نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به دانشآموزان 1 جلسه 29»
آنچنان گرم است بازار مکافات عمل دیده گر بینا بود هر روز روز محشر است گفت: من در ونک بىجهت توی گوش کسى زدم. روز بعد در تهران، یک نفر ناشناس خواباند توی گوشم. مردم ریختند که بزنندش. آن بىچاره گفت: «ببخشید، من اشتباه کردم؛ خیال کردم فلانى است.» گفتم: «نه، اشتباه نکردى؛ درست زدى. این دست انتقام است.» خرازىفروشى در چهارراه حسنآباد بود. گفت: «من خدا را دیدم.»...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به آموزگاران 70»
یکی از فارغالتحصیلهای ما رفته بود خواستگاری. به دختر گفته بود: «اگر بین ما اختلاف شد، چهکار میکنی؟» گفته بود: «الرِّجالُ قَوّامونَ عَلَى النِّساء»؛ یعنی هرچه شما امر بفرمایید. بعد از شش ماه که کار از کار گذشت، عروس گفته بود: «النِّساءُ سَوّارونَ عَلَى الرِّجال»؛ یعنی زنها سوار بر مردها هستند. الله اکبر. این یادتان باشد. آنهایی که خواستگاری میروند حواسشان را جمع کنند. چند ماه پیش در یک...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به آموزگاران 70»
آقای جعفری میگفت: انسان در حج هنگام محرمبودن نباید فحش بدهد. یک نفر در منا دعوا میکرد و به دیگری فحش میداد. وقتی گفتم: «بابا، آخر شما در احرام هستید و نباید فحش بدهید» گفت: «آخر این پدرسوخته از وقتی راه افتادهایم تا الان خودش گوشتکوب را لیسیده.» وقتی گوشت را میکوبند، چربی لذیذی به گوشتکوب میماند. فردی که حسرت چنین چیزی را میخورد معلوم است از خودش بیرون...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به دانشآموزان 1 جلسه 19»
«أحسِن إلىٰ مَن أساءَ إلَیكَ.» این منطق پیغمبر(ص) است. کسى که اینطور باشد محمدى است و کسى که اینطور نباشد بهایى است، یهودى است. شخصی روى سر حضرت محمد(ص) خاکستر مىریخت، اما همین شخص وقتی مریض شد، حضرت به عیادت او رفتند. «أحسِن إلىٰ مَن أساءَ إلَیكَ.» اگر در دورۀ دبستانتان کسى بوده که با او قهر بودید، با اجازۀ پدرتان امشب به خانهاش بروید، دستش را ببوسید. ممکن...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به دانشآموزان 1 جلسه 19»
بیایید از امروز آدم شویم. اگر در مقابل بدى خوبى کردید، این هنر است. فلانی مدتها با فامیل خودش قهر است. چرا؟ براى اینکه وقتى رفته منزلشان، او چاى را اول جلوى دیگری گذاشته. آیا چاى که بعد از یک ساعت بول مىشود، این حرفها را دارد؟! الان شما که فقط شش ماه است با این حرفها آشنا شدهاید و قدرى سطح فکرتان بالا رفته، به این حرفها مىخندید،...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به دانشآموزان 1 جلسه 18»
سعدى حدیث «أحسِن إلىٰ مَن أساءَ إلَیكَ» را در این شعر بیان مىکند: بدى را بدى سهل باشد جزا اگر مردى أحسِن إلى مَن أسا کسى معنىاش را فهمید؟ «مىگوید اگر یک نفر به شما بدى کرد و شما بدى کردید، کار آسانى است؛ ولى اگر خوبى بکنى کار مرد است.» الان یک نفر به شما مىگوید: «مادرفلان!» شما هم مىگویید: «خواهرفلان!» این همان سگ است که وقتی پا...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به دانشآموزان 1 جلسه 18»
شما محمدى هستید، اگر نیستید، بیایید از این ساعت محمدى شوید. «أحسِن إلىٰ مَن أساءَ إلَیكَ.» الان بگویید: «همه مرا دوست دارند، چون کسى را نمىرنجانم و اگر هم کسى اذیتم کند، شیرینى مىخرم و مىبرم درِ منزلش و بغلش مىکنم، جنگ و نزاع و کدورت تمام مىشود.» براى مرحوم آقاى بروجردى نامه مىآمد سرتاپا فحش. نامه را مىخواند و زمین مىگذاشت. بعد مىفرمود: «حاج محمدحسین، معلوم میشود این...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به دانشآموزان 1 جلسه 18»
فرمایش پیغمبر(ص) است. «قربان پیغمبر(ص)؛ من اینقدر دوستش دارم که روزى هزار تا صلوات مىفرستم: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.» دوستش دارم یعنی چه؟ اینها فایده ندارد؛ باید به دستورهاى او عمل کنى. مىفرماید: «أحسِن إلىٰ مَن أساءَ إلَیكَ.». صلوات مىفرستى؟ پیغمبر(ص) از تو بیزار است، براى اینکه مادرت را اذیت مىکنى، خواهرت را اذیت مىکنى... چرا داد مىزنى؟ فریاد مىزنى؟ چه خبر است؟ چرا رفتارت مثل رفتار...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به دانشآموزان 1 جلسه 18»
شنیدم که مردان راه خدا دل دشمنان را نکردند تنگ تو را کى میسر شود این مقام که با دوستانت خلاف است و جنگ یعنى تویی که با دوستان خودت جنگ و دعوا دارى کِى به این مقام مىرسى؟ امسال بحمد الله در کلاس شما قهر و آشتى ندیدم. براى چه باهم قهر کنیم؟ یک وقت مثل دعوای پادشاهان است، یعنی بر سر حکومت و سلطنت است،...
نمایه «جر و بحث و دعوا»، در «به دانشآموزان 1 جلسه 18»
دنیا چو حبابى است ولیکن چه حباب...؟ اگر شما شاگرد مدرسۀ دیگری بودید و این شعر را نشنیده بودید، اگر دعوا مىکردید عیب نداشت؛ اما کسى که مىگوید: «دنیا چو حبابى است»، بعد سر این مزخرفات اعصاب خودش و دیگران را ناراحت مىکند خیلى بىچاره و بدبخت است. بعد از پنجشش سال مسلماً صدهزار تومان، دویستهزار تومان به فقیر مىدهید. آرى، همین شما! بهدلیل اینکه الان پدرهاى شما...
صفحه: