دهمین سالگرد رحلت علامه کرباسچیان

تاریخ ایجاد: ۱۴۰۱/۶/۲۴

تعداد بازدید:۰

دهمین سالگرد رحلت علامه کرباسچیان

در دهمین سالگرد رحلت علامه کرباسچیان، در شروع مراسم سرودی توسط دانش‌آموزان مقطع دبستان علوی در رثای حضرت فاطمه زهرا(س) اجرا گردید. در ادامه استاد سیدمجتبی حسینی، جناب آقای حاج سیدعلاء میرمحمدصادقی و دکتر محمد نهاوندیان به سخنرانی پرداختند.



سخن‌رانی حجه الاسلام سیدمجتبی حسینی در مجلس دهمین سالگرد وفات استاد علامه

بسم الله الرحمن الرحیم
قال الحکیم فی کتابه الکریم: مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل  سنبله مأه حبه و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم مثل کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق می‌کنند مثل دانه‌ای است که هفت خوشه می‌رویاند، در هر خوشه صد دانه است.

این همان حرفی است که بچه‌های علوی زیاد از آقای علامه می‌شنیدند که می‌فرمود: ببین جانم! الآن اگر یکی از شما که مکتب دیدید، دست ده نفر را بگیرد و آن ده نفر هر کدام دست ده نفر دیگر را بگیرند، تصاعدی چه قدر می‌شود؟ این مثال را ما در کار خود آقای  علامه دیدیم. در زمان فارغ‌التحصیلی ما در خرداد ۵۷ چند مدرسه‌ی تراز اول در تهران وجود داشت که علوی یکی از آن مدارس بود. بعضی از آن مدارس از علوی قوی‌تر بودند و شعبه‌هایی داشتند ولی ادامه پیدا نکردند؛ اما الآن اگر نگاه کنید، ده‌ها مدرسه جزء اقمار مدرسه‌ی علوی هستند. این‌ها حبه‌هایی هستند که از خوشه‌ی علوی روئیدند. تا الآن علوی ۲۰۰۰ فارغ-التحصیل دارد. در مملکت ۷۰ میلیونی، یک جمع ۲۰۰۰ تایی تا این حد نباید انعکاس داشته باشد! چرا این بذر این قدر خوب شکوفا شد؟ این از خلوص آقای علامه بود. بعضی از مبارزه با نفس‌ها خودش نفسانی است. این طور نبود که برای این که بگویند آقای علامه تواضع دارد، ایشان تواضع داشته باشد.

آیه می‌فرماید: مثال کسانی که اموالشان را انفاق می‌کنند، مانند دانه‌ای است که هفت خوشه می‌رویاند ... در حالی که باید بگوید مثال آن چیزی که انفاق می‌کنند مثال دانه‌ای است که رشد می‌کند و چند برابر می‌شود. مفسرین گفته‌اند: این جا تقدیر مضاف است یعنی مضاف حذف شده. این تکلف است که اگر چاره‌ای نداشته باشیم، قبول می‌کنیم. مطلب بعدی این که رویاندن را به حبه اسناد می‌دهد. دانه را در ظاهر کشاورز و در واقع خدا می‌رویاند، در حالی که آیه می‌فرماید: دانه هفت خوشه را می‌رویاند. باز این جا گفته‌اند: این اسناد مجازی است. این هم تکلف است. ما چون الحمدلله از مشرب اهل‌بیت تغذیه می‌کنیم، مشکلمان حل است. در تفسیر برهان و تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام روایت شده که منظور از حبه فاطمه سلام الله علیها است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: اگر کسی برای جهاد در راه خدا یک درهم بدهد، ۷۰۰ درهم می‌شود اما اگر کسی خود به جهاد برود و یک درهم خرج کند، یک درهم او ۷۰ هزار درهم می‌شود. پس آیه می‌فرماید: خود آن کسانی که انفاق کردند، مثل حبه‌ای شدند که ۷ خوشه‌ می‌دهد و هر خوشه ۱۰۰ حبه می‌دهد. این کاری بود که آقای علامه کرد. ایشان می‌توانست کاسبی بکند بعد هم به یک کار فرهنگی، ماهی ۲۰۰۰ تومان کمک کند. اگر کسی خودش را به تمام معنا انفاق کند، آن وقت می‌بیند در این آیه نه تقدیر مضاف است و نه اسناد مجازی.

این روش تربیت را درس بگیریم. در این روش مربی حضرت زهرا سلام الله علیها است. یکی از کنیه‌های مطهر حضرت زهرا ام‌الازهار است. یعنی مادر شکوفه‌ها. در روایتی آمده است: ان اطفال شیعتنا من المومنین تربیهم فاطمه صلوات الله علیها اطفال شیعیان ما از مؤمنین را فاطمه تربیت می‌کند. پس علامه چه کاره است؟ علامه کمک مربی است، دست بچه‌ها را می‌گذارد در دست فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها. لذا فرمود: اشد من یتم الیتیم یتیم عن امامه لایقدر الوصول الیه شدیدتر از یتیمی معمولی، یتیمی است که از امام خود یتیم باشد که دستش به او نمی‌رسد. بعد فرمود: الا و من هداه و ارشده و علمه معالم شریعتنا کان معنا فی الرفیق الاعلی اگر کسی بیاید دست یتیم‌های آل پیغمبر را در دست پدر و مادر اصلی آن‌ها بگذارد، در عالم بالا با ماست. پس تو کمک مربی هستی؛ کمکت هم این است که دست بچه‌های گم‌شده‌ی این پدر و مادر را بگیری و در دست پدر و مادرشان بگذاری.

هر کجا سبز است نام فاطمه است                                این سیـادت از مقـام فاطمه است
زین ولایت هـر که باغی مـی‌خرد                               در دل او نــام زهـــرا مـی‌بـــرد
باغبـان ایـن زمیـن پیغمبـر است                       منبع ایـن آب حـوض کوثر است

کوثر یعنی خیر تکثیر شونده که تمامی ندارد. خدا نور حضرت زهراسلام الله علیها را در دل‌های شیعیان آن چنان گسترده خواهد کرد که همه‌ی عالم از این نور بهره‌مند شوند. امنا ام الازهار مادر ما مادر شکوفه‌ها بود. ما تازه دوران شکوفایی‌مان است؛ دوران میوه شدن و ثمردادن‌مان مانده که باید تحت تربیت این مادر معنوی انجام پذیرد.
والسلام علیکم و رحمه الله

سخن‌‌رانی حاج آقا علاء میرمحمدصادقی در مجلس دهمین سالگرد وفات استاد علامه

بسم الله الرحمن الرحیم
تسلیت عرض می‌‌کنم شهادت حضرت صدیقه‌‌ی کبری فاطمه‌‌ی زهرا سلام الله علیها را و هم چنین گرامی می-دارم یاد و خاطره‌‌ی استاد بزرگوار حضرت علامه کرباسچیان و هم چنین استاد عزیز مرحوم آقای روزبه را، دو شخصیت بزرگواری که واقعاً کم نظیر بودند.

آشنایی من با آقای علامه از سال ۱۳۴۰ در اثر معرفی مرحوم حاج کاظم آقای حاج‌‌ترخانی بود. من در همان جلسه‌‌ی اول آشنایی به خاطر برخورد بسیار مناسب و خوبی که آقای علامه داشتند، شیفته‌‌ی ایشان شدم و فکر کردم آن گمشده‌‌ای که در جهت فرهنگی داریم، ایشان است؛ لذا در خدمت ایشان بودم و از ایشان خیلی چیزها یاد گرفتم که بعضی از آن‌‌ها را در شغل خودم استفاده کردم. ایشان محسناتی داشت که در بین روحانیون یا نایاب بود یا بسیار کمیاب.

ویژگی اول تواضع ایشان بود. ایشان در مقابل معلمین گاهی چنان تواضع می‌‌کردند که اصلا قابل تصور نیست. مثلا یک بار معلمی قهر کرد. آقای علامه صبح زود رفتند جلوی منزل او نشستند تا این آقا بیرون بیاید. وقتی بیرون آمد، به او گفتند: بچه مسلمان‌‌ها معطل‌‌اند بیا سر کارت. آن طرف شرمنده شد. ایشان موقع نماز چسبیده به دیوار می ایستادند تا کسی به ایشان اقتدا نکند.

ایشان به مراجعین فوق‌‌العاده احترام می‌‌گذاشتند. مثلاً کسی آمده بود فرزندش را ثبت نام کند که صلاح نبود. ایشان طوری برخورد می‌‌کردند که وقتی می‌‌خواست برود، عذرخواهی می‌‌کرد و می‌‌گفت: حال که امکان ندارید، من دعاگو هستم.

اگر کسانی پیشنهاداتی داشتند، آقای علامه بسیار با تواضع آن را می‌‌شنیدند و با افراد ذی‌‌صلاح مطرح می‌‌کردند و در صورت تأیید حتماً انجام می‌‌دادند.

در آن زمان گاهی ساواک برای مدرسه مزاحمت ایجاد می‌‌کرد. به مدرسه می‌‌آمدند، اعتراض و تهدید می-کردند. مرحوم آقای علامه نسبت به  همان مأموری که از ساواک می‌‌آمد، آن قدر ملایم صحبت می‌‌کرد که خودش کوچک می‌‌شد و عذرخواهی می‌‌کرد و می‌‌رفت. یک روز فردی از ساواک آمد و گفت: این جا کانونی ضد شاهنشاه و نظام سلطنتی است! این علامه کیست که این کارها را می‌‌کند؟! آقای علامه گفت: من علامه نیستم، بچه‌‌ها گاهی به شوخی به من علامه می‌‌گویند و گرنه من یک خدمت‌‌گزار هستم. این قدر ایشان با تواضع صحبت کرد که مأمور گفت: ببخشید برای ما از شما یک هیولایی ترسیم شده بود! با این برخورد مرحوم علامه به طور کلی رفع مزاحمت شد. در صورتی که در مدرسه‌‌ی دیگری یکی از بچه‌‌ها روی تخته‌‌سیاه نوشته بود: مرگ بر شاه. وقتی از ساواک آمدند، برخوردی با مأمورها شد که آن مدرسه را بستند. ولی آقای علامه با زبان نرم و برخورد ملایم کاری کرد که هدف اصلی مدرسه از بین نرود. در آن زمان باید عکس شاه را در مدارس نصب می کردند . در دفتر مدرسه‌‌ی علوی هم عکس شاه نصب شده بود. یک روز آقای شالچیان به آقای علامه گفت: این عکس را چرا این جا زده‌‌اید؟! آقای علامه گفتند:  این جواز کسب من است! مرحوم شالچیان واقعا فرد خالص و فداکاری بود. وقتی مراجعین به مدرسه‌‌ی علوی زیاد شدند، قرار شد شعبه‌‌ای از علوی در شمیران تأسیس شود. آقای شالچیان قبول کردند که محلی را خودشان بخرند. آقای بهشتی هم که مدیر دبستان علوی بود، مدیریت آن جا را پذیرفت و مدرسه‌‌ی نیکان پا گرفت که بحمدالله مؤسسه‌‌ی بزرگی شد و آقای علامه مکرر آن جا سرکشی و هدایت می‌‌کردند.

مرحوم آقای علامه پشتکار و تمرکز فوق العاده‌‌ای داشتند. هر کس پیش ایشان می‌‌آمد، اگر مطلبی غیر از مدرسه و آموزش و پرورش و تربیت انسان‌‌ها می‌‌گفت، آقای علامه به او توجه نمی‌‌کردند. تمرکز ایشان در کار انسان‌‌سازی بود که روی آن بسیار دقت داشتند و نسبت به تربیت افراد فوق‌‌العاده کار می‌‌کردند. ایشان با این که در حوزه‌‌ی علمیه‌‌ی قم ۳۰۰ نفر در درس ایشان شرکت می‌‌کردند و یکی از مبرزترین شاگردان مرحوم آیت‌‌الله بروجردی به حساب می‌‌آمدند. برای مدرسه زحمات زیادی می‌‌کشیدند مثلاً خودشان توالت‌‌های مدرسه را تمیز می‌‌کردند. آقای علامه در رعایت حال معلمین و کسانی که با مدرسه هم‌‌کاری داشتند، تلاش فوق‌‌العاده‌‌ای می‌‌کردند. خود من یک بار مریض شدم. ایشان چند مرتبه از امام‌‌زاده یحیی مواد لبنی خریدند و برای من آوردند. با این که منزل ما خیلی دور بود، صبح زود آقای علامه می‌‌آمدند در می‌‌زدند می‌‌گفتند: من فکر کردم این‌‌ها برای کسالتی که تو داری، خوب است. نسبت به معلمین و کارکنان مدرسه شبیه این اقدامات را خیلی بیشتر انجام می دادند.

اگر معلمی با خانواده‌‌ی خود اختلاف داشت، آقای علامه سعی می‌‌کردند آن را حل کنند. من در یکی از این جلسات بودم که ایشان تلاش زیادی کردند تا اختلاف بر طرف شد، منتها رقم سنگینی برای آن پرداختند. ایشان اگر ضرورت داشت، گاهی به اندازه‌‌ی صد برابر حقوق یک سال معلم به او کمک می-کردند تا سر حال باشد و بتواند با ذهن آرام کلاس برود.

وقت‌‌شناسی آقای علامه فوق‌‌العاده بود. ما شاید ۱۰۰ جلسه با ایشان به عنوان هیأت امنا و انجمن خانه و مدرسه و هیأت مدیره  داشتیم؛  من هیچ یاد ندارم که ایشان حتی یک دقیقه دیرتر از قرار جلسه وارد شوند. ما هم با روشی که ایشان داشتند، جرأت نمی‌‌کردیم تأخیر داشته باشیم.

آقای علامه نسبت به ورزش توصیه‌‌هایی داشتند. خود ایشان صبح‌‌ها می‌‌رفتند کوه و خیلی‌‌ها را به کوه رفتن تشویق می‌‌کردند. ما زمانی که با چند نفر کوه می‌‌رفتیم، می‌‌دیدیم آقای علامه در حال برگشتن هستند! یعنی باید ساعت ۴ نیمه شب رفته باشند. یک بار به ایشان گفتم؛ آقا پس شما کی می‌‌خوابید؟ ایشان گفتند: این کوه‌‌نوردی و ورزش، خواب را تأمین می‌‌کند.

مطلب بعدی رعایت ضوابط قانونی بود. آقای علامه می‌‌گفتند: دفاتر مدرسه باید قانونی تنظیم شود تا اگر مأمور دارایی آمد، برای ما اسباب زحمت فراهم نکند. مقید بودند همه‌‌ی کارها طبق ضوابط قانونی انجام شود.

ایشان از کارهای شبهه‌‌ناک بسیار اجتناب داشتند. خیلی از شما شاید منزل آقای علامه را دیده بودید. وضعیت منزل ایشان ایجاب می‌‌کرد که اگر کسی می‌‌خواست منزلی برای ایشان بخرد و یا همان منزل را تعمیر کند، ایشان اجازه دهند. ولی ایشان تا آخرین لحظه‌‌ی حیات اجازه‌‌ی این کار را ندادند. حتی برای مدرسه اگر افرادی می‌‌خواستند کمک کنند، ایشان دقت می‌‌کردند که فرد کمک کننده به چه نیت می-خواهد کمک کند و پولش چگونه است.

یک بار وضع مدرسه از جهت مالی بسیار بد شده بود. بازار هم کساد بود. هیأت امنا پیشنهاد کردند یک مرکز اقتصادی خریداری شود تا از درآمد آن کمبود مالی مدرسه تأمین شود. آقای علامه با این موضوع خیلی موافق نبودند. با زحمات بعضی دوستان کارخانه‌‌ای با اقساط طویل المدت و نرخ مساعد در نظر گرفته شد. ما مقدماتش را انجام دادیم. همه خوشحال شدند و کارخانه خریده شد. بعد که آمدند برای ایشان شرح دادند، با این که کارخانه اکازیون بود و می‌‌توانست درآمد فوق‌‌العاده‌‌ای داشته باشد، آقای علامه گفتند: حتما این را پس بدهید؛ من بچه مسلمان‌‌ها را با درآمد شبهه‌‌ناک به هیچ وجه حاضر نیستم تربیت کنم؛ پولی که در مؤسسه‌‌ی علوی می‌‌آید، باید صد در صد پاک و طاهر باشد و این کمی شبهه دارد. اصلا پول برای آقای علامه چیز بسیار بی‌‌ارزشی بود. بعضی مواقع افرادی می‌‌خواستند به مدرسه کمک کنند، اگر در آن زمان مدرسه نیازی نداشت، ایشان رد می‌‌کردند.

یک بار در شرق تهران عده‌‌ای از دوستان می‌‌خواستند شهرک بزرگی درست کنند و ۵۰۰۰۰ متر آن را برای کار فرهنگی اختصاص دهند. من به آن‌‌ها گفتم: خوب است این را به مدرسه‌‌ی علوی بدهید. چون آن زمان مدرسه‌‌ی علوی اردو نداشت. آن‌‌ها هم مجاناً در اختیار می‌‌گذاشتند. با آقای علامه  صحبت کردم. ایشان گفتند: ببینم چه می‌‌شود. بعد چند نفر را فرستادند آن زمین را ببینند. آن‌‌ها رفتند و گفتند: این جا برای اردو خیلی مناسب نیست، اردو باید در شمال تهران یا در راه کرج باشد که هوای بهتری داشته باشد. آقای علامه به من گفتند: نمی‌‌خواهیم. به ایشان عرض کردم: شما این زمین را بگیرید می‌‌توانید بعد آن را تبدیل کنید. گفتند: نه، این‌‌ها این را برای اردوی مدرسه می‌‌خواهند بدهند. خلاصه ایشان آن زمین را که  ارزش فوق‌‌العاده‌‌ای داشت، نپذیرفتند.

گاهی در جلسات افرادی را برای کمک به مدرسه دعوت می‌‌کردیم. من می‌‌دیدم ایشان به کسی که پول کمتری داده، بیشتر احترام می‌‌گذاشتند؛ چون می‌‌دیدند او در حد امکانش کمک کرده است. آقای علامه نسبت به مسائل مالی فوق‌‌العاده بی‌‌اعتنا بودند که این حالت در کمتر کسی دیده می‌‌شد.

آقای علامه اگر تهاجمی نسبت به مسائل دینی و معارف اهل‌‌بیت می‌‌شد، محکم می‌‌ایستادند و تا حدی  که توان داشتند، در مقابل این تهاجمات مقاومت می‌‌کردند.

مسأله‌‌ی آخر نشر معارف بود اعم از این که از اولیای دین باشد یا از شخصیت‌‌های خارجی. یک دانشمند  خارجی اگر مطلبی می‌‌گفت که مفید بود، آقای علامه آن را نشر می‌‌دادند و هر کسی را درخورشأن و فهمش ارشاد می‌‌کردند؛ برای افراد فرهنگی در امور فرهنگی و برای افرادی که در امور اجتماعی فعالیت داشتند، در مورد مسائل اجتماعی مطالبی بازگو می‌‌کردند. کسی که منزل ایشان می‌‌رفت، سعی می‌‌کردند دست خالی برنگردد.

گاهی فکر می‌‌کنم شخصیتی مثل آقای علامه حیف بود از بین ما برود. ایشان صفاتی برجسته و خلوصی مثال‌‌زدنی داشتند که ما باید از ایشان درس بگیریم و از خدا بخواهیم که قسمتی از آن را به ما هم عنایت بفرماید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

سخن‌‌‌رانی دکتر محمد نهاوندیان در مجلس دهمین سالگرد وفات استاد علامه

بسم الله الرحمن الرحیم
مقدر بر این بود که در گذشت استاد فرزانه‌‌‌ی ما آقای علامه هم‌‌‌زمان شود با ایام شهادت حضرت صدیقه‌‌‌ی طاهره سلام الله علیها که هر سال ادای احترام و تجدید عهدی باشد با این معلم فداکار و درس‌‌‌آموز مکتب زهرای مرضیه که اول فدایی مکتب علوی بود .

به نظر من روح کلی آن چه از علامه و روزبه شنیدیم و دیدیم این بود که به آن چه معتقد بودند، عامل بودند. این روایت را فراوان از آقای علامه شنیدیم و آموختیم که کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم  مردم را دعوت کنید نه به زبان. واقعا این دو بزرگوار زندگی کردند آن چه را که تدریس می‌‌‌کردند و شاید وجه اصلی تمایز آن‌‌‌ها با کسانی که همین حرف‌‌‌ها را می‌‌‌زدند و می‌‌‌زنند و نوشتند و می‌‌‌نویسند و می‌‌‌گویند، این بود که آن‌‌‌ها به زبان عمل تبلیغ می‌‌‌کردند نه به زبان قول و به همین جهت برهان آن‌‌‌ها دل‌‌‌نشین بود چون به آن چه وعظ می‌‌‌کردند، عامل بودند.

یک نکته‌‌‌ی اساسی ترکیب بهینه‌‌‌ی عقل و احساس در زندگی آقای علامه هم چنین آقای روزبه بود. از آقای علامه مرتب شنیدیم و آموختیم برهانی فکر کردن را. آقای روزبه هم تدریسشان برهانی بود حتی تاریخ ادبیات را که یک درس حفظی است، ایشان استدلالی می‌‌‌گفتند و ارتباط منطقی شاعر را با زمان تاریخی بیان می‌‌‌داشتند که چرا این دیوان و این ابیات و این روی‌‌‌کرد در فلان برهه‌‌‌ی زمانی حاصل شده.

ما روی‌‌‌کرد برهانی و برخورد عقلانی را در مدرسه‌‌‌ی علوی یاد گرفتیم. توحید را از آقای روزبه به استدلال آموختیم نه به تحمیل. تمرین کردیم که بحث کنیم و بعد بپذیریم. تشویق می‌‌‌شدیم به شبهه و اشکال کردن. در زنگ‌‌‌های مطالعه می‌‌‌آزمودیم و خودمان را به مباحثه کردن تمرین می‌‌‌دادیم. به ما می‌‌‌گفتند: حرف را بی استدلال نپذیرید. در عین حال، این تربیت برهانی، به دور از احساس، عاطفه و منظومه‌‌‌ی انگیزه‌‌‌های ارزشی نبود. مدرسه‌‌‌ی علوی بر اساس یک روح حماسی تأسیس شده بود. همه یک فداکاری بود؛ فدای دین خدا شدن، مال و منزلت و قدرت و موقعیت و شهرت را برای خدمت به دین خدا زیر پاگذاشتن. اصل این حرکت فرهنگی حماسه و شور و خدمت به ساحت مقدس امام عصر صلوات الله علیه بود.

چند بار اتفاق افتاد که منقلب شدن و بی‌‌‌اختیار شدن آقای علامه را دیدیم. آقای علامه هیچ وقت برای ما روضه نمی‌‌‌خواند. در تمام 6 سال مدرسه، یک بار در ماه محرم شاید از دستشان در رفت و در کلاس اخلاق اشاره‌‌‌ای به وارد کردن سرهای مطهر شهدای کربلا به کوفه کردند و این که لب‌‌‌های مبارک ابا عبدالله این آیه‌‌‌ی شریفه را می‌‌‌خواند که ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا آقای علامه دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و منقلب شد. بار دیگر هم وقتی آقای روزبه به رحمت خدا رفته بود، تمام نگرانی و دغدغه‌‌‌ی آقای علامه این بود که مدرسه در چه شرایطی قرار می‌‌‌گیرد و نکند رژیم برای مدرسه مدیر نامناسبی بفرستد. از سوی دیگر کنترل غلیان احساسات شاگردان و فارغ-التحصیلان لازم بود تا بهانه‌‌‌ای دست رژیم نیفتد. لذا ایشان از خودش هیچ احساسات بروز نداد و امور را طوری تنظیم کرد که حادثه‌‌‌ای رخ ندهد. ماشین‌‌‌ها  حرکت کردند و پیکر مرحوم روزبه را به قم بردند. چند نفری بیشتر در مدرسه نبودند. در همین دفتر نشسته بودیم. آقای علامه گفت: آقای روزبه که رفت در دامان پیغمبر خدا، باید مراقب مدرسه باشیم و به گریه افتاد. پس او  احساس داشت ولی به احساساتش کاملا مسلط بود.

عقلانی بودن به معنای بی‌‌‌احساس بودن نیست. این که من یک دین عقلانی و برهانی داشته باشم، نباید من را بی‌‌‌عاطفه، بی‌‌‌احساس و بی‌‌‌توجه به سرمایه‌‌‌های عاطفی و انگیزه‌‌‌های ارزشی دینی کند. وظیفه‌‌‌ی من و شما جمع این دو مسأله‌‌‌ است. فرزندانمان را چگونه بار بیاوریم که هم نسبت به شعائر دینی حساس باشند، مثلاً عزاداری امام حسینعلیه السلام را مسخره نکنند و سرمایه‌‌‌ی عواطف مذهبی را ارج بنهند، اما در عین حال در مسائل مذهبی، بی‌‌‌عقل، بی‌‌‌تدبیر و بی‌‌‌ملاحظه وارد نشوند و کمک‌‌‌کار توطئه‌‌‌گرانی نگردند که با ظاهر مذهبی بیشترین تحمیق را صورت می‌‌‌دهند.

تربیت مکتب علوی، تربیت یک شخصیت عقلانی حسابگر بود که حتی عقائدش را هم با استدلال و عقلانیت می‌‌‌پذیرد ولی تمام وجودش را برای خدمت به دین می‌‌‌گذارد و در شیوه‌‌‌ی خدمت به دین، تدبیر و عقلانیت را به کار می‌‌‌برد. من امروز بر این نکته تأکید می‌‌‌کنم که سلفی‌‌‌های جرار و جلاد که در جوامع مختلف سر شیعیان را می‌‌‌برند و به خودشان بمب می‌‌‌بندند و با حمله به مراکز شیعی جنایت می‌‌‌کنند، لزوماً آدم‌‌‌های بی‌‌‌اعتقادی نیستند؛ سوء استفاده از اعتقاد دینی در این شکل خوارجی، خودش را در عصر ما نشان می‌‌‌دهد. مقابله‌‌‌ی ما با این عصبیت‌‌‌های فرقه‌‌‌ای چگونه باید باشد؟ آیا دشمن باید شکل و شمایل و شیوه‌‌‌ی خودش را صادر کند؟ آیا جواب عصبیت را با عصبیت باید داد؟ یا این که باید بر ویژگی مکتب خود مکتب ـ عقل و عدل ـ  پافشاری کنیم. ما با پافشاری بر جنبه‌‌‌ی عقلانیت مکتب ائمه علیهم السلام می-توانیم این مکتب را حفظ کنیم نه با لغزیدن در جدال‌‌‌های عصبی و احساسی. اتفاقاً افشای این فتنه و خطر ضد دینی، با زبان عقلانی و مستدل باید صورت گیرد تا  اندیشمندان دنیا حرف ما را در مقابل حرف مخالفین بسنجند. باید از ما عقل، تدبیر و منطق ببینند و تمایز ما با دشمنان را در اخلاق، در ادب و در نحوه‌‌‌ی برخورد ما جستجو کنند تا توطئه‌‌‌های ضددینی نقش بر آب شود. در امور اجتماعی هم ما پیروان مکتب عقلِ هماهنگ و هدایت‌‌‌کننده‌‌‌ی احساسات عالی، در شیوه‌‌‌های خود موظف به تدبیر هستیم و نمی-توانیم بگوییم: چون این کار دینی است، ما  از تدبیر و محاسبه بی‌‌‌نیازایم . این آیه را از آقای علامه زیاد شنیدیم که و أتوا البیوت من ابوابها فکر کن ببین هر کاری راهش چیست. بعد که در امور اجتماعی و سیاسی دیدیم بعضی با به هم ریختن شیوه‌‌‌های عقلانی، تظاهر به حماسی بودن، انقلابی بودن و ارزشی بودن می‌‌‌کنند، تازه فهمیدیم که این آیه چه دستور مهمی را گفته است. بر هم‌‌‌ زدن شیوه‌‌‌ها و روش‌‌‌های عقلانی، لزوماً به معنی درست بودن یا فداکار بودن یا حقیقت‌‌‌گرا بودن یا ارزشی بودن یا انقلابی بودن نیست. ملاک ارزش تقوا است که آیا در دل و نیت، دنبال دین و خدا هستی یا دنبال نفسانیت و شهرت و مقام و منزلت؟ اگر می‌‌‌خواهی فرزندت را تربیت کنی، باید بهترین معلم آموزش و پرورش را پیدا کنی و در مدرسه بیاوری. آقای علامه که بیشترین وسواس را روی اعتقادات دینی معلم‌‌‌ها داشت، در بعد  علمی، دنبال بهترین معلم تهران می‌‌‌رفت، هر چند بعضی از آن‌‌‌ها حقوق‌‌‌های زیادی می‌‌‌گرفتند. در عین حال چهار چشمی مراقب بود که آن معلم درسش را بدهد و برود و با این که مراقب بود معلمین، متدین و با معلومات باشند، در عین حال مواظب بود در غیر تخصص خود حرف نزنند و حرف دین را تنها معلم دینی بگوید. همان کاغذهایی که از زیر بالش در می‌‌‌آورد و به شما می‌‌‌داد که بخوان جانم! ابا نداشت از این که این جمله، روایت امام صادق علیه السلام به عنوان چشمه‌‌‌ی هدایت باشد یا جمله‌‌‌ی فلان روان‌‌‌شناس به عنوان تجربه‌‌‌ی بشری. در یک عقلانیت هدایت‌‌‌یافته توانسته بود به این جمع برسد که ما می‌‌‌توانیم آموزه‌‌‌های وحی و آسمان را با استفاده از تجربیات بشری به نسخه‌‌‌های کاربردی تبدیل کنیم.

ما دیده‌‌‌ایم که در اداره‌‌‌ی امور، چه قدر روی‌‌‌کردهای افراطی و تفریطی وجود دارد. گاهی رفته‌‌‌ایم تا نفی همه‌‌‌ی تجربه‌‌‌های بشری وگاهی هم رفته‌‌‌ایم تا وابستگی و وادادگی در مقابل دستاوردهای مکاتب بشری که هر دو اتلاف وقت و تضییع سرمایه‌‌‌ی اعتماد اجتماعی را به همراه داشته است.

خواستیم بر این آموزه‌‌‌ی بزرگ مکتب علوی تأکید داشته باشیم. خطبه‌‌‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها به نظرمن بهترین مصداق این ترکیب بهینه‌‌‌ی عقل و احساس است. زهرای مرضیه در آن خطبه از حق دفاع می‌‌‌کند. مردم را به تقوا تشویق می‌‌‌کند، وفای به عهدشان نسبت به نبی اکرم را یادآوری می‌‌‌کند؛ اما در عین حال در همین خطبه، علت احکام را بیان می‌‌‌کند یعنی هم تعلیم می‌‌‌دهد عقلانیت را و هم تحریک می‌‌‌کند احساسات متعالیه را.

از خدا می‌‌‌خواهیم به ما هم توفیق تداوم مکتب علوی را عنایت بفرماید و برکاتی از این مجلس بر روح این دو عزیز بزرگ ما علامه و روزبه بتاباند. پروردگارا این چشمه‌‌‌ی جوشانی را که علامه و روزبه آغاز کردند، تا ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در سراسر جهان پرنعمت بدار و  این حرکت پر برکتی که در مکتب علوی آغاز شد، احیا کننده‌‌‌ی پیام علوی و فاطمی قرار بده.
بجاه محمد و آله الاطهار




نظر

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute