بسم الله الرحمن الرحیم باید سعی کنیم وقتی از این جلسه بیرون می‌رویم، تفاوتی با قبل پیدا کرده باشیم، وگرنه اینکه هر سال جمع شویم و سمینار بگیریم و استخر برویم و ناهار بخوریم، می‌شود مسخره‌بازی و شماها اهلش نیستید. شما گم‌کرده‌ای دارید. چرا یادمان رفته که می‌خواستیم چه‌کار کنیم؟ آقای مزینی می‌فرمودند: «گاهی کاری را شروع می‌کنیم، اما وسط آن یادمان می‌رود می‌خواستیم چه‌کار بکنیم.» دیروز خدمت آقای غفوری بودم. فرمودند: «یادت هست مشهدی محمد زارع می‌رفت نان و پنیر و حلوا ارده می‌خرید، می‌آورد، من و روزبه و تو می‌نشستیم در آن اتاق خرابه و می‌خوردیم؟» مردی به‌نام روزبه ایستاد و بدون تشریفات این چراغ را روشن کرد. او از چهل سال قبل تا الان چندمیلیون نفر را مستقیم و غیرمستقیم درست کرده است؟ در ایران ده‌ها مدرسه با روش‌های تربیتی صحیح درست شده که بچه‌مسلمان‌ تربیت می‌کنند. قبلاً این حرف‌ها نبود. یک نفر این کار را کرد. آن یک نفر در زمان ما شماها باشید. ایشان اواخر سرطان داشتند. موقع ناهار، می‌گفتند: «مشهدی محمد، امروز ناهار چه دارید؟» اگر او می‌گفت: «نان و پنیر و هندوانه»،‌ ایشان می‌گفت: «برای من هم بگیر.» می‌گفتیم: «شما ضعیف هستید، کبابی بخورید»، اما جواب نمی‌دادند. یک روز که فشار آوردیم، فرمودند: «هروقت توانستید برای فراش‌ها و دیگران هم چلوکباب بخرید، برای من هم بخرید.» الان هزاران خانواده در علوی و نیکان سر سفرۀ ایشان هستند. این‌ها را روزبه به وجود آورده. چرا همتتان را عالی نمی‌کنید؟ عزیزم، تو می‌خواهی از پشت‌بام بیفتی، ولی جایی‌ات نشکند. نمی‌شود. می‌خواهی مثل باجناقت زندگی کنی، حال‌اینکه او بازاری است و هر روز به‌اندازۀ حقوق چند ماهِ تو سود می‌کند. نمی‌شود. این را حل کن. تا این حل نشود، [کار درست] نمی‌شود جانم. سال اول دوهزار تومان، که آن‌موقع خیلی پول بود، قرض کردیم و با آقای روزبه رفتیم شرکت کفا در خیابان فردوسی. ایشان تا ساعت دوازده شب نشست دانه‌دانه وسایل آزمایشگاه را انتخاب کرد، درحالی‌که کت‌وشلوار و کفش خودش پاره بود. ما آن‌موقع برای مدرسه چند فرش خریدیم به‌قیمت دویست‌هزار تومان. سه سال پیش که تعویض کردیم شد ده‌میلیون و امسال شد بیست‌میلیون! پس باید از خودمان بزنیم و زندگی‌مان ساده باشد، ولی امکانات مدرسه عالی باشد. الان شما دبیرستان علوی که تشریف می‌برید، می‌بینید ازحیث پاکیزگی، آزمایشگاه و امکانات ورزشی بهترین مدرسه است. اگر مدیری بخواهد نتیجه بگیرد، باید زندگی خودش ساده باشد، اما این را نباید به مدرسه سرایت دهد، بلکه مدرسه باید عالی‌ترین شرایط را داشته باشد. بحث امروز این است که هرکس میل دارد از آنی که هست بهتر باشد. آن شخص تریاکی و عرق‌خور هم خیال می‌کند که بهتربودن به این است که این مواد را مصرف کند تا از آن حالت خماری بیرون بیاید. خلاصه این ناموسی است در دستگاه آفرینش که هرکس می‌گوید: «می‌خواهم از اینی که هستم بهتر باشم.» خب، حالا ما جمع حاضر واقعاً میل داریم از اینی که هستیم بهتر باشیم؟ سال‌ها جلسه می‌رویم، هیئت می‌رویم، احیا می‌رویم، مشهد می‌رویم، سوریه می‌رویم، مکه می‌رویم، ولی همین‌طور پا در گل مانده‌ایم. چرا؟ چون خودمان را دوست داریم. می‌گوییم: «نه بابا، ما که خیلی خوبیم، گل سرسبد عالَم و شیعۀ علی ولی‌الله(ع) هستیم.» خدمت مرحوم علامه طباطبایی عرض کردم: «آقا چطور است کسی شش ماه می‌رود پیش استادی و عوض می‌شود و به کشف و ‌کرامت می‌رسد، ولی ما هفتاد سال پای منبر‌ها می‌رویم و تغییری هم نمی‌کنیم؟» ایشان فرمودند: «غیر از این نباید باشد؛ او نسخه را عمل می‌کند، ولی ما فقط می‌شنویم.» دیگر اینکه فکر نمی‌کنیم. حالا دربارۀ چه فکر کنیم؟ دربارۀ توحید، نبوت، معاد، اخلاق؟ نه دربارۀ خودمان: من جسمی دارم که شصت کیلو گوشت و پوست و رگ و پی است. یک روحی هم دارم. روح مجرد هم نیستم و باید با ابزار بدن کار کنم. حالا چه‌کار کنم که این ابزار بتواند کار کند؟ بنده نجار خوبی‌ام، ولی تیشه‌ و اره‌ام کُند است و کار نمی‌کند. خب، حالا چه‌کار کنیم؟ می‌خواهیم این بدن را طوری درست کنیم که سالم و بانشاط باشد، با چهره‌ای گلگون و بشاش. امیرالمؤمنین(ع) گفته چه‌کار کنیم. باید او را قبول داشته باشیم. ممکن است بگوییم: «ما قبولش داریم. می‌دانیم که هجدهم ذی‌الحجه روز عید غدیر است. پیامبر(ص) دست امیرالمؤمنین(ع) را بلند کرد و گفت: ’مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاهُ.‘ شب‌های نوزدهم ماه رمضان هم احیا می‌رویم و قرآن سر می‌گیریم.» لا اله الا الله. ببینید دست‌های مرموز چطور ما را در پوست نگه داشته‌اند. آخر این علی(ع) یک حرفی هم دارد. هرچه علی(ع) می‌گوید پیامبر(ص) می‌گوید و هرچه پیامبر(ص) می‌گوید، خدا می‌گوید و وحی است. این‌ها نور واحدند. واقعاً ما به‌عنوان یک شیعه و مسلمان هیچ فکر کرده‌ایم که این علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) چه می‌گوید؟ روزی یک مسیحی به امیرالمؤمنین(ع) گفت: «چقدر فصیح و بلیغ صحبت می‌کنی، ‌اما حیف که فلسفه نمی‌دانی.» ایشان فرمودند: «ألَیسَ مَنِ اعتَدَلَ طِباعُهُ صَفيَ مِزاجُهُ؟»؛ (آیا کسی که طبایعش تعادل دارد، [یعنی چربی خون و اسیداوریک ندارد] مزاجش باصفا و سبک نمی‌شود؟) «وَمَن صَفيَ مِزاجُهُ قَويَ أثَرُ النَّفسِ فیهِ؟»؛ (و کسی که مزاجش متعادل و صاف شود اثر نفس در او قوی می‌شود؟) یعنی اگر بگوید: «الان نباید بخوابم»، نمی‌خوابد و اگر بگوید: «الان باید بخوابم»، می‌خوابد. اگر بگوید: «نباید غذا بخورم»، نمی‌خورد و... . آخرِ فرمایشِ حضرت‌، آن مسیحی گفت: «اللّهُ أکبَرُ یَا ابنَ أبي طالِبٍ. لَقَد نَطَقتَ بِالفَلسَفَةِ جَميعًا بِهٰذِهِ الکَلِماتِ.» همین چند جمله است. حالا هی برو اسفار و شرح اشارات و فلسفۀ قدیم و جدید بخوان. این چه مسخره‌بازی‌ای است ما درآورده‌ایم؟ وقتی همه‌چیز درِ خانۀ این‌هاست، چرا به این‌ها اعتنا نمی‌کنیم و راه خودمان را می‌رویم؟ طباع معتدل و مزاج سالم چطور به دست می‌آید؟ با کباب، تخم‌مرغ و کره و مربا؟ نه، مطلب ضد این است. همۀ کارها وارونه شده. ما که استاد ندیده‌ایم جانم، خودمان سلیقه‌ای عمل می‌کنیم. لا اله الا الله. «وَمَن صَفيَ مِزاجُهَ قَويَ أثَرُ النَّفسِ فیهِ»؛ (کسی که طباع متعادل و مزاج صاف دارد نفسش بر بدنش حاکم است). نفس من و شما بر بدنمان حاکم است یا محکومِ این بدن است؟ من که خودم تربیت نشده‌ام، به این بچه‌مسلمان‌ها چه می‌خواهم یاد بدهم؟ مثل این است که من بگویم پول ندارم و شما بگویید: «بده به فقیر.» امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «وَمُعَلِّمُ نَفسِهِ وَمُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَمُؤَدِّبِهِم»؛ (کسی که خودش را می‌سازد خیلی قیمتی‌تر از کسی است که می‌خواهد دیگران را بسازد). هیچ‌وقت به فکر خودمان بوده‌ایم؟ سرمان را بگذاریم روی زانویمان و بگوییم: «من انسانم. شب اول قبری در پیش دارم که پسرم می‌رود، دخترم می‌رود و... .» لا اله الا الله. خدایا خودت رحم کن. این حرف‌ها غریب شد. دیگر منبریِ باحقیقتی مثل حاج مقدس هم نیست. شخصی گفت: ایشان منبر رفتند و گفتند: «آخوند، این خانه و این پول‌ها را از کجا تهیه کرده‌ای؟» بعد فرمودند: «اگر پولدار شدید، باید حج بروید، وگرنه به دین یهود و نصارا از دنیا می‌روید.» ایشان از منبر پایین آمدند و منبریِ بعدی بالا رفت. گفت: «می‌گویی باید مکه رفت؟ من به اندازۀ یک حوض از این مردم برای امام حسین(ع) اشک گرفته‌ام.» حاج مقدس حکم واجب خدا را می‌گوید؛ این می‌گوید اشک. آقای حاج جعفر خرازی فرمودند: «رفته بودم مسجد نماز بخوانم. آقای حاج مقدس می‌خواستند تشریف ببرند منبر. بالای سر من ایستادند و فرمودند: ’پا شو برو خدمت آقا میرزا احمد آشتیانی. او بیشتر به درد تو می‌خورد.‘» لا اله‌ الا الله. این‌ها کجا رفتند؟ دنیا خالی شد. پس «قَويَ أثَرُ النَّفسِ فیهِ» یعنی آقایان، اگر بر خودتان حاکم نباشید، نمی‌توانید بر شاگردها اثر بگذارید. اما اگر حاکم باشید، چه درها باز می‌شود و چه نورانیتی می‌آید و منشأ چه برکاتی می‌شوید. روزی هم که از این نشئه می‌روید، دست‌خالی نخواهید بود. جمله‌ای است از یکی از دانشمندان که بنده پنجاه سال قبل، این را در یکی از کتاب‌های تربیتی دیدم. واقعاً عجیب است. اگر ان شاء الله در ما اثر بگذارد، مسیر زندگی ما عوض می‌شود و به‌یاری حضرت ولی‌عصر(عج) میلیون‌ها نفر را ان شاء الله اصلاح می‌کنیم: «عادت و شهوت، ما را نفوذناپذیر ساخته است و نمی‌گذارد حقایق تازه در ما رخنه کند.» یعنی این‌قدر اسیر عادت‌ها و شهوت‌هایمان هستیم که چیز دیگری در ما اثر نمی‌کند. ما عادت داریم وقتی مهمان می‌آید از او پذیرایی کنیم. حالا به حرام هم بیفتیم یا نه؟ خیر، اگر داریم، یک چایی می‌گذاریم، اگر نداریم هم نمی‌گذاریم. در بین این‌همه مسلمان، چند نفر را سراغ دارید که گرفتار این درد بی‌درمان نباشند؟ گاه حقیقتی را به فرد می‌گویند، اما به ذهنش راه نمی‌دهد. اندر این باد‌گیر پُرکرکس واندر این خاکدان پرمردار مردگان را چو زندگان می‌بین زندگان را چو مردگان انگار همه را کعبه آنچه در کیسه همه را قبله آنچه در شلوار کعبه‌اش پول است. در بین این‌همه شیعه، چند نفر سراغ دارید که پول را نپرستند و برای پول قیمت قائل نباشند؟ علی(ع) می‌گوید: «تمام دنیای شما در نظر من از یک استخوان خوک که در دست فردی جذامی باشد، پست‌تر است.» اگر من و تو یک ذره شبیه به این بودیم، وضع بچه‌مسلمان‌ها این بود؟ همین مدرسه‌ الحمد لله، با گذشت‌های شما به اینجا رسیده. خوشا به‌حالتان. اگر این ده درجه بالا برود، چه خواهد شد؟ آن‌وقت به‌طور غیرمستقیم چندمیلیون نفر را ساخته‌اید؟ شما بحمد الله با بچه‌ها قاتی هستید و دلسوزانه وقت می‌گذارید، نه اینکه وقتی زنگ می‌خورد، مثل تیری که از کمان دربرود، از مدرسه فرار کنید. ریشه را باید درست کرد. درختی که ریشه ندارد عزیزجان، میوه نمی‌دهد. همین است که پیامبر(ص) می‌فرماید: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ.» آقای براهینی استاد دانشگاه و معلم کلاس چهارم دبستان نیکان است. ساعت سۀ عصر جمعه با اولیا قرار داشته است. مادر ایشان فوت می‌کند و صبح روز جمعه در بهشت زهرا دفن می‌شود. ایشان یک ربع به سه در مدرسه حاضر می‌شود. به او می‌گویند: «آخر مادر شما فوت شده، چرا آمدید؟» می‌گوید: «ما به پدرها قول دادیم و بنا شد بیایند مدرسه. مادر من فوت شده است، آن‌ها چه گناهی کرده‌اند؟» این برای من و تو درس نمی‌شود؟ در ادامۀ جمله‌ای که از آن کتاب تربیتی عرض شد، آمده است: «ما می‌بینیم سخت است از آنچه سالیان دراز بدان عقیدۀ واثق داشته‌ایم و از آنچه ما را موظف به رعایت جانب خود یا هرگونه شهوت اساسی دیگر می‌کند، سلب عقیده کنیم.» بچۀ من با بچۀ همسایه دعوا کرده و می‌دانم حق با بچۀ همسایه است، ولی طرف بچۀ خودم را می‌گیرم. شما را به‌خدا اگر این یک جمله بر جامعۀ ما حاکم بشود، آیا ما دادگستری می‌خواهیم؟ یک ملّاک مازندرانی را آورده بودند بیمارستان بازرگانان در خیابان ری. به دکتر گفت: «یک ملحفه روی من بکشید و بگویید مُرده.» بچه‌ها آمدند کنار تخت. یکی از آن‌ها گفت: «آن باغ مال من است.» دیگری گفت: «آن خانه مال من است.» دیگری گفت: «آن پاساژ مال من است.» پدر ملحفه را کنار زد و گفت: «پدرسوخته‌ها پا شوید بروید.» بعد تمام اموالش را در عرض یک هفته فروخت و به فقرا داد و گفت: «برای چنین بچه‌هایی چیزی نمی‌گذارم.» این درس نیست برای من و شما؟ برای که میراث می‌گذاری؟ در آن عالم مو را از ماست بیرون می‌کشند. یکی از علما از دنیا رفت. بعد از دو سال به خواب یکی از دوستانش آمد. دوستش گفت: «بنا بود زودتر به خواب ما بیایی.» گفت: محاکمه‌ام می‌کردند. امروز آزاد شدم. من را بردند خدمت امیرالمؤمنین(ع). حضرت فرمود: «یادت هست فلان روز با فلان طلبه بحث علمی می‌کردی، اثبات کردی که رأی تو درست است؟ چرا بعد از سه سال، وقتی با طلبۀ دیگری بحث می‌کردی و او همان مطلبِ آن روزِ تو را می‌گفت، حرفش را رد کردی؟ حیا نکردی؟» من دود شدم و به هوا رفتم. دومرتبه مرا آوردند نشاندند و ازاین‌قبیل مسائلِ باریک و دقیق سؤال کردند. حالا بعد از دو سال آزاد شده‌ام. آقایان، اگر این مطلب درست است، مسیر زندگی را عوض کنید. مرگی هست، حسابی هست. «فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَهُ»‌. تا امروز به این آیه عقیده نداشتیم، اما بیایید از امروز عقیده‌ پیدا کنیم. قرآن را می‌بوسیم و جلد مخمل می‌کنیم. دخترمان را هم که شوهر می‌دهیم، قرآن باز می‌کنیم تا شگون داشته باشد. وقتی هم کسی مُرد، روی سینه‌اش می‌گذاریم که جن توی تنش نرود. سر قبر هم پول می‌دهیم برایش قرآن بخوانند. آیا قرآن برای این‌هاست؟ لا اله الا الله. قرآن برای مرده‌هاست یا برای من و تو؟ درهرصورت، حالا چه‌کار کنیم؟ امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «وَجَوِّدِ المَضغَ»؛ (غذایت را خوب بجو). چرا؟ چون وقتی غذا جویده می‌شود، سطحش بیشتر می‌شود و در معده آنزیم‌هایی که باید روی غذا اثر بگذارند تا هضم شود، بیشتر با آن تماس پیدا می‌کنند. الله اکبر. حالا ما عادت داریم لقمۀ کله‌گربه‌ای برداریم؛ تو برو که من آمدم! نگو: «پس چطور من سالم هستم؟» نه، روحت سالم نیست و تعادل ندارد، برای اینکه بر خودت مسلط نیستی. این را باید ان شاء الله درست کنی. خدا سی‌ودو دندان به تو داده، یعنی غذا را باید با آن‌ها نرم کنی و به‌شکل مایع فرو بدهی. دندان استخوان است و کاری می‌کند که معده نمی‌تواند بکند. [امام صادق(ع)] فرمودند: «أطیلُوا الجُلوسَ عَلَی المَوائِدِ»؛ (نشستن سر سفره را طول بدهید)، ولی در دست‌شویی کم بنشینید، چون زیادنشستن در تخلی موجب بواسیر می‌شود. بعضی روزنامه را می‌برند در دست‌شویی و نیم ساعت، سه ربع مطالعه می‌کنند. این درست ضدِ فرمودۀ امام(ع) است که می‌گوید سر سفره طول بدهید ولی در مستراح توقف نکنید. آقایان در کتاب‌های بهداشت توصیه شده که غذایتان را باید بجوید تا نشاستۀ نان تبدیل به قند شود. وقتی لقمۀ غذا با بزاق دهان مخلوط و نرم شود، در معده بهتر هضم می‌شود و غذای کمْ احتیاج بدن را رفع می‌کند و نیاز غذایی سلول‌ها برطرف می‌شود. اگر یبوست ‌آمد، قدری سالاد بخورید تا یبوست از بین برود. آقایان، برای رضای خدا، یک هفته این دستور را عمل کنید. ویکتور پوشه در کتاب راه خوشبختی می‌نویسد: «به‌جای اینکه به بچه‌هایتان بگویید چیزی حفظ کنند، بگویید غذایشان را بجوند.» الله اکبر. حافظه قوی می‌شود. نمی‌ارزد شما شاگردهایی داشته باشید با حافظۀ قوی که هرجا می‌روند مثل چراغ بدرخشند؟ حافظه که قوی شود، رفوزه و تجدید‌شدن معنا ندارد. قرآن می‌فرماید: «وَأْتُوا البُيوتَ مِن أبوابِها»‌؛ (خانه‌ها را از در آن وارد شوید)، یعنی هر کاری را از راهش اقدام کنید. راه تقویت حافظه جویدن است. علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) در صفات متقین می‌فرماید: «حاجاتُهُم خَفيفَةٌ»؛ (احتیاجات زندگی آن‌ها کم است). بنده که الان خدمت‌ شما هستم، غذای دیشبم دو تا کدوی آب‌پز بوده. چطور شد آقا؟ غذای امشب ما هم مقداری هویج آب‌پز است. یعنی چه که غذا باید حتماً این‌طور بشود وگرنه ضعف می‌آوریم؟ این حرف‌ها چیست ما از خودمان درآورده‌ایم؟ مرحوم دکتر داروییان می‌گفت: «ما از مدرسه که می‌آمدیم، نان و سرکه‌شیره می‌خوردیم.» آقای کرداحمدی می‌گفت: «ناهار من نان و پنیر و انگور است، شب هم آبگوشت. آن‌وقت شاگردهای حجرۀ ما چندین برابر پول ناهار می‌دهند!» این حرف‌ها را چه‌کسی باید اجرا کند؟ ما می‌گوییم: «همه این‌جورند، آن‌وقت من یک جور دیگر باشم؟» درست مثل حرف بت‌پرستان است که به پیامبر(ص) می‌گفتند: «إنّا وَجَدنا آباءَنا عَلىٰ‌ اُمَّةٍ وَإنّا عَلىٰ‌ آثارِهِم مُقتَدونَ»‌؛ (پدران ما این‌طور بودند، ما هم باید این‌طور باشیم). اما علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) می‌گفت: «أنَا عَبدٌ مِن عَبیدِ مُحَمَّدٍ» بیایید از امروز بندۀ خاتم انبیا(ص) بشوید. اگر عادت کرده‌اید لقمه‌ها را بزرگ بردارید، نان را کوچک‌کوچک کنید. بنده اول که می‌خواستم به‌واسطۀ دستور استاد شروع کنم، همین کار را کردم که نتوانم لقمۀ بزرگ بردارم. می‌گذاشتم دهانم، نرم می‌شد، فرو می‌دادم. چه خبر است؟ مگر دنبالمان کرده‌اند؟ یکی از شاگردان گفت: «من نیم ساعت که مطالعه می‌کنم خسته می‌شوم.» این برنامه را به او دادم. دو هفته بعد آمد و گفت: «الان هشت ساعت مطالعه می‌کنم و خسته نمی‌شوم.» پس اول: لقمۀ کوچک؛ دوم: آهسته؛ سوم: با فاصله، یعنی تا این را فرو نبرده‌ای، لقمۀ دوم را برندار. این در شما آرامش روح ایجاد می‌کند. آقای اخلاقی با این سه دستور، شعری درست کرد: کوچک و آهسته و با فاصله می‌نماید مرد را پرحوصله مرحوم فیض کاشانی می‌نویسد: «وَأقبَلَ الخَلقُ [...] عَلیٰ أعمالٍ ظاهِرُها عِباداتٌ وَباطِنُها عاداتٌ»؛ (مردم رو کرده‌اند به کارهایی که ظاهر آن عبادت و‌ باطنش عادت است). «مگر می‌شود صبح جمعه من دعای ندبه نروم؟ هیئت ما سی سال عمرش است. همه می‌گویند: ’فلانی کو؟‘» با همین حرف‌ها کار خراب شد. چه خاکی بر سر کنیم آقا؟ شما را به‌خدا فکر کنید. این عمر می‌گذرد و ما دست‌خالی از این نشئه حرکت می‌کنیم. فرمود: «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کانَ لَهُ أجرُها وَأجرُ مَن عَمِلَ بِها إلىٰ یَومِ القیامَةِ»‌ تمام نمازهایی که بچه‌های مدارس ما می‌خوانند، همه در نامۀ عمل مرحوم روزبه هم هست. معلمی هم که در کلاس سوم ابتدایی درس می‌دهد و بچه‌ها را نمازخوان می‌کند، ثواب نماز این بچه‌ها در نامۀ عمل او هم هست. وصلی الله علی محمد وآله

«در زیر آسمان هیچ کاری به عظمت انسان‌سازی نیست»

علامه کرباسچیان
شبکه های اجتماعی
رایانامه و تلفن موسسه

info@allamehkarbaschian.ir - ۰۲۱۲۲۶۴۳۹۲۸

All content by Allameh is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. Based on a work at Allameh Institute