را حفظ بکند. شهید قدوسی هم که متأثر از آقای علامه مدرسۀ طلبگی حقانی را در قم با سبک جدید و توأم با دروس جدید تأسیس کرده بود، خیلی دقت داشت که بهانه دست ساواک ندهد. الان در انقلاب اسلامی شرایط فرق کرده و طبیعتاً ما بایست نیروهایی را تربیت بکنیم که به درد ایران امروز بخورند و بتوانند مسئولیت‌های سنگینی را بر عهده بگیرند و در دنیا ابراز وجود و عرض اندام بکنند و چه از جهت آموزشی و چه از جهت اجتماعی متناسب با امروز باشند. پس مدارس ما نباید در انزوا باشند و باید حضور فعال اجتماعی داشته باشند، منتها بر اساس همان مبانی عقیدتی و مذهبی که مدرسه به آن‌ها داده ایفای نقش بکنند.

محوریت آقای روزبه و آقای علامه فضای مدرسه را کاملاً پوشش می‌داد. در بین اساتیدی که از بیرون مدرسه می‌آمدند، شخصیت‌های متفاوتی بودند که هر کدام سبک خودشان را داشتند ولی آقای علامه و آقای روزبه  فضایی ایجاد کرده بودند که اگر احیاناً معلمی نگرش یا سبک زندگی خاصی داشت، تأثیر منفی بر دانش‌آموزان نمی‌گذاشت. آقای علامه به خصوص با دقت و نظارت کاملی که داشت، از او استفاده می‌کرد و اگر از نظر عقیدتی با مدرسه هماهنگ نبود چون فضای مدرسه از نظر عقیدتی بسیار قوی بود، زیانی متوجه بچه‌ها نمی‌شد. حتی اینکه بچه‌ها انسان‌های دیگر را ببینند و با سبک‌های زندگی دیگر آشنا بشوند، به رشد آن‌ها کمک می‌کرد.

در علوم تربیتی گاهی مفهوم آزادی مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد. بعضی فکر می‌کنند آزادی این است که دانش‌آموز رها بشود و هر کاری می‌خواهد بکند. اسم این را می‌گذارند شناختی. به نظر من شما باید اینقدر مبانی فکری و ارزشی دانش‌آموز را قوی بسازید که او با ارادۀ آزاد خودش روش صحیحی را انتخاب بکند، روشی که معارف دینی ما به ما یاد می‌دهد یعنی آزادانه و با اختیار خودش مسیری را انتخاب بکند که به اعتلای روحی و معنوی و علمی او منجر شود مثلاً اگر شما محیطی را بسازید که انگیزاننده باشد و نگرش مثبتی برای دانش‌آموز ایجاد بکند، او آزادانه خودش ‌دنبال درس خواندن عمیق می‌رود و از این لذت می‌برد و مسیرش را ادامه می‌دهد. در موارد انضباطی و سبک پوشش اگر شما اعتقادات دانش‌آموز را تقویت بکنید، او دنبال راه‌های انحرافی نمی‌رود. فردی که واقعاً عمیق فکر کرده و روش زندگی مناسب و درستی را آزادانه انتخاب کرده، موارد انضباطی برایش فشار ندارد ولی برای فردی که ساخته نشده باید اجبار‌هایی باشد. در مدرسۀ علوی قرار بود بچه‌ها موی سرشان را کوتاه کنند. بعضی بچه‌ها این را واقعاً پذیرفته و انتخاب کرده بودند و دلیلش را می‌دانستند ولی بعضی بچه‌ها زیبایی‌های ظاهری برایشان مهم بود. در این موارد مقررات مدرسه ایجاب می‌کرد که بچه‌ها قانون را رعایت بکنند. بنابراین در مورد اشخاص مختلف بنابر اینکه چقدر ریشۀ اعتقادی و تربیتی قوی پیدا کرده باشند، متفاوت بود ولی هدف مدرسه این بود که همه در این جهت رشد بکنند. آن زمان ضرورتی احساس می‌کردند که موی سر بچه‌ها کوتاه باشد. الان ممکن است چنین ضرورتی الزاماً نباشد، بنابراین باید تصمیمات متفاوتی گرفت.

اگر آقای علامه امروز بود، همین مسیر تربیت را ادامه می‌داد منتها با استفاده از امکانات امروز و دانش علوم‌تربیتی که توسعه پیدا کرده. کسانی که بخواهند مسیر آقای علامه را ادامه بدهند، بایستی همین دید را داشته باشند و دانش‌آموزان را طوری تربیت بکنند که علاوه بر آموزش علوم روز، اعتقادات عمیقی داشته باشند. امروزه دنیا از جهت آموزشی خیلی فرق کرده است. در قدیم امکانات امروز وجود نداشت. شما امروز با زدن یک دکمه، اطلاعات زیادی به دست می‌آورید، پس می‌توانید از دانش‌آموزان بخواهید خودشان در تولید محتوای درسی مشارکت داشته باشند. آموزش معکوس یعنی به جای اینکه معلم درس بدهد، دانش‌آموز با دوستانش کار گروهی انجام بدهد و محتوا تولید بکند. به این ترتیب انگیزۀ درس خواندن بیشتر و عمیق‌تر خواهد شد. اگر آقای علامه امروز بود، قطعاً از سبک‌های آموزشی جدید حداکثر استفاده را می‌کرد که نتیجۀ بهتری از کارش بگیرد. ایشان دنبال مدل‌سازی بود و هم و غمش این بود که یک مدرسۀ خوب بسازد. بنابراین ایستادگی کرد و از یک مدرسۀ کوچک منتها با کیفیت بسیار بالا شروع کرد. بعداً تربیت‌شدگان ایشان مدارس مشابه تاسیس کردند. ایشان در دوران عمر پربرکت خودش کار بزرگی انجام داد و به سهم خودش در امر تعلیم و تربیت ایران نقش بزرگی داشت. خداوند روح ایشان و بزرگانی مثل آقای روزبه را که نقش بسیار مهمی در راستای انسان‌سازی و تربیت نسل جوان داشتند، متعالی گرداند. وجود پربرکت ایشان بر ذهن و روش و منش انسان خیلی تأثیر داشت. ما هر دفعه که ایشان را می‌دیدیم، چه در دوران کارهای تربیتی و چه در دوران مسئولیت‌های سیاسی روحیه می‌گرفتیم. من در هر فرصتی که خدمت ایشان می‌رسیدم، واقعاً بهره می‌بردم و تحت تأثیر قرار می‌گرفتم.




نظر

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute