زندگی و زمانه علامه کرباسچیان | قسمت دوم | آیتالله زینالعابدین قربانی لاهیجی
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ مصاحبۀ آیتالله زینالعابدین قربانی دربارۀ استاد علامه(15/9/98)
ما در قم جزء طلبههای نوگرا بودیم. مرحوم شهید بهشتی در دبیرستان دین و دانش برای عدهای از طلاب کلاسی گذاشته بود و در این کلاس آقایان هاشمیرفسنجانی، مصباحیزدی، امامیکاشانی و ربانی املشی و جمعی دیگر بودند، ما روزهای دوشنبه در این کلاس شرکت میکردیم. آقای بهشتی کتاب فیلیسین شاله در فلسفۀ غرب را برای ما تدریس میکرد و همچنین در زبان انگلیسی اساتیدی داشتیم که کتاب اسپیک یک تا سه را با ما کار کردند. یک روز آقای بهشتی به ما گفت: ما برای تکمیل معلومات روز شما تصمیم گرفتیم عدهای را بفرستیم دبیرستان علوی تهران. ما هم اعلام موافقت کردیم. آقای بهشتی دوست مرحوم علامه کرباسچیان بود که در تنظیم کتاب توضیحالمسائل که رسالۀ عملیۀ آقای بروجردی بود و بعد از ایشان مراجع تقلید طبق همان، رسالۀ خود را تنظیم فرمودند و فتاوای خود را در آن درج کردند، به آقای علامه کمک میکرد. آقای بهشتی ما را برای تکمیل آموزشهای جدید به آقای علامه پیشنهاد کرد که ما تابستان 36 برویم دبیرستان علوی تهران. در این دوره آقای هاشمیرفسنجانی، آقای امامیکاشانی، آقای باقریکنی، آقای نیریبروجردی، آقای شاهچراغی و چند نفر دیگر بودند. این دوره سبب پرواز ما شد و ما خودمان دنبال کار را گرفتیم. در این دوره آقای دکتر اَخوین برای ما درس انشا میگفت. یک روز انشایی به ما داد با موضوع «علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین». من آن روزها کتاب تاریخ تمدن گوستاو لوبون را خوانده بودم که در آن مطلبی در این موضوع داشت. من مقالهای در این زمینه نوشتم و نمره 16 گرفتم. این در ذهن من انگیزهای ایجاد کرد که بیست و چند سال روی آن کار کردم و کتاب علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین را نوشتم که مبسوط آن مقاله بود. آقای دکتر سید رضا برقعی در تهران این کتاب را در دفتر فرهنگ اسلامی چاپ کرد و ده هزار تومان حق تألیف به من داد که با آن مستطیع شدم و به مکه رفتم. اخیرا در انتشارات سَلار خودمان آن را تجدید چاپ کردیم. این از برکات آن دوره است. آقای روزبه به ما زیستشناسی و فیزیک درس میدادند. استفادهای که ما از آقای روزبه هم از جهت علمی و هم از جهت عملی کردیم، از هیچکس این قدر استفاده نبردیم. ایشان دانشیار دانشگاه در رشتۀ فیزیک و فردی با سواد بود. اطلاعات علمی خوبی داشت و به مبانی و منابع اصلی علمی مسلط بود. در مسائل خداشناسی هم از درسهای ایشان استفاده کردیم. در آن دوره استاد محمد قریب برای ما درس ادبیات میگفتند.
آقای علامه و آقای بهشتی تئوریسین این دوره بودند و آقای روزبه نیروی اجرایی آن. این معلومات جدید برای ما یک نعمت آسمانی بود که میل داشتیم با دنیای روز و نسل جوان و دانشجو ارتباط برقرار کنیم. در این دوره هم زبان انگلیسی و هم علوم روز را در حد مقدور به ما تعلیم میدادند تا ما با جامعه ارتباط مثبت پیدا کنیم. یکی از فواید این دوره این بود که اصطلاحات علمی و اسامی دانشمندان را درست به کار ببریم تا آبروی خطیب و دانشمند اسلامی از بین نرود. یکی از شاگردان این دوره میخواست از فروید مطلبی نقل کند، فروید را فَروید میخواند. این دوره برای سازندگی ما خیلی مفید بود و به ما نیرو میداد که بتوانیم با نسل جوان با زبان خودشان صحبت کنیم. بعدها در یک ماه رمضان من در لاهیجان منبر میرفتم و شبها مسائلی در باب توحید میگفتم. در آن ایام مریض شدم و پیش دکتر متخصصی رفتم که بعدا رئیس بیمارستان فیروزگر تهران شد. او آدم باسوادی بود ولی اعتقادات مذهبی نداشت. گفت: من شبها سخنرانی شما را گوش میدهم، شما از کتاب روش رئالیسم علامه طباطبایی جلد پنجم راجع به توحید اسم میبری، میل دارم با این کتاب آشنا بشوم. من کتاب را برایش بردم. پس از مطالعۀ آن، ایشان یک آدم موحد معتقد شد، یعنی این آشنایی ما در مسائل روز در او اثر گذاشت و با احترام از من کتاب خواست و از جهت عقیدتی متحول گشت و جزء دوستان من شد.
مطالبی که از اساتید مدرسه علوی آموختیم، راه را برای ما باز کرد، در نتیجه منبرها و نوشتههای ما جلوۀ خاصی پیدا کرد. من سالها برای مجلۀ مکتب اسلام مقاله میدادم، دو سه سال دربارۀ اسلام و حقوق بشر مقاله نوشتم که به صورت سه جلد کتاب اسلام و حقوق بشر چاپ شده است. بعدها این کتاب به زبان مالایی در اندونزی ترجمه شد که دانشجویان و نسل جوان از آن استفاده میکنند و کتاب اسلامی سال شناخته شد. رایزن فرهنگی ما میگفت: یک مقاله از این کتاب در مجلۀ کالج دانشگاه چاپ کردیم. یک استاد خارجی که 5 زبان بلد بود، از من پرسید: نویسنده این مقاله کیست؟ گفتم: یکی از نویسندگان ایرانی است. گفت: مقالهاش بسیار خوب است، چرا کتابش را ترجمه نمیکنید. او گفت: همین امر سبب شد کتاب اسلام و حقوق بشر را به زبان مالایی ترجمه کردند. آن گاه 9 جلد از نوشتههایم را خواست که ترجمه کنند.
این دوره نتیجۀ آیندهنگری آقای علامه و شهید بهشتی بود که عدهای از طلاب را از قم بیاورند و علوم جدید را ولو در حد محدود به آنها بیاموزند و آنها خودشان بروند این کتابها را بنویسند و مورد استفادۀ دیگران قرار بدهند. آقای علامه خودش استاد ما نبود ولی تئوریسین این برنامه بود. یادم هست آقای حدادعادل در آن سال دانشآموز مدرسۀ علوی بود که بعدها در بزرگداشت آقای روزبه به من زنگ زد و گفت چون شما شاگرد آقای روزبه بودید و در کلاسهای ایشان حضور داشتید، مقالهای در مورد ایشان بدهید که من مقالهای فرستادم.
من در کتاب اصول دین در پرتو کلام معصومین نوشتم ما وقتی خدا و پیغمبر و امام را اثبات نکردیم، در پرتو کلام معصومین چه میخواهیم بگوییم؟ بعد در بحث زیبایی این را حل کردم که ائمه ما چون منبع علم بودند و علمشان از کلاس و مدرسه نبود، براساس مبانی اصلی کلام اسلامی مسائل توحیدی را بیان میکردند. در آنجا 8 برهان از امام رضا علیهالسلام برای توحید آوردم.
مدرسۀ علوی الگو و پدر مدارس اسلامی بود. ما در لاهیجان با الگوبرداری از علوی، مدرسۀ دخترانه و پسرانه تأسیس کردیم. علوی از سرچشمۀ علم علامه و روزبه استفاده میکرد و برنامههای آن اصیل بود ولی این برنامهها تا به مدارس دیگر میرسید، کم رنگ میشد و لذا فرق بین علوی و مدارس اسلامی بعدی زیاد بود. آنها اسلام ناب را تشخیص داده بودند در حالی که بینش دیگران ناب و خالص نبود. بزرگانی مثل علامه، روزبه، بهشتی از سرچشمۀ اسلام ناب بهره میگرفتند و آن معارف را به نسل جوان میدادند ولی آموزههای بقیه مخلوط بود و جای آن را نمیگرفت. کتاب دیگری دربارۀ معاد دارم به نام به سوی جهان ابدی. موقعی که در دورۀ دوم مجلس نماینده بودم، روزهای دوشنبه مقام معظم رهبری جلسهای گذاشتند 10 نفر مسئول نوشتن کتابهای درس معارف دانشگاهها شدند، از جمله دکتر محسن جهانگیری، دکتر حداد، آقای قرائتی، آقای شبستری و آقای مصطفوی، بنده هم بودم. در آن جا آقا فرمود: پسرم از قول استادشان شبهه آکل و مأکول را مطرح کرد و از من کمک خواست. من در این مورد شش کتاب دربارۀ معاد داشتم، آنها را دیدم نپسندیدم، بعد کتاب به سوی جهان ابدی شما را خواندم و پسندیدم. بعد به پسرم گفتم این را بخوان و برای استادت نقل کن. آقای هاشمی هم در تدریس مواضع حزب در بحث معاد گفته بود: توصیه میکنم کتاب به سوی جهان ابدی را مطالعه کنید. آقای سبحانی گفت: من و آقای مکارم از مباحث کتاب معاد تو استفاده کردیم، الآن هم اگر کسی دربارۀ معاد از من چیزی بپرسد، کتاب تو را معرفی میکنم. یعنی 52 سال است این کتاب بیرقیب مانده! من از درسهای فیزیک و زیست شناسی آقای روزبه 80 صفحه یادداشت کرده بودم که در نوشتن این کتاب در بحث روح و شبهۀ آکل و مأکول از آنها استفاده کردم. در واقع این کتاب به سوی جهان ابدی محصول آموزشهای مدرسۀ علوی است که مؤسس آن آقای علامه بود. این کتابها سند تحت تأثیر قرار گرفتن بنده از علوی است. در دوران عمر چنین جلساتی برای انسان کم پیش میآید. این جلسات در زمانی که دوران شکوفایی علمی ما بود و ما در حال رشد بودیم و در حوزه کار میکردیم و اهل قلم بودیم، برای ما یک مائدۀ آسمانی بود و ما هم بهره گرفتیم. من یادداشتهایی که از آن زمان دارم، الآن هم به آنها مراجعه میکنم.
الآن من در دانشگاه هفتهای یک روز جلد چهارم کتاب آیاتالاحکام خودم را برای دکترای حقوق تدریس میکنم. از 36 نفر فقط 6، 7 نفر شرکت میکنند، یعنی دانشجوهای امروز علم را برای علم نمیخواهند، برای مدرک میخواهند. قدیم برای علم احترام قائل بودند ولی الآن برای علم احترام قائل نیستند و متأسفانه امروز علم ارزش ندارد.
دوستان ما در آن دوره به این فکر افتادند که حوزهها را باید متحول کرد، مثلا باید در حوزهها زبان انگلیسی تدریس بشود. زمانی که لاهیجان بودم، دو حوزه را بازسازی و تکمیل کردم که بیش از 150 طلبه در آن تربیت شدند که بعضی از آنها الآن سطح عالی و خارج میگویند. در این دو حوزه همین فکر را در حد مقدور پیاده کردم و درسهای نویسندگی، تاریخ، جغرافی و علوم جدید را در برنامۀ درسی طلبهها قرار دادیم. در رشت هم سه حوزه علمیه ساختم؛ یکی مدرسۀ میرزا حسنخان که میرزا کوچکخان جنگلی در زمان طلبگی در آن جا درس خوانده بود و بعدها مخروبه شده بود؛ من از نو آن را در سه طبقه ساختم که الآن 70 طلبه دارد. دیگر مدرسۀ سمیعی جد پروفسور سمیعی از تجار معروف که متأسفانه در زمان رضاخان آن را تبدیل به مدرسۀ دخترانه شاهدخت کردند. بعد از انقلاب آن را برگرداندند به حوزۀ زینبیۀ خواهران ولی چون بنای این مدرسه خیلی فرسوده شده بود، من آن را در 4 طبقه ساختم که مدرسۀ بسیار آبرومندی است. دیگر مدرسۀ بینالمللی امیرالمؤمنین که در ساختن آن از ، آقای هاشمیرفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد، روحانی و آیتالله سیستانی کمک گرفتم ولی هنوز تکمیل نشده است. در عین حال الآن حدود 200 طلبه دارد. طلّابی که از خارج میآیند باید زبان عربی، انگلیسی و فارسی و علوم جدید را یاد بگیرند. آقایانی که برای بازدید این حوزه آمدند، همه آن را بینظیر توصیف کردهاند و واقعا کار عظیمی است.
مدرسه علوی برای این تأسیس شد که دین را با علوم روز در دبیرستان به جوانان تعلیم بدهد. من در لاهیجان دبیرستان پسرانۀ صدریه و دبیرستان دخترانۀ بدریه را تأسیس کردم که به وسیلۀ دختر و برادرزادۀ من اداره میشود. در آنها سعی کردهایم برنامههای مدرسۀ علوی را پیاده کنیم، یعنی علوم جدید را هماهنگ با مسائل دینی آموزش دهیم. در واقع مدارس ما تنزل یافته دبیرستان علوی تهران است.
من آقای علامه را به عنوان نخبه میشناختم. ایشان موتور محرکه و تئوریسین حوزه بود که از نوشتن توضیحالمسائل شروع کرد بعد دبیرستان علوی تهران را به وجود آورد و نسلی را تربیت کرد که واقعا خدمتگزاران به علم و مملکت شدند. هر کار بزرگی ممکن است نقطه ضعفی هم داشته باشد، البته من نقدی ندارم اما ممکن است بعضیها نقد داشته باشند. باید دانست املای نانوشته غلط ندارد. اینها چنین کار بزرگی کردند و دیگران بیایند غلطها را بگیرند. ممکن است در مورد آقای علامه بگویند: ما باید فقط قال الباقر و قال الصادق را تقویت بکنیم ولی حنای این حرفها دیگر رنگی ندارد. ما مجبوریم با دنیا ارتباط داشته باشیم و علوم روز را بدانیم. در روایات داریم هر کس اساس هدایتی را بگذارد و دیگران بعد از او از آن اساس استفاده کنند، در ثواب آنها شریک است. آقای علامه جزء مؤسسین این حرکت فرهنگی بوده، اگر بنده کتابی مثل علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین یا کتاب به سوی جهان ابدی و اسلام و حقوق بشر را مینویسم تحت تأثیر این حرکت قرار گرفتم یا اگر حوزۀ امیرالمؤمنین و دبیرستان بدریه و صدریه را ساختم، در همۀ اینها علامه و شهید بهشتی شریکاند. ما سر سفرۀ اینها نشستهایم. در پایان از مؤسسین این اساس و خدمتگزاران علوی تشکر میکنم و از خدا میخواهم شاگردان علامه بتوانند راه او را ادامه بدهند.