سومین سالگرد رحلت علامه

تاریخ ایجاد: ۱۴۰۱/۶/۲۴

تعداد بازدید:۰

سومین سالگرد رحلت علامه

در سومین سالگرد رحلت علامه که در تاریخ ۷ ام تیرماه سال ۱۳۸۵در برگزار شد، حجت الاسلام سیدمحسن سبط‌الشیخ، دکتر علیرضا رحیمیان و دکتر محمد نهاوندیان به ایراد سخنرانی پرداختند.


سخنرانی حجة الاسلام سید محسن سبط الشیخ در مجلس سومین سالگرد استاد علامه کرباسچیان (۱۳۸۵/۴/۷)

بسم الله الرحمن الرحیم

استادبزرگوارمان مرحوم آیت عظیم الشأن علامه چون از امثال این مراسم دور بود، به جهت عشق وافرش نسبت به صدیقه‌ی طاهره علیهاالسلام) این سعادت را داشته که هرسال در سالگرد وفاتش مجلسی برای عزای صدیقه‌ی طاهره منعقد شود و ثواب آن به روح پر فتوح آن بزرگ مرد هدیه شود. صدیقه‌ی طاهره (علیهاالسلام) فرمودند: من اصعد الی الله خالص عبادة اهبط الله الیه افضل مصلحته. هرکس به سوی خدا بالا بفرستد عبادت خالصانه‌اش را، خدای متعال بهترین مصلحت او را برای او می‌فرستد. این جمله‌ی عظیم مهمترین کلید ترقی و تعالی نفس است. در دعای مکارم الاخلاق می‌خوانیم الهی واستعملنی فیما خلقتنی له من را در راهی قرار بده و به کاری بگمار که من را برای او خلق کردی. این بالاترین امر است که کسی قوای وجودیش در جهت کمال به بهترین شکل استفاده بشود. اکثر نیروهای انسان‌ها ضایع می‌شود، راه‌هایی را طی می‌کنند . سال‌ها بعد می‌بینند که اشتباه رفته‌اند و عمر را ضایع کرده‌اند. اگر بخواهید بهترین استفاده از وجود شما بشود، این است که مخلصانه قدم بردارید. نسخه‌ای که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آورده سرتاسر زندگی ما را عبادت می‌کند. فرمود: ای اباذر اگر بتوانی خوابیدن و خوردنت را که به تو نیرو بدهد تا به امور واجبت برسی همان خواب و خوراک تو عبادت می‌شود.
تنها یک چیز در طول زندگی از ما خواسته‌اند که آن‌چه خدا امر کرده برای او انجام بده، دیگر به بقیه‌اش کاری نداشته باش. در حدیث معراج خطاب به نبی مکرم آمده فقط برای یک چیز نگران باش و آن اطاعت از امر دین من است. دیگر فکر هیچی نباش بقیه‌اش را به عهده‌ی خود من بگذار، توکل به من کن، تا تو را به اعلاترین درجه برسانم. شیخ عباس قمی کتاب مفاتیح الجنان و منتهی الآمال را می‌نویسد، تمام مردم محتاج کتاب این بزرگرمرد هستند. چرا؟ آقای علامه می‌فرمودند: جزء اولین کتاب‌هایی که آشیخ عباس قمی نوشت منازل الآخره بود. پدر ایشان روزها پای منبر می‌رفت. یک روز منبری گفت: آقایان کتاب خوبی چاپ شده به نام منازل الآخرة. از روی آن یکی دو تا حدیث می‌خوانم. پدر آشیخ عباس آمد منزل و با تندی و عصبانیت گفت: بچه جان! چه قدر عمرت را ضایع می‌کنی! ببین علما منازل الآخرة می‌نویسند. چه‌قدر مفید! امروز این آقا دو تا حدیثش را خواند کیف کردم. تو کنار اتاق با این کتاب‌ها بازی می‌کنی! آشیخ عباس بعد‌ها فرموده بود هرچه به خودم فشار آوردم بگویم بابا جان ! این کتاب را من خودم نوشتم دیدم نه ! خلوص از بین می رود. فرمود : ( العمل الخالص ) (الذی لاترید ان یحمدك علیه احد الا الله ) عمل خالص آن عملی است كه اصلاً در دلت نخواهد كسی غیر از خدا تو را ستایش كند معنی اگر مثلاً بیمارستان ۱۰۰ طبقه ای را ساخته‌ی مردم پای گذاشتند دیگری و از او تجلیل كردند در دلت بگویی الحمد الله یك نفر نفهمید این كار را من كردم . حضرت صادق علیه السلام می فرماید : ( ربما شكوت من تقیرك فی العباده و لعل الله یعلم فی قلبك خلاف ذلك) گاهی از تقصیر در عبادت شكایت می كنی كه دیشب از نماز شب خواب ماندم اما ته دلت خلاف آن است كه مردم بگویند آقا نماز شب خوان است . ربما ذممت نفسك و انت تمدحها علی الحقیقه ) گاهی مذمت می كنی كه چه قدر آدم بد شده ام ! اما در عین حالدارای مدح می كنی تا بگویند : عجب آدمی متواضعی است خودش را پایین می اورد ! (ربما حسبت انك ناصح للخلق) گاهی خیال می كنی ناصح خلق شده ای ( و انت تریدهم انفسك ان یمیلوا الیك ) در حالی كه می خواهی مردم دورت جمع شوند و به گویند چه جلساتی مفید دارد ! ( ربما اقمت نفسك علی العباده متكلفا و الله یرید منك الاخلص ) چه بسا در عبارت خودت را به زمت و مشقت می اندازد اما بدان كه خدا از تو اخلاص می‌خواهد. علامتش این است كه اگر عمل تو را پای حساب دیگری گذاشتند خوشحال تر باشی.
آقا بی خود علامه ، علامه نشده كه هر چه بگذرد آثار وجودی او بیشتر می شود . هر كسی در این مدرسه درس می خواند ، نماز می‌خواند ، درس می دهد . او اجر می برد. چون این جهت را درست كرده و اخلاص ورزیده آن وقت آثارش باقی است . خدا نمو می دهد. یك تاجر شوشتری گفت : مشرف شدم كربلا و نجف همین كه از اتوبوس پیاده شدم دیدم شخصی با لباس عربی آمد اظهار كرد اثاثیه شما را ببرم . اثاث را گذاشتیم روی دوشش دو سه خانه گشتیم تا منزلی پیدا شد تا اثاثیه را گذاشتیم آمد پول بدهم گفت : لازم نیست ، پیش مولا كه تشریف می برید مرا دعا كنید . گفتم : شما كی هستید ؟ گفت عباس نامی... فردا آمدم حرم دیدم آن باربر دیروزی آشیخ عباس قمی است . یك ساعت هم كه فراغت دارد می گویند بروم بار زوار امیرالمومنین را بردارم معلوم است كه غیر از خدا را قصد نكرده است . بعد حضرت صادق فرمود : ( اعلم انك لن تخرج من ظلمات الغرور الا بصدق الانابه الی الله ) از این ظلمت های غرور و وسوسه های نفسانی راحت نمی شوی مگر الانابه و زاری و الا كارهای ظاهری ملاك نیست در روایت دارد ذوالالباب به حجم عمل نگاه نمی كنند تمام همتشان در اخلاص عمل است . یك دانه در هم صدقه بدهد خدا بپذیرد بهتر است نزد او تا صد میلیارد در راه خدا خرج بكند .

حضرت موسی آمد در خانه‌ی شعیب ، شعیب سفره را انداخت گفت : بفرمایید گفت : اعوذ بالله من هیچ وقت كاری كه برای خدا می كنم نمی خواهم در قبالش كسی برای من خدمتی كند ، من نكردم كه شما از من پذیرایی كنید . من اگر اب را از چاه كشیدم برای این نبود كه شما از من تشكر كنید . جناب شعیب هم گفت : ما میهمان نواز هستیم ، هر كه آمد خانه‌ی ما از او پذیرایی می كنیم . موسی گفت : اگر تمام كره‌ی زمین را پر از طلا بكنند به ما بدهند ما معاوضه با یك قدم كوچك برای خدا نمی كنیم ، فقط هدفمان اوست . آن وقت اگر كسی این جوری شد روز به روز اثر وجودیشان مثبت تر معلوم می شود .

نكته‌ی دوم این است كه اگر كسی اخلاص داشت دائماً در هدف قدم بر می دارد . به داوود خطاب شد اگر برای گرفتاری كسی قدم برداشتی ما بهشت و حكومت بهشت را به تو می دهیم . چه گره او بار بشود و چه نشود . اگر كسی هدفش را تصحیح كرد كاری به تیجه ندارد او به هدف رسیده . وقت فوت مرحوم آقای روزبه به همه‌ی هم و غم آقای علامه این بود كه مدرسه را حفظ كند . یك پارچه عاطفه بود گاهی می دیدم اشك ایشان می آمد اما زود آن را پاك می كرد . نسبت به كار مدرسه تمام فعالیتش را می‌كرد بقیه اش را می گفت : به من ربطی ندارد . در مدرسه را بستند یا نبستند ، من كار خودم را كرده ام ، در امور دنیوی گاهی آدم مریض مداوا می كند ، خرج می‌كند مریضی اش بیشتر می شود گاهی سرمایه كلانی را در رشته ای می اندازد ، اصل و فروغ از بین می رود . امور دنیوی دست ما نیست و اما اگر كسی برای خدا قدم برداشت به نتیجه رسیده شخصی گفت : صبح زود دیدم آقای علامه نزدیك میدان ونك بشكه ای را می آورد . گفتم آقا ! اجازه بدهید . ایستادم پرسیدم : این چیست؟! گفت : در مدرسه یك بشكه آب می خواهیم در آن آب بریزیم برای بچه ها. ایشان كیف می كند از این كه این گونه زحمت می كشد یا می آید مدرسه جاروب می كند ، دستشویی می شوید . می گوید : من همین الان به هدف رسیده ام .

