بسم الله الرحمن الرحیم
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیدهاند
مرحوم آقای روزبه دارای همتی عالی بود که توانست مستقیم و غیرمستقیم چندهزار نفر فارغالتحصیل تا امروز تربیت کند. اگر ایشان این خدمت را نکرده بود هم در ساعت معینی باید از دنیا میرفت، حتی اگر سند مالکیت کرۀ زمین متعلق به ایشان بود. این مرد بزرگوار در دنیا چه کرد؟ اینهمه برکات وجودی از یک نفر عجیب است. نعمتی که خدا بهوسیلۀ ایشان به شما داده آرامش است. به آخرت کاری نداریم؛ در همین دنیا این آرامش چقدر ارزش دارد؟ رئیس یک بیمارستان، هفتۀ پیش، خودش را دار زد. دو هفته پیش هم، کسی با میلیاردها ثروت خودش را دار زد. الله اکبر.
ایشان سال آخر دبیرستان، بچهها را جمع میکرد و میفرمود: «مواظب باشید دیپلمه، لیسانسیه یا پروفسور شدن فریبتان ندهد؛ شما خیلی قیمتیتر از این حرفها هستید.» این چه بینشی است که باعث میشود این مرد بزرگوار حس کند روز آخر باید این را به بچهها بگوید؟ این نورانیت را چهکسی به او داده است؟ از خدا جدا نشوید. هرکس از خدا جدا شد ضرر کرد. ایشان روزهای آخر با بچهها این صحبت را میکرد: «آقایان سعی کنید جنبۀ علمی شما قوی شود و هرکدام در هر رشتهای هستید، یک مرد جهانی بشوید.» این همت عالی خیلی جالب است. آقا این عمر تمام میشود. الان این چند دقیقهای که اینجا تشریف دارید، اگر کرۀ زمین را بدهید، برنمیگردد. چه کنیم روزی که از این نشئه میرویم، روسیاه و پشیمان نباشیم؟
ایشان برای معالجۀ سرطان دو بار به لندن رفتند. حاج آقای رحیمیان گفتند:
در آنجا به عیادت ایشان رفتیم. عدهای از فارغالتحصیلها هم بودند. هرکسی میگفت: «من اگر به جوانی برگردم، این راهی را که رفتم نمیروم و فلان مسیر را میروم.» نوبت که به ایشان رسید، فرمودند: «من اگر برگردم، همین راهی را میروم که رفتم.»
الله اکبر. ایشان از دنیا چه درک کرده بود و این مردم بدبخت چه درک کردهاند؟ همتتان را عالی کنید. چند نفر با این طرزفکر سراغ دارید؟ لا اله الا الله. اگر این فکر تا حالا منشأ نجات هزاران نفر شده، چرا آن را در خودمان ایجاد نکنیم تا روزی که از این نشئه میرویم، در دامان خاتم انبیا(ص) باشیم؟ روزبه چهکار کرد؟ هیچ، آدم ساخت، آدمی که آدم نمیکشد، دزدی نمیکند، خیانت از او سرنمیزند.
پیامبر اکرم(ص) نفرمود: «من مبعوث شدم که شما نماز بخوانید، نماز شب بخوانید، روزه بگیرید، مکه بروید، کربلا بروید و...»، بلکه فرمود: «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاق»؛ (مبعوث شدم تا بزرگواریهای اخلاق را کامل کنم). این یعنی بقیۀ انبیا(ع) هم برای همین آمدند، اما من آمدم کار آنها را تمام کنم. گاهی پیش میآمد که شاگردی به آقای روزبه جسارت کند. وقتی میرفت برای عذرخواهی، ایشان میفرمود: «کجا؟ چه؟» تا طرف خجالت نکشد. لا اله الا الله. روزبه پیرو پیامبری است که یهودی روی سرش خاکستر میریخت و وقتی سه روز نریخت، حضرت فرمود: «این دوست ما سه روز است یادی از ما نکرده» و به عیادت او رفت. ما امت این پیامبریم؟ لا اله الا الله. من تا سرم به سنگ لحد بخورد، یادم هست که فلانی به من فحش داده. به پیامبر(ص) سنگ میزدند و دندانش را میشکستند و ایشان میگفت: «اَللّهُمَّ اهدِ قَومي فَإنَّهُم لا یَعلَمون»؛ (خدایا قوم مرا هدایت کن. اینها نمیفهمند). این اخلاق را باید در خودمان به وجود آوریم.
ما میگوییم: «خانه را الحمد لله خریدیم.» حالا هرکس میآید، میگوید: «چه خانۀ خوبی. چند متر است؟» میگوییم: «سیصد متر.» میگوید: «کاش پانصد متر بود.» پانصد متر باشد خوب است؟ هزار متر خوب است؟ یک جا بایست. امام صادق(ع) میفرماید: «مَثل دنیا مَثل آب شور است؛ هرچه بخوری، عطشت زیادتر میشود.» پس آقایان یادتان نرود: در معنویت چشمتان را بدوزید به انتهای افق. حافظ میگوید:
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش
درویشها لباس پارهپارهای داشتند بهنام خرقه. یعنی حالا که خودی را کنار گذاشتهای، به این درجۀ پایین قانع نشو؛ «جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش»، یعنی در دنیا ازحیث معنویت اول باش. ما نیروهای خود را صرف چه کردیم و عمر را با چه معاوضه کردیم؟ لا اله الا الله. فرض کنید سند کرۀ زمین مال شما باشد. حالا میخواهید چهکارش بکنید؟ شخصی در نودسالگی، برجی بیستوپنجطبقه در فرمانیه ساخته. به او گفتند: «تو که در لویزان خانۀ هزارمتری داری...» گفت: «نه، آخر اینجا که مینشینم، همۀ تهران را میبینم.» ببینید آقا، فکر چقدر پست است. گیرم همۀ تهران را دیدی، بعدش چه میشود بدبخت؟ اما روزبه بااینکه دولت به او بورس داده بود که به خارج برود، هرچه کردند نرفت. فرمود: «من باید بمانم و آدم بسازم.» آنوقت این نیت بحمد الله و المنه، این برکات وجودی را ایجاد کرد. این شعر برای یکی از بزرگان است. میگوید:
وَلَستُ إذا سَما لِلمَجدِ طَرفٌ
أرُدُّ نَواظِري دونَ السَّماك
در ادبیات قدیم به دورترین ستاره سماک میگفتند. میگوید: «من وقتی چشمم را به مجد و بزرگی افق میدوزم، آن عالیترین نقطه را هدف میگیرم.» آخرین نقطه چیست؟ که سند کرۀ زمین برای ما باشد؟ ارمنیها و یهودیها هم که پول دارند. تو میگویی شیعۀ کسی هستی که میگوید: «تمام دنیا در نظر من از برگ خشکی که یک ملخ آن را خرد کرده باشد پستتر است.» ما یک ذره شبیه این بزرگوار هستیم؟ این کِی باید درست شود؟ در قبر یا در همین دنیا؟ لا اله الا الله. مرحوم آقای روزبه فوقلیسانس فیزیک و لیسانس علوم تربیتی داشت؛ هر معلمی نمیآمد، ایشان بهجای او میرفت و از همۀ آنها که متخصص آن رشته بودند، بهتر درس میداد. ایشان اگر نیرویش را صرف کرده بود در چیزهایی که این مردم بدبخت صرف میکنند، چنین معلوماتی داشت؟ چهکسی ضرر کرده؟
شخص ثروتمندی مرده بود. بچههایش تلفن کردند آمبولانس بیاید جنازهاش را ببرد. وقتی آمدند در زدند، کسی در را باز نکرد. رفتند. دومرتبه تلفن کردند. آمدند. بچهها گفتند: «جنازه طبقۀ پایین است؛ ما میترسیم بیاییم پایین.» کلید را از طبقۀ بالا پرت کردند و گفتند: «خودتان جنازه را بردارید و بروید.» آیا ثمرۀ زندگی یک انسان باید تربیت چنین فرزندانی باشد یا شماها که هیچکدامتان را نمیشود با پول خرید؟ لا اله الا الله.
پس سعی کنید قوای شما پخش نشود و متمرکز باشد در علم، اما علم نه برای اینکه بگویند: «آقا دکتر است»؛ این یک ذره نمیارزد. بگویند یا نگویند چه فرقی میکند؟ فرض کنید تمام مردم کرۀ زمین هر روز صبح بیایند پای شما را ببوسند و بروند، یا تمام آنها به شما فحش بدهند؛ چه فرقی میکند؟ این شاید الان برای شما سنگین باشد، ولی واقعاً چه فرقی دارد؟ این را باید حل کرد. این شعر برای یکی از بزرگان است:
تا یک سر موی از تو هستی باقیست
آیین دکان خودپرستی باقیست
تمام درس اخلاق بنده در شش سال دبیرستان همین حرف بود: «از خودتان بیایید بیرون.» اگر گفتی: «به من توهین شد»، معلوم میشود هنوز خودپرستی.
گفتی بت پندار شکستم رَستَم
این بت که ز پندار برَستَم باقیست
و اگر گفتی: «من الحمد لله طوری شدهام که اگر به من فحش بدهند یا از من تعریف کنند برایم فرق نمیکند»، این اول درد بیدرمان است. یعنی همینکه گفتی: «من به این مقام رسیدم که این خیالات را شکستم و دیگر برای من فرقی نمیکند که بالا بنشینم یا پایین بنشینم»، همین هم بت است.
این شعر بیش از میلیاردها میارزد. لا اله الا الله. آنوقت چنین آدمی میشود روزبه که این برکات وجودی اوست. الان اگر در گوشهوکنار، کسی هست که به درد مردم میرسد و پول در نظرش خاکستر است شاگرد روزبه بوده است. ایشان یک کتوشلوار پاره و یک جفت کفش کهنه داشت. خانمش گفت:
صبح چای را فوت میکرد. گفتم: «صبر کن خنک شود.» گفت: «باید زودتر برسم مدرسه. یک بچه دارد غرق میشود.» گفتم: «مدرسه که حوض ندارد!» گفت: «نه، میگویم یک دقیقه زودتر برسم، بلکه یک کلمه به یک بچه بگویم و او را از این طوفان نجات بدهم.»
شاگرد روزبه باید این طور باشد. باید به داد مردم برسد و آدم بسازد. روزبه آدم ساخت و دنیا را منقلب کرد. بخواهیم یا نخواهیم، روزی این دنیا هست و ما نیستیم. برنده روزبه است که میگوید: «اگر برگردم، همین راه را میروم.» ما در چه محیط تاریک و آلودهای هستیم. خدا به ما رحم کند.
پس قرار شد سعی کنیم در مسائل علمی در سطح عالی باشیم. البته علم برای دین، یعنی بهوسیلۀ علم، دین را برای این بچهمسلمانها زنده کنید. دنیا تمام میشود. امورات زندگی هم میگذرد. از گرسنگی هم نترسید؛ نمیمیرید.
در زمانه مر تو را سه همرهاند
زان یکی وافی و آن دو غدرمند
یعنی در دنیا سه رفیق داری: یکیشان باوفاست و آن دو تای دیگر حقهبازند و روزی که باید کمکت کنند، نمیکنند.
مال ناید با تو بیرون از قصور
یار آید لیک تا بالین گور
چون تو را روز اجل آید به پیش
یار گوید با زبان حال خویش
تا بدینجا بیش همره نیستم
بر لب گورت زمانی بایستم
فعل تو وافیست زان کن ملتحد
کاندر آید با تو در قعر لحد
مصطفی فرمود بهر این طریق
باوفاتر از عمل نبود رفیق
گر بود نیکو ابد یارت شود
ور بود بد در لحد مارت شود
ابد یعنی چندمیلیارد سال؟ تا حالا تصورش را کردهاید که ابد یعنی چه؟
مسئلۀ بعد این است: آقایان، از این ساعت باید باهم متفق باشید، یعنی نفع او نفع شما و ضرر او ضرر شما باشد. نتیجهاش چه میشود؟
صد هزاران خیط یکتو را نباشد قوتی
چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد
در اینصورت، دیگر کسی نمیتواند در شما رخنه کند. اگر شما روزی افتادی، ایشان زیر بغل شما را میگیرد. اگر ایشان افتاد، شما زیر بغل او را میگیری. همه به داد هم میرسید. بعد از شما بچههای شما سرپرست میخواهند یا نه؟ دوست قلابیِ دورۀ دانشگاه سرپرست بچههای شماست یا او پولها را بالا میکشد و از بین میبرد؟ الله اکبر. پادشاهی ده پسر داشت. در حال مرگ، همه را جمع کرد. ده تکه چوب را با نخ به هم بست و گفت: «این را بشکنید.» هیچکدام نتوانستند. بعد خودش نخ را باز کرد و چوبها را دانهدانه شکست. گفت: «شما هم اگر باهم باشید، کسی نمیتواند بِهتان ضربه بزند، ولی اگر متفرق شوید، از بینتان میبرند.»
این دوستی پاک و صادقانه برای این است که شما دوازده سال باهم در علوی بودهاید. امروز این دوستی کجا پیدا میشود؟ این دوستان در آینده سرمایههای شما خواهند بود. نیروهای شما جمع میشود و از جهت فکری به هم کمک میکنید. الان چرا مدرسۀ شما طور دیگری است؟ چون یک عده همفکر هستید.
دکتر مجتهدی سی سال رئیس دبیرستان البرز بود و چندهزار فارغالتحصیلِ دکتر و مهندس تربیت کرد. چند سال پیش رفته بود خارج. اعلام کرده بود: «شاگردهای من هرجای دنیا هستند، خودشان را به من معرفی کنند.» یکی از شاگردهایش برای او نوشته بود: «ما در مدرسۀ شما درس خواندیم و بعد دکتر و مهندس شدیم. شما به ما دانش دادید، ولی بینش ندادید، برای اینکه از این چندهزار فارغالتحصیل، یک نفر نیامد در مدرسۀ شما معلم شود.» این ثمرۀ یک زندگی است. ولی ثمرۀ زندگی روزبه دهها مدرسه است که بهدست شاگردان او تأسیس شده و اداره میشود.
خانم روزبه رفته بود بازنشستگی ایشان را بگیرد، بهتصور اینکه ماهی سههزار تومان است. گفتند: «نخیر، پنجهزار تومان است.» معلوم شد مخفیانه دوهزار تومان آن را به خانوادۀ فقیری میداده و خودش با لباسهای کهنه و کفش پاره سرمیکرده. آقای هادیصادق گفت:
بعد از فوت آقای روزبه با چند نفر از معلمها برای شرکت در مجلس ختم ایشان به زنجان رفتیم. جمعیتی آمده بودند. آقایی در آنجا گفت: «من فراش مدرسۀ توفیق بودم. آقای روزبه قبل از اینکه به تهران بیاید، معلم و بعد مدیر آنجا بود. من هفت تا بچه داشتم و حقوقم کفاف زندگیام را نمیداد. حقوق آقای روزبه دوهزاروهفتصد تومان بود. ماهی هزار تومان از آن را مخفیانه به من میداد و خودش، پدرش، مادرش، دو خواهر و برادرش، با ماهی هزاروهفتصد تومان زندگی میکردند.»
حالا بگویید چهکسی برنده است. من که دور خودم و زن و بچهام طواف میکنم برندهام یا روزبه؟ او میتواند بگوید شیعۀ علی(ع) و از امت پیغمبر(ص) است؛ من هم میتوانم بگویم؟
مرحوم آقای روزبه در فقه، عربی، ادبیات، فیزیک، شیمی و نجوم استاد بود. اما هرکس ایشان را میدید فکر میکرد کارگری ساده است. این چقدر زندگی آزادانهای است.
بیا تا زین سپس دلشاد باشیم
چو مرغان هوا آزاد باشیم
خوشا مرغی که در بند قفس نیست
بهجز آزادگان دلشاد کس نیست
بحمد الله و المنه این مدرسۀ شما کمنظیر است. خدا را باید شکر کرد.
باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است
آقایان، امیدوارم با این صفایی که دارید و باهم یکی هستید، باقی و برقرار باشید و ان شاء الله نظیر این مدرسه و بالاتر و برترش بهدست شما به وجود بیاید و هزاران نفر و با تصاعد هندسی میلیونها نفر را از نابودی دنیا و آخرت نجات بدهید.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.