سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین سید علی غروی در نهمین سالگرد وفات استاد علامه
بسم الله الرحمن الرحیم
آراسته بودن به ملکات اخلاقی و دور بودن از رذائل نفسانی همیشه مورد توجه بزرگان و علمای علم اخلاق بوده که در طی قرون تلاش میکردند مردم را متخلق به اخلاق الهی کرده و در مسیر تهذیب قرار دهند. هدف انبیا هم همین بوده است. قرآن میفرماید: لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم پیامبر آمد به مردم آموزش بدهد و آنها را تزکیه و تربیت کند. اگر این تهذیب نفس نباشد، آموزشها فایدهای ندارد.
بعضی مدارس تبلیغات میکنند که همهی شاگردهای ما در کنکور موفق میشوند به دانشگاه راه پیدا کنند؛ این خوب است، اما در کنار این علم و رشد علمی، اخلاقیات و تهذیب نفس کجاست؟ مرحوم علامه کرباسچیان قبل از این که عالم تربیت کند، تلاشش این بود که آدم تربیت کند. ایشان میفرمود: اگر ما خودمان را تربیت کنیم، میتوانیم روی دیگران اثر بگذاریم. از کوزه همان برون تراود که در اوست. پدر و مادر وقتی رفتارشان الهی باشد، بچههای آنها خوب تربیت میشوند.
مرحوم میرزامهدی الهیقمشهای مرد وارستهای بود. هم استاد دانشگاه بود و هم استاد حوزه. چند نفر از دانشجویان آمدند خدمت ایشان که یک درس اخلاق برای ما بگذارید. ایشان فرمودند: مانعی ندارد، اما پانزده روز دیگر. پانزده روز بعد آقای الهی درس را شروع کردند. در پایان درس یکی از دانشجویان گفت: استاد! این درسی را که الآن دادید، پانزده روز قبل میدادید، کاری نداشت! مرحوم الهی شروع کرد به گریه کردن. فرمود: نمیخواستم بگویم؛ حالا که سؤال کردید، جواب میدهم. من دیدم شما میخواهید بحث اخلاق و تهذیب نفس را پی بگیرید. من خودم گرفتار و اسیر نفس هستم.
نفس اژدرهاست او کی مرده است از غـــم بــی آلــتـی افــســرده اسـت
من وقتی زمینهی مقام، ثروت و شهرت پیش میآید، نمیتوانم خودم را کنترل کنم. پانزده روز از شما وقت گرفتم. در این پانزده روز شبها بیدار بودم و با خدا رازو نیاز کردم. به قول حافظ:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
روزها هم تلاش کردم رذائل اخلاقی را در خودم تضعیف کنم که وقتی میآیم سر کلاس، حرف من اثر بگذارد. این همان حرف مرحوم آقای علامه است که اگر کسی خودش را تربیت کند، بر دیگران هم اثر میگذارد. گاهی خود ما حجاب خودمان هستیم. به قول حافظ:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
****
جمـال یـار نـدارد نقـاب و پـرده ولیک غـبــار ره بـنـشـان تـا نـظــر تـوانـی کـرد
پس باید از خودمان شروع کنیم و مرحوم علامه این کار را کرد. رفتار معلم شاگردی میسازد که وقتی میرود آمریکا، یک ذره رنگ نمیگیرد و وقتی بر میگردد به ایران، در پستهای مختلف عوض نمیشود. وقتی کسی دنیاطلب بود، دنیاطلب تربیت میکند. مرحوم آقای علامه به مستخدم مدرسه میگفت: ناهار چه میخوری؟ میگفت: نان و پنیر و هندوانه. میفرمود: برای ما هم همین را میتوانی تهیه کنی؟ من گاهی در ده ونک منبر میرفتم. منزل ایشان یک خانهی قدیمی با یک زندگی ساده بود. آقازادهی ایشان میگفت: یک بار در اثر باران قسمتی از دیوار اتاق خراب شد. ما خوشحال شدیم که شاید همهی خانه را یک تعمیر اساسی بکنیم. بنا آمد. آقای علامه به او فرمودند: همین یک تکهای که خراب شده را درست کن. ما گفتیم: حالا این آشپزخانه را هم درست کنیم. آقا فرمودند: همین زندگی ما را اداره میکند. چرا خودمان را اسیر این کارها بکنیم؟ این آدم، آدم میسازد. جامعه باید بداند این عناصر چه قدر مفید بودند و از موقعیت خود یک ذره سوء استفاده نکردند و فقط در جهت خدا محوری قدم برداشتند. ایشان در قم جزو فضلا بودند و اگر درس را ادامه میدادند، با استعداد فراوانی که داشتند، زمینهی مرجعیت برایشان فراهم بود. آقای علامه فرمودند: انگیزهای که من آمدم مدرسهی علوی را درست کردم، روایتی بود که آقای بروجردی روی منبر خواندند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام را به یمن فرستادند، چند قدم مولا را بدرقه کردند بعد فرمودند: لأن یهدی الله بک رجلاً واحدا خیر لک مما طلعت علیه الشمس اگر بتوانی یک نفر را هدایت کنی، برای تو بهتر است از آن چه خورشید بر آن تابیده. یعنی هدایت یک انسان بر همهی عالم هستی برتری دارد. هم چنین از قول آقای بروجردی میفرمودند: کار مربی از دکتر بالاتر است. چون یک دکتر هزار نفر بیمار را از مرگ نجات میدهد، اینها ۱۰ سال بعد میمیرند؛ اگر کسی بتواند روحی را نجات بدهد، مهم است. بعد این داستان را میگفتند که دربروجرد شخصی تمام املاکش را به آقای بروجردی واگذار کرد. پانصد هزارتومان آن زمان که یک خانه ۳۰۰ تا یک تومانی بود. بعد از فوت او پسرش پیش آقای بروجردی آمد که من خاکنشین شدم. آقای بروجردی فرمودند: میدانی برای چه پدرت ثروتش را به من بخشید؟ گفت: چون من بچهی خوبی نبودم، عیاش بودم؛ بابام ترسید من این پولها را از بین ببرم. آقای بروجردی فرمودند: خوب شو مال تو! این جوان هم خوب شد. وقتی دیدند واقعا عوض شده، آقای بروجردی فرمودند: همهی اموال را به او برگردانید. اطرافیان گفتند: آقا ۵۰۰ هزار تومان را میخواهید برگردانید؟ فرمودند: نجات و تربیت یک انسان از صد میلیارد بالاتر است. آیا ارزش ندارد ما یک نفر را نجات بدهیم؟ این بالاتر است یا ۵۰۰ هزار تومان پول؟
آقای علامه چون طبیبی دوار، برای تربیت انسانها، کولهبارش را برمیداشت و راه میافتاد. او برای خودش عنوان نمیپسندید. در اوائل تأسیس مدرسهی علوی خودش دستشوییها را تمیز میکرد. ما الآن باید چراغ دست بگیریم و بگردیم تا نظير ایشان را پیدا کنیم . آیا دیگر تاریخ چنین افرادی را به خودش میبیند؟
مرحوم علامه و مرحوم روزبه لازم و ملزوم یکدیگر بودند. این دو بزرگوار مثل دو شاخهی بههمچسبیده از درخت تنومند اسلام بودند. آقای روزبه میگفتند: این بچهها کودکاند اما کوچک نیستند؛ حواستان جمع باشد، یک داد، یک فریاد، یک اهانت، آیندهی آنها را متزلزل میکند؛ مواظب تربیت آنها باشید. این دو بزرگوار در کنار درس، برای عقیدهی بچهها تلاش میکردند. از معلم شیمی مدرسهی علوی دربارهی روایت خوردن نمک قبل از غذا سؤال کردند؛ این معلم کمی سبک جواب داد. وقتی آقای علامه شنیدند، حقوق تا آخر سال او را دادند و عذر او را خواستند تا عقاید بچهها تضعیف نشود.
سخنرانیهای ایشان نشان میداد که ایشان میسوزد و حرف میزند. سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.
مرحوم علامه برای معلمی که برای تربیت بچهها کار میکرد، احترام قائل بود. معلمی گفت: من مشکل خانوادگی داشتم؛ به ایشان گفتم: آقا اجازه بدهید من بروم کار آزاد بکنم. حقوق من ماهی پنج هزار تومان بود. آقای علامه من را کنار کشید و گفت: ماهی 35 هزار تومان تقدیم شما میشود تا دغدغه نداشته باشی و فقط شاگرد تربیت کنی! کجا این طور آدمها را سراغ داریم؟
آقای علامه میفرمودند: در مسیر تربیت ما چهار وظیفه داریم. این کلام آقای علامه از کلام معصوم است. اولین وظیفهی معلمها و پدر و مادرها: بدعائهم الی طاعه الله بچهها را به سوی خدا دعوت کنید. این اولین کار آقای علامه بود. آقایان معلمها، اساتید، شخصیتهای علمی، ما این وظیفه را در کل کشور داریم که دست بچهها را از دست شیطان در بیاوریم و بگذاریم در دست خدا.
مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط، عارف بود. هر چند ما هر عارفی را قبول نداریم. بعضی عارف نیستند و دکان باز میکنند و یک میلیمتر هم نمیتوانند کسی را به خدا نزدیک کنند؛ اما بعضی مانند مرحوم علامه عارف حقیقی و مردان الهیاند. هنر آشیخ رجبعلی خیاط هم این بود که مردم را به خدا دعوت می کرد نه به خودش. به شیخ گفتند: چه شد که شما صاحب نفس شدی و خدا چشم برزخی به تو داد؟ فرمود: من نوجوان بودم. پدر و مادرم در خانه نبودند. در زدند، در را باز کردم، دیدم دختر همسایه است. یک کاسه آش آورده بود. یک لحظه احساس کردم شیطان میخواهد من را زمین بزند و آلوده بکند. همان لحظه از خانه بیرون زدم و دستم را از دست شیطان در آورده و در دست خدا گذاشتم. کسی که دستش را در دست خدا بگذارد، خدا به او آبرو میدهد. پس اولین وظیفهی معلم بدعائهم الی طاعه الله است.
دومین مسؤولیت و تعلیمهم الفرائض است. پدر و مادر و معلم وظیفه دارند فرائض دینی را به بچهها و شاگردهایشان یاد بدهند. مرحوم علامه تلاش میکرد این کار انجام بشود. گاهی یک جوان در دانشگاه کوچکترین مسألهاش را بلد نیست. همین امسال ایام عید، فامیل جمع بودند. بعد از نمازجماعت یکی دو مسأله سؤال کردند. من گفتم: کی بلد است؟ بعضی از بچهها که شاگرد مدرسهی علوی بودند، دستشان را بالا آوردند و جواب صحیح را گفتند. این تعلیم واجبات وظیفهی شرعی ماست.
چه قدر آقای علامه به حق الناس توجه داشت. در مدرسهی علوی معلمی سر کلاس خودنویس گرانقیمتش را جا میگذارد. وقتی یادش میآید، با خود میگوید: خودنویس رفت! حتما بچهها برداشتهاند. سه روز بعد که به مدرسه میآید، میبیند خودنویس سرجایش است. میگوید: بچهها این خودنویس را چرا برنداشتید؟ میگویند: مال ما نبود، حق نداشتیم برداریم. به آقای علامه میگوید: هر مدرسهی دیگری بود، اثری از این خودنویس نبود. شما این بچهها را چه طور تربیت کردید؟
سرهنگی میگفت: در صف نانوایی یک بچه ایستاده بود. گفتم: پسرجان نانت را بگیر و برو گفت: نوبت من نشده، اگر الآن بگیرم، حق دیگران را از بین بردهام. گفتم: تو کجا درس میخوانی؟ گفت: مدرسهی علوی.
سوم و چهارم و حثهم علی افعال الخیر و نهیهم عن القبائح است. با کارهای قشنگ، خوبیها به بچهها را یاد بدهیم. آقای علامه میفرمود: کاری نکنید بچهها از ما بدیها را یاد بگیرند. مادر حق ندارد هر لباسی جلوی بچهاش بپوشد. بابا حق ندارد هر حرفی سر سفره بزند. معلم حق ندارد هر جملهای سر کلاس بگوید. بچههای ما از ما الگو میگیرند. اگر میخواهید موفق بشوید، با رفتارتان زشتیها را از جامعه و مدارس و خانهها بر دارید و معلم زیباییها برای فرزندانتان باشید.
خدا ان شاء الله روح بلند مرحوم علامه را با اجداد طاهرین ما محشور بفرماید و دعای او را در عالم برزخ در حق ما مستجاب کند.
سخنرانی آقای دکتر محمد نهاوندیان در نهمین سالگرد درگذشت استاد علامه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاید این تعبیر نادرستی نباشد اگر بگوئیم مکتب علوی نخستین آموزگارش زهرای مرضیّه سلام الله علیها بود. چندروز بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار احساس نگرانی کرد و لازم دانست جامه بر سر بگیرد، به مسجد پیامبر بشتابد، خطبه بخواند و از حق دفاع کند. در چنین مجلسی شایسته است ببینیم زهرای مرضیّه سلام الله علیها به دنبال چه بود؟ خیلیها تلاش کردند توجییه کنند مخالفت فاطمهی معصومه سلام الله علیها با خلفا به خاطر فدک بود و ایشان به خاطر مال با حکومت اختلاف سلیقه پیدا کرد و خشم ایشان از حکومت وقت به سبب منافع شخصی بود. یکی از معدود روایات جامعی که ما در فلسفهی احکام داریم، همین خطبهی فدکیه است. اگر این خطبه از روی خشم بود، این همه الفاظ بلیغ و معانی نغز نباید در آن پیدا بشود. کسی که عصبانی باشد، منطق و حکمت از کلامش جاری نمیشود. ما کمتر روایاتی به این جامعیت در عللالشرایع داریم. فدک بهانهی اثبات ظلم است. بحثِ خود ملک و دارائی نیست؛ بحث این است که این بنیان، بر یک بنای نادرست و منحرف ساخته میشود و همین اول باید هشدار داد.
اولین درس این مکتب اهتمام به مسائل اجتماعی است. شیعهی این مکتب نمیتواند به خلوت مسائل شخصی و انزوا و انعزال از مسؤولیتهای اجتماعی بخزد و به توجیه این که اگر من از حق دفاع کنم، به من تعرّض میشود، نسبت به مسائل اجتماعی، خودش را بدون مسؤولیت بشمارد. اگر کسی لازم بود این ملاحظه را بکند، دختر پیامبر خدا بود. او اگر سخن نمیگفت، احترامش خیلی محفوظ بود و خیلی هم دوست داشتند به او تقرب بجویند و با انتساب به او موقعیت اجتماعیشان را تحکیم کنند؛ اما زهرا سلام الله علیها احساس کرد که من نسبت به سرنوشت جامعه مسؤولام و نمیتوانم سکوت کنم. آن حضرت نه تنها خطبه خواند، بلکه به در خانهی مهاجر و انصار رفت، شبانه در کوفت و احتجاج و استدلال کرد. نمیشود من خودم را پیرو زهرا و علی علیهما السلام بدانم و نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت باشم. نمیشود فرافکنی کنم و بگویم این که دیگران وظائفشان را انجام ندادهاند، پس من هم کاری نباید بکنم. این همان کلمهای است که علامه کرباسچیان در درسهای اخلاق سعی کرد در گوش و جان ما نقش بزند که من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم و در این وظیفهشناسی اجتماعی نباید از کمی همراه بیمی به دل راه دهم که مولا فرمود: لاتستوحشوا فی طریق الهدی لِقله اهله من در تشخیص وظیفهی اجتماعیام پیرو جامعه نباید باشم و این لغز نغزی است. باید خدمت به جامعه کرد اما توقع تشکر از جامعه نداشت. باید برای جامعه دل سوزاند حتی اگر جامعه برای تو دل نسوزاند. زهرای مرضیه سلام الله علیها نسبت به این که بر سر جامعه و هدایت و مسیر سعادت جامعه چه میآید، خودش را مسؤول میدانست. مسلمان پیرو این مکتب نمیتواند وظیفهی روشنگری را کنار بگذارد. این که دیگران چه کردند یا نکردند، برای او رافع مسؤولیت نیست. وظیفهی روشنگری وظیفهای است که پس از پایان رسالت، به دوش پیروان پیامبر قرار گرفت.
اولویت هدایت و تربیت
اصلیترین نکتهای که هر وقت هر کدام از ما خدمت علامه میرفتیم، هرگز از تکرارش خسته نمیشد این بود که اگر خدا به دست تو یک نفر را هدایت کند، برای تو از آن چه خورشید بر آن تابیده، بهتر است. این جملهی پیامبر به علیبنابیطالب سلام الله علیهما را هر کدام ما چند بار از آقای علامه شنیدیم؟ وقتی در فلسفهی کارش که چرا قم را رها کرد و تهران آمد و با آن مصائب این بنیان رفیع را بنا نهاد، به این کلام استدلال میکرد و میگفت: در زیر این آسمان کاری به اندازهی انسانسازی ارزش ندارد. اگر نمیتوانی همهی عالم را هدایت کنی، یک نفر را پیدا کن و کلامی را که به تو امانت رسیده است، به او منتقل کن. امیدش به تصاعد هندسیاش بود. میگفت: اگر هر کس دو نفر را هدایت کند و آن دو نفر هر کدام دو نفر را، با تصاعد هندسی، همهی بشر هدایت میشوند. صبرش هم کم نبود که آیا در عمر ما این حاصل می شود یا نه؟
سؤالی که هر سال در چنین جلسهای من و شما باید از خودمان بکنیم این است که در سالی که گذشت من به این تصاعد هندسی امید دل علامه کرباسچیان چه قدر عمل کردم؟ بعضی از ما به ثلث و ربع و عشر آخر زندگی خود نزدیک میشویم؛ باید به حساب خودمان برسیم که ما نسبت به آن چه از مکتب علوی آموختهایم، چه مقدار وفادار ماندهایم؟ قرار نبود ما که برای ما عصارهی جان سرمایهگذاری شده، مهندسی باشیم مثل مهندسهای عادی، دکتری باشیم مثل دکترهای عادی، تاجری باشیم مثل تاجرهای عادی. ما قرار بود این پیام هدایت را در بشریت منتشر کنیم. مکتب علوی به ما آموخت، رسیدن به بالاترین درجات تخصص در علوم دنیوی لازم و مفید است؛ اما به عنوان وسیله نه به عنوان هدف. همهی اینها باید ابزار و وسیله باشد که آن هدایت منتقل شود. چه قدر اهتمام ذهنی و برنامهی زندگی ما روی این وظیفهی انسانسازی متمرکز است؟ لأنیهدی الله بکَ رجلاً واحداً خیر لک مماّ طلعت علیه الشمس هر بار هر کسی در هر مسؤولیت و شأن و مقامی بود، خدمت آقای علامه میرفت، با یک نگاه مطایبهآمیز به همهی کارهای دیگری که ما میکردیم نظر میکرد و میپرسید: جونم، درس میدی یا نه؟ هیچ کار در نظرش با تربیت قابل مقایسه نبود. اگر خودم کار تعلیم و تربیت نمیکنم، آیا نسبت به کسانی که در این راهاند، مدد میرسانم؟ آیا نسبت به آن چه بر فرهنگ این جامعه میگذرد، حساسیت لازم را دارم؟ یکی از مسؤولین حوزههای فرهنگی کشور گزارشی داده بود که بیش از ۱۰۰ جریان فکری انحرافی در جامعه مشغول کار است! اصلا من میدانم در جامعه حتی در خانوادهی خودم چه خبر است؟ آیا فرزندم آئینهی تمام نمای مکتب علوی است؟ در حیات روحی و معنوی و فکری او، چند درصد من مؤثرم و چند درصد دیگران؟ این جلسه نیاز به نهیبهای آقای علامه دارد تا بر سر ما فریاد بکشد که چه میکنید؟ چند مدرسه درست کردید؟ به چند مدرسه کمک میکنید؟ کجاها رفتید به درد مردم برسید؟ ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله اگر احتیاج داشته باشند و شما بتوانید کمک کنید و نکنید مسؤولاید. چند بار از او این تمثیل را شنیدیم که اگر بچهای از بالای پشت بام دارد میافتد و تو او را نگیری، در قتل او شریک هستی. اگر از دست ما بر بیاید که جلوی انحراف فکری و فرهنگی را بگیریم و نکنیم مسؤولایم. زهرای مرضیه سلام الله علیها غیر از درس اهتمام به مسائل اجتماعی، درس دفاع از حق را به ما داد. تمام این شهادتها، رشادتها و مظلومیتها، حماسهی مقابله با ظلم و مقابله با انحراف فکری است. ائمه علیهم السلام میتوانستند سکوت کنند و احترام اجتماعیشان را هم داشته باشند. زهرای مرضیه سلام الله علیها به ما یاد می دهد نسبت به انحراف نباید ساکت ماند. سکوت در برابر ظلم، کمک به ظالم است. در طول تاریخ این خط نورانی دفاع از حق به برکت تعلیمات ائمه علیهم السلام روشن و امیدبخش باقی ماند. اسلام بی خطر و دینداری بدون هزینه، مکتب ائمه علیهم السلام و زهرای مرضیه سلام الله علیها نیست. برای دینداری باید هزینه کرد. یکی از مالش می دهد، یکی از جانش و یکی از آبرویش. کونا للظالم خصماً و للمظلوم عونا البته در مقابله با ظلم و دفاع از حق ملاحظهی امکانات، شرط تدبیر عقلی است. علامه کرباسچیان بر این خیلی تأکید میکرد که دینداری فقط یک حرکت احساسی نیست. برای ما میخواند که پیامبر صلی الله علیه و آله به علیبنابیطالب علیه السلام فرمود: یا علی اذا تقرّبَ النّاس الی خالقهم بانواع البرّ فتقرّب الی ربک بانواع العقل والسرّ تسبقهم مردم وقتی به انواع عبادت و کارهای نیک میخواهند به خدا تقرب پیدا کنند تو با تعقل به خدا تقرب بجو، از همه سبقت میگیری. درسی که ما از مکتب علوی آموختیم، درس خردورزی و تدبیر، استفاده از تجارب دیگران، دینداری را با جهالت یا تجاهل نیامیختن و لوازم و ابزارهر کار را دقیق و محاسبه گرانه فراهم کردن بود. لذا اگر من گمان کنم که انجام وظیفهی دینی در حد انجام بعضی شعائر احساسی خلاصه میشود و با رضایت خاطر از آن مجلس بیرون بروم و فردا در اداره و بازار و کارخانه مثل دیگران که این مکتب را ندیدهاند عمل بکنم، وظیفهام را انجام ندادهام. سرمایهای که من از این مجالس احساسی میگیرم، باید آتشدانی باشد که مرا در طول روز هدایت کند و در تصمیمها کمک کار من باشد. پروردهی مکتب علوی مثل یک ناپرورده در مسألهی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تصمیم نمیگیرد. پس اثر این مکتب چیست؟ درسی که ما از مکتب علوی آموختیم این بود که فلسفهی بعثت انبیا مکارم اخلاق است. انّما بُعثتُ لأتمِّمَ مکارم الاخلاق علامه و روزبه مدرسهی جدید ساختند تا فارغ التحصیلانش در صحنههای مختلف اجتماعی هر جا هستند، با طرز زندگی و عمل خود معلمی کنند. چند بار از علامه کرباسچیان شنیدیم کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم، کونوا دعاه الناس بأعمالکم برای ما داستان امیرالمؤمنین علیه السلام را فرمود که با یک یهودی یا نصرانی در سفر بودند. وقتی به دوراهی رسیدند، حضرت راه را در غیر مسیر خودشان ادامه دادند. اهل کتاب گفت: شما که آن طرف میخواستید بروید! حضرت فرمودند: دین ما میگوید: اگر با کسی همسفر شدیم، باید قدری بدرقهاش کنیم. این مکتب، مکتب انسانسازی است. نمیپرسد: اصول عقایدت چیست؟ آیا مستحبات را عمل میکنی؟ با او انسانی رفتار میکند تا او را به انسانیت دعوت کند. ما اسلامی که در این مکتب آموختیم، اسلام تحکم نبود؛ اسلام دعوت بود. دعوت هم نه به لسان که به عمل. به پروندهی اعمال خودمان برسیم. آیا من آن چنان که زندگی میکنم، مردمان پیرامون خودم را به دین خدا دعوت میکنم یا نه؟ آقای روزبه به معلمین میفرمود: بچهها آن طور که شما میگویید بار نمیآیند، آن طور که شما هستید بار میآیند. آن چه خودت رعایت میکنی برای او ملاک است. لذا رساندن پیام نه به لفظ بلکه به عمل است. چگونه من عمل اجتماعی دارم؟ آیا محتوای دینی دارد یا نه؟ مناسبات من در کار اجتماعی، مناسبات اخلاقی است؟ حق دیگران را رعایت میکنم؟ مشورت در کارم هست؟ حد اخلاقی رقابت را رعایت میکنم؟ آیا نسبت به پایین دستم از ظلم و تعدی و تجاوز به خاطر خدا دست بر میدارم؟ آیا نسبت به بالا دستم از تملق و چاپلوسی اجتناب میکنم؟ این جاست که حیات دینی با حیات غیردینی فرق میکند. یکی از اصلیترین عوامل دینگریزی این است که نسل جدید ببیند کسانی که ادعای دین میکنند، جایی که منافعشان پیش میآید، رفتارشان هیچ فرقی با کسانی که ادّعای دین نمیکنند ندارد. دینی که در انتخاب و عمل من اثر نکند، بود و نبودش چه فرقی میکند؟ اگراین دین در انتخابهایم حضور نداشته باشد، چه ضرورتی دارد که در عقاید تشریفاتی من باشد؟ مکتب علوی آن چنان که زهرای مرضیه سلام الله علیها و علیبنابیطالب علیه السلام و کاروان نورانی امامت به ما آموخت و این مدرسه سعی کرد تجلی آن مکتب در زمان ما باشد، احیای مناسبات دینی در حیات اجتماعی بود. اگر ما بخواهیم بعد از علامه و روزبه نه فقط عزادار که وفادار آنها باشیم، باید ببینیم اگر آنها امروز بودند، چه میکردند؟ تکرار کاری که علامه و روزبه پنجاه سال پیش کردند، امروز انجام وظیفه نیست. ابتکار اعجابآور علامه و روزبه این بود که با زمانآگاهی، با اصالت عمیق سنتگرایانه ولی با آزاداندیشی نسبت به شیوهها و نوآوری در روشها، وظیفهی دینی متفاوتی با همگنانشان تشخیص دادند. آیا ما این هنر جمع بین اصالت عقیده و نوآوری در روش را از آنها آموختیم؟ علامه و روزبه در عصر ارتباطات نبودند. من و شما به نمایندگی از آنها آیا کاری کردهایم؟ چند شرکت فیلمسازی دینی داریم؟ چند مجموعه در تولید فرآوردههای قابل استفاده در عصر ارتباطات به زبانهای مختلف داریم؟ چه قدردنبال این هستیم که کسانی که اهل این تخصصاند را پیدا کنیم و از آنها حمایت کنیم؟ این پولهایی که در میآوریم، برای چه در میآوریم؟ قرار بود نعم العون الدنیا علی الآخره باشد وگرنه مستحق همهی استهزاهایی هستیم که علامه با کلام آتشین در جان ما مینشاند. نکند ما همانهایی باشیم که آقای علامه آنها را مسخره میکرد؟ ما رعایت ظواهر میکنیم اما باطن هدفمان آیا آخرت است؟ آخرتهدفی با عدم دنیاگریزی درسی بود که از مکتب علوی آموختیم. هرگز علامه و روزبه ترک دنیا به ما نیاموختند. همان موقع آقای علامه متهم بود که چرا این مدرسه و آزمایشگاهها را با بهترین و جدیدترین تجهیزات ساخته؟ پس این اهل دنیاست! اما کافی بود کسی به خانهی علامه برود و نحوهی زندگی او را ببیند تا بفهمد که او اهل دنیا نیست. دنیا خلقت خداست اما شایستهی دلبستگی نیست. دنیا را باید داشت برای این که به آخرت برسی. ما کاروان فارغالتحصیلان علوی چند درصد این طوریم؟ اگر این طور باشیم، این کوره و آتشدان باید شعلههایش تا همهی آفاق عالم رسیده باشد. الحمدلله رسیده، اما کافی نیست. همت دیگری باید.
از درسهایی که علامه به ما میداد، نظم و انضباط جدی در کار بود. ما را چه شده که در کار دنیا خیلی منظمایم، اما در کار آخرت باک و بیمینداریم؟ درسی که ما از علوی آموختیم، این بود که در کار دینی و آخرتی اتفاقا جدیت و انضباط بیشتر باید داشت. اما درعرف جامعهی ما کار دینی کار هیئتی است یعنی کار بدون نظم، بدون مسؤولیت، بی حساب، بی کتاب. آداب کار جمعی به خصوص در کارهای دینی را ما از علامه آموختیم. تا آخرعمرش به مدیران مدارس نکتههایی که برای ادارهی منظم یک مدرسه لازم بود، تذکر میداد.دقّتهایش یادمان نرفته است. وقتی خم میشد کنار حوض مدرسه یک کاغذ کوچک را بر میداشت، میخواست بگوید: اگر کار، کار دینی است یک تکه کاغذ هم کنار حوض نباید افتاده باشد. وقتی در آخرین جلسهی قبل از فارغ التحصیلی میگفت: شما لباس سفید پوشیدید. در آن اگر یک لکه وجود داشته باشد، پیداست؛ مراقب باشید. میخواست درجهی دقّتمان را بالا ببرد.
جلسهای که به برکت نام زهرای مرضیّه علیها سلام اول آموزگار مکتب علوی و به یاد علامه کرباسچیان احیاگر مکتب علوی در زمان ما برگزار میشود، باید در جان ما اخگری را دوباره شعلهور کرده و ما را نسبت به مسؤولیتهایمان بیدار کند، آخرت را در چشم ما به عنوان تنها حقیقت غیرقابلانکار بنشاند، خدا را به عنوان بزرگترین حقیقت چنان بزرگ کند که عظم الخالق فی انفسهم فصَغر ما دونه فی اعینهم. دستآورد این مجلس باید توجه به تقوا باشد؛ اما تقوا محدود به تقوای شخصی نیست. اگر من مسؤولیتی اجتماعی میپذیرم، کافی نیست که مشروب نمیخورم، نگاه به نامحرم نمیکنم؛ این تقواهای شخصی خوب و لازم است اما در این گونه مسؤولیتها، موظف به رعایت تقوای اجتماعی هستم. کیفیت رابطهی من با زیردستانم، با رقبایم، با مسؤولم، با مردم، با بیت المال، همه باید بر میزان تقوا و اخلاق و عدالت باشد.
خدا کند ما که ادعای درسآموختگی در مکتب علوی را داریم، خودمان را به اشباع کاذب از فراگیری علم محروم نکنیم. بلایی بزرگتر از این نیست که من گمان کنم که چون شش سال مدرسهی علوی بودم، دیگر اسلام را میشناسم. آقای علامه تا آخرین هفتههای عمر خودش دست از کتاب خواندن بر نمیداشت. هر بار هر کسی خدمت ایشان میرفت، چه وقتی که سالم بود و چه وقتی در بستر آرمیده بود، حتما کتابی به او میداد و میگفت: جونم اینو بخون! خودش خوانده بود و قسمتهای مهم آن را خط کشیده بود. او هیچ وقت خودش را بینیاز از خواندن نمیدانست. ما را چه میشود؟ آخرین کتاب دینی که من و شما خواندیم کی بود؟ آخرین کتابی که با بچههامان هفتهای یک بار مینشینیم و میخوانیم، کی بوده است؟ چرا ما خودمان را بینیاز از تعلم میدانیم؟ و بدتر از همه چرا به آن چه توفیق دانستنش را خدا به ما نصیب کرده است، عمل نمیکنیم؟ اللهم ما عرّفتنا من الحقّ فحمّلناه و ما قصرنا عنه فبلّغناه بجاه محمّد و آله الاطهار