جلسۀ شانزدهم
«ضرر تلویزیون و سینما»
دنیا چو حبابى است ولیکن چه حباب
نى بر سر آب بلکه برروى سراب
واه واه، چه حرفها! خاک عالم، دنیا چو حباب است؟ کجایش حباب است؟ ان شاء الله ان شاء الله من صدوبیست سال مىمانم. من نمیرالمؤمنینم. بعد از صدوبیست سال، اگر دلم درد گرفت، یک قران خاکشیر مىخورم، صدوبیست سال دیگر مىمانم. من توی بانک پول دارم. هروقت مریض شوم، مىروم لندن معالجهام مىکنند.
یک نفر نیست به این بىچاره بگوید: «مگر چرچیل پول نداشت؟ پس نباید میمرد.» مىگوید: «پول دارم، پاساژ دارم، ماشین دارم، سُر و مُر و گندهام. من نمىمیرم.» مگر رئیسجمهور آمریکا که مرد پول نداشت؟
آنچه تغیر نپذیرد تویى
وآنکه نمردهست و نمیرد تویى
اگر بفهمیم دنیا چو حبابى است، راستى راحت مىشویم. کنار حوض نشستهاید، حبابى مىآید روى آب و فورى نابود مىشود. شصت سال عمر شما، نسبتبه دو عدمِ بىانتها که قبل و بعدِ شما را گرفته، از این هم کمتر است. عمر شصت سال، نسبتبه آن میلیاردها سال که اول بوده و نسبتبه این میلیاردها سال که بعد از ما هست، از حباب هم کمتر است، براى اینکه اگر نسبت عمرِ حباب به عمرِ آب حوض را بسنجیم، میبینیم عمر حباب محدود است و عمر آب حوض هم محدود است. هر دو محدودند. درحالیکه شصت سال عمر تو محدود است، ولى عمر دوطرف این شصت سال نامحدود است. پس از حباب هم کمتر است.
اما آدم غافل اینجور فکر نمىکند. مىگوید: «خانۀ ما و خیابان زیبا؟ خیابان زیبا چیست؟ خیابان فرح شمالى خوب است.» در همین محدودهها دستوپا مىزند. باید به او گفت: «برو از بالا نگاه کن. از هواپیما که نگاه مىکنى، تمام ساختمانهاى بلند مساوى است. کمکم که پایین میآیى، ساختمانها فرق مىکند: یکى کوتاه، یکى بلند. کرۀ زمین هم نسبتبه این دستگاه عظیم آفرینش همینطور است.»
پدر وقتى خانه را خریده ذوق کرده، بچۀ بىچاره هم از او یاد گرفته است. همۀ افکارْ محدود و پست... ظرفیت مغزها بهاندازۀ یک گردو! این است که دینش را و ایمانش را مىفروشد به لباس، به پول.
دنیا چو حبابى است ولیکن چه حباب
نى بر سر آب بلکه برروى سراب
وان نیز سرابى که ببینند به خواب
وان خواب چه خواب خواب مستان خراب
«هر آقایى واسه داداشیش ازحفظ بخونه.»
دنیا مثل حبابى است که روى سراب باشد، سرابى که انسان خیال مىکند آب است. مگر روى سراب حباب است؟ نه، سرابى که از دور مىبینیم، نمىشود رویش حباب باشد. این را تشبیه کرده است. یعنى آنقدر دنیا بىارزش و موهوم است که مثل حبابى است که روى سراب باشد. مىخواهد بگوید که وقتی سراب خودش خیال است، حباب روى آن معلوم است چقدر مزخرف است. وان نیز سرابى که ببینند به خواب، یعنى دنیا حتی مثل سرابهاى بیدارى هم نیست، بلکه مثل سرابى است که در خواب ببینند، آنهم نه خوابى که آدمهاى حسابى ببینند، بلکه خوابى که آدم مست ببیند، آنهم مست خراب که آنقدر عرقخورده که راه خانۀ خودش را گم کرده. گاهى فرد آنقدر مشروب مىخورد که تلوتلو مىخورد و بااینحال مىتواند به خانه برود، ولى گاهى بهقدرى زیاد مىخورد و خراب مىشود که راه خانۀ خودش را هم گم میکند.
مست و خرابم بابا جون بگی منو
بىاختیارم بابا جون بگی منو
یک دور دیگر، «هر آقایى واسه داداشیش ازحفظ بخونه».
دنیا چو حبابى است ولیکن چه حباب
نى بر سر آب بلکه برروى سراب
وان نیز سرابى که ببینند به خواب
وان خواب چه خواب خواب مستان خراب
بچههای این کلاس تصمیم گرفتند رادیو و تلویزیون را از خانهها بیرون ببرند و تکتک به من گفتند. من هم تکتک پدرها را خواستم و آنها تلویزیونها را از خانه جمع کردند. خب این یک موفقیتى است؛ الحمد لله. نوشتهای است از آقاى دکتر چهرازى که واقعاً خیلى جالب است. ایشان رئیس بیمارستان و دکتر روانشناس و استاد دانشگاه است. مطالب این نوشته را به یاد بسپارید.
رادیو و تلویزیون
با بسط و توسعۀ وسایل تمدن جدید ازجمله رادیو و تلویزیون، کودک نسبتبه آنچه بشنود یا ببیند حساسیت پیدا مىکند و گاهى گفتههاى آنها را صرفاً ملاک رفتار و قضاوت خود قرار داده و مخصوصاً صحنههاى تلویزیون را مورد تقلید قرار مىدهد. چهبسا اتفاق افتاده است که پس از دیدن صحنههاى زدوخورد و هیجانآور یا سرقت، عیناً همان اعمال را انجام داده است.
جناب آقاى شیخ پشمى نیست ها؛ ایشان دکتر چهرازى است. یک نفر نیست به این پدر بگوید: «تو این بچه را دزد کردى. مگر از اول دزد بود؟ مگر از شکم مادر که به دنیا آمد، دزد به دنیا آمد؟ تو تلویزیون را آوردى و دزدى را به او یاد دادى. بانکزدن را تو به او یاد دادى. آدمکشى را تو به او یاد دادى.» چرا؟ براى اینکه در تلویزیون با هفتتیر مىزند و یک نفر را مىکشد. این بچه چه بکند؟ اگر کسى از شما پاى تلویزیون بوده مىفهمد که بچه هرچه در تلویزیون مىبیند، بلافاصله همان را انجام مىدهد.
آقاى دکتر فخر مىگفت: «خوابهاى وحشتناک وعصبانیتها در بدن انسان آثارى مىگذارد که تا دمِ مرگ باقى است.» دقت بفرمایید چه مىگوید. جبر که خواندهاید؟ میدانید فاکتورگیرى یعنى چه؟ مىگوید این بدن فاکتورگیرى مىکند، یعنى بچهاى که نصفهشب، بهخاطر دیدن منظرهاى که سرِ شب در تلویزیون دیده است، یکدفعه از خواب پریده، با بچهاى که همۀ عمر آرام خوابیده است، یکجور نیستند؛ او اعصابى دیگر دارد و این اعصابى دیگر. اگر هواپیما بمب بیندازد، او از ترس مىمیرد و این مىماند، براى اینکه اعصاب او ضربه خورده و اعصاب این ضربه نخورده است.
بهاینترتیب بر اولیای جامعه و مدیران مؤسسات فرهنگى واجب است در انتشارات و برنامههاى رادیو و تلویزیون دقت به عمل آورند و برنامههاى خود را به تأیید متخصصان روانشناسى کودک یا مربیان و متخصصان سلامت فکر برسانند.
یک قسمت دیگر راجعبه تعلیم و تربیت در کتاب بیست مقاله آمده که براى شما مىخوانند.
در دبستانها معلمان و همکلاسان و خدمتگزاران در روحیۀ کودکان بسیار مؤثرند. در یک جمع سىنفرى در کلاس، حتى اگر یک طفل غیرعادى وجود داشته باشد، خواهناخواه رفتارش دیگران را تحتتأثیر قرار مىدهد و نهفقط شکل کلاس را به هم مىزند، بلکه سرنوشت بسیار ناپسندى براى دیگران خواهد داشت و درحقیقت یک کودک متجاوز یا پرخاشجو مانند میکروبى است که بهسرعت محیط را فرامىگیرد و همه را آلوده مىکند.
مىگویند: «چرا همۀ شاگردها را نمىپذیرید؟» یک نفر نیست بگوید: «تو که دکان دارى، وقتى مىخواهى شاگرد بیاورى، مىپرسى: ’آیا خوشتیپ است؟ خوشقیافه است؟ زرنگ است؟ خوب حرف مىزند؟ دهانش گرم است یا نه؟‘ حالا بر فرض اگر ناجور باشد، چطور مىشود؟ دههزار تومانت را مىدزدد. آنوقت ما نپرسیم؟» اگر کسى به این دکاندار بگوید: «حاجآقا من خواهش مىکنم این شاگرد را بپذیرید»، مىگوید: «دکان مال من است؛ نمىخواهم بپذیرم.» براى یک دکان فسقلی که اگر ضرر بکند، دههزار تومان پول است، صدهزار تومان پول است، مىگوید: «بهترین شاگرد را باید انتخاب کنم»، اما مىگوید: «پسر من باید برود مدرسۀ علوى، اگرچه فاسد و بیتربیت است. باید بچههاى مسلمان از بین بروند، پسر من باید آنجا باشد.» آنوقت مىگوید: «اگر مدرسۀ علوى خوب است، بدها را خوب کند، اگرنه خوبها که خوباند.» یکى نیست بگوید: «مگر ارث پدرت را مىخواهى؟ یک عده بچه مسلمان را امام زمان(ع) در اختیار ما گذاشته؛ آنوقت تو مىخواهی بچهات بیاید اینجا کلاس را نابود کند؟»
یک کودک متجاوز یا حسود یا بداخلاق عین مرض مسرى است. یک مریض وبایى را چرا شما در شهر راه نمىدهید؟ مىگویید مردم وبا مىگیرند. آقایان، اگر به مدرسۀ شما انتقاد کنند، جواب بدهید که دکتر چهرازى در کتاب بیست مقاله نوشته است که اگر یک فرد ناجور در یک کلاس سىنفرى باشد، همۀ آنها را نابود مىکند. بگویید: «پسر یکی از بستگان نزدیک آقاى علامه را از مدرسه بیرون کردند و آقایى که زمین مدرسه بهنام اوست، بچهاش را بیرون کردند.» مىگوید: «یکمیلیون تومان کمک مىکنم به مدرسه و درعوض خواهش مىکنم این بچه را بپذیرید.» نخیر، اینجا دستگاه علىبنابىطالب(ع) است. ما پول نمىخواهیم. پول را کسى مىگیرد که اسیر مادیات باشد. ما اسیر مادیات نیستیم.
آقاى فرخیار گفتند:
یک روز رفتم دکان یک فرشفروش. شخصى آمد و شروع کرد به مدرسۀ علوى بدگفتن که اینها پدرسوختهاند، دزدند و... . حرفهایش که تمام شد، گفتم: «آقا شما بچهاى داشتید و آنجا نپذیرفتندش؟» گفت: «بله.» گفتم: «من معلم آنجا هستم و اگر خواهش کنم، بچۀ شما را آنجا قبول مىکنند.» گفت: «اگر اینکار را بکنید، نهایت لطف است.» تا این را گفت، گفتم: «چرا بچهات را مىخواهى پیش دزدها بگذارى؟»
امیرالمؤمنین(ع) شبها کیسۀ نان را مىگذاشت روى دوش و نان و خرما درِ خانۀ فقرا مىبرد. مىگفتند: «شبها مىرود دزدى.» ملاحظه بفرمایید که چون مدیران مدرسه بچهاش را نپذیرفتند، شدند دزد. برو بچهات را درست کن. تلویزیون را آوردهاى توی خانه و بچهات را یکپارچه خراب کردهاى. آقایان، مناظر تلویزیونى بدون اراده ممکن است در شما اثر بگذارد. اگر مىخواهید گرفتار این جریان نشوید، این کانون فساد را از خانه بیرون کنید.
تأثیر عوامل اجتماعی
اثر اجتماع در کودک از حد فزون است و نمىتوان یکایک را مورد بررسى قرار داد. بهطور کلى عوامل اجتماعى را به چند دسته تقسیمبندى مىکنند: یکى رفتار مردم با یکدیگر است. اگر کودک در راه دبستان به خانه ببیند که دو نفر باهم گلاویز شدهاند و به هم فحش و ناسزا مىگویند، تحتتأثیر قرار مىگیرد. بعضى از خانوادهها تنها راه اصلاح کودک را فرستادن به مدرسه مىدانند، درحالىکه اگر وضع مدرسه هم درست باشد، رفتار مردم کوچه و بازار اخلاق کودک را تباه مىسازد. عامل دوم وسایل تفریح متداول ماست. وقتى کودکى کراراً در خانۀ خود یا دوستان خود یا دوستان والدینش شاهد بساط قمار و باده و عیشونوش باشد، خواهناخواه به آن اخلاق ناپسندیده گرایش پیدا مىکند.
فردى بچهاش را با خود به مشروبخورى مىبُرد. اى بىچاره، کبد خودت را که از بین بردى، چرا بچهات را از بین مىبرى؟ شما باید خدا را شکر کنید که پدرهایتان پاک هستند. واقعاً ما در چه محیط کثیفى هستیم. جداً این پدر چه جنایتى کرده که این بچه را به دنیا آورده. اگر نیاورده بود مسئول نبود.
من فقط به ذکر مفاسدى که ناشی از سینمارفتن کودکان ماست قناعت مىکنم.
آیا مىخواهید کودکان شما پس از تماشاى یک فیلم عشقى که بىپروا روابط عاشق و معشوق را برملا مىسازد، رفتارى غیر از این داشته باشند؟ بهنظر من موقع آن رسیده است که باتوجهبه فیلمهاى کنونى به رهبران جامعه و مربیان و خانوادهها اعلام خطر شود، زیرا بیشتر فیلمهایى که به معرض نمایش گذارده مىشود متضمن یک داستان عشقى یا جنایى است که بىپروا روابط عاشق و معشوق را برملا مىسازد یا طرق مختلف جرم و جنایت را به تماشاچیان نشان مىدهد. درحقیقت این نوع فیلمها را مىتوان بزرگترین عامل رواج فساد اجتماعى نوجوانان دانست.
با دیدن شماها گاهى حالت رقت و ناراحتى به من دست مىدهد که این بچههاى بىگناه چطور به دست خونین این اروپایىها افتادهاند. ما را با تلویزیون و سینما زارکش مىکنند و بچههاى ما را به مرگ تدریجى تلف مىکنند.
دیدار صحنههاى هیجانانگیز و محرک شهوتْ تماشاگر، بهخصوص کودکان و نوجوانان را تحریک مىکند و درنتیجه براى اشباع شهوت متوسل به راههاى مختلف مىشوند. بههرحال انحراف جوانان، در رشد و شخصیت زندگى آینده اثر کلى خواهد داشت و چهبسا کودکان براثر بىتوجهى والدین براى رفع نیازمندىهاى خود دست به دزدى از خودى و بیگانه بزنند. درمورد فیلمهاى گانگسترى و جنایى بسیار دیده شده که تماشاگران مخصوصاً کودکان، پس از دیدن صحنههاى فیلم به ایجاد صحنههاى مشابه براى دزدى و خرابکارى و ضربوجرح اقدام نمودهاند.
برخى از تماشاگران، خاصه دختران، سعى مىکنند داستان فیلم را با زندگى خود تطبیق دهند و از ستارگان سینما سرمشق بگیرند. این روش که با امکانات مادى و تربیتى و اخلاقى خانوادۀ آنها تطبیق نمىکند، موجب اختلاف و کشمکش در خانوادهها مىشود و چهبسا صحنههاى کشمکش و حتى طلاق پس از مشاهدۀ فیلمها رخ داده است.
چون موضوع فیلم یک امر بینالمللى است، امیدوارم رهبران ملل با همکارى علاقهمندان به اصلاح تربیتِ نوع بشر، در اصلاح فیلمهاى سینما طبق اصول تربیتى و اخلاقى اقدام نمایند و جامعۀ بشرى را از این بلیۀ قرن بیستم رهایى بخشند.
چقدر خوشمزه نوشته آخرش را! جامعۀ بینالمللى؟ آنها بمب مىسازند که هیروشیما را در عرض سه دقیقه با خاک یکسان کنند؛ بیایند فیلمها را درست کنند؟ این مردمى که غیر از پول به فکر هیچچیز نیستند بیایند و فکر من و شما باشند؟ ما خودمان باید فکر خودمان باشیم. خیلى جملۀ جالبى بود.
نوشته بعد از اینکه اینها را دید، چون نمىتواند اطفا کند شهوت خودش را، بچۀ دوازدهساله، چهاردهساله، که زن ندارد، متوسل مىشود به کارهایى ازجمله استمنا و آن کاری است که بعضى از بچهها مىکنند. نمىدانند طفلکها؛ پدرها به آنها نگفتهاند. من به پسرهایم در دوازدهسالگى گفتم: «بعضى یک کارى مىکنند که منى از آنها خارج مىشود و کار بسیار خطرناک و مضری است.»
مىگوید: «وا، آدم به بچه بگوید، بچه پررو مىشود.» در کتابهاى تربیتى مثل کتاب آنچه باید یک جوان بداند نوشته است: «به بچههایتان بلاهایى را که ممکن است سرِ آنها بیاید یاد بدهید، چون اگر شما بهنحو صحیح آنها را هدایت نکنید، اجتماع بهنحو فاسد به آنها یاد مىدهد.»
اگر کسى از شماها مبتلاست بیاید به من بگوید، چون همهساله اینطور بوده، مىآمدند و مىگفتند که «ما در دبستان نمىدانستیم و اینکار را میکردیم». من هم به آنها مىگویم چهکار کنند. این موضوع بلایى است و این درنتیجۀ دیدن آن مناظر است. درهرصورت
اگر بینى که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینى گناه است
باید به پدرهایتان رحم کنید، به مادرهایتان رحم کنید، به خواهرهایتان رحم کنید. باید کمک کنید دیدن این صحنهها دیگر در خانوادهتان نباشد. در اینصورت واقعاً انسانید.
«مَن أصبَحَ لا یَهتَمُّ بِأُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِمٍ»؛ (هرکس صبح کند و فکر مسلمانان نباشد مسلمان نیست).
شما مسلمانید؛ باید به فکر دیگران باشید. به فکر چهکسانی؟ به فکر پدرها، به فکر مادرها... حالا لازم نیست به فکر این باشید که در موقع تدریس دانشگاه، جوانها را نجات دهید. فعلاً پدر و مادرتان را نجات دهید، برادرتان را نجات دهید، از خواهرتان دستگیرى کنید.
کتابى است بهنام حقوق بشر از دکتر صاحبالزمانى. قسمتی از آن را براى شما مىخوانند. مىگوید فیلمى آوردند بهنام مرد بازوطلایى که به مردم بگویند هرویین بد است. مىگوید آمار گرفته و دیده برخی از کسانی که این فیلم را دیدهاند، برعکس، هرویینى شدهاند! آقاى رحیمیان هم که از آمریکا آمده بود مىگفت: «فیلمهایى که بهنام فیلم اخلاقى نشان مىدهند اثرش ضد اسمش است.»
فیلم مىگوید: «گانگستر رفت و بانک را زد و گیر افتاد»؛ تماشاگر مىگوید: «من مىروم و گیر نمىافتم.» آقایان، باید این مطالب را در خانهها بگویید تا از خواب بیدار شوند. بخوانید.
بسیارى از خوانندگان ما شاید فیلم مرد بازوطلایى را که هنرپیشۀ مشهور آمریکایى، فرانک سیناترا نقش اول آن را به عهده دارد، دیده باشند. فرانکسیناترا که بنابر معروف، خود واقعاً معتاد به هرویین بوده است، در این فیلم نقش یک معتاد به هرویین را به بهترین وجه بازى مىکند.
در تهران از روى این فیلم نمایشنامهاى بهنام مرفین تهیه و به معرض نمایش گذارده شد که با شرایط محیط سازگارتر بود و مورد توجه فراوان قرار گرفت. تهیهکنندگان و هنرپیشگان مرفین مایل بودند که با کمک وزارت بهدارى، بهنام مبارزۀ با مواد مخدر، براى فیلمبردارى از نمایشنامۀ مرفین، کمک بگیرند. ازاینرو مراجعات و مذاکرتى در کمیتۀ بهداشت روانى به همین مناسبت به وقوع پیوست.
نویسنده ازنظر مسئولیت ادارى و حرفهاى خود در این مورد به تحقیق دربارۀ اثر فیلم مرد بازوطلایى و مرفین روى تماشاگران ایرانى پرداخته. نتیجه متأسفانه نشان داد که فیلم و نمایشنامۀ ظاهراً ضد هرویین و مرفین، خود یکى از علل شیوع هرویین و مرفین در بسیارى از جوانان مىباشد.
اینکه دیگر دودوتا چهارتاست. مىگوید این فیلم را آوردند که بگویند هرویین بد است، همین فیلم باعث شد که عدۀ زیادى هرویینى شوند! باز مىگوید: «نه آقا، این فیلم اخلاقى است. تلویزیون اطلاعاتى به ما مىدهد.»
نقل عکسالعمل و نظر یکى از افراد که دراثر دیدن فیلم مردِ بازوطلایى معتاد به هرویین شده شاهد گویایى براى بیان ماست. این فرد ضمناً یکى از کارگردانان مؤثر در صنعت فیلمبردارى و سینما در ایران به شمار مىرود. وى چنین اظهار داشته است: «چون کارم زیاد بود و ناگزیر بودم غالباً شبها را بیدار بمانم، یکى از رفقا هرویین را به من تجویز کرد و بر اصرار و وسوسۀ خود افزود. مدتى من در نگرانى و تردید بهسرمىبردم تا فیلم مردِ بازوطلایى را دیدم. در این فیلم، برخلاف ادعاى تهیهکنندگان آن، هیچچیز که دلیل بدى هرویین بود نیافتم. مرد معتاد در فیلم هرگاه هرویینش دیر مىشد، دچار حملههاى جانفرسا مىگشت...
یک آدمى بود توى فیلم وقتى هرویینش دیر مىشد، مىافتاد و غش مىکرد، داد مىزد، نعره مىزد، همه را گاز مىگرفت، اما هرویینش را که به او مىدادند، خوب مىشد.
و هرگاه هرویین خود را دریافت مىکرد، با نیرویى خارقالعاده و مافوقانسانى به بازى و شبزندهدارى مىپرداخت و در قمار از همه مىبرد. در اندیشه فرورفتم که چه فرق است بین این منبع انرژى و نیرو و سایر ویتامینها و مواد غذایى. فقدان ویتامینها هم در بدن ایجاد یک سلسله امراض و ناراحتىها مىکند و هروقت به بدن مىرسند، به بدن نیرو مىبخشند. پس زیان هرویین بعد از اعتیاد، تنها نرسیدن آن به بدن است. درواقع اجتماع و دولت باید سعى کنند این داروى انرژىبخش را به افرادى که رشید و بالغ هستند و احساس نیاز بدان مىکنند، برسانند، نه آنکه از آنها دریغ دارند. بهاینترتیب بدون هیچ دغدغه و نگرانىای به دامن هرویین پناهده شدم.»
این مسائل را دقت کنید. روی اینها تکیه کنید. یک وقتى یک هرویینى را آورده بودند بیمارستان. نعره مىزد و همه را گاز مىگرفت، تخت بیمارستان را گاز مىگرفت، تشک را گاز مىگرفت. آمدند و با زنجیر او را بستند. آیا بشرى که باید منشأ خیرات باشد، اینجور باید زندگى کند؟ دشمن ما پول مىخواهد. پانصدهزار ایرانى از بین مىروند؟ مانعى ندارد. فقط پول مىخواهد. چمدان چمدان هرویین وارد مىشود، ولى اگر یک گِرَمش را دست کسى ببینند زندان مىبرند. معلوم نیست که این یک مشت ایرانى بىچاره چه گناهى کردهاند. یک دل بیدار نیست که دلش به حال این ایرانى بدبخت بسوزد. ما هم خودمان دلمان به حال خودمان نمىسوزد.
به پدرى خبر دادند: «پسرت در قصر یخ افتاده است.» گفت:
رفتم آنجا. هرویینش دیر شده بود. به او گفتم: «چرا اینطور شدهاى؟» گفت: «بابا، من شیلا را مىخواهم!» شیلا نام دخترى بود که پسرم به او علاقه داشت. گفتم: «پا شو برویم، شیلا را برایت مىگیرم، بیا طبقۀ بالای خانۀ خودمان.» گفت: «من آنجا نمیآیم؛ یک خانه مىخواهم پنجهزار متر.» گفتم: «این طبقۀ بالا که هیچکس نیست.» گفت: «نه، نمىشود.»
پدر در عذاب، مادر در عذاب، خانواده در عذاب، خودش در عذاب و در هجدهسالگی هم میرود زیر خاک.
تکلیف خود شما که معلوم است، چون اگر ریزریزتان کنند پا در این مراکز نمىگذارید، ولى یکى از کارهایى که به عهده دارید این است که دیگران را نجات دهید، یعنى بهعنوان یکی از مبلغان و یاران امام زمان(ع) باید تلاش کنید.
فردا شب شب اول محرم است. خانوادههاى شما همه سیاه مىپوشند، عزادارى مىکنند. شما باید تابع حقیقى امام حسین(ع) باشید. سیاه بپوشى یا نپوشى چه فرقی مىکند؟ صدهاهزار تا پیراهن سیاه روى هم بپوش و مرتب زنجیر بزن. اصلاً زنجیر را بزن توی سرت. امام حسین(ع) براى چه کشته شد؟ براى اینکه روز عاشورا ما شربت و پلو بخوریم؟ این یکی مىگوید: «هیئت ما دو خروار برنج ریخت»؛ آن یکى مىگوید: «قیمهاش خیلى خوشمزه بود؛ روغن ازش مىریخت.» امام حسین براى همین کشته شد؟ دو خروار ما برنج ریختیم خوردند و امامحسین خوشحال شد.
در زیارت مىخوانید:«وَأشهَدُ أنَّكَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ وَآتَیتَ الزَّکاةَ وَأمَرتَ بِالمَعروفِ وَنَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ»؛ یعنى اى حسینبنعلى، تو کشته شدى براى اینکه جلوى منکر گرفته شود.
فردى هست که در خانهاش تلویزیون دارد، روضه هم مىرود، روضهخوان هم خانهاش دعوت مىکند. این چه مسخرهبازىای است؟ به شترمرغ گفتند: «تخم کن.» گفت: «من شترم.» گفتند: «بار ببر.» گفت: «من مرغم.» مکه هم مىرود، خمس هم مىدهد، روضهخوانى هم مىکند، تلویزیون هم دارد، عین شترمرغ.
من نمىگویم سمندر باش یا پروانه باش
چون به فکر سوختن افتادهاى مردانه باش
سمندر چیست؟ میگویند حیوانی است که مىرود آتش جمع مىکند، وسط آتش خودش را مىسوزاند. بعد، از خاکسترش بچهاش به وجود مىآید. پروانه هم که آنقدر دور شمع مىگردد تا خودش را تلف کند.
من نمىگویم سمندر باش یا پروانه باش
چون به فکر سوختن افتادهاى مردانه باش
کسى نامه نوشته بود براى شما که مسلمان باشى؟ برو بهایى شو؛ اما اگر خواستیم مسلمان شویم، باید درست مسلمان شویم. اگر بخواهیم عزاى امام حسین(ع) را بگیریم باید بفهمیم امام حسین(ع) براى چه کشته شد. در زیارت حضرت میخوانیم «وَنَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ» یعنى اى حسین، اى پسر زهرا، تو کشته شدى، بچههایت را هدف تیر و نیزه و شمشیر کردى، براى اینکه منکر، یعنى کار زشت، ریشهاش زده شود.
همین یک جمله را اگر ما عمل مىکردیم، آیا وضع ما اینطور مىشد؟ مىگوید: «من در خانهام تلویزیون ندارم. رادیو هم ندارم. الحمد لله بر زن و بچهام مسلطم.» آیا همین مقدار کافى است یا باید دیگران را نهىازمنکر کرد؟