و این وعده‌ی الهی است كه اگر كسی برای ما قدم برداشت آن چنان قلب او را روشن می كنیم و نشاطی به او می‌دهیم كه دائماً احساس می كند پشتش به كوه است . در روایت دارد ، اخلاص نتیجه‌ی یقین است .اگر كسی باور قطعی به خدا پیدا كرد. خود به خود با خدا انس می گیرد رفیق می شود و هر كاری كه او را با خدا پیوند می دهد برای او از هر باقلوای شیرین است و لذت می برد . او منتظر آینده نیست كه الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون مرحوم مجلسی می گویند : این آیه مال قیامت نیست ، در دنیا فرد با تقوی و مومن كه برای خدا قدم بر می دارد كیف ها می كند.

حضرت صادق فرمودند : ( الا بصدق الانابه الی الله ) در خانه‌ی خدا و اولیا خدا رفتن اول باید در خانه زهرای اطهر و فرزندان طاهرین اوبیایی كه سرمایه دارهای خلقت هستند . خود آقای علامه برای من نقل كرد زمان رضاخان در كوچه غریبان خانه مان بود ، مامور دولت آمد مرا برای سربازی ببرد . یكی دو روز بعد باید باید خودم را معرفی بعد از ظهری دراز كشیده بودم ، اشكم جاری شد گفتم :یا صاحب الزمان من می خواهم نوكر شما باشم عمرم برای شما مصرف بشود ، این ها می خواهند دو سال عمر ما را تلف كنند . فردا مامور آمد كه علی اصغر كرباسچیان بیاید معافی اش را بگیرد در زمان رضاخان معافی گرفتن در حكم معجزه بود . علامه ها فهمیدند كه اول باید در خانه‌ی ایم وجودات مقدس كوچكی بكند ان وقت به او می دهند . اگر كسی دنبال اینها نیامد ! ممكن است دانشمند و نابغه و فیلسوف هم بشود و دنبال شهوت هم نمی رود اما می شود امام المضلین خودش و میلیون ها فر را به سوی جهنم می برد . آقای حضرت رضا می فرمایید : من لزمنا لزمنا و من فارقنا فارقناه كسی كه به ما بچسبد هوایش را داریم كسی هم كه از ما فاصله می گیرد رهایش می كنیم . ( یا ابن جندب اقل النوم بالیل و الكلام بالنهار ) خواب را در شب و كلام را در روز كم كن. ( فان ام سلیمان قالت له یا بنی ایاك و النوم فانه یفقرك یوم تحتاج الناس الی اعمالهم ) زیاد نخواب ، آن روز بیچارگی می رسد ، توشه برنداشته ای ( هب لی من عینك الدموع ثم ادعنی فی ظلم الیل ) اگر كسی می‌خواهید زنده بشوید به حیاه حقیقی از شب ها استفاده كنید . باید گدایی كنی تا به تو اخلاص بدهند و گرنه مطالعه كن ، دانشمند شو ولی در این ها اخلاص نمی آید . اولش انابه می خواهد و بعد فرمود : وصیعه ناله بزن بر گناهانت فرار كن از امور پستی كه قبلاً مرتكب شدی بیا درب خانه‌ی من كه اگر آمدی من دست تو را می‌گیرم . اگر كسی به من ملتجی بشود مرا خو اهد یافت یاور هستم . آقا امیرالمومنین در دعای زیبای ئو سه تا ایه را به رخ خدا می كشد ! می گوید : خدایا ! نفرمودی (ادعونی استجب لكم ) مرا بخوانید اجابن می كنم شما را خدایا ! نفرمودی ( لاتفنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعاً از رحمت خدا نا امید نشوید ، خدا هم گناهان را می امورزد . حالا آمده ام درب خانه ات محال است كسی كه به صدق نیت در خانه‌ی خدا برود و خدا دست رد به اوخبر بده (ابلغ اهل ارضی انی حبیب من احبنی ) من دوست كسی هستم كه با من دوستی كند پس مقدمه‌ی همه‌ی كمالات با اخلاص كامل درب خانه‌ی خدا آمدن است .
بهترین درب خانه و اسان ترین وسیله فاطمه‌ی اطهر و بچه های طاهرینش هستند ایها باب الله هستند همه‌ی این مجالس و محافل درب این خانه بیاییمو آن كمك بگیریم . خدا را قسم می دهیم به عنایت و لطفشان آن به ان و معرفت و محبت ما را به ذوات ملكوتیشان قوی تر بفرماید و آی ما را از در بار گرمشان دور نفرماید و نعمت عظمای ولایت را تا دامنه‌ی قیامت بر نسل ما جاری بفرماید.
ان شاء الله

سخن‌رانی دکتر علی رضا رحیمیان در سومین سالگرد وفات استاد علامه (۱۳۸۵/۴/۷)

بسم الله الرحمن الرحیم

شـاه شـمـشـاد قـدان خـسـرو شــیرین دهنـان
کـه به مـژگان شکند قلب همه صـف‌شکنان

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت کای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بـود
بنده‌ی ما شـو و بر خـور ز همه سـیـم‌تـنـان

دامـن دوست به دسـت آر و ز دشـمن بگسل
مـرد یـزدان شو و ایـمـن گـذر از اهـرمنان

کـمتـر از ذرّه نـه‌ای پـسـت مـشو مهـر بورز
تـا بـه خـلوتـگه خـورشید رسـی رقص‌کنان

فکر می‌کنم در چنین مجلسی، توقع و علاقه‌ی همه‌ی عزیزان این باشد که چند لحظه‌ای، به حال و هوای سخنان مرحوم آقای علامه برگردیم و از عبارات، نهیب‌ها و دست‌گیری‌های ایشان سخن بگوییم و در فضای محضر ایشان قرار بگیریم. شاید زنگ این بیت در گوش اکثر کسانی که با ایشان در تماس بودند باشد که:

کمتر از ذرّه نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

این عبارت حضرت امیر صلوات الله و سلامه علیه همیشه ورد زبان ایشان بود که و لبئس المتجران تری الدنیا لنفسک ثمنا چه بد تجارت و معامله‌ای است که انسان خودش را بدهد و همه‌ی دنیا را بگیرد.

دنیا گاهی مال است، گاهی قدرت است و گاهی هم این است که دوست داشته باشیم دیگران فکر کنند ما دانشمند و یا مرد حق هستیم. البته اگر این‌ها برای خدا باشد خوب است. بعضی‌ها حاضرند همه‌ی ثروتشان را بدهند که دیگران بگویند این‌ها آدم‌های خوب و از اولیاء الله هستند. ایشان از آقای روزبه نقل می‌کردند که می‌فرمود: روزی می آید که این مدرسه هست و ما نیستیم. در شدت بیماری ایشان یک روز خدمتشان رسیده بودیم، گفتند: خوب! الآن فرض کنید علامه مُرد و دفنش کردیم، حالا بگویید برای مدرسه چه کار بکنیم؟ این مهم است. اگر مردم برای ما احترام گذاشتند و به خاطر تجلیل ما جلسه تشکیل دادند و گفتند فلانی خیلی بزرگ است، معلوم نیست یک شاهی فایده داشته باشد! اگر همه‌ی ما امضا بکنیم که آقای علامه از اولیاء الله بود، اگرخدای نکرده در مقام واقع این‌طور نباشد، همین هم دنیا است و فایده ندارد. و لبئس المتجر ان تری الدّنیا لنفسک ثمنا اگر ما دنیایی زندگی بکنیم، این برخلاف مسیر و هدف خلقت ما است. شاید محوری‌ترین کلام مرحوم علامه همین بود. همه‌ی همّ ایشان این بود که آقا! دنیا یک ظاهری دارد و یک باطنی هم الذین نظروا الی باطن الدّنیا اذا نظر النّاس الی ظاهرها اولیاء خدا کسانی بودند که به باطن دنیا نظر می‌کردند زمانی که مردم همه‌ی همّ و غمّ‌شان این بود که ظواهر دنیا را حفظ کنند. وَ هم یَرون اهلَ الدنیا یعظّمون موت اجسادهم و هُم اشدّ اعظاماً لموت قلوب احیائهم مردان حق می‌بینند عده‌ای همه‌اش چکاپ می‌کنند، آزمایش می‌دهند که سلامتی جسمشان حفظ بشود. این ها خوب است به شرط این که جا را بر عالم معنا تنگ نکند. مقداری از همّ و غمّ و تلاش انسان باید برای سلامت قلب و عالم معنوی او باشد. همه‌ی همت مرحوم آقای علامه همین بود که از این منجلاب بیایید بیرون.

کمتر از ذرّه نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

آمده‌ای این‌جا که بروی بالا چرا به دنیا دل بسته‌ای؟! در این دنیا مردان حق شنا کردند ولی به آب آلوده نشدند. فرض کنید که روح مرحوم آقای علامه مشرف به جلسه‌ی ما باشد و ما ایشان را شاه شمشاد قدان این مجلس بگیریم که به ما نهیب می‌زند و هشدار می‌دهد و می‌خواهد دست ما را بگیرد و بیاورد بالا.

شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان

آن قدر نگاهش، کلامش، سخنش نافذ بود که یک نگاه نافذ او اصلا آدم را به حال دیگری می‌برد. او به این دنیا و مافیها بی‌توجه بود.

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت کای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

می گفت: شما گل سرسبد خلقت هستید.

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده‌ی ما شـو و بر خـور ز همه سـیـم‌تـنـان

فقیر بودن به موجودی بانک نیست؛ فقیر آن است که در این دنیا بیاید و دست خالی برود. همه‌ی تذکر ایشان این بود كه مبادا دست خالی از دنیا برویم. فرض کنید به کسی می‌گویند: تو باید تا فردا مملکت را ترک کنی وگرنه جانت در خطر است. این شخص یک شبه همه‌ی دار و ندارش را تبدیل به چیزی می کند که بتواند با خود ببرد. خانه‌ی ۳۰۰۰ متری در نیاوران و برج ۲۰ طبقه و سندهای منگوله‌دار در گاو صندوق را که نمی‌تواند ببرد. اگر این‌ها را بتواند با چند سکه عوض کند که بشود ببرد برنده است! اما اگر آن‌ها را جا بگذارد باخته. همه‌ی حرف مرحوم علامه این بود که آقا ما کاری نکنیم که سرمایه‌ی ما این‌جا بماند و ما دست خالی برویم بعد چشممان را در عالم بعد باز کنیم ببینیم هیچ چیزی با خود نیاورده‌ایم!

چون خلق درآیند به بازار مکافات
ترسم نفروشند متاعی که خریدند

از چیز‌هایی که در این دنیا خریدیم، چه داریم که فردای قیامت بخواهیم ارائه کنیم؟! ایشان تعابیری داشت، مثل این‌ که من در زندگی فقط چند متر مستراح پُر کردم!

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بـود؟
بنده‌ی ما شـو و بر خـور ز همه سـیـم‌تـنـان

سیم تنان همان موجودات نورانی عالم ملکوت‌اند که اگر رزق معنوی ما از طریق آن‌ها حاصل بشود و ما متصل به عالم معنا بشویم، دیگر فقر نداریم. ایشان می‌گفت: بی‌توجهی به دنیا که دیگر قیافه گرفتن ندارد! شما اگر از کنار یک مردار گندیده‌ی متعفن رد شدید و بینی خودتان را گرفتید، آیا فخر هم باید بفروشید؟!
الدنیا جیفة و طالبها کلاب دیگر بابت بی‌اعتنایی به مردار که نباید کسی قیافه بگیرد و مرید جمع کند و عدّه‌ای را معطل بکند؛ این که خودش می شود دنیاداری!

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و ایمن گذر از اهرمنان

دشمن هر آن چیزی است که غیر خداست. آیا روش غالب مرحوم آقای علامه این نبود که دستش را بگذارد زیر چانه‌ی ما و سر ما را از این عالم ماده به عالم بالا متوجه بکند. اگر انسان آن مناظر را ببیند، از آن چه در این دنیا است واقعا بدش خواهد آمد. ايشان می‌‌گفت: چاره‌ای جز اين نيست كه بيايی بالا. این شامه باید باز بشود. آدمی که دنیا را متعفن نبیند، آخرش هم دنیا داری می‌کند ولو به زهد فروشی و این که من از اولیاء الله هستم.

در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست
در بند نام ماند اگر از نشان گذشت

همان عنقایی که از این پستی‌ها گذشته اما چون در بند نام است، وارستگی‌اش کامل نیست. اما اگر آن قدر خاضع و مخفی بودی که چشم مردم دنیایی تو را ندید خوشا به حالت.

کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ‌زنان

غزل‌های حافظ مثل یک نقاشی قشنگ، مطلب را در زیباترین قالب در اعماق وجود ما می‌نشاند. آقای علامه می‌گفتند که مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمودند: ما روی دست حافظ شاعری نداریم که این‌طور ظرائف و لطائف معنوی را در قالب شعر آورده باشد و خیلی هم ایشان به حافظ علاقه داشت.

برجهان تکیه مکن ور قدحی می‌داری
شادی زهره‌جبینان خور و نازک بدنان

هر چه سرمایه و موجودی در دنیا داری، صرف کسانی کن که به‌ دردت بخورند و برای کسانی خرج کن که در آن جا تحویلت بدهند و یک جایی امانت بگذار که در روز نیاز به تو برگردانند. وقت خود را برای خدمت به خلق با نیت الهی صرف کن که آن جا پس بگیری وگرنه اگر صرف دنیا کردی، چه گیر تو خواهد آمد؟ اگر امروز نصایح و نهیب‌های مرحوم علامه ما را تکان بدهد، می‌یابیم که حیف است از خدا دنیا را بخواهیم.

خلاف مروّت بود کاولیا
تمنا کنند از خدا جز خدا

ما از خدا همه چیز می خواهیم جز خودش را. اگر انسان بنا را بر این بگذارد که یک عالم ربانی را راهنمای خود قرار بدهد و دنبالش برود، امید هست که بتواند راه را به سلامت طی کند. در این جا من می‌خواهم جمله‌ای از کتاب توصیه‌های استاد را برای شما بخوانم که یک بحث دقیق تربیتی دارد. "با پیشرفت علوم تجربی عده‌ای تصور کرده‌اند که هر دانشی باید از راه تجربه‌ی شخصی به دست بیاید."

در راه و روش‌های جدید تربیتی خطر عمده‌ای‌ ما را تهدید می‌کند و آن این که در علوم تجربی گفته می‌شود: ما به جای این که بحث‌های ذهنی بکنیم، باید بیاییم در مقام عمل تجربه بکنیم. اما از این‌که تجربه‌ها همه‌اش باید شخصی باشد یا از تجارب دیگران هم می‌توان
استفاده کرد؟ کمتر صحبت به میان می‌آید. آقای علامه توضیح می‌دادند که گاهی پاره‌ای از تجربه‌ها آن قدر پرضرر وخانمان‌سوز است که هستی جوان را به باد می‌دهد و لذا ما اجازه‌ی تجربه کردن در این گونه امور را نداریم و نباید آن را توصیه بکنیم بلکه باید از تجربه‌ی دیگران استفاه بکنیم. بعد مثال‌ می‌زدند که مثلا اگر کسی بخواهد ببیند کور شدن چه گونه است، آیا می‌‌تواند خودش را کور کند؟!

بعضی می‌گویند: بگذارید بچه‌ها خودشان تجربه بکنند و خودشان به دست بیاورند، این حرف خوبی است اما تا کجا؟ آیا ما اجازه داریم هر چیزی را تجربه بکنیم؟ ایشان می‌گفتند: آیا ما مجازیم برای تجربه‌ی ارتباط با جنس مخالف دست جوان را باز بگذاریم؟! آیا در این‌ گونه تجربه‌ها گاهی کار به آن‌جا نمی‌کشد که دیگر تیر از کمان می‌رود و ما نمی‌توانیم کاری بکنیم؟! آیا رفتن در بعضی محافل و دیدن بعضی صحنه‌ها مثل این نیست که ماده‌ی سمی را برای شناخت اثر آن تناول کنیم که در این صورت راه بازگشت ندارد؟! آیا می‌توانیم اجازه دهیم کسی اعتیاد را خودش تجربه کند؟! مرحوم آقای علامه به هیچ وجه چنین روش‌های تربیتی را مجاز نمی‌دانستند.

پیر پیمانه کش ما که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان‌شکنان

آن‌ اساتیدی که از معارف الهی سیراب شده‌اند، به ما می‌گویند: مصاحبت با کسانی که پیمان عهد الست با خدای متعال را شکستند و راهی جز راه الهی را رفتند و مردم را هم به آن دعوت می‌کنند، شما را در معرض خطر و لغزش قرار می‌دهد.

امیدواریم خدای متعال دست ما را بگیرد تا از این دنیا کور، ضرر کرده و ورشکسته خارج نشویم.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین

سخن‌رانی دکتر محمد نهاوندیان در سومین سالگرد درگذشت علامه کرباسچیان (۱۳۸۵/۴/۷)

بسم الله الرحمن الرحیم

شهر یاران بـود و خاک مـهـربـانـان ایـن دیـار
مـهربانی کی سـرآمد؟ شـهریاران را چه شـد؟

لعـلی از کـان حـقـیـقـت بـرنـیامـد ســال‌هـاسـت
تابش خـورشید و سعی باد و باران را چه شد؟

گـوی تـوفـیـق و کـرامـت در مـیان افـکـنـده‌انــد
کـس به مـیدان درنمی‌آید، سواران را چه شد؟

صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عَندلیبان را چه پیش آمد؟ هزاران را چه شد؟

دلمان تنگ شده بود برای این در و دیوار، برای آن تابلوی حدیث هفتگی، برای آن تک درخت حیاط، برای این کلاس‌ها و پنجره‌ی وسط آن، برای صندلی خودمان، برای میز معلم. اما این دل‌تنگی از قبیل دل‌تنگی خاطرات نوجوانی نبود. امشب این‌ها را دوباره دیدیم ولی هنوز دل‌تنگیم. دل‌تنگ نهیب مردانه‌ای که در کلاس اخلاق، جان ما را به پرواز دربیاورد. دل‌تنگ زمزمه‌ی مهربانانه‌ی معلمی که جلوه‌های توحید خدا را در درس‌ فیزیک به ما بیاموزد. دل‌تنگ لحظه‌های تصمیم که در گوشه‌های این حیاط در خلوت‌های مستانه‌ی پرواز‌های کلاس اخلاق برای زندگی‌مان گرفتیم. این مدرسه فقط برای ما جایی نبود که شش کلاس به ما درس بدهند، دیپلمی بگیریم و برویم. ما شخصیت‌مان، هویت‌مان، هدف آینده‌ی زندگی‌مان و معنای خلقت‌مان را از این خاک و از این کوی گرفته‌ایم.
امشب فرصتی است به عنوان پنجاهمین سالگرد تأسیس علوی که به خودمان نگاه کنیم. ما در این در و دیوار گم‌شده‌ای داریم. معصومیت گم شده! عزم گم شده! خود گم شده! بهترین استفاده از امشب این است که با این خود گم شده‌مان روبرو بشویم. آیا ما همان هستیم که از این مدرسه فارغ‌التحصیل شدیم؟ آیا در کشاکش زندگی به عهدی که با خودمان در این مدرسه بستیم وفادار مانده‌ایم؟

از فوت روزبه ۳۲ سال و از فوت علامه ۳ سال می‌گذرد. از خودمان بپرسیم در این سال‌ها آیا کاری کرده‌ایم که در کارنامه‌ی علوی پسندمان بتوانیم بنویسیم؟ اگر در مجلس ما علامه و روزبه حاضر می‌شدند و به ما نگاهمی‌کردند، ما چه کارنامه‌ای داشتیم که به آن‌ها ارائه کنیم ؟ همان‌طور که وقتی دو زانو کنار علامه می‌نشستیم ،خیلی دوست داشتیم از کارهای خود برای او بگوییم تا به ما بارک‌ الله بگوید؛ کارهایی از نوع خدمت‌گذاری، فداکاری و مثل شمع سوختن و دیگران را روشن کردن. از این کارها چند تا داریم؟

دل‌تنگی ما برای این است که دیگر کسی را نداریم. گاهی که دلمان از عالم می‌گرفت و مادیات خسته‌مان می‌کرد و احساس می‌کردیم این زنجیرها ما را پایین می‌کشد و هم رنگ جماعت می کند، می رفتیم ونک، چند دقیقه‌ای می‌نشستیم، چند تا نهیب تند می‌شنیدیم، زنگار از جان می‌زدودیم و برمی‌گشتیم تر و تازه یک سال دیگر زندگی می‌کردیم.

علامه برای ما از نهج البلاغه‌ی علی علیه السلام می‌خواند : وَ ما أعمالُ البِّرِّ کُلُّها وَ الجِهادُ فی سَبیلِ اللهِ عِندَ الأمرِ بِالمَعروفِ وَ النَّهیِ عَنِ المُنکَرِ إلا کَنَفثَةٍ فی بَحرٍ لُجِّیٍّ تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر مثل قطره‌ای است در برابر اقیانوس. ما از ساعت‌های روزان و شبانمان چه قدرش مصروف خودمان است و چه قدرش مصروف جامعه؟ چه قدر مصروف نفع خودمان است و چه قدرش مصروف جامعه؟ چه قدر احساس مسئولیت اجتماعی ما در نحوه‌ی و‌قت‌گذاری ما تجلی می‌کند؟ ما از این مکتب آموخته‌ایم که تبلیغ دین خدا کنید اما نه به زبان که به عمل. کونوا دُعاةَ النّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم چند تا از ما در محیط کاری‌مان و در خانواده‌مان بدون این که وعظ و پند ملال‌آور کنیم، صداقت ما صداقت می‌آموزد، وفای ما وفا می‌آموزد، تواضع ما خضوع می‌آموزد، انسانیت ما ثابت می‌کند که اوج‌های انسانی در مکتب الهی قابل دست‌یابی است. امر به معروف چند درصد از زندگی ما را تشکیل می دهد؟ علامه برای ما می‌گفت و عمل می‌کرد که امر به معروف این نیست که به راننده‌ی تاکسی بگوییم: موسیقی‌ات را خاموش کن! امر به معروف این است که مدرسه‌ای بنا کنیم و در آن مدرسه شیرینی‌های حقایق الهی را آگاهانه و آزادانه به نسل نو معرفی کنیم که او خودش حقیقت دین را بیابد.

علامه که به سبب نوشتن توضیح‌المسائل، امت شیعه در زمان ما در عمل به فروع دین و احکام فقهی مرهون و مدیون اوست و تمام وجودش و تعالیمش درس تقید به احکام می‌داد، به ما آموخته بود که دین محدود به احکام نیست، دین حقیقتی دارد که خداترسی و آخرت‌گرایی است؛ آن را باید چسبید که پشت سرش عمل به احکام بیاید. نکند ما خودمان را متوقف در بعضی مراسم و مناسبت‌های مذهبی کنیم و از خود مذهب غافل شویم. علامه عاطفه‌ی مذهبی را به ما می‌آموخت و منتقل می‌کرد اما ریشه را که معنویت و خداشناسی و تعبد بود، مورد تأکید قرار می‌داد. ما در عمل مذهبی‌مان چند درصد از اهتماممان به آن اصل و روح است و چند درصد
به ظواهر و تشریفات.

پیام و آموزه‌ی اصلی روزبه و علامه، آرامش ناشی از دین باوری بود که اعتدال در رفتار، اعتدال در قضاوت، اعتدال در موضع گیری را نصیب ما می‌کرد. ما چه‌ قدر توانسته‌ایم به عنوان درس آموخته‌ی این مکتب، این اعتدال را به جامعه منتقل کنیم؟ چه قدر بر جامعه اثر گذاشته‌ایم و چه قدر از جامعه اثر پذیرفته‌ایم؟ این مکتب به ما می‌آموخت که نباید تابع جامعه بود. أیُّهَا النّاسُ لا تَستَوحِشوا فی طَریقِ الهُدی لِقِلَّةِ أهلِهِ فَإنَّ النّاسَ قَدِ اجتَمَعوا عَلی مائِدَةٍ شَبَعُها قَصیرٌ وَ جوعُها طَویل این مکتب، مکتب انبیاء است؛ مکتبی که حقیقت را باید شناخت و حیات فردی و اجتماعی را باید به سمت آن سوق داد.

خدا را شکر که آن ستاره‌‌های درخشان،مشعل‌های فراوانی افروختند. دانش‌آموختگان این مکتب الآن در گوشه و کنار عالم نه فقط در این جامعه نورافشانی می‌کنند. هرکس نورافشانی این چشمه‌ی خورشید را نبیند، چشم از حقیقت دوخته است. اما سخن در این است که آیا فقط نگاه به پنجاه سال گذشته باید کرد و در خاطره‌ها باید زیست و خشنود بود؟ یا کار امشب ما توشه گیری از ۵۰ سال گذشته است برای ۵۰ سال آینده. مدیر یکی از مدارس می‌گفت: آقای علامه در ماه‌های آخر زندگی، یک روز صبح زود من را احضار کرد تا نشستم، پرسید: عزیز جون! برای ۱۰۰ سال دیگر مدرسه چه فکری کرده‌ای؟ جوابی نداشتم. گفت: خُوب! فکر کن، عرضی ندارم.

ما نسبت به ۵۰ سال دیگر به عنوان دانش آموخته‌ی علوی فکری داریم؟ صد بار این را از علامه و روزبه شنیده‌ایم که ألعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس. ما اگر بخواهیم این درس را امروز عمل کنیم به این است که اصل هدف علوی را در زمان خودمان ببینیم چگونه می‌شود پیاده کرد. نه آن کاری را که ۴۰ سال قبل آقای علامه و آقای روزبه کرده‌اند عینا تقلید کنیم. اصل هدف وجهت‌گیری را باید گرفت و مرتبا زمان آگاهانه در شیوه‌ها نوآوری کرد. مدرسه‌ای که اعتقاد قوی و عمیق به اصول وحی را به ما می‌آموخت، در عمل بیشترین میزان نوگرایی در روش را به ما تعلیم می داد. دانش آموخته‌ی علوی باید الگوی این جمع به ظاهر متناقض باشد و اصول همیشه زنده و پایدار وَحیانی را در جام‌های نو به‌‌ نوی زمان عرضه كند.

علامه و روزبه علوی را تأسیس کردند تا به این سؤال پاسخ دهند که رابطه‌ي دین‌باوری با دانش روز چیست؟ آن‌ها می‌خواستند جواب عملی قابل ارائه عرضه کنند، موفق هم شدند. این سؤال هنوز هم سؤال امروز ما است. گرایش‌های فکری مختلفی در مناسبات علم و دین درمانده‌‌اند. دانش‌آموختگان علوی موظف‌ا‌ند به این سؤال باز هم پاسخ نو به ‌نو بدهند. سؤال ۵۰ سال پیش به همان قوت و تازگی برای ما هم هست.

بعضی از دوستان تصمیم گرفتند به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس علوی، نشست علمی داشته باشند. ادای دین به علامه و روزبه فقط نوشتن یک مقاله‌ نیست. این مشعل باید روشن بماند. علامه همیشه با سخنان شور انگیزش از تصاعد هندسی حرف می زد و می‌گفت: اگر هرکس یک نفر را تربیت کند و او هم یک نفر دیگر را، به این ترتیب پس از چند سال تمام کره‌ی زمین اصلاح می‌شود.
روحی که ما از این مدرسه گرفتیم ، این بود که می‌توانیم و باید به اصلاح عالَم برخیزیم. آیا الآن هم این روحیه را داریم ؟! یا آن عزم-های بلند را کنار گذاشته ایم و آن افق های عالی را فراموش کرده ایم؟! نکند دست و پای خودمان را به خانه و ویلا بسته ایم و از عالَم و عالَم دیگر وامانده ایم ؟!

این پنجاهمین سال بهترین فرصت است برای تجدید عهد با پیام اصلی و با راه علوی. هر کسی فکر کند و ببیند به این میراث علوی چه خدمتی می شود کرد؟ خیلی خسران است که اگر ما علوی و علامه و روزبه را دیده باشیم و مثل کسانی زندگی کنیم که این‌ها را ندیده اند.

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
نا خوانده درس مقصود از کارگاه هستی

مرحوم آقای روزبه وقتی فوت کردند ۵۲ سال داشتند ، بیاییم کارنامه‌ی زندگی مان را تا این لحظه با کارنامه‌ی مرحوم روزبه در لحظه ای که رفت مقایسه کنیم

کـاری کـنـیـم ورنــه خـجـالــت بــرآورد
روزی که رخت جان به جهان دگر کشیم

والسلام علیکم و رحمةالله




نظر

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute