جلسۀ چهاردهم تحمل سرزنش‌ها در راه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ‌«‌الَّذینَ إن مَکنّاهُم فِي الأرضِ أقاموا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکاةَ وَأمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَر‌»‌‌‌؛ (مردان خدا کسانى هستند که اگر در روى زمین به آن‌ها قدرت و نفوذ بدهیم، نماز مى‌خوانند و زکات مى‌دهند و مردم را به نیکى‌ها امر و از بدى‌ها نهى مى‌کنند). ‌«‌لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَني إسرائیلَ عَلىٰ لِسانِ داوُدَ وَعیسَى بنِ مَریَم‌»‌‌؛ (کافران بنى‌اسرائیل لعن شده‌اند بر زبان حضرت داوود و عیسى(ع)). چرا؟ ‌«‌کانوا لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلوه‌»‌‌؛ (براى اینکه وقتى مى‌گفتند: «فلان کار زشت را نکنید»، گوش نمى‌کردند). ‌«‌وَالمُؤْمِنونَ وَالمُؤْمِناتُ بَعضُهُم أولیاءُ بَعضٍ یَأْمُرونَ بِالمَعروفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ‌»‌‌؛ (مردان و زنان مؤمن، بعضى از ایشان دوستان بعضى دیگرند...). آن‌وقت نشانۀ دوستی‌شان چیست؟ این نیست که وقتى به هم مى‌رسند کلاه از سر بردارند و دست بدهند، بلکه (...نشانۀ دوستی‌شان این است که همدیگر را به کارهاى نیک امر مى‌کنند و از کارهاى زشت نهى مى‌کنند). پس هرکس را دیدید که ادعاى دوستى مى‌کند و بدى‌هاى شما را تذکر نمى‌دهد، بدانید دوست شما نیست. فرمود: «أحَبُّ الإخوانِ إلَيَّ مَن أهدىٰ إلَيَّ عُیوبي»؛ (محبوب‌ترین دوست من کسى است که عیب‌هاى مرا برایم هدیه آورد). افرادِ دیگر کادو مى‌آورند، ولى کادوى این فرد این است که عیب‌هاى مرا به من می‌گوید. شما واقعاً در اجتماع ما چند نفر سراغ دارید که اگر به او بگویند فلان عیب را دارد، خوشش بیاید؟ چند نفر می‌شناسید که اگر مثلاً به آن‌ها بگویند: «چرا غیبت معلمت را کردى؟» از این تذکر لذت ببرد و کیف کند و مسیر زندگى‌اش را عوض کند؟ چرا بدش مى‌آید؟ براى اینکه خودخواه است و الا اگر خودش را نخواهد، باید بگوید: «خیلى از شما متشکرم که مرا راهنمایى کردید.» مرحوم آقاى بروجردى با آن مقام و عظمت علمى‌ای که داشت گاهى روى منبر مى‌فرمود: «ما ناقصیم. به من تذکر دادند و من فلان عیب را دارم.» ما هم باید ان شاء الله از روش بزرگان درس بگیریم و از تذکر عیوبمان خوشحال شویم. مؤمن آینۀ مؤمن است. آیا وقتى آینه مى‌گوید صورتت سیاه است، آن را مى‌شکنى؟ آینه چون عیب تو بنمود راست خود شکن آیینه‌شکستن خطاست چرا وقتى به او تذکر مى‌دهید، بدش مى‌آید؟ براى اینکه خودش را دوست دارد. این مسئلۀ حب ذات است. در سطح بالا یزید مى‌شود که چون خودش را دوست دارد، امام حسین(ع) را مى‌کشد و همۀ دنیا لعنتش مى‌کنند؛ در سطح پایین هم بنده هستم که اینجا نشسته‌ام و خیال مى‌کنم معلم اخلاقم. خاک بر سر این معلم اخلاق کنند که خودش یک قدم در راه آدمیت برنداشته. آقایان، حب ذات درد بى‌درمانى است که دنیا را به آتش کشیده. چرا وقتى به تو تذکر مى‌دهند، خوشت نمى‌آید؟ بگو: «متشکرم» و واقعاً لذت ببر. وقتى آینهْ سیاهى صورتت را اعلام کرد، به‌جاى اینکه آن را بشکنى، صابون بخر و آن را پاک کن. «أحَبُّ الإخوانِ إلَيَّ»؛ (محبوب‌ترین دوست من کسى است که) «أهدىٰ»؛ (هدیه کند) «إلَيَّ عُیوبي»؛ (به من عیوبم را). اصلاً اسمش را هدیه و کادو گذاشته‌اند. دیگران ممکن است این حرف را مسخره کنند، ولى ما چون پیرو ائمه(ع) هستیم، باید قرار بگذاریم که از تذکر عیوب خودمان لذت ببریم. در این زمینه هرکس از آقایان که بتواند باید دوستانش را اصلاح کند. بحمد الله کلاس شما خیلى خوب است. شاید کمتر دوره‌اى بوده که مثل این کلاس همۀ افرادش منظم و مرتب باشند و یکدیگر را نگاه دارند. اگر دیدید حرف شما اثر نمی‌کند، به ما تذکر بدهید تا به‌طور خصوصى بگوییم. یکى از رفقا مى‌گفت: «اگر بگویم، ممکن است به او بدبین شوید و بیرونش کنید.» گفتم: «تمام زحمت‌ها براى این است که ان شاء الله یک نفر اصلاح شود. آرى، اگر به جایى رسید که بعد از تذکرات مکرر اصلاح نشد، مثل علف هرز است که ریشۀ درخت را خشک مى‌کند. باید آن را کَند.» در مدرسه هم اگر کسى گرفتار فساد اخلاق باشد، به‌طورى‌که اثر بدى روى دیگران بگذارد، وظیفۀ مسلمانى همۀ ماست که نگذاریم بماند تا دیگران را فاسد کند. اگر یک انگشت بنده سیاه شود، به پزشک پول مى‌دهم که قطعش کند، براى اینکه اگر قطع نکند، براى کل بدنم خطر دارد. چاره نیست. البته همان‌طور که تا محبور نشویم دست را قطع نمى‌کنیم، تا مجبور نشویم به این زودى‌ها شاگردى را بیرون نمى‌کنیم. فرض کنیم شما به پسر من که هروئینى شده تذکر بدهید و او بگوید: «فضولى؟ به تو چه؟» در این‌صورت آیا ساکت مى‌نشینید یا به بنده خبر مى‌دهید تا شاید راهى پیدا کنم؟ اگر نگویید و پسر من از بین برود، مسئول او نیستید؟ ممکن است بگویید: «این جاسوسى است.» در جواب مى‌گویم: «جاسوسى آن است که بخواهید درنتیجۀ خبرى که مى‌دهید به کسى صدمه‌اى بزنید؛ مثلاً به دولت خبر بدهید که فلانى به شما ناسزا گفته، و او را به زندان ببرند یا بکشند. اما تذکر عیب شخصى که مى‌خواهید از نابودى ابد نجاتش بدهید جاسوسى نیست، بلکه ارشاد و هدایت است و وظیفۀ هر فرد مسلمان است.» پیغمبر اکرم(ص) بعضی از مسلمانان را مأمور کرده بود که ببینند برخی افراد کجا مى‌روند و چه مى‌کنند. بعد، این‌ها خدمت حضرت عرض مى‌کردند که فلانى دیشب به فلان محل نامناسب رفته یا مشروب خورده. پیغمبر اکرم(ص) هم ‌در بالاى منبر و در لفافه مى‌فرمود: «چه شده است که مى‌شنوم بعضى‌ها به بعضى مراکز رفته‌اند؟» آن‌وقت آن اشخاص خودشان مى‌فهمیدند که پیغمبر(ص) مطلع شده و کار خلافشان را ترک مى‌کردند. با همین عمل پیغمبر(ص) یک مدینۀ فاضله درست شد. اگر اولین دفعه که شخصی به‌طرف فساد رفت به او نگویید، ملکه‌اش مى‌شود و مثل مرضی مسرى، تمام جمعیت را مى‌گیرد. ممکن است وقتى به او تذکر مى‌دهید، بگوید: «به تو چه؟ من اختیار خودم را دارم»، ولى این حرف غلط است. پیغمبر(ص) فرمودند: مَثل کسى که در اجتماعى گناه مى‌کند و وقتى به او تذکر مى‌دهند مى‌گوید: «من گناه مى‌کنم و به کسى ربطى ندارد» مَثل کسى است که در کشتى نشسته و مى‌خواهد کشتى را سوراخ کند. وقتی به او مى‌گویند: «چرا این‌طور مى‌کنى؟» مى‌گوید: «من به شما کارى ندارم و دارم زیر پای خودم را سوراخ می‌کنم.» آیا این حرف را از او مى‌پذیرند؟ شاگردى هم که بى‌نظمى ایجاد مى‌کند نمى‌تواند بگوید: «به کسى چه؟» این کلمه معنى ندارد، چون این بى‌نظمى سرایت مى‌کند و محیط را از حالت استفاده به حالت لش‌بازى درمى‌آورد. آقاى [...] که هدف و گم‌کرده‌ای دارد، یا آقاى [...] که دارد جان مى‌کند و با این حال و ضعف مزاجش درس مى‌خواند، عمرشان ضایع مى‌شود. این حق‌الناس است. مى‌گوید: «میز به دیوار خورده. چه کنم؟» در مقابل عُمْر، میز چیست؟ دیوار چیست؟ یک دقیقه از عمر بشر با تمام کرۀ زمین برنمى‌گردد. آیا این حق‌الناس نیست؟ واقعاً مطالب را عوضى فهمیده‌ایم. فقط به ما گفته‌اند حق‌الناس این است که مثلاً پولى از کسى برداریم یا به کتاب یا میز خط بکشیم. اما نگفته‌اند تضییع عمر که یک دقیقه‌اش با تمام کرۀ زمین برنمى‌گردد از همۀ این‌ها مهم‌تر است. کسى‌که خل‌بازى و لوس‌گیرى درمى‌آورد و وقت معلم را مى‌گیرد، ولو به همین اندازه که معلم بگوید: «آقا ساکت شو»، آیا با همین یک جمله، وقت چهل نفر شاگرد را نگرفته؟ پس حق‌الناس چیست؟ آن پدر بیچاره الان در بازار مشغول کسب است به‌امید اینکه بچه‌اش اینجا درس بخواند. اگر یکى از شما یک دقیقه وقت این بچه را ضایع کنید، مسئول آن پدر نیستید که براى تهیۀ وسایل تحصیل پسرش در آتش این اجتماع مى‌سوزد؟ این را چه باید کرد؟ باید به خودش بگویید و اگر اثر نکرد، باید به کسى گفت که حرفش اثر مى‌کند. اگر بگویید مگر سرش را مى‌برند؟ فرمان مالک اشتر در نهج‌البلاغه آمده است. این کتاب را مطالعه کنید. على(ع) در آنجا مى‌فرماید: «وَابعَثِ العُیونَ مِن أهلِ الصِّدقِ وَالوَفاءِ عَلَیهِم»؛ (عده‌اى مردان راست‌گو و باوفا را بر آنان بگمار). «عین» چندین معنى دارد. یکى از آن‌ها بازرس پنهانى است. حضرت توصیه می‌کنند که «یک دسته مردمان راست‌گو را بر ایشان بگمار که مراقب آن‌ها باشند». چرا؟ «فَإنَّ تَعاهُدَكَ فِي السِّرِ لِأُمورِهِم حَدوَةٌ لَهُم عَلَی استِعمالِ الأمانَةِ»؛‌(براى اینکه مراقبت پنهانى باعث مى‌شود مواظب خودشان باشند و کار خلاف نکنند). آن روش پیغمبر اکرم‌(ص) بود که براى افراد، مأمورى مى‌گماشت، و این هم فرمایش مولا(ع) که به مالک اشتر دستور مى‌دهد. خارجى‌ها به این عمل کردند و در همۀ مجامع ما فردى بازرس از آن‌ها هست. مى‌گویند معادل خرج تمام وزارت‌خانه‌هاى انگلستان خرج سفارت خارجۀ آن است. تصور کرده‌اید چطور بر این ممالک مسلط‌اند و همه را در اختیار دارند؟ به‌واسطۀ همان بازرس‌هاى نهانى. او در راه شیطنت و خردکردن مردم این کار را مى‌کند، ولى شما براى نجات دوستتان حاضر نیستید یک تذکر بدهید. پس اگر مسلمانیم و شیعۀ امیرالمؤمنین(ع) هستیم، چنانچه در رفیقمان عیبى دیدیم و با تذکر خودمان اصلاح نشد، باید به فردى که تذکر او مفید است اطلاع دهیم، وگرنه آن دوستمان ضایع مى‌شود و در این‌صورت به او خیانت کرده‌ایم و فرداى قیامت مسئول هستیم. پس باید محرمانه بگویید که «فلان دانش‌آموز وقتش را ضایع مى‌کند، او را متوجه کنید». ‌«‌إنَّ اللّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤْمِنینَ أنفُسَهُم وَأموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الجَنَّة‌»‌‌؛ (خدا از مردم باایمان جان‌ها و اموالشان را خریده و در مقابل، به آن‌ها بهشت داده است). بهشتى‌ها کیان‌اند؟ ‌«‌الآمِرونَ بِالمَعروفِ وَالنّاهونَ عَنِ المُنکَرِ وَالحافِظونَ لِحُدودِ اللّه‌»‌‌؛ (کسانی که امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر مى‌کنند و حدود الهى را حفظ مى‌کنند). این‌ها نشانۀ مسلمان است. هرکس این‌طور نیست مسلمان نیست. الان ملاحظه مى‌فرمایید که فرد نماز مى‌خواند، روزه هم مى‌گیرد، مکه هم مى‌رود، ولى امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر نمى‌کند. چرا؟ براى اینکه مى‌ترسد مسخره‌اش کنند، درحالی‌که قرآن مى‌فرماید: ‌«‌لا یَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ‌»‌‌؛ یعنی مسلمان از ملامت کسى نمى‌ترسد. پس معلوم مى‌شود درخت ایمانِ چنین کسی ریشه ندارد. درختى هم که ریشه نداشته باشد میوه نمى‌دهد. این بیچاره روزه مى‌گیرد براى اینکه اگر بخورد، او را هو مى‌کنند. مکه هم مى‌رود که مسافرتى رفته باشد و روتختى بیاورد! می‌گوید: «پارچه‌هاى آنجا ارزان است. پارچه‌اى که اینجا مترى بیست تومان است، آنجا مترى ده تومان است.» یعنى درحقیقت مى‌خواهد تجارت کند. روزه هم مى‌گیرد که کبدش خوب کار کند و سموم بدنش از بین برود و سالم شود. اگر کسى معتقد به بقاى روح شود و باور کند که روزى مى‌آید که یک نفر از این مردم نیستند و ما باید تنها در مقابل محکمۀ عدل الهى جواب بدهیم، خیلى مواظب خواهد بود. چه جواب خواهید داد اگر بگویند: «در مقابل آیۀ نماز و روزه و حج، آیات امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر هم زیاد بود؛ چرا به آن‌ها عمل نکردى؟» فقط مى‌گویید: «درخت ایمانم ریشه نداشت. فقط هو و جنجال بود. مردم نماز مى‌خواندند، من هم مى‌خواندم. روزه مى‌گرفتند، من هم مى‌گرفتم. ولى چون امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر نمى‌کردند، من هم نکردم.» چنین فردی مسلمان تقلبى است. نشانۀ یک مسلمان واقعى همان است که گفتیم: ‌«‌وَلا یَخافونَ لَومَةَ لائِم‌»‌. ‌«‌قُل إن كانَ آباؤُكُم وَأبناؤُكُم وَإخوانُكُم وَأزواجُكُم وَعَشيرَتُكُم وَأموالٌ اقتَرَفتُموها وَتِجارَةٌ تَخشَونَ كَسادَها وَمَساكِنُ تَرضَونَها أحَبَّ إلَيكُم مِنَ اللّهِ وَرَسولِهِ وَجِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصوا حَتّىٰ يَأْتيَ اللّهُ بِأمرِه‌»‌‌؛ (بگو: «اگر فرزندانتان و پدرانتان و دوستانتان و همسرانتان و اقوامتان و اموالى که به دست آورده‌اید و تجارتى که از کسادى آن مى‌ترسید و خانه‌هایى که از آن خوشتان مى‌آید در نزد شما محبوب‌تر از خدا و رسول و جهاد در راه اوست، پس صبر کنید تا اینکه بلاى خدا بر شما نازل شود»). توجه کنید. مى‌گوید پدر، مادر، برادر، خواهر، دوست، خانه، مال، اولاد و... این‌ها همه از بین مى‌روند. نباید به این‌ها دل ببندى و خدا را فراموش کنى. اگر ما به همین یک آیه عمل مى‌کردیم و ملاحظۀ این‌وآن را نمى‌کردیم، دنیا گلستان بود. چقدر مایۀ تأسف است که این حکم اساسیِ اسلام که پایۀ تمام احکام است به‌وسیلۀ دست‌هاى مرموز دِمُده شده است. امیرالمؤمنین(ع) مى‌فرماید: «وَما أعمالُ البِرِّ کُلُّها وَالجِهادُ في سَبیلِ اللّهِ عِندَ الأمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنکَرِ إلّا کَنَفَثَةٍ في بَحرٍ لُجّيّ.» اگر شما در دریاى عمیقی یک فوت کنید، چه تغییرى در آن پیدا مى‌شود؟ آیا فرقى مى‌کند؟ علی(ع) مى‌فرماید: «تمام اعمال نیک مثل نماز، روزه، خمس، زکات، مسجدساختن، مدرسه‌ساختن، بیمارستان‌ساختن، کشته‌شدن در راه خدا و... در مقابل امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر مثل این است که در دریاى عمیقی یک فوت کنید.» این روایت خیلى قابل‌توجه است. مى‌فرماید جهاد، یعنى خود را به‌کشتن‌دادن، در مقابل امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر هیچ است و این مطلب مبالغه نیست. اثر امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر در آدم‌سازى خیلى بیشتر از این است که انسان به‌عنوان جهاد، خودش را به کشتن بدهد. چرا؟ چون در امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر، فردى را با خودش هم‌فکر مى‌کند و تصاعدى هزارها نفر درست مى‌شوند، ولى جهاد این اثر را ندارد. دیدید که چطور بهایى‌ها فکر تک‌تک افراد را عوض کردند و توانستند چندمیلیون بهایى درست کنند. این‌ها پست‌هاى حساس این مملکت را گرفتند و شما را له کردند! ما از امام زمان(عج) و قرآن جدا شدیم، لذا به این روز سیاه افتادیم. آنچه موردعلاقۀ بشر است در آیه‌اى که خواندیم جمع شده و خدا همه را کوبیده است. مى‌فرماید نباید این‌ها در مقابل خدا شما را دل‌گرم کند. فلانی خوشش آمد؟ بدش آمد؟ به گور پدرش. او که کسى نیست. شما را به‌خدا اگر کسى خودش را بشناسد، آیا این حرف‌ها در او اثر مى‌کند؟ مسلماً داستان آقاى راشد را که از لندن دید که مادرش در حال جان‌دادن است، فراموش نکرده‌اید. پس از مراجعت، معلوم شد در همان ساعتى که ایشان مرگ مادر را در خواب دیده، با همان وضعیتى که دیده از دنیا رفته. راستى اگر کسی خودش را بشناسد، آیا خودش را به خانه و لباس و دوست و رفیق مى‌فروشد؟ این نمونه‌ها به ما مى‌فهماند که عالَم دیگرى در پیش داریم که این عالَم با همۀ عرض و طولش در مقابل آن هیچ است. الان اگر یک نفر را نمازخوان کنید، احساس آرامش مى‌کنید، چون یک نفر را به جمعیت خودتان اضافه کرده و از اینکه عمل خیرى انجام داده‌اید، خوشحالید. مى‌گویید: «الحمد لله یک نفر را نمازخوان کردم و او با خدا آشنا شد.» ولى اگر به‌جاى این کار بگویید: «به من چه که نیرو مصرف کنم؟ مرا که در قبر او نمى‌گذارند. بگذار تارک‌الصلاه بماند»، از این عمل احساس شرمندگى و مسئولیت نمى‌کنید. چرا؟ مگر این دو چه فرقى باهم دارند؟ اگر از نمازخوان‌شدن فردى خوشحال شوید، از اینکه مى‌توانستید فردى را نمازخوان کنید و نکردید هم باید متأثر باشید، ولى اینجا متأثر نمى‌شوید، براى اینکه گرفتار خودخواهى و حب ذاتید. خیلى مطلب جالبی است. بشر به‌واسطۀ اینکه خودش را دوست دارد، اگر کار خیرى بکند، در خودش احساس غرور مى‌کند، ولى از اینکه کار خیرى را مى‌توانسته انجام بدهد و نداده ناراحت نمى‌شود. شما بیمارستان مى‌سازید و از اینکه سالى هزار نفر را از مرگ نجات مى‌دهید، احساس خوشى مى‌کنید و آن را به پاى خودتان مى‌نویسید. اما اگر در این کار مسامحه کنید و درنتیجه عده‌اى تلف شوند، نمى‌گویید: «من باعث شدم این‌ها بمیرند.» طرفِ مثبت را به حساب خودتان مى‌گذارید، ولى در طرف منفى، خودتان را مسئول نمى‌دانید، براى اینکه خودتان را دوست دارید! این مطلب را به یکى از دوستان گفتم. قدرى فکر کرد و بعد گفت: «این حساب دودوتا چهارتاست، ولى ما چرا این‌ها را حساب نمى‌کنیم؟» اگر افرادى که داراى معلومات‌اند از پول مى‌گذشتند و به‌جاى اینکه مثلاً در فلان اداره حقوق ماهانۀ هنگفتی بگیرند، شغل معلمى را با درآمدی مختصر قبول مى‌کردند، بچه‌هاى مسلمان دیگر در چنگال معلمان بهایى نبودند. آن‌وقت وضع ما چه بود؟ دانش‌آموزى مى‌گفت: در کلاس چهارم ریاضى، معلمى شش ماه درس داد و ابداً دربارۀ دین صحبتى نکرد. بعد از شش ماه که کاملاً شاگردها را قبضه کرد و همه در مقابل علمیتش کوچک شدند و تصدیق کردند که مردی علمى است، یک روز گفت: «آقایان مى‌دانید که مغز من مغز ریاضى و استدلالى است. من معتقدم خدا دروغ است و آخوندها براى نان خودشان این حرف‌ها را درست کرده‌اند. مبادا این مزخرفات را قبول کنید.» ما چهل‌وسه نفر بودیم و فقط پنج نفرمان نماز نمى‌خواندند. از فردای آن روز، تمام افراد کلاس نماز را ترک کردند. اثر یک معلم این است، ولى ما نمى‌خواهیم زیر بار حقایق برویم. براى اینکه مى‌خواهد در این چند روزۀ دنیا پول بیشترى پیدا کند و خوش باشد، با هزاران توجیه که مى‌داند دروغ است و با آن‌ها مى‌خواهد خودش را گول بزند، قرآن و امام زمان(عج) را تنها مى‌گذارد و به‌دنبال شهوات مى‌رود. این حجاب ضخیمِ خودبینى نمى‌گذارد واقعیات را ببیند. ما به دیگران کاری نداریم. باید متوجه باشید. نشانۀ مسلمان امربه‌معروف و نهى‌ازمنکر است. این محک است. نماز را می‌خوانید، چون مسخره‌تان نمى‌کنند، ولى امربه‌معروف نمی‌کنید، براى اینکه اگر بکنید مى‌گویند: «برو بابا، شیخ‌بازى درآورده‌ای.» مواظب باشید از این امتحان الهى سربلند بیرون بیایید. اگر جایى که گرفتار توهین و تمسخر مى‌شوید، وظیفه‌تان را براى خدا انجام دهید، آن‌وقت کارتان ارزش دارد.

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute