همایش پنجاهمین سالگرد تأسیس مدرسۀ علوی

تاریخ ایجاد: ۱۴۰۱/۶/۲۳

تعداد بازدید:۰

همایش پنجاهمین سالگرد تأسیس مدرسۀ علوی



در این همایش که به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس مدرسۀ علوی برگزار شد، دانش آموختگان بنام این مجموعه که برخی از آنان از مسئولین رده بالای نظام جهموری اسلامی بودند و هستند حضور داشتند. در این مراسم پلاكاردهايي حاوي جملاتي از مرحوم علامه و استاد روزبه زينت بخش سالن شده بود. دکتر کمال خرازی آغازگر سخنران افتتاحیه بودند. سپس در نشست اول دکتر محمد سپهری راد ایراد سخنرانی کرده و در ادامه دکتر علی صادقی تهرانی در موضوع تربیت روح علمی به بیان دیدگان خویش پرداخته و در انتها حجت السلام حسن طارمی به بیان جایگاه علم در زندگی دین مدار اشاره کردند. در انتهای این بخش از نشست جلسۀ پرسش و پاسخ برگزار شد. در نشست دوم دکتر غلامعلی حداد عادل با محوریت روش‌مند بودن نظام آموزش و تربیت علوی آغاز کرده و سپس دکتر محمود محمدی مهر به واکاوی فرهنگ تربیتی علوی پرداختند و در انتها فرزند مرحوم استاد، آقای محمدحسن کرباسچیان پیرامون تربیت متعادل دینی سخنرانی نموند. در نشست سوم تاریخچۀ علوی و یادی از پیشکسوتان این مجموعه توسط جناب آقای خواجه‌پیری صورت گرفت و در ادامه دکتر محمد نهاوندیان در مورد علوی و تحولات فرهنگی اجتماعی پیرامون آن سخنرانی کردند

سخنرانی دكتر سیدكمال خرازی در همایش پنجاهمین سال تاسیس مدرسه‌ی علوی

بسم الله الرحمن الرحیم
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا

در سال ۱۳۳۴ شمسی كودكی یازده ساله بودم كه سال پنجم ابتدایی را می گذراندم. آن زمانها دوره دبستان شش ساله بود و من هنوز یكسال دیگر داشتم تا از دبستان فارغ التحصیل شوم. روزی پدرم گفت امشب میهمان داریم و عده ای در منزل ما جمع می شوند تا در مورد تاسیس یك باب دبیرستان صحبت كنند. لحظه شماری می كردم تا ببینم چه كسانی هستند، زیرا خودم را نیز ذینفع می دانستم و علاقه داشتم به تحصیلاتم ادامه دهم. در آن زمان كمتر خانواده متدینی پیدا می شد كه فرزندانش را به دبیرستان بفرستد. مدارس، محیط سالمی نبود و افراد متدین از بیم فاسد شدن فرزندانشان آنها را به كسب و كار یا حداكثر حوزه های علمیه می فرستادند. وضعیت خانواده ما هم غیر از این نبود.

سرانجام شب فرا رسید و میهمانان سر رسیدند. شیخی به نام علامه به همراه مهندس مهدی بازرگان، حاج محمد حسین كاشانی و عده دیگری از خیرین و اهالی بازار جمع شدند و به بحث پرداختند ولی در باره ابعاد مختلف كار و نحوه شروع آن به توافق نرسیدند. البته بعدها هر كدام راه خود را رفتند. آقای علامه سرانجام مدرسه علوی را بنیاد نهاد و آقای مهندس بازرگان مدرسه كمال را كه هر كدام مسیر خاص خود را پیمود.

آقای علامه كه دروس حوزوی را به پایان برده بود و از شاگردان برجسته آیت الله العظمی بروجردی بود اعتقاد به مدرسه ای داشت كه از دل حوزه علمیه برخاسته باشد و دروس جدید و قدیم را با هم در آمیزد. او اعتقاد  داشت كه این تجربه جدید را باید از كوچك شروع كرد و گام به گام در جهت تكمیل آن پیش رفت تا كیفیت و سلامتی چنین نهاد نو بنیادی تضمین گردد. همین مسایل بود كه راه آقای علامه و دیگران را جدا ساخت.

روزی آقای علامه در مغازه پدرم با حاج مقدس تهرانی برخورد می كند و او را همراه می یابد. مرحوم حاج مقدس به رغم اینكه امام راتب مسجد بزازها بود آن روز به نماز نمی رود و همفكری و تصمیم گیری در باره تعلیم و تربیت بچه های مسلمان را بر فیض نماز اول وقت ترجیح می دهد. آنها در این ملاقات اتفاقی به تصمیمی تاریخی می رسند و به این ترتیب قرار تاسیس مدرسه علوی توسط دو انسان مصمم و مؤمن یعنی آقای علامه و حاج مقدس گذاشته می شود.

البته عمر مرحوم حاج مقدس كفاف نداد، ولی در همان مدتی كه زنده بود از هیچگونه حمایتی از آقای علامه دریغ نورزید و مشاركت او در تاسیس مدرسه علوی در جلب اعتماد روحانیون، بازاریان و اهل خیر برای كمك به تاسیس مدرسه نقش اساسی داشت. به این ترتیب  مدرسه علوی شكل گرفت.

داستان برخورد اتفاقی آقای علامه با مرحوم روزبه نیز از الطاف خفیه الهی است. آنطور كه آقای علامه خود بازگو كرده است روزی در خیابان شاهپور به طور اتفاقی با مرحوم روزبه برخورد می كند و آقای روزبه از او می پرسد در تهران چه می كنید كه آقای علامه فكر تاسیس مدرسه را مطرح می نماید و آقای روزبه بلافاصله آمادگی خود را برای تصدی مدیریت مدرسه كه طبق ضوابط می بایست از تحصیلات دانشگاهی برخوردار باشد اعلام می دارد. و به این ترتیب آن دو بزرگوار در دیدار خیابانی خود پیمان همكاری می بندند.

خاطره دیگر اینكه آخر تابستان ۱۳۳۵ بود و یك‌هفته دیگر می بایست مدرسه آغاز می گشت. آقای علامه با استقراض و دریافت كمك از خیرین بازار، خانه ای را در كوچه مستجاب در خیابان ایران برای شروع كار خریداری كرده بود و قرار بود كلاس اول دبیرستان اول مهرماه آغاز شود. عده كمی از متدینین نیز فرزندانشان را در این مدرسه ثبت نام كرده بودند و می بایست وسایل لازم برای شروع به كار اولین كلاس مدرسه خریداری شود.

بدین منظور روزی جلسه ای در مدرسه برگذار شد. در آن جلسه مرحوم آقای علامه، مرحوم آقای روزبه، مرحوم پدر من و چند نفر دیگر حضور داشتند. منهم به عنوان طفیلی همراه پدرم رفته بودم. مرحوم آقای روزبه فهرستی از نیازهای مدرسه را اعلام داشت كه شامل یك تخته سیاه، یك منبع آب و تعدادی میز و صندلی بود. بسیار ساده و بی پیرایه. و به این ترتیب، مدرسه كار خود را آغاز كرد.

موقعیت زمانی تأسیس مدرسه علوی

مدرسه علوی زمانی تاسیس شد كه دوگانگی جدی بین جوامع دینی و علمی وجود داشت. اكثر مردم متدین به خصوص روحانیون و حوزه های علمیه فقط به تحصیل معارف دینی می پرداختند و از دانش و علوم روز بیگانه بودند. بر دانشگاهها فضای دینداری حاكم نبود و اكثر اساتید دانشگاه لازمه روح علمی را گریز از دین می پنداشتند. كم بودند اساتیدی كه اعتقادات دینی خود را حفظ كرده بودند و به سهم خویش دینداری را ترویج می كردند. مهندس بازرگان و دكتر سحابی از معدود چهره هایی بودند كه در آن روزگار تاریك چراغ امید را در دل جوانان مذهبی دانشگاه می افروختند.

از سوی دیگر حوزه های علمیه دروس قدیمی را به همان سبك سنتی تدریس می كردند و همه چیز را در علوم قدیمی خلاصه می كردند. بهره ای از دانش جدید نداشتند و اگر هم كسی از حوزه های علمیه وارد دانشگاه می شد این اتهام بر او وارد می آمد كه حوزه را ترك كرده و به تجدد گراییده است. چهره های برجسته ای چون شهید بهشتی و مطهری كه در آن روزگاران به دانشگاه راه یافتند مدتها مورد بی مهری حوزه های علمیه قرار داشتند.

در چنین شرایطی مردی كه مورد اعتماد مرجع تقلید شیعیان یعنی آیت الله العظمی بروجردی بود و رساله توضیح المسایل ایشان را تنظیم كرده بود از حوزه علمیه قم برخاست و با كمك روحانی مورد اعتماد جامعه مذهبی تهران یعنی حاج مقدس تهرانی فكر تأسیس مدرسه را پی گرفت. جالب آنكه با فردی چون مرحوم روزبه برای مدیریت مدرسه پیمان همكاری بست كه درسهای حوزوی را تا حد اجتهاد نزد علمای بزرگوار زنجان خوب خوانده بود و در عین گذراندن دوره های دانشگاهی در تدین سرآمد بود و مورد احترام حوزه های علمیه قرار داشت.

بدین ترتیب مدرسه علوی ریشه در حوزه های علمیه داشت و از حمایت روحانیون بزرگ قم برخوردار بود. مدرسه علوی مركز تلفیق معارف دینی با دانش روز شد و به صورت ملجأیی برای جامعه متدین آن روز در آمد تا فرزندان خود را با اطمینان خاطر و بدون دغدغه برای ادامه تحصیلات جدید و در عین حال رشد معارف دینی آنها به این مدرسه گسیل دارند. جالب آنكه در كنار دانش آموزان عده ای از روحانیون جوان نیز دروس جدید را از اساتید حاضر در این مدرسه فرا می گرفتند كه از جمله ایشان آیت الله مهدوی كنی، آیت الله امامی كاشانی و حجت الاسلام  المسلمین هاشمی رفسنجانی بودند كه بعدها هر یك نقش مهمی را در انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی ایفا كرده و امروزه نیز نقش برجسته ای دارند.

مدرسه علوی گامی خطیر در آشتی علوم قدیم و جدید بر داشت كه می توانست با مخالفت روحانیون و جوامع مذهبی سنتی آن روز روبرو شود، ولی با توجه به پشتوانه قوی حوزوی آقای علامه و آقای روزبه و ارتباطات ایشان با جوامع مذهبی نه تنها با آن مخالفتی انجام نگرفت، بلكه مورد حمایت آن جوامع نیز واقع شد. به زودی تقاضا برای ثبت نام دانش آموزان در این مدرسه افزایش یافت و لذا مدرسه چاره ای جز گزینش داوطلبان نداشت و این خود موجب نارضایتی برخی از كسانی را فراهم می آورد كه موفق به ثبت نام فرزند خود در این مدرسه نمی شدند، ولی به هر صورت، از آنجا كه مدرسه بهترین دانش آموزان را گزینش می كرد موجبات رشد و ارتقای كیفیت مدرسه فراهم گردید.

مدرسه علوی به زودی شهره عام و خاص گردید. مكانی كه تعبد دینی را با كاوش علمی در هم آمیخت و بهترین معلمان آن روز تهران را جهت تدریس دانش روز به كار دعوت نمود و عالی ترین وسایل آموزشی از جمله آزمایشگاههای علوم تجربی و كارگاههای فنی را فراهم و در اختیار معلمان و دانش آموزان خود قرار داد. از سوی دیگر در زمینه معارف دینی، زلال دین به دانش آموزان آموزش داده می شد و از اساتیدی چون شهید مطهری، شهید بهشتی و علامه جعفری دعوت به عمل می آمد تا برای دانش آموزان سخنرانی كنند.

تأسیس مدرسه علوی تحولی را در تاریخ آموزش و پرورش كشور رقم زد. مدارس مشابهی آغاز به كار كردند. اساتید حوزه به یادگیری علوم جدید رغبت یافتند و برای اولین بار مدرسه ای كه رنگ و بوی مذهبی داشت كوس رقابت با بهترین مدارس آن روز تهران زد و با موفقیت دانش آموختگان خود در امتحانات ورودی دانشگاهها نشان داد كه می توان دین داشت و در عین حال از نظر علمی سرآمد بود.

تأسیس مدرسه علوی، جلب حمایت حوزه علمیه قم و توفیق در ارایه دانش آموختگان برجسته از نظر علمی و دینی حاصل تلاش و خلوص مردان بزرگی بود كه خالصانه دراین راه گام نهادند و در راه خود كوچكترین تزلزل را به خود راه ندادند. جالب آنكه آقای علامه و روزبه حاضر نبودند به هیچ كسی باج دهند. كسانی بودند كه كمكهای مالی زیادی به مدرسه انجام داده بودند ولی فزندانشان به این مدرسه راه نیافتند، یا از مدرسه اخراج شدند. حتی كسانی بودند كه در این مدرسه تدریس می كردند ولی موفق نشده بودند فرزندان خود را در مدرسه ثبت نام كنند.

توفیق مدرسه علوی به دلیل خلوص مردانی بود كه بنیانگذار آن بودند. متواضعانه از كم شروع كردند و استوار در برابر فشارها و ناملایمات ایستادند و از هر گونه تلاشی برای ارتقای كیفیت مدرسه دریغ نورزیدند. چه تلاشهایی كه مرحوم آقای علامه برای جذب یك معلم انجام می داد و چه بسا روزها به دنبال او می دوید و شرایط تحقیر آمیزی را تحمل می نمود تا او را به مدرسه علوی علاقه مند سازد. داستانها در این زمینه بسیار است كه از حوصله این مجلس فراتر می رود.

ما امروز به عنوان فارغ التحصیلان مدرسه علوی گرد هم آمده ایم تا پنجاهمین سالگرد تأسیس این مدرسه را جشن بگیریم و از زحمات اساتید و معلمانی كه برای تربیت خیل عظیم دانش آموزان علوی زحمت كشیده اند، اعم از آنها كه به دیار باقی شتافته اند و یا كسانی كه هنوز در قید حیات اند تشكر كنیم و اعلام داریم كه آنچه ما به عنوان فارغ التحصیلان داریم مرهون زحمات این بزرگان است. مدرسه علوی طی پنجاه سال توانسته است فارغ التحصیلان بسیاری را به ایران عزیز عرضه دارد. كسانی كه هر یك به سهم خود در شقوق مختلف شغلی منشأ خیر و بركت و تحول بوده و هستند.

مدرسه علوی همچنین شهدای زیادی را به انقلاب تقدیم داشته و خدمتگزاران بسیاری را  در سطوح مختلف در اختیار جامعه قرار داده است. بسیاری از مدارس خوب امروز ایران توسط فارغ التحصیلان مدرسه علوی تأسیس شده و اداره می شوند. بسیاری از اساتید دانشگاه فارغ التحصیل این مدرسه هستند و در مشاغل مختلف علمی، صنعتی و بازرگانی نیز فارغ التحصیلان مدرسه علوی به عنوان انسانهای متدین، پاك و قابل اعتماد مشغول به خدمت هستند.

تاكنون از مدرسه علوی و مجموعه مدارسی كه توسط فارغ التحصیلان علوی اداره می شوند حدود بیست هزار نفر فارغ التحصیل شده اند. این خیل عظیم نیروی انسانی متدین و متخصص  هر یك در جایی مشغول اند، ولی بدون تردید اگر دست به دست هم دهند می توانند خدمات بیشتری را به جامعه خود عرضه دارند.

من در اینجا دو نكته را یادآوری می كنم: اول اینكه چرا این خیل عظیم نیروی انسانی كه دارای   تخصصهای مختلفی نیز هستند دست به دست هم نمی دهند تا به عنوان یك مجموعه منسجم و بزرگ خدمات مؤثرتری را به جامعه عرضه دارند. چرا نباید این جمع بزرگ بنگاههایی را برای فعالیتهای اجتماعی، آموزشی و اقتصادی تأسیس كنند. من گمان می برم زمان آن فرار سیده است كه كار جمعی شایسته ای سامان گیرد.

دوم اینكه اگر آقای علامه و روزبه موفق شدند كاری كارستان كنند و مدرسه ای تأسیس نمایند كه در نوع خود بهترین مدرسه بود و از بهترین امكانات آموزشی و غیر آموزشی آن روزگار برخوردار بود به دلیل روح بلند و سیری نا پذیر آن بزرگواران بود كه به سراغ هر امكان خوبی می رفتند و به این ترتیب، بهترین شیوه های آموزشی، بهترین اساتید و بهترین وسایل را فراهم می ساختند. ما امروز در دورانی زندگی می كنیم كه در زمینه تعلیم و تربیت پیشرفتهای زیادی حاصل شده است. ما باید با تسلط بر دانش روز و دست آوردهای علمی در زمینه تعلیم و تربیت و روان شناسی تربیتی سطح آموزش و پرورش را در مدارس خود ارتقا بخشیم و به شیوه های گذشته بسنده نكنیم.

اگر آقای علامه در آن روزگار كارگاه اتومبیل برای دانش آموزان فراهم ساخته بود امروز مدارس ما باید مجهز به كارگاه ربات و هوش مصنوعی باشند. اگر آن روز از پرژكتور و  فیلم به عنوان وسایل كمك آموزشی استفاده می شد امروز با پیشرفت فناوری باید از فناوری اطلاعات و  اینترنت استفاده شود. علاوه براین، دانش بشری در زمینه كاركردهای مغز انسان پیشرفتهای چشمگیری داشته است، به طوریكه درك ما را از روان شناسی و تعلیم و تربیت تغییر داده است. بدون تردید از این یافته ها می توان برای آموزش و پرورش بهتر نونهالان خویش استفاده كرد.

چنین اهدافی از طریق ارتباط و همكاری فارغ التحصیلان مدرسه علوی قابل تحصیل است. جمع ما هم دارای فكر و علم است و هم از سرمایه مادی برخوردار می باشد و این دو سرمایه باید در جهت تربیت نسلهای آینده كشورمان به كار گرفته شوند. امروز روح پر فتوح علامه و روزبه در این مجلس حضور دارند. بیایید ضمن آرزوی علو درجات برای آن دسته از اساتید بزرگواری كه دیگر در میان ما نیستند و آرزوی سلامتی برای آنها كه هنوز در قید حیات اند، عهد ببندیم كه دین خود را به آنها ادا خواهیم كرد و از تلاش در راه آرمانهای ایشان باز نخواهیم ایستاد.
و السلام علیكم و رحمه الله و بركاته

چکیده‌ی سخنرانی دکتر علی صادقی تهرانی درباره‌ی تربیت روح علمی

پرورش روحيه‌ی علمي و خلاقيت در نسل جوان ، نيازمند اتخاذ روش‌هاي سنجيده‌ی آموزشي و پرورشي و استمرار در پياده كردن آن

روش‌هاست .

در دوره‌ی دانش آموزي من در دبيرستان علوی يعني حدود نيم قرن پيش ، روش هاي آموزشي و پرورشي محيط مدرسه‌ی ما كاملاً سنجيده و گزينش شده و نسبت به زمان خودش از بهترين‌ها بود . به عنوان شاهدي بر استنباط خود ، موارد زير را كه هم‌چنان به خاطر مي‌آورم ، به اشارت باز مي‌گويم و براي بنيان‌گذاران آن شجره‌ی طيبه از خداوند منان طلب مزيد رحمت و مغفرت دارم.

۱ ـ در مدرسه ، ما را بر آن نمي‌داشتند كه تنها از طريق شنيدن و خواندن و تكرار دانش آموز‌ی كنيم بلكه ما را در شرايطي مي‌نهادند كه جستجو‌گر شويم، سؤال كنيم، به آزمايشگاه برويم، مشاهدات خود را به نظم علمي در آوريم و به معلومات جديد برسيم. بدين ترتيب مِتدهاي آموزشي و پرورشي ما را مي‌توان تحت عنوان Brain - Based Learning طبقه بندي كرد.

۲ـ دانش آموزي ما به صورت كاملاًَ هدايت شده‌اي دست آورد يا حتي اكتشاف شخصي خود ما تلقي مي‌شد و از اين طريق استعداد و خلاقيت علمي دانش‌آموزان به طور مستمر فعال مي‌گرديد. بدين لحاظ مي‌توان گفت كه به كار اندازي توان مغزي هر دانش‌آموز از طريق Well - Designed Inquiry Learning تا نيل به نتايج هدايت مي‌شد.

۳ـ به ياد داریم كه ما در آزمايشگاه مدرسه به صورت گروهي كار مي‌كرديم و هر یک از ما نقش و مسئوليتي در گروه داشتيم و نتايج كار را با هم ارائه مي‌داديم. بسياري از مطالعات درسي ما هم در گروه‌هاي معمولاً چهار نفره سازماندهي مي‌شد تا با هم به فهم عميق‌تري برسيم. در علوم تجربي ، محفوظات علمي ما عموماً محصول جمعي تجربيات و مطالعات ما بود . بدين لحاظ براي ما هم‌راه داشتن كتاب‌‌های درسی ضرورتي نداشت. به ديگر بيان فعاليت هر دانش‌آموز در كسب معلومات جديد هر چه بيشتر به صورتTeam - Based Learning سازماندهي شده بود.

۴ـ روش‌هاي آموزشي گروهي اگر درست هدايت و كنترل نشوند ، به روش‌هاي متداول باز مي‌گردند كه در آن‌ها يك‌نفر فعال و گوينده و ديگران شنونده و كپي‌بردار مي‌شوند ، با اين تفاوت كه اگر معلم شخصاً ‌درس بدهد ، دقیق‌تر تعليم مي‌دهد تا دانش آموز ممتاز گروه. در مدرسه‌ی ما دانش آموزان در هر گروه با هم به اشتراك كار مي‌كردند و مرحوم روزبه به نحوه‌ي مشاركت هر يك از ما توجه داشت تا مَباد که عده‌ای فقط تماشاچی شوند. یعنی کار گروهی از طریق Cooperative - Learning هدايت و كنترل مي‌گرديد.

۵ـ افراد گروه در آزمايشگاه يا در حل مسايل آن‌قدر آزمايش‌ها و روش‌ها را تجربه و تكرار مي‌كردند تا به نتايج مورد انتظار برسند و همكاري گروهي از طريق تكرار آزمون و تلاش تا تكميل كار تحقيق ادامه داشت. بدين معنا كه همكاري هاي گروهي باComplete - Learning  Methods ادامه مي‌يافت.

۶ـ تقويت روحيه‌ی علمي و شكوفا سازي خلاقيت‌های فردي با انگيزه‌هاي دروني و معنوي نيز تقويت مي‌گرديد. علم آموزي براي ما هدفي مطلوب و مقدس شده بود. به‌ياد نمي‌آورم كه حتي يك بار از مرحوم روزبه شنيده باشم كه او علم را به‌خاطر مطلوب ديگری جز علم بخواهد. حالت پر نشاط و شكرگزار او پس از تشريح هر قسمت از طبيعت در علوم تجربی ، شيريني فهم علمي را درما می-كاشت . او حتي نتيجه گيري مستقيم توحيدي هم از تدريس خود نمي‌كرد تا به ما القا شود كه او آموزش علم را به‌لحاظ ترويج عقايدش مي‌خواهد. در مدرسه‌ی ما علم ، نور و جهل ، تاريكي بود. در فضاي معنوي دبيرستان خود به خود ، در پس آشنايي علمي با هر پديده‌ي طبيعي ما شخصاً به توحيد عميق‌تر مي‌رسيديم خصوصاً وقتي حالت پرستش و خضوع مرحوم روزبه را در پي بحث‌هاي علمي تماشا مي‌كرديم. روش‌هاي مورد بحث به پنجاه سال پيش باز مي‌گردد؛ طبيعي است كه ارتقاء كيفي متدهاي آموزشي و پرورشي علوي و مؤسسات فرهنگي مشابه ، طي زمان بايد اندوخته‌ی غني و پر ارجي را در اختيار فرهنگ اسلامي گذارده باشد .

چکیده‌ی سخنرانی حجت الاسلام حسن طارمی درباره‌ی جایگاه علم در زندگی دین مدار در الگوی علوی

مدرسه‌ی علوی نماد تربیت علمی و تخصصی همراه با تعلیم و تقویت بنیان‌های دینی است . هدف از این گفتار تحلیل و تبیین الگوی این مدرسه است .
مراد از علم ، مجموعه‌ی دستاورد‌های بشر در مواجهه با عالم تکوین و مراد از دین ، نظام معرفتی – رفتاری وحیانی است . در آغاز، به پیشینه‌ی بحث علم و دین و نیز مطرح شدن گسترده‌ی آن به مثابه‌ی یک مقوله‌ی کلامی و فلسفی در دوره‌ی جدید ، اشاره شده و دلیل پیش آمدن بحث تداخل قلمرو علم و دین مورد توجه قرار می‌گیرد. در این پیشینه ، گزارشی از نحوه‌ی مواجهه‌ی عالم اسلامی و مسلمانان با علوم اوائل و دیدگاه‌های متفاوت در این باره ارائه می‌‌گردد .
در ادامه‌ی بحث ، کارکرد علم و فناوری در معرفت زایی و تمدّن آفرینی محل توجه قرار گرفته و این نکته باز گفته می‌شود که علم  مایه و منشأ عزت است . هم‌چنین توضیح داده خواهد شد که التفات به این سه کارکرد ، هم در مجموعه‌ی آموزه‌های اسلام و هم در  رفتار مسلمانان ، مشهود است . به علاوه ، این عرصه یکی از مهم‌ترین عرصه‌های داد و ستد فرهنگی بین ادیان و بین اقوام مختلف ، با رعایت اصل حفظ عزت اهل ایمان خواهد بود .
آن‌گاه بحث اصلی یعنی مواجهه‌ی جهان اسلام – به طور خاص ایران – با تمدن جدید ، از آن‌رو که تمدنی مبتنی بر علم است و از قرن شانزدهم به این سو تمدنی مسلط و به فکر توسعه‌ی اقتدار و قلمرو خود بوده ، ارائه می‌شود . ابتدا چند شاخص اصلی دوره‌ی جدید – به ویژه تفکیک دین از ساختار زندگی اجتماعی و نهادهای مدیریتی – معرفی شده و با تأکید بر برتری عینی این تمدن و گرایش آن به گسترش ، از نقش مُروّجان علم و تمدن جدید و مبشّران مسیحی در کنار آنان ، سخن به میان می‌آید . آن‌گاه فقراتی از پیش‌گامان معرفی تمدن جدید نقل شده و نیز به پاره‌ای اقدامات و واکنش‌ها در این زمینه اشاره گردیده و نشان داده می‌شود که برآیند آن جریان‌ها ، در مقطعی از تاریخ ایران ، فاصله گرفتن عمومی متدینان از کلیت علم و تمدن جدید بوده است .
در این میان عده‌ای با تفکیک علم و فناوری جدید از همه‌ی لوازم آن و ضرورت پرداختن به اولی و دور ماندن از لوازم نامقبول و ناپسند آن ، با بهره‌گیری از تعالیم دین و تجربه‌ی مسلمانان و با عنایت به مختصات زمانی و مکانی ، راهی نو گشوده‌اند که از جمله حضرت علامه کرباسچیان به عنوان یک عالم مبرّز دینی و مورد تأیید مراجع طراز اول شیعه و استاد روزبه به عنوان شخصیتی بر کشیده در نظام جدید علمی و درس خوانده در محضر عالمان اسلامی بودند . آن دو بزرگ – رضوان خدا بر ایشان – در پیوندی مبارک ، نهادی را بنیان گذاشتند که معرف یک دیدگاه و متضمّن پاسخ به پرسش اساسیِ چگونه دیندار زیستن در عصر جدید بود . در این گفتار می‌کوشیم تبیینی از این دیدگاه ارائه دهیم .

سخنرانی آقای غلامعلی حداد عادل در كنگره‌ی پنجاهمین سال تأسیس مدرسه‌ی علوی

روش مند بودن نظام آموزشی وتربیتی علوی

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
اَلَم تَرَ كَیفَ ضَرَبَ الله مَثَلاً كَلَمة طَیبَة كَشَجَرَة طَیبَة اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرَعُها فِی‌السَّماء تُؤتی اُكَلَها كُلُّ حینٍ بِاِذنِ رَبَّها

در آغاز سخن از كسانی كه این مجلس را در پنجاهمین سال تأسیس دبیرستان علوی بر پا كرده‌اند سپاسگزاری می‌كنم و به روان همه‌‌ی بنیان‌‌گذاران این مدرسه  به ویژه استادان روزبه و علامه و همه‌‌ی معلمان ارجمندی كه در پنجاه سال گذشته در این  مدرسه تدریس كرده‌اند و همه‌‌ی كسانی كه با كمك مالی در ایجاد این مؤسسه سهیم بوده‌اند و به روان معلمان و فارغ‌التحصیلان در گذشته‌‌ی این دبیرستان خصوصا شهدای انقلاب این مدرسه درور می‌فرستم.

دبیرستان علوی در جامعه‌ی ایران تأثیری انكار ناپذیری به جا نهاد و در تعلیم و تربیت این سرزمین راه‌گشا بود و در عرصه‌ی تعلیم و تربیت دینی برای مردم متدین این كشور الگویی قابل تكرار و تقلید ایجاد كرد، هم از آن جهت كه جمع كثیری فارغ‌التحصیل فرهیخته و دانشمند به كشور تقدیم كرد و هم از آن جهت كه راه و روشی عملی و موفق به دست داد. اینك ماییم و پنجاه سال تاریخ گذشته‌ی این مدرسه، پنجاه سال تجربه و این تاریخ پنجاه‌ساله برای بازشناسی علوی و تجزیه و تحلیل و تحقیق در ابعاد مختلف این كار سترگ فرصت خوبی است. در این فرصت جا دارد بپرسیم سرّ توفیق مدرسه‌ی علوی چه بوده است؟

علاوه بر نیت و انگیزه‌ی الهی و اخلاص در عمل كه اصل و اساس و كلید توفیق است، یكی از اسرار مهم موفقیت مدرسه‌ی علوی، توجّه به تعلیم و تربیت به عنوان یك دانش است، در مدرسه‌‌ی علوی نه فقط این توجه وجود داشت كه تعلیم و تربیت هم یك علم است در كنار بقیه‌ی علوم بلكه آگاهی از این علم و دانش و اعتقاد به استفاده از آن و به كارگیری از آن نیز وجود داشت. اگر ما مدرسه‌ی علوی را با مدارس مشابهی كه با انگیزه‌ی دینی تأسیس شده بود مقایسه كنیم، می‌بینیم سر تفاوت این مدرسه با آن مدرسه‌ها در همین نكته‌‌ی مهم نهفته است.

در آن مدرسه‌های دیگر كسی كه مختصص تعلیم و تربیت باشد، عهده‌دار كارها نبود. كسی نبود كه توجه داشته باشد باید ذهن را به عنوان یك ابزار یادگیری شناخت و قوای ذهن نیز باید به تكفیك از یك‌دیگر باز شناخته شود. نحوه‌ی عمل ذهن، رشد ذهن، دامنه و قلمرو كار ذهن، روش تقویت ذهن، آسیب‌های ذهن همه و همه باید معلوم شود. این‌ها اموری است كه در علوم تربیتی بررسی می‌شود. باید توجه كنیم كه آموزش و پرورش یك رشته‌ی علمی است كه اصول و قواعد مخصوص به خود را دارد و این دانش در مهارت‌‌هایی مانند مدیریت آموزشی، برنامه‌ریزی آموزشی، برنامه‌ریزی درسی، سنجش و ارزشیابی، روش تدریس، روش تألیف كتب درسی و بسیاری فنون دیگر متجلی می‌شود. مسلما یكی از اسرار پیشرفت اروپا در عرصه‌ی علوم مختلف همین توجه مغرب زمین به دانشی است به نام علوم تربیتی كه فوق بقیه‌‌ی دانش‌ها قرار می‌گیرد. در آثار فیلسوفان بزرگ اروپا مانند جان‌لاك به تألیفاتی بر‌می‌خوریم كه بیش از سیصد سال پیش در تعلیم و تربیت نوشته شده و به روش آموزش و شناخت ذهن اختصاص دارد. متأسفانه در این سوی دنیا ما از اهمیت علوم تربیتی به عنوان یك علم غافل بوده‌ایم. بنده عقیده دارم كه یكی از علل عقب ماندن تمدن اسلامی از تمدن غربی در عرصه‌‌ی علم و دانش، غفلت از اهمیت علوم تربیتی به عنوان یك علم است شرح این مدعا و بیان دلایل آن در این سخن مختصر نمی‌گنجد اما در آن حد كه من با تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی آشنا هستم، می‌توانم بگویم كه ما در تمدن اسلامی علی‌‌رغم پیشرفت‌‌های علمی گسترده و افتخار آمیز، علوم تربیتی را در مقایسه با غربیان در قرن‌‌های اخیر به اندازه‌ی سایر علوم جدّی نگرفته‌ایم. می‌توان پرسید در كنار صدها و هزاران كتاب بزرگ كه در فرهنگ اسلامی تألیف شده، چند كتاب راجع به شیوه‌‌ی رفتار با ذهن و واكنش ذهن در مقابل عوامل مؤثر خارجی و یا درباره‌‌ی شیوه‌‌ی آموزش الفبا یا ریاضیات به اطفال تألیف شده است؟! در فلسفه اسلامی آن‌‌قدر كه به هستی‌شناسی و مباحث وجود توجه شده، به معرفت‌شناسی و ذهن‌شناسی توجه نشده و این غفلت از همین جا پیش آمده است. در منطق هم به رغم آن بحث‌های مفصلی كه منطق‌دانان اسلامی در منطق نظری داشته‌اند، در منطق عملی و آن‌‌چه در غرب متدولوژی نامیده می‌شود، کار نشده است. چنان كه گفتم این یكی از علل عقب ماندن تمدن اسلامی در عرصه‌ی دانش محسوب می‌شود.

در مدرسه‌ی علوی خوش‌‌بختانه این ضعف در مقایسه با مدارس مشابه به طور نسبی برطرف شده بود و این بهره‌مندی در درجه‌‌ی اوّل به بركت وجود مرحوم آقای روزبه بود. استاد روزبه در عین حال كه متخلق به اخلاق اسلامی و متدین به اسلام و اهل ایمان و تقوی بود، در كنار آن جهات معنوی و ایمانی عمیق یك دانشمند علوم جدید نیز بود؛ فیزیك را بسیار خوب آموخته بود و این دانش جذب جان ایشان شده بود. استاد روزبه زبان فرانسه را خوب می‌دانست، با انگلیسی هم آشنا بود، زبان عربی را هم به اعتبار معارف اسلامی بسیار خوب می‌دانست، آن‌‌گاه این فرصت را نیز پیدا كرده بود كه درس‌‌های مربوط به مهارت‌‌ها و فنون معلمی را در دانش‌سرای عالی در محضر استادانی كه درس‌‌های مختالف علوم تربیتی را تدریس می‌كردند، بخواند.

آقای روزبه چند سالی بین دیپلم و دانشگاهشان فاصله افتاده بود. ایشان وقتی وارد دانشگاه می‌شود، یك دانشجوی ۱۸ ، ۱۹ ساله نبوده، بلكه فرد پخته‌ای بوده كه سال‌‌ها در مدارس زنجان و تهران تدریس داشته است، به طوری كه وقتی وارد دانشگاه می‌شود با بعضی از شاگردان خود مثل آقای دكتر یوسف ثبوتی كه بعدها استاد فیزیك شدند و استاد بنده نیز بوده‌اند، هم‌كلاس می‌شود و به همین جهت رفتارش در كلاس و برخوردش با استادان و تلقی‌اش از درس‌ها، عالمانه بوده است. بعضی از هم‌كلاسی‌های ایشان در دانش‌سرای عالی برای من تعریف كرده‌اندكه ایشان برای بعضی از استادان در حكم یك دستیار بود و در بین دانشجویان می‌درخشید و یك سروگردن از هم‌‌گنان خود در این درس‌های دانش‌سرای عالی بالاتر بود. مرحوم روزبه معارف اسلامی را هم خوب فرا گرفته بود و آن موشكافی طلبگی و آن روح علمی و آن دقت ریاضی، مجموعا باعث شد كه ایشان درس‌های تعلیم و تربیت را هم خوب بیاموزد. روزبه استادان بزرگی از قبیل دكتر محمدباقر هوشیار دیده بود. دكتر هوشیار شاید معروف‌ترین و مؤثرترین استاد علوم تربیتی در دانش‌سرای عالی بوده است. آقای روزبه برای ما دانش‌آموزان خود مكرر از دكتر هوشیار نام می‌برد با این‌كه می‌دانست كه شبهه‌ی بد اعتقادی در مورد وی هست اما به قول بیهقی اعتقاد داشت كه فضل جای دیگر نشیند و به همین جهت منكر دانشمندی آن استاد نمی‌شد.

مدرسه‌ی علوی در كنار آقای روزبه، به بركت وجود آقای علامه از محاسن و فواید روش‌های حوزه‌های علمیه هم بهره‌مند بود. مدیریت این دو استاد، یعنی روزبه و علامه، سبب شد تا شعار وحدت حوزه و دانشگاه كه با انقلاب و بعد از انقلاب بر سر زبان‌ها افتاد عملا در مدرسه‌ی علوی محقق شود. ما هم تجربه‌های حوزه را در مدرسه از طریق آقای علامه داشتیم و هم تجربه‌ی دانشگاه را؛ بگذریم از این كه آقای روزبه هم با روش‌های حوزوی آشنایی خوبی داشت.

اكنون بعد از این مقدمه می‌خواهم به آثار این واقعیت توجه به علوم تربیتی در برنامه‌ریزی درسی مدرسه‌ی علوی و در اداره‌ی مدرسه اشاره‌ای فهرست‌وار كنم.

یكی از خصوصیات دبیرستان علوی كه آن را از مدارس مشابه ممتاز می‌كرد، توجّه یك‌‌سان به همه‌ی درس‌ها بود. در مدرسه‌‌ی ما به همه‌ی درس‌‌ها اهمیت داده می‌شد. این طور نبود كه بگویند این جا مدرسه‌ی اسلامی است پس به قرآن و فقه و عربی توجه كنند و به بقیه‌‌ی درس‌ها توجه نكنند، یا بگویند چون ما فقط رشته‌ی ریاضی داریم، فقط به درس‌های این رشته اهمیت بدهیم. در مدرسه‌ی علوی گویی هر درس، مهم‌ترین درس بود و هیچ درسی نبود كه درس درجه‌‌ی دو محسوب شود. در كنار درس‌هایی كه مدرسه به حكم طبیعتش ـ كه اسلامی و ریاضی بود ـ به آن‌ها متعهد بود، زبان انگلیسی بسیار جدی گرفته می‌شد. اگر بدانید كه پنجاه سال پیش در آن زمان كه ما در دبیرستان علوی زبان انگلیسی می‌خواندیم، سطح این درس در مقایسه با سایر مدارس كشور چه اندازه بالا بود، حیرت می‌كنید. اهتمام به آموزش زبان در علوی به حدی بود كه وقتی بعدها وارد دانشگاه شدیم، تقریبا دیگر احتیاجی به آموختن زبان انگلیسی نداشتیم. بنده و تنی چند از دوستانم كه فارغ‌التحصیل مدرسه‌ی علوی بودیم، مطالعه‌‌ی درس‌های رشته‌ی فیزیك را در دانشگاه تهران از كتاب‌های خارجی شروع كردیم و این موفقیت مرهون تأكید آقای روزبه و توجه آقای علامه به این بود كه انگلیسی را خوب یاد بگیریم. وضع ادبیات فارسی نیز همین‌طور بود. ادبیات فارسی از آن درس‌‌هایی بود كه معلم خوب هم برای آن به آسانی پیدا نمی‌شد. گاهی در طول یك سال دو سه معلم عوض می‌كردند. بعد از

آن‌‌كه معلم جدید را می‌آوردند سر كلاس و او یك ساعت درس می‌داد، آقای علامه بلافاصله بعد از پایان تدریس، وارد كلاس می‌شد و از دانش‌آموزان می‌پرسید‌: آقایان‌! بفرمایید چه‌طور بود ایشان؟ آری، از خود شاگردها می‌پرسیدند كه این معلم چه‌طور بود؟ می‌خواهید یا نمی‌خواهید؟ قضاوت دانش‌آموزان را قبول داشتند و معتقد بودند كه آن‌‌ها اگر بگویند معلم خوب نیست، باید به نظر آن‌‌ها توجه كرد. در تاریخ و جغرافیا، امثال مرحوم هادی بابا‌ هادی كه خود از مؤلفین كتاب‌های درسی بود، آن جا درس می‌دادند. حتی به درس‌هایی مثل خوش‌‌نویسی و خط اهمیت وافر می‌دادند. كمتر فارغ‌التحصیلی از مدرسه‌‌ی علوی پیدا می‌شود كه بدخط بوده باشد. درس فلسفه و منطق در سال آخر دبیرستان با آن‌‌كه در سال‌‌های اول، فقط رشته‌‌ی ریاضی داشت، بسیار جدی گرفته می‌شد.

نكته‌‌ی دیگر توجه خاص به روش تدریس هر درس بود و تأكید بر این كه هر درسی یك روش تدریس مخصوص به خود دارد. اگر معلمی به هر علت، یك روز به كلاس نمی‌آمد، آقای روزبه به جای او می‌آمد و ما از درس دادن ایشان می‌فهمیدیم كه برحسب روش خاصی آن درس را تدریس می‌كند كه با روش معلم‌های معمولی متفاوت است. آقای روزبه همین نكته و روش‌‌ها را به معلم‌های مدرسه نیز می‌گفت؛ او واقعا مدیر مدرسه بود، بدین معنی كه معلم‌ها را در ایفای وظیفه‌شان هدایت می‌كرد.

مطلب دیگر توأم بودن نظر و عمل در مدرسه‌‌ی علوی بود. ما تقریبا در علوم تجربی هر چه خواندیم، آزمایش كردیم. بنده می‌توانم بگویم كه هشتاد درصد آزمایش‌های دوره‌‌ی لیسانس فیزیك را ما در آزمایشگاه فیزیك دبیرستان دیده بودیم و همین‌طور بود آزمایشگاه شیمی یا زیست‌شناسی. گاهی می‌دیدیم آقای روزبه یك هفته‌ی تمام در آزمایشگاه مشغول كار است تا یك میز اپتیك جور كند و آن را آماده كند تا نیم‌ساعت درس را در آزمایشگاه بدهد. بسیاری از وقت‌ها ایشان درس را از ابتدا در آزمایشگاه شروع می‌‌كرد. آقای روزبه غالبا در آزمایشگاه بود و جزوه‌های راهنمای نصب وسایل را مطالعه می‌كرد تا آزمایشگاه را مجهز كند. به همین جهت همین توجه به مهارت‌های عملی، كارگاه در مدرسه‌ی علوی یك درس جدی بود. در یك مدرسه‌ی دینی كه برای خدمت به عالم اسلام ایجاد شده بود و با پول سهم امام و كمك روحانیت تقویت می‌شد، تمام بچه‌ها باید چند ماه در كارگاه سوهان‌كشی می‌كردند. اعمال این روش‌‌ها از روی حساب بود، در مورد مكانیك اتومبیل هم وضع همین‌طور بود. قرار این بود كه دانش‌‌آموزان باید اتومبیل را بشنساند یا این كه ماشین‌نویسی یاد بگیرند خوب به یاد دارم كه یك مدرسه یك باغچه كوچك با ابعادی در حدود سه در پنج داشت كه در آن نهال‌‌های كوچكی كاشته بودند. در سال اول كه ما در درس طبیعی، انواع پیوندهای اسكنه‌ای و شكمی و قلمی را می‌خواندیم، ما را آوردند كنار این باغچه‌‌ی كوچك مدرسه و گفتند: این پیوندها را كه خوانده‌اید، روی این درخت‌‌ها آزمایش كنید. غرض این است كه آن درس‌های علوم تربیتی كه آن مرد بزرگ خوانده بود، در این موارد خودش را نشان می‌داد. توجه به ورزش و توجه به سلامت جسمانی دانش‌آموزان نیز از اموری بود كه از سر علم و آگاهی در برنامه‌‌ی دبیرستان علوی قرار داشت. یكی از صبح‌ها این عبارت را از آقای روزبه سر صف شنیدیم كه می‌گفتند ورزش كنید، راه بروید، كار كنید و از قول یكی از دانشمندان نقل می‌كردند كه نصف عمل هضم را پاها انجام می‌دهند.

در مدرسه‌‌ی علوی پرهیز داشتند از این كه ذهن دانش‌آموزانشان را از محفوظات بیانبارند بلكه بر پرورش قدرت تفكر تأكید می‌كردند مخصوصاً آقای روزبه خیلی مراقب بودند كه دانش‌آموزان اهل منطق و اهل حساب بار بیایند. اگر دانش‌آموزی دیر می‌آمد و می‌گفت: آقا! ما دو ساعت در راه معطل بوده‌ایم! آقای روزبه فورا چرتكه‌ی ذهنی‌شان را فعال می‌كردند و می‌گفتند: اگر قرار باشد شما دو ساعت معطل شده باشی، باید صبح فلان ساعت از خانه‌ات آمده باشی بیرون، بگو ببینم نمازت را كجا خوانده‌ای! همین‌طور با عدد و رقم ثابت می‌كردند كه این حرف گتره‌ای و گزافه است. ایشان دانش‌آموزان را طوری تربیت می‌كردند كه قدرت تخمین زمان و وزن و طول و اندازه و سایر كمیات را پیدا كنند. این تخمین زدن را به بچه‌ها تعلیم می‌دادند. در مدرسه‌‌ی علوی بنابر این بود كه دانش‌آموز به كتاب و جزوه وابسته نشود. باورتان نمی‌شود كه ما از شش سال تحصیل در دبیرستان علوی، پنج سال اصلا كتاب فیزیك نخریدیم؛ احتیاجی هم نداشتیم چون آقای روزبه می‌آمد درسش را شروع می‌كرد و آن چه را كه می‌گفت با آزمایش عملا نشان می‌داد و ما را هم به آزمایش كردن وا می‌داشت و با این شیوه مطلب را در ذهنمان تثبیت می‌‌كرد و ما هم هر چه می‌فهمیدیم، یادداشت می‌كردیم و بدین ترتیب بدون كتاب ما به درس مسلط بودیم. در سال ششم دبیرستان كه سال آخر بود، ناچار برای كنكور كتاب خریدیم. در حال حاضر چنین روشی در مدرسه‌ها قابل تصور نیست.

نكته‌ی مهم دیگر این بود كه در مدرسه‌ی علوی درس‌ها را باهم توأم می‌كردند و به قول امروزی‌ها به روش درهم تنیده درس می‌دادند؛ مثلا اگر قرآن و عربی درس می‌دادند، عربی را توأم با قرآن و قرآن را توأم با عربی درس می‌دادند. بسیاری از معارف اسلامی را هم در ضمن تدریس قرآن و عربی درس می‌دادند و این ‌آمیختگی بسیار مؤثر بود.

روی پرورش قدرت سخنوری عنایت داشتند. امتحانات شفاهی را جدی می‌‌گرفتند. امروزه در آموزش و پرورش ما امتحان شفاهی عملا منسوخ شده و به استثنای یكی دو درس كه شاید به هیچ صورت نتوان از آن به نحو كتبی امتحان گرفت، بقیه‌‌ی درس‌‌ها هم به صورت كتبی در آمده و اسف‌‌بارتر آن كه در امتحان كتبی هم، سؤالات به جای آن كه تشریحی باشد تستی است. اما در آن موقع در درس‌‌هایی مانند تاریخ و جغرافی و ادبیات، بچه‌ها را در مقابل جمع به صحبت وا‌ می‌داشتند و حتی گاهی میان دانش‌آموزان مناظره برپا می‌كردند یا برای دانش‌آموز سخنرانی می‌گذاشتند و او را وادار می‌كردند برود مطالعه كند و بیاید كنفرانس بدهد.

روش‌های حوزه‌ای هم، چنان كه پیش‌‌تر اشاره كردم در مدرسه اعمال می‌شد و یكی از آن روش‌‌ها مباحثه بود. ما هر روز مكلف بودیم یك ساعت بعد از تعطیل شدن كلاس‌‌ها، در مدرسه بمانیم یعنی اگر مدرسه ساعت چهار بعدازظهر تعطیل می‌شد، ما نیم‌ساعت ورزش می‌كردیم و دو‌مرتبه می‌نشستیم دور یكدیگر و باهم درس‌‌هایی را كه خوانده بودیم مباحثه می‌كردیم و به صورت گروهی باهم درس می‌خواندیم. بعضی از دانش‌آموزان هم آن‌‌قدر می‌ماندند در مدرسه تا آقای روزبه و علامه و مستخدم مدرسه با زور آن‌‌ها را از مدرسه بیرون می‌كردند.

سخنرانی‌های هفتگی و نمایش فیلم و گردش‌‌های دسته‌جمعی در روزهای تعطیل در فصل بهار، از جمله‌‌ی فعالیت‌‌های فوق برنامه‌‌ی مدرسه بود. آن‌‌ چه مهم است این است كه بدانیم مدرسه‌ی علوی به صورت تصادفی موفق نشد. نباید مسأله را ساده كنیم و بگوییم همه قصد خدمت داشتند و یك عده توانستند و یك عده نتوانستند. البته انگیزه و ایمان و اخلاص به جای خود محترم و مهم است اما در مدرسه‌‌ی علوی، بنیان-گذاران كار را هم از راه خودش شروع كردند یعنی حسن فعلی را با حسن فاعلی توأم ساختند.

مهم این است كه بدانیم تعلیم و تربیت یك علم است، یك فن است و ما كه فرزندان معنوی آن پدران هستیم و تأثیر مدرسه‌ی خوب را هم در خودمان و هم درخانواده‌هایمان و هم در جامعه‌مان و هم در كشورمان و هم در انقلابمان دیده‌ایم و لمس كرده‌ایم، باید همین راه را ادامه دهیم. حالا كه بسیاری از ما مدرسه‌داری و معلمی می‌كنیم، باید بدانیم كه مدرسه‌داری و معلمی یك دانش و یك علم و یك فن است كه باید آن‌‌ها را هم خودمان یاد بگیریم و هم كسانی را كه اهل آن علم‌‌اند بیاوریم و از آن‌‌ها كمك بگیریم. این‌طور نیست كه هركسی عالم بود، معلم هم باشد. میان عالم بودن و معلم بودن فرق بسیار است. بگذریم از این كه متأسفانه امروز شرایط به نحوی است كه اگر كسی بتواند عالم بشود، دیگر معلم نمی‌شود‌!

شرح این هجران و این خون جگر                    ایـن زمـان بگـذار تـا وقـت  دگـر

والسلام

سخنرانی دكتر مهرمحمدی در همایش پنجاهمین سال تأسیس مدرسه‌‌‌ی علوی
واکاوی فرهنگ تربیتی علوی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
لان‌ شكرتم لازیدنكم و لاَن كفرتم إن عذابی لشدید
خیلی خوشحال هستم كه در این مجلس و محفل ارجمند برای نكوداشت پنجاهمین سال تأسیس دبیرستان علوی شرف حضور پیدا كردم و باید به بانیان این مجلس تبریك گفت كه پدیده‌‌‌ی ‌والای فرهنگ بومی علوی را از طریق برگزاری این نشست ارج نهاده‌اند. برای من مایه‌ی بسی افتخار است كه توفیق حضور در این جمع شریف را پیدا كرده‌ام. من هشت سال از دوران تحصیل قبل از دانشگاه خودم را در دبستان و دبیرستان علوی بودم و هر چه توفیق دارم را مدیون و مرهون حضور همین چند صباح در علوی می‌دانم.

من در این‌‌‌جا به جای این كه به تحلیل دقیق و عمیق ما وقع علوی در طی این ۵۰ سال بپردازم، می‌خواهم علویون را دعوت كنم به چیزی كه عنوان عرضم هست، یعنی واكاوی فرهنگ علوی. به تصویر كشیدن میراث تربیتی علوی به شكل دقیق و عالمانه، كاری است بسیار ضروری كه به نظر من مورد غفلت قرار گرفته است. آن چه از سخنرانان مختلف در این همایش می‌شنویم، البته شمه‌ای از همان مقصود و جلوه‌ای از همان كار مورد نظر است اما آن كار نیست. قطعاً با یك روش عالمانه، هوشمندانه و حساب شده و دقیق لازم است كسانی كه نسبت به این گوهر ارزشمند فرهنگ بومی دل‌بستگی دارند، نسبت به پروژه‌ی واكاوی فرهنگ تربیتی علوی اهتمام ورزند.

فرهنگ تربیتی از نظر من وجه عینیت یافته‌ی فلسفه‌ی تعلیم و تربیت است و معمولا میان فلسفه‌ی نظری و مكتوب تعلیم و تربیت با فلسفه‌ی عملی آن فاصله‌ی زیادی وجود دارد پس دعوت برای كاویدن فرهنگ تربیتی علوی در واقع دعوتی است برای به تصویر كشیدن فلسفه‌ی عملیاتی شده یا عینیت یافته‌ی تربیتی در مؤسسه‌ی علوی. در متون تخصصی تعلیم و تربیت از این معنا به عنوان ایدئولوژی عملیاتی شده نام برده می‌شود. زمانی كه در سطح فرهنگ و به قصد فرهنگ‌شناسی به بحث درباره‌ی تعلیم و تربیت می‌پردازیم، فروضی به لحاظ متدولوژیك باید مورد امعان نظر قرار بگیرد. به بعضی از این‌ها اشاره می‌كنم.

اولین نكته این است كه ما وقتی از فرهنگ تعلیم و تربیت سخن به میان می‌آوریم، در واقع مدرسه را به عنوان یك زیست‌گاه نه به عنوان یك گذرگاه در مقیاس فردی و اجتماعی در نظر می‌گیریم و كوشش‌های خودمان را معطوف می‌كنیم به شناسایی تجارب زیسته‌ی كسانی كه برای یك مدت طولانی و مستمر در معرض تعاملاتی كه در این زیست‌گاه اتفاق افتاده قرار داشته‌اند. از این جهت است كه به این نوع نگاه فرهنگی و فرهنگ‌شناسانه، نگاه اكولوژیك هم گفته می‌شود چون به همه‌ی فعل و انفعالات و تناسب بین آن-ها نظر دارد و تصویر یك پارچه‌ای را از موقعیت محیط به دست می‌‌‌دهد.

نكته‌ی دوم این است كه تربیت پدیده‌ای است پیچیده و به غایت ظریف كه تحت تأثیر عوامل گوناگون شكل می‌گیرد. لذا نمی‌توان آن‌‌‌را منحصرا محصول برنامه‌ی رسمی آموزشی یا Explicit Curriculum دانست. این نكته فوق‌العاده حائز اهمیت است. به دیگر سخن با صرف تحلیل برنامه‌های مدرسه كه مثلا در درس ریاضی یا در درس علوم یا سایر دروس چه اتفاقی می‌افتد، نمی‌توانیم به شناسایی عناصر تشكیل دهنده‌‌‌ی فرهنگ مدرسه نائل بشویم. سخن از فرهنگ تربیتی حاكم بر مدرسه است كه در مدارس مختلف بسیار متفاوت است در حالی که برنامه‌های درسی رسمی آن‌‌‌ها عمدتا یك‌‌‌سان است. این تفاوت محصول چیزی است وراء برنامه‌های درسی رسمی که در متون تخصصی تعلیم و تربیت از آن تحت عنوان برنامه‌ی درسی ضمنی یا برنامه‌ی درسی پنهان نام برده می‌شود. كاویدون فرهنگ تربیتی حاكم بر یك مؤسسه از جمله نیازمند عطف توجه به برنامه‌های درسی ضمنی یا برنامه‌های درسی پنهان است. هدف برنامه‌های درسی پنهان، كشف و ارائه‌ی ارزش‌ها و هنجارهای نانوشته اما به جد مورد توجه و عمل است و این باید در دستور كار كسی باشد كه به واكاوی فرهنگ تربیتی حاكم بر محیط همت می‌گمارد.

نكته‌ی سوم این است که كشف عناصر تشكیل دهنده‌ی فرهنگ حاكم بر محیط مدرسه بنا به اقتضاء ذاتی پدیده‌ی فرهنگ كه فرّار وصعب‌الحصول و از شدّت حضور غائب است، نیاز به ژرف‌‌‌نگری از سوی محقق دارد. این ژرف‌‌‌نگری لازم است با كل‌نگری یا نگاه holistic همراه باشد تا درك و دریافت آن چه عناصر یا اجزاء فرهنگ مدرسه معرفی می‌شود، از اعتبار كافی برخوردار باشد، یعنی بشود نشان داد كه این عنصر مانند خون در رگ‌های پیكر مدرسه جاری و ساری است.

نكته‌ی دیگر این است که در واكاوی فرهنگ تربیتی باید ارتباطات غیر كلامی و عملی كنشگران محیط به ویژه كنشگران اصلی و محوری در درجه‌ی نخست مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد نه فقط ارتباطات کلامی آن‌‌‌ها. آن چه در بیان كنشگران بروز و ظهور پیدا می‌كند، در مرتبه‌ی بعدی اهمیت است. علاوه بر كاویدن رفتار و اعمال كنشگران اصلی و محوری در یك محیط تربیتی، در جریان واكاوی فرهنگ حاكم بر محیط تربیتی البته به عوامل دیگری هم باید توجه داشت، هم عوامل انسانی كه نقش بسیار مهمی دارند مثل شاگردان و گروه هم‌سالان و هم عوامل غیر انسانی مثل قوانین و مقررات و حتی فضای فیزیكی مدرسه. این‌ها واجد حرف و سخن و پیام‌اند و با بچه‌ها ارتباط برقرار ‌كرده و به آن‌ها ارزش‌ها و هنجارهایی را منتقل می‌كنند. این مجموعه‌‌‌ی عوامل به فرهنگ تربیتی یك مدرسه تعین می‌بخشند.

نكته‌ی بعد ایناست که در واکاوی فرهنگ تربیتی، بحث در روش‌ها و رویه‌ها نیست، بحث از عناصر و مقوله‌های كلان یا جهت‌گیری‌های عامی است كه پیوستگی و استمرار داشته و به مدرسه هویت و تشخص می‌بخشد. به بیان دیگر شناخت فرهنگ در جهت شناخت روح حاكم بر محیط و پیام‌های ارزشی و نگرشی مستتر در آن گام برمی‌دارد. من می‌خواهم یك نمونه از چنین مطالعه‌ای را از زبان كسی كه كوشش كرده فرهنگ تربیتی حاكم بر دانشگاه هاروارد آمریكا را نشان دهد، برای شما بخوانم.

این نویسنده می‌گوید: در تابستان سال ۲۰۰۱ میلادی، شب در محله‌ی هاروارد بودم. جایی با تابلوی دانشگاه هاروارد روبه‌رو نشدم، اما كافه‌هایی دیدم به اسم هاروارد. بوتیك‌هایی به اسم هاروارد. متعجب جلوتر رفتم. ساختمان‌هایی با معماری فوق‌العاده قدیمی. اما هیچ نشانی از دانشگاه نبود. ساعت از ده شب گذشته بود، اما خیابان‌ها هم چنان شلوغ بود، مملو از جوان. جوان‌هایی كه دور میزهای كافه‌های خیابانی نشسته بودند و گپ می‌زدند. دانش‌جو‌هایی كه كف پیاده‌ رو ولو شده بودند و زیر نور چراغ خیابان تكالیف‌شان را می‌نوشتند.... و من متعجب نگاه می‌كردم كه پس كجاست آن دانشگاه عظیم و قدیمی؟... عاقبت دل به دریا زدم و از جوانی كه از كافه بیرون می‌آمد، پرسیدم: این دانشگاه هاروارد كجاست؟ خندید و گفت: همین جا كه ایستاده‌ای! طبقه‌ی بالای كافه را نشان داد ـ آپارتمانی كه چراغ‌هایش روشن بود ـ گفت: این كلاس فلسفه‌ی پروفسور مك‌آرتور است كه با رضایت استاد و دانش‌جو این ساعت شب برگزار می‌شود. آن جوان كه تازه هم‌صحبت گیر آورده بود، تا بعد از نیمه‌شب دانشگاه را به من نشان می‌داد... آن در را نگاه كن، آن دفتر دانشكده‌ی منطق است. طبقه‌ی بالای آن رستوران، دانشكده‌ی جامعه‌شناسی است. دیوار به دیوار فروشگاه لوازم‌التحریر، كتاب‌خانه‌ی عمومی است. پروفسور فلانی در این خانه زند‌گی می‌كند. پروفسور بهمانی كه حتما اسمش را شنیده‌ای، هم‌سایه‌ی من است... گفت و گفت و گفت و من چارشاخ مانده بودم كه این چه هارواردی است؟!

هاروارد یك دانشگاه نیست، یك محله است با همه‌ی مشخصات یك محله. از كفاشی تا قصابی تا كلاس درس، از روزنامه فروشی تا مغازه‌ی فروش نوشت‌افزار تا كتاب‌خانه‌ی عمومی. از گدا تا راننده‌‌‌ی تاكسی تا استاد دانشگاه... و تازه اگر هاروارد محله است، بركلی در شمال سان فرانسیسكو شهر است!

چرا هاروارد این‌گونه است؟ مگر برای این جماعت با آن رفاه اقتصادی كاری داشت كه یك شهردار با سیبیل هیتلری بگذارند در شهرداری بوستون كه دور تا دور هاروارد را نرده بزند طوری كه حتی یك گربه هم نتواند از بین نرده‌ها رد شود؟ مگر كاری داشت كه یك حراستِ بعثی بگذارند دم دروازه‌ی دانشگاه تا بدون كارت شناسایی حتی رییس‌جمهور را هم راه ندهد؟ نه... به گمان من مسأله، مسأله‌ی دیگری است. هاروارد می‌خواست كه به دانشجوی علوم انسانی بیاموزد كه تو بایستی زند‌گی كنی. برای همین كلاس پروفسور مك‌آرتور طبقه‌ی بالای یك كافه تشكیل می‌شود. هاروارد به دانشجو می‌آموزد آن چه را كه در محله‌ی هاروارد به كار دانشجو می‌آید؛ و محله‌ی هاروارد، محله‌ای است شكل همه‌ی محله‌های دیگر...

این نوع داده‌ها برای توصیف فرهنگ تربیتی بسیار ضروری و روشنگر و بصیرت‌زا است و روح حاكم و ارزش‌های مستترو برنامه‌های پنهان را نشان می‌دهد و تجارب زیسته را به تصویر می‌‌‌كشد.

در بحث از فرهنگ تربیتی علوی من بر این باور هستم که علوی تجسم بخش چشم‌اندازی برای تعلیم و تربیت است كه برای تعلیم و تربیت امروز ایران و جهان اسلام، از بسیاری جهات خواستنی و طلب كردنی است. از آن جا كه مقدمه‌ی طلب كردن، وجدان كردن است، باید كوشش شود اجزاء و عناصر این فرهنگ تربیتی به شكل هر چه مستندتر شناسایی و به جامعه معرفی بشود. این نشست سرآغازی برای این امر خطیر و مبارك است. بر دانش‌آموختگان علوی كه از تجارب غنی‌تر و عمیق‌تر و وسیع‌تری برخوردارند، این تكلیف سنگین‌تر است كه به عنوان منابع دست اول اطلاعاتی نقش ویژه‌ی خودشان را در واكاری هر چه دقیق‌تر فرهنگ تربیتی علوی ایفا كنند.

پرسش هادی بررسی‌هایی كه به قصد بازشناسی فرهنگ تربیتی علوی صورت می‌‌‌گیرد، این است كه از منظر فرهنگی، علوی را باید مروج و منادی كدام ارزش‌های اساسی انسانی بدانیم؟ به عبارت دیگر علوی كدام انسان و با چه ویژگی‌هایی را فرهیخته و تربیت یافته می‌دانند؟ من ۱۲ ویژگی را به عنوان فرضیه‌‌‌ه‌ایی در باب ارزش‌هایی كه به عنوان تجارب زیسته‌ی علویون می‌توانیم از آن‌ها نام ببریم، ارائه كرده‌ام مثل باور و غیرت دینی، علم اندوزی، جدّی بودن زندگی مادی و معنوی، زمان آگاهی، قناعت پیشگی و ساده زیستی، خودباوری، آینده‌اندیشی و خوش‌بینی به آینده، تعطیل بردار نبودن تعلیم و تربیت، نوجویی و خلاقیت، نظم و انضباط، تقدم خودسازی بر بازسازی جامعه و بالاخره نقدپذیری. این‌ها محورهایی است كه به ذهن من خطور كرده و فكر می‌كنم جا دارد به بررسی و تعیین صحّت و سقم آن‌ها پرداخته شود.

گام بعدی و تكمیلی كه من فكر می‌كنم در پروژه‌ی تبیین و تدوین فرهنگ تربیتی علوی بایستی برداشته بشود، نقد و ارزیابی آن است. ما باید بپذیریم كه نقد و ارزیابی فرهنگ تربیتی علوی بنا به بسیاری از عواملی كه اوضاع فعلی را نسبت به شرایطی كه علوی در آن شرایط پا به عرصه‌ی وجود گذاشت متفاوت می‌كند، امری است ضروری. آن پرسش تكمیلی كه محققان باید به آن بپردازند، این است كه پویندگان راه علوی در چه ابعادی نیاز دارند به تصحیح یا تكمیل این فرهنگ تربیتی بیاندیشند تا به قوت و غنا و كمال آن بیافزایند؟
و آخر دعوانا أن‌ الحمد لله رب‌ العالمین

چکیده‌‌‌ی سخنرانی آقای محمدحسن کرباسچیان درباره‌‌‌ی تربیت متعادل دینی

تربیت دینی کامل آن است که به همه‌‌‌ی ابعاد انسان توجه کند و آن را کمال بخشد .

ابعاد انسان : ۱ ـ بینش ها                     ۲ ـ ارزش ها               ۳ ـ منش ها

ابعاد دین :   ۱ ـ عقاید              ۲ ـ اخلاق                   ۳ ـ احکام

لزوم جامعیت در شناخت، جامعیت در عمل و جامعیت در تبلیغ دین

رعایت اعتدال در  همه‌‌‌ی ابعاد زندگی لازم است. (بعد اعتقادی، اخلاقی، رفتاری)

حـیـات را چـه گـوارنـده‌‌‌تـر بـود از آب؟             هر آن که بیش خورد بکشدش به استسقا

لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرطا (امیرالمؤمنین علی علیه السلام)

اسلام دین اعتدال است. وکذلک جعلناکم امه وسطا (قرآن کریم)

•         اعتدال در برخورد با دنیا و آخرت: ساده زیستی در زندگی شخصی، در عین تهیه‌‌‌ی بهترین امکانات برای مدرسه

لیس منا من ترک دنیاه لآخرته و آخرته لدنیاه (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله)

یا علی ان هذا الدین متین فاوغل فیه برفق ولا تتبغض عباده ربک الی نفسک (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله)

افراط در عبادت هم‌‌‌چون تفریط در آن خطرناک است و شیطان گاهی انسان را از راه عبادت جهنمی می‌‌‌کند.

•         اعتدال در امر تعقل و تعبد: تأکید بر فکر و ارزش آن ـ تفکر ساعه خیر من عباده سنه (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله)

ای بـرادر تـو هـمه اندیشه‌‌‌ای                ما بقی خود استخوان و ریشه‌‌‌ای

موضوع فکر: بی‌‌‌وفایی مردم ـ آفرینش انسان و جهان ـ حقارت خود و عظمت حق ـ مبدأ و معاد

روزها فکر من این است و همه شب سخنم                    کـه چـرا غـافل از احـوال دل خویشتنم

از کـجـا آمـده‌‌‌ام، آمـدنـم بـهـر چـه بود؟             بــه کـجـا مـی‌‌‌روم آخـر، نـنمایی وطنم

یا علی اذا تقرب الناس الی خالقهم بانواع البر تقرب الی ربک بانواع العقل و السر تسبقهم (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله)

•         تعادل عقل و احساس: برخورد عاقلانه نه دلسوزی مادرانه ـ احساس باید تابع عقل باشد نه عقل تابع احساس ـ برای هدایت، معرفت و اطاعت هم لازم است.

•         اعتدال در استفاده از فکر خود و دیگران: نه استبداد رأی و بی اعتنایی به افکار دیگران، نه تقلید بی‌‌‌جا و دنبال اکثریت رفتن و فکر را کنار گذاشتن ـ نه غرب‌‌‌زدگی، نه سنت گرایی ـ تشویق به استفاده از علم غرب، در عین برخورد شدید با غرب‌‌‌زدگی

•         اعتدال در علم و عمل: نه علم‌‌‌گرایی و نه عمل‌‌‌زدگی بلکه عمل همراه بصیرت (محصول فکر تو باید در عمل تو ظاهر شود.)

علم بدون عمل:

علم هر چند بیشتر خوانی                     چون عمل در تو نیست نادانی

نه محـقق بود نه دانشمند            چـارپـایـی بـر او کـتابی چند

عمل بدون علم:

المتعبد بغیر فقه کحمار الطاحونه ، یدور و لایبرح من مکانه

•         اعتدال در توجه به عیب دیگران: نه عیب جویی ، نه بی‌‌‌تفاوتی بلکه نصیحت و خیر خواهی ـ توجه به خود سازی و اصلاح نفس ، در عین توجه به جامعه سازی و اصلاح غیر ـ اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر ـ انتخاب بهترین راه امر به معروف : تعلیم و تربیت نونهالان

•         اعتدال در توکل و تدبیر: نه بی توجهی به نظام علت و معلول ، نه اعتماد به محاسبات بشری و عوامل طبیعی

العبد یدبر والله یقدر

گفت پیغمبر به آوای بلند                                 با توکل زانوی اشتر ببند

ابی الله ان یجری الامور الا باسباب ـ ان الله یجری الامور علی ما یقتضیه ، لاعلی ما ترتضیه (امیرالمؤمنین علی علیه السلام)

تسلیم در برابر اراده‌‌‌ی حق ، در عین داشتن عزم و تصمیم

سخنرانی آقای خواجه‌پیری در همایش پنجاهمین سال تأسیس مدرسه علوی

تاریخچه‌‌‌‌ی علوی و یادی از پیش‌‌‌‌کسوتان

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

اِنَّّ ‌الَّذین قالوا رَبَُّنا‌ اللهُ ثُمَّ‌استَقاموا تَتَنَزََّلُ عَلَیهِمُ ‌المَلائِكَةَُ ألّا تَخافوا وَ لاتَحزَنوا وَ اَبشِروا بِالجَنَّةِ ‌الَّتی كُنتُم توعَدون.

با سلام خدمت میهمانان گرامی، فرهنگیان مدعو در مجلس و همكاران و هم ‌شاگردی‌های چهل‌و‌پنج دوره‌ فارغ‌التحصیلان علوی.

در ۵۰ سال پیش مرحوم علامه کرباسچیان مردی مجتهد، پابرجا  و روشن بین، درس و بحث قم را رها كرد و به تهران آمد. خود ایشان می‌فرمودند: مرحوم آیت ‌الله ‌بروجردی  در یكی از درس‌‌‌‌ها این حدیث را عنوان فرمودند كه وقتی  پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله حضرت امیر علیه‌السّلام را برای تبلیغ به یمن می‌فرستادند، به دنبال ایشان تا خارج شهر آمدند. در آن جا آخرین جمله‌ای كه با علی‌علیه‌السّلام داشتند، این بود كه علی ‌جان  لََاَن یَهدِی‌الله بِكَ رَجُلاً واحِداً خَیر لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَیه‌ِالشَّمس  اگر خداوند یك نفر را توسط تو هدایت کند، از آن چه خورشید بر آن می‌تابد برای تو بهتر است. من با شنیدن این حدیث با خود گفتم: چرا من این كار را نكنم؟

مرحوم علامه کرباسچیان در قم مجلس درس داشتند و تعداد زیادی طلبه‌ی فاضل پای درس ایشان می‌نشستند ولی تكلیف را در چیز دیگری دیدند. مهم این است كه انسان به تكلیفش عمل كند نه به دلش. ایشان درس و بحث را تعطیل کردند و به تهران آمدند. می‌فرمودند :  در مغازه‌ی حاج ‌سید مهدی ‌خرازی نشسته بودم. مرحوم حاج‌ مقدس كه از روحانیون و منبری‌‌‌‌های بسیار بزرگوار و از اولیاء‌الله بود، از آن‌‌‌‌جا می‌‌‌‌گذشت. به مغازه آمد و گفت: چطور در  تهران مانده‌‌‌‌اید و برای ادامه‌‌‌‌ی درس به قم نرفته‌‌‌‌اید؟ گفتم: كارم آن جا تمام شد. گفتند : خب به نجف می‌رفتید. گفتم : كاری در نظر دارم. فرمودند: ما هم بدانیم. گفتم: می‌خواهم مدرسه‌‌‌‌ای باز كنم. حاج مقدّس آهی كشید و گفت: ۳۰ سال است این غصه در دل ماست که بچه‌‌‌‌های ما به این دبیرستان‌‌‌‌ها می روند و بی دین می‌‌‌‌شوند و ما  فكر می‌كردیم کاری نمی‌شود کرد. ایشان که به  جای مرحوم آیت‌الله خوانساری در مسجد حاج ‌سیدعزیز‌الله  بازار نماز می‌خواندند، گفتند: امشب نماز نمی‌روم، برویم  بنشینیم  راجع به مدرسه صحبت كنیم. رفتیم مسجد بزّاز‌ها نشستیم. من به ایشان گفتم: ما به متدینین می‌گوییم بچه‌‌‌‌‌های خود را بفرستید پیش ما، ما در کنار آموزش قرآن و احکام، درس‌‌‌‌های جدید هم به آن‌‌‌‌ها یاد می‌‌‌‌دهیم و احتیاجی به مدرك ندارند. حاج‌مقدّس لبخندی زد و گفت: مگر این بچه تنها خودش و پدر و مادرش است؟ این بچه عمو دارد، دایی دارد، خاله دارد، عمه دارد. این‌‌‌‌ها نظر می‌‌‌‌دهند. نه خیر! باید حتماً امتیاز بگیریم و به شکل رسمی مدرسه باز ‌كنیم. این صحبت  نطفه‌ی اوّلیه‌ی تأسیس علوی شد.

آقای علامه می‌فرمودند: اِذا اَرادَ ‌اللهُ شَیئاً هَیََّأَ‌ اَسبابَه خدا وقتی بخواهد كاری را انجام دهد، اسبابش را آماده می‌كند. یک روز در خیابان شاهپور( وحدت اسلامی ) می‌رفتم.  به مرحوم روزبه برخوردم. گفتند: شما چطور به تهران آمده‌‌‌‌اید؟ گفتم: آمده‌‌‌‌ام مدرسه‌‌‌‌ باز كنم. گفتند: چه کسی را برای مدیریت آن انتخاب کرده‌‌‌‌اید؟ گفتم : اصلاً به فکر آن نبودیم . فرمودند: خود من می‌آیم. خلاصه با همت آقای علامه مقدمات تأسیس مدرسه  فراهم شد وامتیاز مدرسه را گرفتند  ودرسال ۳۵ مدرسه‌‌‌‌ی علوی آغاز به کار کرد. ما كه در سال‌‌‌‌های اوّلیه  در جریان كارها بودیم، می‌‌‌‌دیدیم واقعاً مدرسه با مشکلات فراوان شکل گرفت. علوی اول این‌‌‌‌طورنبود. خانه‌ی خرابه‌ای بود . زیرزمینی داشت که آن را  نمازخانه کرده بودند.  ناهارخوری ما واقعا نامناسب بود. آقای علامه می‌فرمودند :۲ تومان یعنی ۲۰ ریال می‌خواستم یك زنگ  برای مدرسه بخرم، پول نداشتم. رفتم بازار از چهار نفر بازاری یکی ۵ ریال گدایی كردم. واقعاً این قدر دستشان‌‌‌‌تنگ بود. ولی مكرر این شعر را می‌‌‌‌خواندند:

رنج راحت دان چو مطلب شد بزرگ                         گرد گلّه توتیای چشم گرگ

وقتی گرگ می‌خواهد برّه‌ای را از گلّه ببرد، خاك پشت سر گلّه را مثل توتیای چشمش می‌‌‌‌داند و از آن هیچ ناراحت نمی‌شود و با این رنج می‌سازد.

من خاطرم هست، صبح خیلی زود می‌رفتم مدرسه، می‌دیدم آقای علامه حوض كوچك مدرسه را خالی كرده وآب تمیز انداخته‌‌‌‌اند. كلاس‌‌‌‌ها را شخصا جارو زده، میز و صندلی‌ها را دستمال كرده‌‌‌‌اند. چون در سال‌‌‌‌های اول، مستخدمی نداشتند این كارها را انجام بدهد؛ بنابراین خود ایشان این كارها را انجام می‌دادند و ساعت ۷ با لباس روحانی پشت میز دفتر مثل شاخ ‌شمشاد نشسته بودند.

وقتی كار برای خدا باشد، خدا اسبابش را آماده می‌‌‌‌كند. كم‌كم معلمان خوبی آمدند و مدرسه‌‌‌‌ی علوی پیشرفت كرد. سال اول یک کلاس بود با ۱۵ دانش‌آموز، سال دوّم دانش‌‌‌‌آموز جدید گرفتند وهمین‌‌‌‌طور سال سوّم تا مدرسه كامل شد. ایشان عقیده‌اش بر این بود و به همه‌ی كسانی كه می‌خواستند مدرسه‌‌‌‌ای تأسیس كنند، توصیه می‌‌‌‌کردند : از یك كلاس و از تعداد كم شروع کنید بعد کم کم آن را توسعه بدهید.

خیلی‌ها به ایشان مراجعه و پیشنهاد می‌كردند ما ساختمانی در اختیار شما می‌گذاریم مدرسه‌‌‌‌ای دایر کنید. ایشان قبول نمی‌كردند و می‌گفتند: این کارمثل این است كه ساختمان بزرگی برای بیمارستان در اختیار شما قرار داده باشند  ولی دكتر نداشته باشید، آیا می‌‌‌‌توانید بقّال سر كوچه و رفتگر محل را بیاورید برای معالجه! مدرسه مدیر می‌خواهد، معاون می‌خواهد، ناظم می‌خواهد، معلم می‌خواهد و ما نداریم. عقیده‌ی پا برجای ایشان این بود كه علوی را به عنوان مادر نگه دارند و توسعه ندهند. امّا فارغ‌التحصیل‌ها و افراد علاقه مند را توجیه می‌كردند كه اگر می‌توانند مدرسه باز كنند. برای ایشان مهم کیفیت بود نه کمیت! هدف اصلی مؤسسه تربیت رجالی عالم و متدین بود که هر کدام در آینده بتوانند منشأ خیرات و برکات شوند.

مرحوم حاج‌عباس آقای رحیمیان ابتدا  در كار تجارت قفل و لولا بودند. آقای علامه پیش ایشان رفتند و گفتند: شما دیپلم دارید، بیایید مدیریت دبستان علوی را قبول كنید. ایشان كار را رها كردند و آمدند مدرسه و امتیاز و مدیریت دبستان شماره‌‌ ۱ به نام ایشان بود. ایشان از سال ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۷۶ خدمت مدرسه بود. اصل دبستان هم به پیشنهاد مرحوم روزبه راه اندازی شد. ایشان می‌‌‌‌فرمودند: ما در دبیرستان از شاگردان دبستان‌‌‌‌های متفرق می‌گیریم و یك‌سان كردن این‌‌ها بسیار مشكل است. اما اگر دبستان داشته باشیم، بچه‌‌‌‌ها از ابتدا  هماهنگ تربیت می‌‌‌‌شوند و ثمردهی ما دردبیرستان بیشتراست.

در کنار حاج‌آقای رحیمیان، آقای حاج سید جعفر بهشتی به عنوان مدیر داخلی دبستان شماره ۱ مشغول كار شدند و انصافاً هم زحمت كشیدند. تا سال ۴۷ كه دبستان علوی كاملا قوام گرفت، فرد بزرگواری به نام حاج سید یوسف شالچیان، به راهنمایی آقای علامه مدرسه‌ی نیکان را در شمال شهر پایه گذاری کرد و۵5 نفر از افراد با تجربه‌‌‌‌ی دبستان علوی شماره ۱، یعنی مرحوم آقای بهشتی، آقای‌دوایی، آقای نیك‌خواه، آقای جلایی‌فر، آقای كاشانی به مدرسه‌ی نیكان رفتند وآن‌‌‌‌جا را شکل دادند.

به این ترتیب مرحوم آقای علامه مدرسه‌‌‌‌ی علوی را توسعه نداد وهمان دبستان شماره‌ ۱ و ۲، راهنمایی و دبیرستان را حفظ کرد ولی با نیروهای بیرونی مدارس جدیدی را به راه انداخت. ایشان همیشه می‌گفتند: یكی از علل انحطاط مسلمین، توسعه‌ی بی‌حساب و كتاب است. فعلا مدرسه بزنیم! حالا این مدرسه چگونه اداره می‌شود؟! چون نیروهای انسانی محدودی داریم، اگراین نیروها را تقسیم ‌كنیم، به مدارس چیزی نمی‌رسد و پیدا كردن نیرو انصافا كار سختی است و در این روزگار سخت‌تر. یك نیروی متدین و متعهدی كه زبان مدرسه را كاملاً بفهمد واقعا كم پیدا می‌شود.

امتیاز و مدیریت  دبستان شماره‌‌ ۲ به حاج جعفر آقای خرازی واگذار شد. مرحوم حاج عباس‌ آقای‌رحیمیان و حاج جعفر آقای خرازی از دوستان قدیمی یکدیگربودند. ما افراد دین باور كه دین را برنامه‌ی زندگی خود قرار داده باشند و به آن عمل كنند، واقعا خیلی كم داریم. این دو بزرگوار که من عمری را با آن‌‌‌‌ها زندگی كردم  و زیر سایه‌ی این دو بزرگوار بودم واقعا دین باور بودند. روی كارهای ریز و كوچك دقیق بودند كه شاید خیلی از ما این دقت را نداشته باشیم. مرحوم حاج جعفرآقای ‌خرازی مهندس طرح و معدن بودند و چون به كار دولتی علاقه نداشتند، رفته بودند بازار در كار قاشق و چنگال وظروف استیل. ‌گفتند: یك روز آقای علامه به مغازه‌‌‌‌ی ما آمدند و گفتند: برای امتیاز دبستان علوی شماره‌‌‌‌ ۲ آدم مدرك‌دار می‌خواهیم، شنیدیم تو لیسانس داری بیا مدیریت مدرسه راعهده دارشو. من هم آمدم. ایشان تا ۱۳ فروردین ۱۳۷۶ كه به بیماری سرطان از دنیا رفتند، تمام عمر در خدمت  مدرسه بود و جالب این است كه در تمام مدت ۳۶ سال یك ریال از مدرسه دریافت نکرد. ایشان مغازه‌اش  را در اختیار شاگردش گذاشته بود و با در آمد مختصر ‌زندگی كاملاً مقتصدانه‌‌‌‌ای را می‌‌‌‌گذراند و تمام وقت در اختیار مؤسسه‌‌‌‌ی علوی و دیگر مؤسسات خیریه مثل جامعه‌‌‌‌ی تعلیمات اسلامی، مدرسه‌ی كمال و جاهای مختلف بود. هر جا كار خیری بود معمولاً حاج آقای خرازی حضور داشت.

سال ۱۳۴۶ مرحوم روزبه و مرحوم رحیمیان هر دو با هم به مرض سرطان مبتلا شدند و با هم معالجه را شروع كردند ولی مرحوم روزبه از وقتی شنیدند سرطان دارند، به جای این كه به خاطر بیماری كار را كم كنند، بر كار خودشان افزودند و تا سال ۱۳۵۲ تا آخرین روزها مدرسه می‌‌‌‌آمدند که حالشان به‌هم خورد و ایشان را بردند بیمارستان ۱۰۰۰ تخت‌خوابی (امام‌خمینی) آن جا  دو‌سه روزی بیشتر نبودند. آقای عابدی می‌گفتند: من در كنار ایشان بودم، نماز مغرب و عشا را به سختی وضو گرفتند و با هم خواندیم و فرمودند: نماز صبح را در برزخ می‌خوانیم. یكی دو ساعت بعد حالشان سنگین‌‌‌‌تر شد و از دنیا رفتند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

در این جا فتانت و كیاست مرحوم علامه واقعا عجیب بود. در گیر‌وداری كه همه مشغول تشییع جنازه ومراسم ختم بودند، آقای علامه فكر جای‌گزین مرحوم روزبه برای مدیریت دبیرستان علوی بودند چون ساواك وآموزش وپرورش برای مدرسه‌ی علوی برنامه داشت. آقای علامه با سرعت بسیار زیادی مدیریت آقای دكتر خسروی را گرفتند. رئیس منطقه بعدا گفته بود: اگر می‌دانستم، این كار را نمی‌كردم.

مرحوم دكتر خسروی از سال ۵۲ تا سال ۸۱ یعنی ۲۹ سال انصافا جای‌گزین خوبی برای مرحوم روزبه بود. رفتارش برای کسانی كه با ایشان در دبیرستان برخورد داشتند، واقعا درس اخلاق بود.

من یك خاطره از مرحوم روزبه عرض كنم: سال ۴۲ آقای روزبه در دفتر دبیرستان ایستاده بودند، آقای علامه، مرحوم سید كاظم موسوی ، آقای محدث و آقای عابدی هم بودند. یكی از دوستان وارد شد و با ناراحتی گفت: كار تمام است. گفتند: یعنی چه؟ گفت: ساواك دستور داده در مدرسه‌ی علوی را ببندند. بزرگان واقعا تصمیم بزرگ می‌گیرند خصوصا زمانی که این تصمیم روی روحیه‌‌‌‌ی بقیه اثر می‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد باید  تصمیمی باشد جانانه. مرحوم روزبه لبخندی زدند و فرمودند: آقایان دیربه فکر افتادند، ما کار خودمان را کرده‌‌‌‌ایم. شاگردهای ما هر کدامشان هر کجا باشند، یک علوی هستند. این نشان می‌‌‌‌دهد ایشان به كاری كه می‌‌‌‌كرد و نتیجه‌ی آن ایمان داشت. در جلسه‌‌‌‌ای از ایشان پرسیده بودند: اگر شما به سن جوانی برگردید، چه راهی را خواهید رفت؟ ایشان فرموده بودند: همان راهی را كه تا الآن رفته‌ام، خواهم رفت.

مرحوم روزبه ومرحوم علامه روی صحنه کار می‌‌‌‌کردند اما بعضی‌ها پشت صحنه فعال بودند. از این افراد كه گردن مدرسه‌‌‌‌ی علوی و شاگردان آن حق دارند، یكی مرحوم حاج آقای سیاه كلاه است كه ناهار خوری مدرسه را راه اندازی و اداره می‌‌‌‌کردند. یكی دیگر از كسانی كه در جریان كار مدرسه از هیچ کمکی دریغ نمی‌‌‌‌کردند، مرحوم حاج عباس آقای نیكومنش  بودند. یکی دیگر از این افراد حاج‌علی آقای تهرانی‌فربودند که در موقع راه‌اندازی آشپزخانه‌ی دبیرستان خیلی زحمت كشیدند تا شاگردان غذای یك‌‌‌‌سان، تازه و سالم بخورند. خلاصه خیلی از افراد چون پشت صحنه هستند، زیاد اسمشان برده نمی‌شود ولی آن‌ها در ثواب  كارهایی كه شده حتما شریك اند. خدا به ما توفیق بدهد كه قدردان زحمات و محبت‌ها و جان‌فشانی‌های این بزرگان باشیم.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

سخن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رانی دكتر محمد نهاوندیان در همایش پنجاهمین سال تأسیس مدرسه‌‌‌‌‌ی علوی

مدرسه‌‌‌‌‌ی علوی در بستر تحولات فرهنگی ـ اجتماعی ایران

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

گوهـر مخزن اسرار همان اسـت كـه بود                      حقه‌‌‌‌‌ی مهـر بدان مهر و نشان است كه بود

طالب لعـل و گهـر نیست وگرنه خورشید                      هم‌‌‌‌‌چنان در عمل معدن و كان است كه بود(۱)

گستردگی و تنوع موضوع مدرسه‌‌‌‌‌‌ی علوی در بستر تحولات فرهنگی ـ اجتماعی جامعه‌‌‌‌‌ی ایران شایستگی آن را دارد که سمینار ویژه‌ای بدان اختصاص پیدا كند و موضوع تحقیقات تخصصی در ابعاد مختلف باشد.

از آن‌جا كه گنجاندن همه‌‌‌‌‌ی مباحث در چند صفحه امكان پذیر نیست، جز این نمی‌شود توقّع داشت كه به برخی از فرازهای اصلی از این تحقیق اشاره‌‌‌‌‌ای ‌شود. در این كار، اصلی‌ترین نكته آن است كه برای فهمیدن اثر علوی در تحولات فرهنگی ـ اجتماعی جامعه‌‌‌‌‌ی ایران باید خود این تحولات را به عنوان بستر این حركت شناخت و تعامل دو سویه‌‌‌‌‌ی آن بستر و این پدیده‌‌‌‌‌ی ویژه را مورد مطالعه قرار داد.

اگر ما بخواهیم علوی و اثر آن را بشناسیم، باید جریان تاریخی مدارس جدیده در ایران را بررسی كنیم و تاریخ تحولات و جریانات فرهنگی حداقل 250 ساله‌‌‌‌‌ی گذشته‌‌‌‌‌ی ایران را ببینیم. این هم كافی نیست. حتما باید تاریخ تحولات سیاسی و جریان‌‌های اجتماعی كه در این جامعه بوده است را مطالعه كرده باشیم. هم‌‌‌‌‌چنین حتما به بُعد اقتصادی این تحولات سیاسی ـ اجتماعی باید بنگریم و در این میان حتما به رابطه‌‌‌‌‌ی ایران و غرب که موضوع سخن من خواهد بود باید بنگریم. چون شاید در دو سد‌‌‌‌‌ه‌‌‌‌‌ی گذشته، چالشی بزرگ‌‌‌‌‌تر، عمیق-تر و اثر گذارتر از چالش نحوه‌‌‌‌‌ی تعامل ایران با غرب نداشته‌ایم.

اگرچه امروز ما همایش پنجاهمین سال تأسیس علوی را برگزار می‌كنیم، اما توجه داریم که علوی اولین مدرسه‌ای نبوده است كه در جامعه‌‌‌‌‌ی ما تأسیس شده باشد. ۱۰۴ سال قبل از تأسیس علوی در سال ۱۲۶۸ قمری دارالفنون تأسیس می‌شود و ۱۶ سال قبل از آن، اولین مدرسه‌‌‌‌‌ی جدیده را آمریكایی‌ها در ارومیه تأسیس می‌كنند. (۱۲۵۲هـ.ق) علوی باید به عنوان پدیده‌‌‌‌‌ای استثنایی در بستر تأسیس مدارس جدیده در ایران که خود جلوه‌‌‌‌‌گاه رابطه‌‌‌‌‌ی فرهنگی ایران و غرب است، مورد مطالعه قرار گیرد.

چرا تعامل ایران و غرب را باید بزرگ‌‌‌‌‌ترین چالش دو سده‌‌‌‌‌ی اخیر برشمرد؟ ۲۰۰ سال گذشته‌‌‌‌‌ی ما دوره‌‌‌‌‌ی انحطاط تاریخ و جامعه‌‌‌‌‌ی ایران بوده است. شاید آغاز این انحطاط، در نظر برخی مورخین، سقوط سلسله‌‌‌‌‌ی صفویه (۱۳۳۵ ق) باشد، ولی قطعا می‌شود اوایل دوره‌‌‌‌‌ی قاجار را دوره‌‌‌‌‌ی تجلی این سقوط و افول شناخت(۲) (سلطنت فتحعلی ‌شاه ‌قاجار ۱۲۱۲ـ ۱۲۵۰ هـ.ق). وقتی ایران در تقابل نظامی با روس در دو دوره‌‌‌‌‌ی جنگ ناچار شد عهدنامه‌‌‌‌‌ی گلستان (۱۲۲۸ هـ.ق ۱۸۱۳م) و تركمان‌‌‌‌‌چای (۱۲۴۳ هـ.ق ۱۸۲۸م) را امضا كند، همه احساس كاستی و ناتوانی كردند. احساس خواری جای خودباوری را گرفت. وقتی ایران ناچار شد در تقابل با انگلیس به صرف تهدید انگلیسی‌ها در بوشهر، هرات را واگذار كند (۱۲۵۴ هـ.ق ۱۸۳۹م) احساس ناتوانی و خود ناباوری جدی‌‌‌‌‌تر شد. اثرات این باور، فرهنگ جامعه را هم تحت تأثیر قرار داد. این عوامل تنها سیاسی نبود، در اقتصاد هم برای نخستین بار در تاریخ ایران، در دوره‌‌‌‌‌ی قاجار، تراز تجاری این كشور منفی می‌‌‌‌‌شود و دولت وقت ناچار از امتیاز فروشی می‌گردد. امتیاز نفت (۱۳۱۹ هـ.ق ۱۹۰۶م)، امتیاز گمركات، امتیاز شیلات (۱۲۹۶ هـ.ق ۱۸۸۳م)، امتیاز بانك (۱۲۹۷ و ۱۲۹۸ هـ.ق ۱۸۸۴و۱۸۸۵م)، امتیاز حفریات باستان‌‌‌‌‌شناسی (۱۳۰۱ هـ.ق ۱۸۸۸م)، واگذار می‌‌‌‌‌شود و هر چیزی را كه مشتری دارد به عنوان امتیاز می‌فروشند تا خرج دولت را دربیاورند. احساس ضعف و احساس عقب‌ماندگی بر درباریان به طور خاص و بر بسیاری دیگر از كسانی كه اهل علم و قلم بودند، فائق می‌شود.

بعضی از دل‌‌‌‌‌سوزان به فكر می‌افتند ریشه‌‌‌‌‌ی این عقب‌ماندگی را پیدا كنند. به نظرشان می‌رسد که غربی‌ها بدان سبب جلو افتاده‌اند كه توپ و سلاح جدید دارند. اولین و دومین گروه محصلین ایرانی به غرب در زمان عباس میرزا اعزام می‌شوند (۱۲۲۵ و ۱۲۳۱ هـ.ق ۱۸۱۰ و ۱۸۱۶م) پدر قائم‌مقام، چند نفری را معین می‌كند كه به غرب بروند. مأموریت آن‌ها این است كه توپ‌سازی و هندسه بخوانند، البته بعضی‌ها می‌روند ادبیات می‌خوانند، بعضی‌ها عاشق می‌شوند و شعر عاشقانه می‌گویند كه حكایت شیرین و غم‌‌‌‌‌باری دارد.

بعد در داخل ایران به این فكر می‌افتند كه مدرسه بسازند. اولین مدارس با اساتید فرنگی اداره می‌شود. در دارالفنون كه در سال (۱۲۶۸ هـ.ق =۱۲۳۱ هـ.ش) تأسیس می‌شود، هفت معلم اتریشی و تعدادی فرانسوی، هلندی و لهستانی عهده دار تدریس هستند. اولین كتاب‌هایی كه تدریس می‌شود یا اصل كتاب‌های فرنگی است یا ترجمه‌‌‌‌‌ی آن‌ها است. در این نخستین نشانه‌های تعامل فرهنگی با غرب در حوزه‌‌‌‌‌ی آموزش، احساسی كه در مدارس جدیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آغازین دیده می‌شود، این است كه ما از خود در این رشته‌ها چیزی نداریم و ناگزیر باید از فرنگیان بیاموزیم. شیوه‌‌‌‌‌ی كار جز این نیست. در برخی از مهندسان و طراحان و مدیران این كار، موضوع ریشه‌دارتر است. حكایت شیفتگی و خودباختگی است. از برخی یادداشت‌ها و نقل‌قول‌هایی كه از اعتضاد‌السلطنه، اولین وزیر معارف ـ كه دوره‌ای حدود ۱۸ سال وزیر بود ـ نقل می‌شود و بعضی از كسانی كه گرد او بودند، بعضی از اعضای اولیه‌‌‌‌‌ی انجمن معارف (تأسیس ۱۳۱۵ هـ.ق)، برخی از نوشته‌هایی كه بعضی از آزادی‌خواهان دوره‌‌‌‌‌ی مشروطه منتشر می‌كردند، گرایش‌ها و نشانه‌هایی دیده می-شود که نشانه‌‌‌‌‌های خستگی، دل‌زدگی، یأس و حتی عصیان در مقابل فرهنگ خودی از سویی و شیفتگی، دل‌‌‌‌‌باختگی و خودباختگی در مقابل آن‌چه رنگ و بوی غرب بدهد، از سوی دیگر است. این یک نوع موضع‌‌‌‌‌گیری است. ولی موضوع و روی‌‌‌‌‌كرد منفعلانه، به طور طبیعی، موضع كاملا مقابل و نقیض خودش را نیز در جامعه‌‌‌‌‌ی ایران ایجاد می‌كند.

گرایش دوم، گرایش مقابله‌‌‌‌‌ی كامل و نفی تمام عیار است. نفی هر چه جدید باشد، هر چه غربی باشد، هر چه از فرنگستان آمده باشد، مبنای موضع‌‌‌‌‌گیری می‌شود و حل سؤال و نیاز و چالش اصلی فراموش می‌شود. در لایه‌هایی از جامعه، در برخی از روحانیان، برخی از درباریان و برخی از ملاكان، گرایش نفی دست آورد‌های جدید غرب دیده می‌شود. خیلی از متدینان هم، بچه‌هایشان را در مدارس جدیده نمی‌گذارند. در بسیاری از مساجد، نصب بلندگو به عنوان این كه از غرب آمده است، مورد سوءظن است. روزنامه به صِرف این‌كه چیزی است كه از آن طرف آمده، مورد تردید و نگرانی و سوءظن قرار می‌گیرد.

حقیقت آن است كه این هر دو شیوه نه تنها كمكی به فائق آمدن بر عقب‌ماندگی جامعه‌‌‌‌‌ی ایران نمی‌كند، بلكه مشكل را تشدید می‌كند. چرا كه مشكل تبدیل می‌شود به یك تضاد و اختلاف درونی؛ و هدف پیشرفت و فائق آمدن بر كندی و كاستی، موضوع ثانوی می‌شود. متأسفانه جریان‌های مصنوعی، مسأله سازی‌های مشغول كننده و تحریك‌های انحرافی هم در همین زمان ایجاد می‌شود. جالب است كه بدانیم در جامعه‌‌‌‌‌ی ایران و به طور وسیع‌تر در جامعه‌‌‌‌‌ی اسلامی، در قرن ۱۹ و ۲۰ موقعی كه در غرب، خبرهای دیگر، كارهای دیگر، بحث‌های دیگر در ساختن تمدن جدید و ابداعات صنعتی و رشد اقتصادی و گسترش سیطره‌‌‌‌‌ی سیاسی مطرح است، برخی جریانات فكری و شبه دینی به راه می‌‌‌‌‌افتد مثل بابیت در ایران، وهابیت در عربستان و قادیانی‌گری در هند. یعنی مشغول كردن و منحرف كردن نیرویی كه می‌تواند سرمایه‌‌‌‌‌ی اجتماعی اصلاح شود.

در مقابل این دو گرایش افراطی تسلیم و تحریم، كسانی به فکر می‌افتند كه راه حل پیدا كنند. در بعضی از مدارس، شروع می‌كنند به این ‌كه تعلیمات دینی هم درس بدهند. اما تدریس تعلیمات دینی و تجوید قرآن در كنار فیزیك و مثلثات جدید، از چه نوع است؟ این سؤال از نحوه‌‌‌‌‌ی كنار هم گذاشتن این دو دسته آموزش‌ها، سؤال ریشه‌ای بحث ما است، كه برای فهم كارِ دوران‌‌‌‌‌ساز علوی توجه به این تمایز لازم است.

آقای عیسی صدیق كه خود از اعضای اولین گروه‌های اعزامی وزارت معارف به خارج بود و مقاماتی هم در فرهنگ این كشور پیدا كرد، برخی از خاطرات خود را در كتاب تاریخ فرهنگ ایران نقل كرده است. او از مدرسه‌‌‌‌‌ی كمالیه كه خودش هم دانش‌آموز آن مدرسه بوده چنین نقل می‌كند: "امتحانات آخر سال، در حضور علما و اعاظم و رجال شهر و اولیای اطفال انجام می‌شد و از هر كودك منفردا و شفاها سؤال می‌كردند، تا هم مردم از پیش‌‌‌‌‌رفت شاگردان آگاه شوند و هم مسلم گردد كه شرعیات و تعالیم دینی را در مدرسه آموخته‌‌‌‌‌اند و مجالی برای تهمت و مخالفت متعصبان باقی نماند."(۳) تأكید من روی این جمله‌‌‌‌‌ی آخر است. مقصود از آموزش شرعیات و تعالیم دینی، این نبوده است كه انسان دین باور بسازد. هدف، هدف دینی نبوده است. این شرعیات را گذاشته‌اند كنار بقیه‌‌‌‌‌ی دروس، كه متعصبین نتوانند حکم تكفیر صادر كنند.

البته در مجموعه‌‌‌‌‌ی جریانات فرهنگی و سیاسی جاری آن دوره، برخی جهت‌‌‌‌‌گیری‌‌‌‌‌ها از این تند‌‌‌‌‌تر است. در برنامه‌ریزی و مدیریت برخی از این مدارس، فكری كه دنبال می‌شود فكر ضد دینی هم هست. در دوره‌‌‌‌‌ی پهلوی به طور خاص، یك تعارض كاذب بین ایرانیت و اسلامیت مورد تأكید قرار می‌گیرد. برنامه‌ریزان این جریان دنبال این هستند كه هویت ملی را با تكیه بر عنصری غیر دینی شكل بدهند. گرچه فرصت برای ارائه‌‌‌‌‌ی شواهد، كافی نیست ولی اشاره به یك نمونه مفید است.

معروف است كه در دوره‌‌‌‌‌ی رضاشاه پهلوی، در آغاز امر، برنامه‌ریزان كار سه نفر بودند: تیمورتاش، داور و نصرت‌الدوله. تعبیر آقای حسن اعظام قدسی (اعظام ‌الوزارة) در كتاب خاطرات من یا تاریخ صدساله‌‌‌‌‌ی ایران از طراحی این سه نفر به این شرح است:

"خلاصه نصرت‌الدوله و تیمورتاش و داور باهم طرح دوستی ریختند و به زودی زبان و فكر هم‌‌‌‌‌دیگر را خوب فهمیدند. روی این اصل در امور مملكت كه باید در قبضه‌‌‌‌‌ی اقتدار خود در مقابل دیكتاتور بزرگ درآورند به ‌طوری كه هیچ كاری بدون صلاح و مشورت اتحاد ثلاثه انجام نگیرد و كاملا مملكت را در

قبضه‌‌‌‌‌ی خود بگیرند. همین طور هم عمل می‌كردند... ولی طریقه و رویه‌‌‌‌‌ی رسیدن به مقصودشان از این حیث شبیه بود كه هر سه نفر معتقد بودند برای رسیدن به مقصود، دست زدن به تمام وسایل جایز است و مشروع و غیر مشروع را جزء موهومات می‌دانستند و همین طور قضا و قدر را افسانه می‌پنداشتند."(۴)

ایشان در ترسیم فضای فكری این گروه، خاطره‌ای را نقل كرده است كه بسیار گویا است: "داستانی كه آقا میرزا طاهر تنكابنی نماینده‌‌‌‌‌ی مجلس برای نویسنده، مستقیما نقل كرده و اینك برای خوانندگان عزیز به شرح ذیل می‌نویسیم: یكی از روزها که به دیدن آقا میرزا طاهر تنكابنی رفته بودم، جریان جلسه‌‌‌‌‌ی ملاقات تیمورتاش، نصرت‌الدوله و داور را نقل كرد كه چون این سه نفر به كلی منكر خدا و قرآن بودند و می‌گفتند: خدا زبان ندارد، جایش كجاست؟ این‌ها تمام برای سر‌گرم نگاه داشتن بشر است. خدا در عرش منزل دارد یعنی‌چه؟... و از این قبیل تصورات. روزی در منزل بودم، خبر آوردند از دربار آمده‌اند كه وزیر دربار شما را خواسته است. وارد اتاق تیمورتاش شده، دیدم نصرت‌الدوله و داور هم حضور دارند. پس از چند دقیقه تیمورتاش اظهار كردند: "منظور ملاقات شما این است كه می‌خواهیم مدلل نمایید خدا یعنی چه؟ چون ما سه نفر همه‌‌‌‌‌ی این‌ها را موهومات می‌دانیم. هر كس آمد برای خود عنوانی درست كرد و مردم را به دور خود جمع می‌كرد. به قول شما صد و بیست و چهار هزار به نام پیغمبر آمدند و یكصد و بیست و چهار هزار اختلاف بین بشر ایجاد نمودند كه تمام آدم كشی‌ها ناشی از آن‌‌‌‌‌ها است" جواب دادم: من به یك شرط حاضرم وارد این مبحث بزرگ شوم و او این است كه آن چه را كه شما می‌گویید نوشته شود و جوابی هم كه می‌دهم او هم نوشته شود تا به جایی كه نتیجه‌اش معلوم خواهد گردید. هر سه قبول كردند و داور را برای نویسندگی معین نموده و از همان روز وارد مذاكره و بحث شدیم. بعد از یك ساعت قرار شد در هفته دو روز در ساعت معین چنان‌چه حاضرند، اطلاع داده شروع نماییم. تا سه جلسه مذاكرات ادامه داشت كه من ـ تنكابنی- جواب می‌دادم. روز چهارم تمام اوراق را كه حاضر بود، تیمورتاش لوله كرده انداخت توی بخاری و نصرت‌الدوله و داور گفتند: ما می‌دانستیم با میرزا نمی‌توانیم در این بحث وارد شویم. حالا عیسی به دین خود و موسی هم به دین خود، مرحمت شما زیاد" و دیگر ملاقاتی نشد تا موقعی كه تیمور‌تاش به حبس و زندان رفت. روز دوم برای من پیغام داد: وجود خدا در همه جا هست حتی در زندان. حالا تقاضا دارم یك قرآن برای من بفرستید"(۵)

شواهدی از این دست، نشان می‌دهد كه گرچه در مدارس شرعیات و تعالیم دینی می‌آموختند، ولی سیاست حاكم، سیاست تربیت ضد دینی و حد‌اقل غیر دینی بود.

بررسی پدیده‌‌‌‌‌ی علوی در بستر این جریانات، خبر از یك رو‌ی‌‌‌‌‌كرد کاملا متفاوت می‌دهد. علوی با نگاهی نو و راهبردی كاملا متمایز شروع به كار كرد. كاری كه علوی كرد این بود كه یك الگوی موفق ایجاد عزّت روحی برای حیات دینی در دنیای امروز ارائه كرد. این كار، كاری دوران‌‌‌‌‌ساز است. علوی، راه شكست خورده‌‌‌‌‌ی تلفیق دو عنصر معارض را بدون حل مبنایی كنار گذاشت و مبنایی نوین پایه‌ریزی كرد. شناخت و شناساندن این نوآفرینی متدینانه، وظیفه‌‌‌‌‌ی امروز محققان ماست. در این فرصت كوتاه، من تنها به پنج نكته از اصلی‌ترین محورهای نو‌آفرینی علوی بسنده می‌كنم:

۱) در مدرسه‌‌‌‌‌ی علوی، هدف، هدف دینی بود، گرچه مدرسه، مدرسه‌‌‌‌‌ی جدیده بود اما هدف این بود كه

انسان‌‌‌‌‌های متدین بار بیاورند، با روحیه‌‌‌‌‌ی مجاهدت، با روحیه‌‌‌‌‌ی سنگربانی از دین، نه این‌ كه فقط یك نمازی بخواند و یك روزه‌ای بگیرد. جملات شورانگیز و آتشین آقای علامه هنوز در یادهاست. از كلاس اخلاق او، بدون این كه احساس كنی كه سرباز امام زمانی، نمی‌توانستی خارج بشوی. خاطراتی كه همه از استاد روزبه داریم، قابل محدود كردن در خاطره از یك معلم فیزیك نیست كه به ما انرژی پتانسیل و انرژی سینتیك آموخته باشد. برداشت و تأثیر روحی دانش‌آموزان از او، شوق به الگوی یك انسان دین‌مدار و خدمت‌گزار اعتلای دین خدا و كلام خدا بود.

۲) در مدرسه‌‌‌‌‌ی علوی، شیوه‌‌‌‌‌ی وصول به آن هدف، ایجاد یقین عالمانه‌‌‌‌‌ی دینی بود. دین دار بودن را با القاء تبلیغاتی و تلقین احساسی، در ما تزریق نكردند. به یاد بیاوریم مباحث اثبات وجود خدایی را كه آقای روزبه داشتند. تا مطلب یقینی ما نمی‌شد، دست از كار بر نمی‌داشتند. آقای علامه از نهج البلاغه برای ما می‌خواند: الایمان علی اَربَعِ دَعائم: علی الصّبر و الیقین و العدل و الجهاد آن‌‌‌‌‌ گاه یقین را توضیح می‌داد: والیقین منها علی اربع شعب: علی تبصرة الفطنة و تأوّل الحكمة و موعظة العبرة و سنّة الاوّلین فمن تبصّر فی الفطنة تبینت له الحكمة و من تبینت له الحكمة عرف العبرة و من عرف العبرة فكانّما كان فی الاوّلین(۶) "ایمان بر چهار پایه است: بردباری، باور، دادگری و تلاش... و از این میان، باور بر چهار شاخه است: بر روشن بینی و فطانت، ریشه‌یابی و حكمت، پند‌پذیری و عبرت و قانونمندی‌های تاریخ. پس هر كس به زیركی و روشنی نگریست، حكمت‌ها بر او نمایان می‌شود و هر كس حكمت‌ها را دریافت، پند‌ها را می‌شناسد و هر كس پند‌ها را شناخت، گویی با پیشینیان زیسته و تجربه آموخته است."

فطانت، حكمت، عبرت و تاریخ شناسی، چهار درس بزرگ ایمان است. اندیشه ورزی و خردمندی راه‌كار حفظ و رشد باور دینی است. برای مقابله با فرهنگ بیگانه و رقیب، تنها احساسات كافی نیست. توان یقینی فرد است كه می‌تواند او را مسلح در مقابل یك تعرض و تعارض فرهنگی كند. یقین پایدار با تلقین و تحریك احساسی ایجاد نمی‌شود.

۳) در مدرسه‌‌‌‌‌ی علوی، برای حفظ این یقین، ایجاد قدرت مقابله‌‌‌‌‌ی با فكر رقیب در برنامه‌‌‌‌‌ی كار بود. اگرچه یقین داری اما باید بتوانی به هماوردی رقیب هم بشتابی و به این هماوردی مشتاق هم باشی. نترسیدن از برخورد با رقیب و نترسیدن از دیدن رقیب لازم است. گاهی می‌بینیم برخی می‌خواهند نترسیدن را با ندیدن حاصل كنند. البته كه حاصل نمی‌شود. آن‌‌‌‌‌ها كه با ندیدن دشمن و با تغافل از مسأله‌‌‌‌‌، فكر می‌كنند جرأت خودشان را افزایش می‌‌دهند، حتما به خطا می‌روند. حتما این نحوه‌‌‌‌‌ی تغافل و بی دردی که محصول بی‌خبری است، پایداری و ماندگاری نخواهد داشت. باید دشمن را خوب دید. باید قدرت تحلیل منظومه‌‌‌‌‌ی فكری رقیب را داشت. باید قدرت ردّ منظومه‌‌‌‌‌ی فكری رقیب را داشت و باید قدرت جذب عناصر صحیح در منظومه‌‌‌‌‌ی فكری رقیب را داشت.

آقای علامه و استاد روزبه به ما نیاموختند كه آن چه فرنگی است باید به دور انداخت؛ اما آموختند كه: الحكمة ضالة المؤمن فخذ الحكمة و لومن اهل النفاق(۷) دانایی، گمشده‌‌‌‌‌ی مؤمن است پس حكمت را به دست آور و برگیر اگر چه از منافقان. باید بتوانی عناصر صحیح را بدون این كه تحت تأثیر و تحت ارعاب منظومه‌‌‌‌‌ی فكری رقیب، به سبب یك توفیق اقتصادی قرار بگیری، توان تحلیل او را داشته باشی، عناصر صحیحش را جدا و پاكیزه‌سازی كنی و با رعایت سازگاری در مبنا، در منظومه‌‌‌‌‌ی خودت استفاده كنی. البته باید نسبت به منظومه‌‌ها و جهت‌گیری در مجموعه سازی‌ها حساس باشی اما نسبت به اجزای صحیح كه قوت‌‌‌‌‌های كوتاه مدت هم به منظومه‌‌‌‌‌ی حریف داده است، باید بیدار باشی و از آن‌‌‌‌‌ها استفاده كنی. بی‌شك تبیین مفصل این نگاه و روی‌‌‌‌‌كرد كه در مبحث رابطه‌‌‌‌‌ی علم و دین و در مبحث جایگاه عقل در معرفت دینی باید بحث شود، فرصت دیگری را می‌طلبد.

۴) در مدرسه‌‌‌‌‌ی علوی فلسفه‌‌‌‌‌ی عمل اجتماعی و وظیفه‌‌‌‌‌ی دینی به این تشخیص بود كه وظیفه‌‌‌‌‌ی اصلی، اولویت دادن به تربیت نوجوانان و جوانان است. باَدروا اَولادكم بالحدیث قبل ان یسبقكم الیهم المرجئة(۸) فرزندانتان را با فرهنگ آموزه‌‌های رهبران دین آشنا كنید پیش از آن كه گروه‌‌‌‌‌های منحرف فكری (هم‌‌‌‌‌چون مرجئه) در دست‌‌‌‌‌رسی به آن‌‌‌‌‌ها بر شما پیش‌‌‌‌‌دستی كنند. قبل از این كه دیگران به سراغ بچه‌ها بیایند، شما آن-ها را با عقاید صحیح آشنا كنید. این می‌تواند توان مقابله ایجاد كند.

۵) در مدرسه‌‌‌‌‌ی علوی، زمان آگاهی مبنای تشخیص وظیفه بود و خود وظیفه بود. در محتوای آموزش و كیفیت آموزش، زمان را باید در نظر داشت. از امیرالمؤمنین نقل شده است كه فرمود: ادِّبوا اَولادكم بغیر ادبكم. یا به تعبیری كه ابن ابی الحدید نقل كرده است: لا تُقسِروا اولادكم علی آدابكم فاِنّهم مخلقون لزمان غیر زمانكم (۹) نسبت به زمان و شرایط آن آگاه بودن. لازمه‌‌‌‌‌ی پیروزی، زمان آگاهی است، نه زمان ستیزی و نه زمانه‌پرستی. سنت‌گرایی به معنای كهنه‌پرستی در آداب و رسوم نباید داشت. اصالت‌ها را كه سنت‌ها و قوانین فرازمانی حیات‌‌‌‌‌اند و در آموزه‌‌‌‌‌های الهی تبیین شده‌‌‌‌‌اند، باید از سنت‌های اجتماعی خود ساخته تمیز داد و با بهره‌گیری از ابزار نو و شیوه‌های نو، حقایق همیشه تازه‌‌‌‌‌ی دین را عرضه كرد و تحقق بخشید. این‌‌‌‌‌ها درس‌های علوی است كه توانست الگویی نو در تربیت و نگاهی نو در پرداختن به مسایل حیات جامعه‌‌‌‌‌ی ما ارائه كند. اینك مائیم و این میراث، مائیم و این مكتب، مائیم و این مسیر. ما- دانش‌آموختگان علوی- نشسته‌ایم در پس پنجاه سال، و از خود می‌پرسیم:

پنجاه سال پیش، كسانی اندیشه‌ای كردند و كاری كردند، ولی ما آیا برای پنجاه سال دیگر برنامه‌ای داریم؟ بگذارید در پی آن پنج نكته، به پرسش پنج سؤال از خود بنشینیم:

۱) آیا هدف دینی ما، هدف خدمت به دین خدا، در دست‌اندازها و جذبه‌های دنیا برای ما دانش آموختگان این مكتب، كم رنگ نشده است؟

۲) آیا به اندازه‌‌‌‌‌ی كافی در مدارسمان برای خودمان، برای بچه‌هامان و برای جامعه‌مان، بر یقین عالمانه تأكید می‌كنیم؟ آیا بر اساس الگوی عزّت روحی در مقابل فرهنگ‌های رقیب كار می‌كنیم؟

۳) آیا برای شناخت اندیشه‌های رقیب، ایجاد قدرت تحلیل، قدرت رّد، قدرت جذب برنامه داریم؟

۴) آیا با دیدن الگوی موفق علامه و روزبه در انسان‌سازی، آیا تربیت و انسان‌سازی را در مجموعه‌‌‌‌‌ی وظایف حركت اجتماعی اصل می‌دانیم؟

۵) آیا وظیفه‌‌‌‌‌ی پایان ناپذیر زمان آگاهی را دنبال كرده‌ایم؟ آیا برای ۵۰ سال آینده پیش‌بینی كرده‌ایم؟ و آیا به بایسته‌های این زمان آگاهی، هشیارانه پرداخته‌ایم؟ امیر دین‌‌‌‌‌باوران فرمود: من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد(۱۰) هر كس كه زمان و زمانه را بشناسد، از آمادگی و آماده‌سازی چشم نمی‌پوشد. آن آمادگی كه برای ۵۰ سال دیگر در مدارسمان در جامعه‌مان طراحی كرده‌‌‌‌‌‌ایم كجاست؟ از زبان آقای علامه این مقاله را به پایان ببریم. گمان كنیم او در جمع ما هنوز حاضر است و با همان زبان آتشین با این اشعار، باز بر ما می‌خروشد:

ای دل بــه كـوی دوســت گذاری نمی‌كنی                      اسـبـاب جـمـع‌داری و كــاری نـمـی‌كـنــی
چـوگـان حـكـم در كـف و گـویـی نمی‌زنی                     بـازِ ظـفـر بـه دسـت و شـكـاری نـمـی‌كنی
این خون كه موج می‌زند اندر جگر تو را                     در كــار رنـگ و بـوی نـگـاری نـمی‌كنی
تــرسـم كـزیـن چـمـن نـبـری آسـتـیـن گــل                  كــز گـلـشـنـش تـحـمـل خـاری نــمی‌كـنــی (۱۱)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌‌‌‌‌نوشت‌‌‌‌‌ها:

۱)       حافظ شیرازی، دیوان اشعار، غزل۲۱۳

۲)       همایون شهیدی، دیباچه‌‌‌‌‌ی گزارش سفر میرزا صالح شیرازی، تهران، راه نو

۳)       عیسی صدیق، تاریخ فرهنگ ایران، ص ۳۹۵

۴)       حسن اعظام قدسی (اعظام الوزاره)، خاطرات من یا تاریخ صد ساله‌‌‌‌‌ی ایران ج ۲ ص ۱۳۲

۵)       حسن اعظام قدسی، خاطرات من یا تاریخ صد‌ساله‌‌‌‌‌ی ایران ج۲ ص۸۴۰- ۸۴۱

۶)       محمد بن یعقوب كلینی، كافی ج ۲ ص ۵۰ و شریف رضی، نهج البلاغه، حكمت ۳۱




نظر

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute